قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز –...

346
قصه عشق زهرا فاطمیROMANKADE.COM 1 WWW.ROMANKADE.COM

Transcript of قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز –...

Page 1: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

1

WWW.ROMANKADE.COM

Page 2: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

2

قصه عشق

زهرا فاطمى :نویسنده

!هنوز غبار پاییزی به تنم ننشسته بود دلم پر کشیدن می خواست ولی به کجا؟

دور و برم نگاه کردم این همه آدم توی این شهره ولی چرا دارن از تنهایی میگن؟ به

ه ؟چشمامو بستم ،چقدر از این کلم!هر کسی یه گوشی دستشه و بی خیال از بغل دستیش تو دنیای مجازی گم شده مجازی؟....نفرت داشتم

گاه کردن به دوتا بچه که داشتن بازی میکردن با ن....دستموفرو کردم ال به الی موهام این کار همیشه آرومم میکرد ......برگشتم به گذشته

پدر سوخته چه خبره؟ _

احمد خجالت بکش جلوی بچه فحش نده؟_

؟!دارم به خودم فحش میدم شما چرا ناراحت میشی؟زشته_

زشته؟؟؟

!!!!احمد....حاال که اینجوره پدر سگ_

....دم کردم تازه دمه، دست از سر این طفله معصوم هم برداربابام خندید چیکار کنم خانوم پاشو بیا چایی

کی طفل معصومه؟این؟این یه وجبی همین دیروز زده شیشه ی مغازه ی مش جعفرو شکونده؟پریروزم موهای _پیش پریروزم زد تو سر حسن پسر حاج غالم ...بتول خانمو کشیده بنده ی خدا احترام نگه داشت فحش بارم نکرد

...بردنش بیمارستانکه ضعف کرد

اصال این بچه فوضول تو پاشو بیا چاییت ...نمی خواد واسم خاطره زنده کنی...چ خبره بابا فهمیدم....اوههه....پیش_ ....یخ کرد

خواد چایی به خورد ما بده؟بگو تا حسابتو بابام برگشت طرف من باز چه دسته گلی درست کردی که مامانت می نرسیدم؟

تحویل بابام دادم؟ یه لبخند گنده

Page 3: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

3

....زهر مار نیشتو ببند_

احمد آقا اومدی؟_

یا پیغمبر حتما ی چیزیه که آقا هم شدم؟خودت بگو چه آتیشی سوزوندی پدر سوخته؟_

..احمد آقااااا_

....ریزن رو سرمون اومدم خانوم چه خبرته االن همسایه ها می_

...اخم جانانه نثارم کرد یه_

!!!نکرده باشی مگرنه اینبار میدمت مش قاسم ببرتت تهرون پیش عمه ات تا بفرستت عملگیفقط دعا کن کاری _

همیشه نهایت تنبیه اش همین بود چون میدونست من چقدر از عمه ام میترسم به خاطر همین ..اینو گفت و رفت از این حرفا ولی حسابی در اشتباه بود چون من پوست کلفت تر...می خواست به حساب خودش منو بترسونه

...نگاهمو از پیژامه خط خطی بابام که عمه رقیه از مشهد واسش سوغات آورده بود گرفتم ...بودم

...مادرم تازه شسته بودش خیس بود مگرنه می پوشیدمش و روی اعصاب بابام بارفیکس میزدم

ز بیشتر ا...قطه ضعف بابامهرچی عمه رقیه نقطه ضعف من بود اینم ن...آخ که چقدر روی این پیژامه حساس بود ...با برخورد ماهی گلی های توی حوض ب خودم اومدم...من که بچه اش بودم خاطر خواه این بود

!پس باالخره پیدات شد؟؟_

..چقدر که خاطره خواهر بزرگم عاشق گلی بانوش بود...یه لبخند خبیث روی لبم نقش بست

اسم قحطه؟اصال ماهی اسم می خواد؟خدایی کسی اسم ماهی رو میزاره گلی بانو؟آخه

همینجور که بی حرکت نشسته بودم دستمو آروم بردم عقب آبکش مامانموکه پشتم قایم کرده بودم برداشتم و بایه اینقدر حرکتم سریع بود که خود ماهی هم جا خورد بعد از هفته ها باالخره گرفتمش چقدر ....حرکت فرو کردم تو آب

...کسی نباشه و من اینو بگیرمکه کشیک وایساده بودم

...اینقدر ذوق زده شده بودم که همینجور با آبکش در دست وسط حوض باال و پایین می پریدم

...بچه تو آب چ غلطی میکنی دوباره سرما میخوری می افتی رو دستم !خدا منو مرگ بده؟_

...ولش کن خانوم شاید خدا کرد س_

!حمدددددددد؟ا_

...اخمشو از بابام گرفت برگشت سمت من...یت خشم گفت طوری که بابام فاتحه ی خودشو خوندمادرم اینو با نها

!پاشو بچه برو تو حموم تا کار دستم ندادی؟_

!نمی رم؟_

Page 4: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

4

!!!نمیرم و کوفت بشمار سه تو حمومی مگرنه میگم عمه رقیه ات ببرتت_

!خندیدم؟

!کو تا عمه بیادتا اون موقع من در رفتم؟_

!ه باشم؟گفت!فردا پول دوا و دکتر ندارم ببرمت دکترا؟...بامن کل کل نکن پاشو برو حداقل لباستو عوض کنبچه _

!ز عمه رقیه بگیر؟ا_

...زهر و عمه رقیه_

.....حاال مامان بدو من بدو....با سرعت رفت سراغ جارو همین که برداشتش با لباسای خیس از تو آب پریدم بیرون ...که در حیاط باز شد خاطره تو چارچوب در ظاهر شدتو بدو بدو بودیم

...باز ک شما دوتا بدو بدو راه انداختین._

....خاطره مادر من از پس این بچه برنمیام مادر فدات بشه الهی اینو بگیر بنداز تو حموم_

...حوصله داری مادر من بزار سرما بخوره آمپول که زد حالش میاد سرجاش_

...که این از آمپول میترسه نه_

..ولش کن سر ب سرش میزارین که شده بالی محله_

رو کرد سمت من؟.

بدبخت فردا که خواستی زن بگیری زن بی زنا؟سگشونم دستت نمیدن چه برسه ...همه ی محله از دستت عاجزن _ به زن؟

خندیدم؛

هرهر چ مرگته؟_

!آبکشو نشونش دادم

چی مثال؟ که_

ن که نگاش افتاد به گلی بانوش که دم دم مردن بود انگار برقش گرفت کیف و پالتوشو انداخت رو کجش کردم همی حاال بدو بدو ی من و خاطره شروع شد....زمین شیرجه اومد سمت من

مادرم که از نفس افتاد ی گوشه ی حیاط نشست بابامم از پنجره به ماها می ...هر چی می دوید عمرا به من میرسید ...ه از پس یه پسر فسقلی بر نمیاینخندید ک

...رضا خدا شاهده بگیرمت تکه تکه ات میکنم_

Page 5: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

5

کل حیاطو ده بار بیشتر دویدیم دید نمیتونه بهم برسه طی گوشه ی حیاطو برداشت ...خندم بیشتر عصبیش میکرد...

رضا دادی که دادی مگرنه با ای میزنم فرق سرت از وسط دوتا شی؟

!ثال این که دستته شمشیره منم کورم؟آره تو راست میگی؟م_

نه؟...نمیدی!؟.نمیدم!ماهیمو بده تا نمرده؟!خفه شو_

..نهههههه_

...تو فقط دعا کن دستم بهت نرسه...نه و زهر نه و کوفت به خدا میکشمت _

یه چیزی میله رو پرت کرد طرفم من جاخالی دادم ولی صدای جر خوردن ...وسط این بدو بدودها خواست زرنگی کنه ......بابام نبود ...به پنجره نگاه کردم...از جیغ خاطره فهمیدم چی شده....رو شنیدم

.....باب_

خاطره دوید سمتم خواست جلوی دهنمو بگیره که لو ندم زیر شلواری خط خطی بابا رو پاره کرده اما قبل اینکه به بابام همینطور که داشت شلوارشو مرتب .......لند شداینبار جیغ مادرم ب..من برسه پاش سر خورد و محکم خورد زمین

...میکرد از دستشویی اومد بیرون

....آبرومونو بردین تو محل...خبره چه_

...نگاش ک افتاد به خاطره رنگش عوض شد با دو خودشو رسوند به ما

م بی بود یه لحظه بدن سرمو برگردوندم سمتشون با دیدن خاطره به پدرم حق دادم اینقدر بترسه رنگش کبود شدهدیگه نفهمیدم چجوری مادر و پدرم رفتن بیرون؛ .......حس شد آبکش از تو دستم سر خورد و ماهی افتاد روی زمین

اگه بالیی سر خاطره می اومد چیکار میکردم؟قبل از اینکه بابام ...من فقط خیره بودم به ماهی مرده ی کف حیاط ....رای اولین بار تو زندگیم اشکم در اومدب....منو بکشه خودم خودمو می کشتم

گفتم اگه من اون روز دست از سر گلی بانو بر می داشتم شاید این همه اتفاق بد تو زندگیمون همیشه با خودم می ) (....نمی افتاد

م ههم خجالت می کشیدم ....شد تو صورتش نگاه کنموقتی خاطره رو با پای باندپیچی شده آوردن خونه روم نمیخاطره هیچ وقت ....ولی در عوض هر چی مادرم و خاطره میخواستن مثل جت میرفتم و می آوردم...می ترسیدم

دیگه پسر بده نبودم شده بودم پسر زرنگ و کاری ...مردن ماهی گلیشو ی روم نیاورد فهمیده بود پشیمون شدمیل همه اومدن و رفتن گچ پای خاطره هم باز شدو فام...یه ماهی گذشت....تا جایی که بابامم ازم تعریف میکرد..خونه

خسته و کوفته از مدرسه اومده بودم، کیفمو یه گوشه پرت کردم و طاق باز روی ....خاطره دوباره راهی دانشگاه شد ...فرش دراز کشیدم

...رضا مادر پاشو دست و صورتتو بشور بیا غذا بخور از صبح چیزی نخوردی_

Page 6: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

6

....نمی خوام گشنه ام نیست_

گیری فردا حالیت میشه؟زخم معده می_

..صدای زنگ اومد...جوابشو ندادم فقط به سقف خیره شدم

(شد کاش هیچ وقت این زنگ زده نمی )

با بی حوصلگی پله ها رو دوتا یکی اومدم پایین رفتم ...پاشو مادر درو باز کن من پام درد میکنه از پله ها برم پایین_ سمت در؛

کیه؟_

!کنین؟ باز_

صداش نا آشنا بود؟درو باز کردم از دیدن ی پسر قد بلند کت و شلواری خوشتیپ و خوش قیافه که یه دسته گل و !یه جعبه شیرینی تو دستش بود جا خوردم؟

!اینقدر قیافه ام متعجب بود ک خنده اش گرفت...یعنی خشکم زد تیپ و قیافه اش به محله ی ما نمی خورد

؟نکنه من شاخ دارم_

..دست گذاشت روی سرش

چیزی که اینجا نیس تو چرا خشکت زده؟_

شما؟ :به خودم مسلط شدم

!پوریا ستوده...من پوریام:لبخند نشست روی لبش دستشو دراز کرد

خوب کی باشین؟_

ببینم بزرگتر یا کسی دیگه خونه نیست؟_

من خودم مرد خونه ام _

خونه نیست؟ببینم مادرت ...در این ک شکی نیست._..خندید

!تو با مادر من چیکار داری هان؟_

.اینو با خشم گفتم

!بابا چیز بدی که نگفتم فقط پرسیدم مادرت هست یا نه؟همین_

...به تو ربطی نداره؟اصال مگه تو وکیل وصی مایی_

Page 7: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

7

...خواست جوابمو بده صدای مادرم بلند شد

ضا کیه مادر؟ر _

...داخل پسره ن گذاشت نه برداشت یاالله گفت اومد

هوی کجا؟_

...به روی مبارکشم نیاورد

...سالم خانم یزدانی عذر می خوام مزاحم شدم من پوریا ستوده هستم_

...مادرم چادرشو از دور کمرش باز کرد انداخت روی سرش

ولی قیافتون آشنا نیست؟ ...خوش اومدی پسرم_

بله شما درست میگین؟اجازه هست چند کالم باهاتون صحبت کنم؟_

صحبت؟در مورد چی؟_

... ....خواستم جلوشو بگیرم مادرم نذاشت...پسره پر رو پر رو از پله ها رفت باال

...خواستم برم باال که دوباره صدای در اومد ناچار شدم دوباره برم سمت در

نگ بود که انقدر خگفتم که شرش کم بشه ولی تند تند می...جواد بود هم کالسی ؛اومده بود بپرسه چی تکلیف داریمباالخره تونستم دست یبه سرش کنم درو خواستم ببندم که نشد ....هر چیزی رو صد بار باید میکردی تو مخش

...برگشتم پسره درو گرفته بود

....با اجازه ازمرد خونه_

...با سرعت رفتم سمت مادرم ...تا تونستم تو دلم فحش بارش کردم...رفت بیرون درم بست

بود؟ چی شد؟کی_

..عمیق رفته بود توی فکر

!مامان؟._

...یه لحظه ترسید

!مرگته بچه چه_

...زهره ام ترکید

این کی بود؟؟؟_

Page 8: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

8

...چادرشو دوباره بست دور کمرش

این فوضولیا ب تو نیومده؟_

!مامان؟_

یم بزنه حقوقش دادن میآر بیا برو این لیستو از مش کاظم بگیر هیچی نداریم برای شام بگو پولشم بابام که !یامان_ ...به حساب

...تا نگی ای بچه پرو کی بود نمیرم_

!بچه ی خوبی شده بودی دوباره شیطون رفت تو جلدت؟_

...مامان_

....مامان و درد مامان و کوفت برو تا اعصابمو نریختی به هم_

کام هر کاری کردم مامانم الم تاوقتی برگشتم ...مجبور شدم برم ولی تمام مدت فکرم مشغول این پسر سوسوله بوداز گوش وایسادن باالخره ی چیزی عایدم ...به جاش تا خاطره اومد رفت تو اتاقش درم بست ...چیزی نگفت

دلم می خواست خفه اش کنم پسره ی پرو چجوری جرات کرده بیاد خواستگاری ...فهمیدم پسره خواستگار بود...شد ...خواهر من

...خیلی بهم برخورده بود در اتاق خاطره رو باز کردم...م لهش میکردفهمیداگه همون موقع می

...مرتیکه ی دراز زرافه...پسره ی سوسول حق نداره پاشو اینجا بزاره مگرنه با من طرفه_

...یه دفعه جفتشون زدن زیر خنده...مامانم و خاطره هاج و واج به من نگاه میکردن

..قیافه ی اینو_

...خاطره بود.

... کی خواست راهش بدهحاال_

...مامان من گفته باشما خاطره حق نداره شوهر کنه باید درسشو بخونه_

....اینو گفتم خاطره رو ی زمین از شدت خنده وا رفت مامانم هم غش کرد از خنده

!چتونه؟دارم جدی باهاتون حرف میزنم؟_

..برامالهی من قربون داداش کوچیکم برم با ای قد فسقلیش غیرتی شده _

...دارم مردونه حرف میزنم...مسخره ام نکن._

..بابا مردونه_

Page 9: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

9

....پاشو بزاره اینجا با چوب میزنمش سرش بشکنه...من حرفمو زدم همین که شنیدین._

...وای وای وای ترسیدم داداشی_

...همین که شنیدین.:اعصابم حسابی خورد شده بود

.دوست نداشتم خاطره شوهر کنه...سخت بود یکی بیاد خواستگارری خواهرمواقعا برام ....اینو گفتم و اومدم بیرون

تمام مدت اخمم تو هم بود پدرم هم که اومد مادرم رفت سراغ اون دیگه راحت جلوم حرف میزد چون می دونست ...میدونم

خانم خاطره رو از کجا دیده؟_

ر همون بیمارستانیه که خاطره رو بردیم اونجا واال میگفت از تهران اومده بوده سراغ یکی از دوستاش که دکت_گفت یه ماه تموم تو بیمارستان کشیک میدادم تا شما دوباره برگردین بعدم دنبالمون اومده آدرسو پیدا دیدتش؟می

!کرده؟

م ه بی تربیت...اخالقشم بده...دیدنش انگار نردبونهاین پسره خانواده نداره دنبال دختر مردم میره؟بابا اگه می_ ...سری بعد اومد با لگد از خونه پرتش کنین بیرون...هست

...مادرم خندید

...بچه تو نه سالتم نیس واسه ما خط و نشون میکشی....اگه بدونی از عصری که فهمیده چه حرصی خورده._

...مرد که هستم...نه سالم نباشه_

....بابام خندید

...به خودشم میگیره؟خواستگاری تو که نیومدن به خودت فشار میاری چه

...قد و هیکلت واسه این حرفا کوچیکه هنوز...بعدم نمی خواد تو این مسائل دخالت کنی

..باب._

...بسه بچه پاشو برو بگیر بخواب از وقت خوابت گذشته._

...نمیرم_

...پاشو تا کمربندمو باز نکردم_

...ی هیچ وقت نمیزنیباز میکنی ول_

...نخیر این بچه دلش کتک کشیده امشب_

!شما به من بگو به ای پسره چی بگم گفت فردا میاد واسه جواب؟...ولش کن احمد آقا این بچه اس یه چیزی میگه_

Page 10: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

10

خبره بابا چقدر هوله؟بعدم مگه ای پدر مادر نداره؟ چه_

...نچرا داره ولی گفت تهرانه ما جواب بدیم اونام میا_

...الزم نکرده ما دختر به شهر غریب نمیدیم اونم کجا؟تهرون؟صد سال دختر یکی یه دونمو بفرستم اونجا_

یعنی بگم نه؟_

خاطره چی میگه؟_

!!!اونم میگه نه_

...انگار خوشت میاد دخترت بره شهر غریب ...خب دیگه معطل چی هستین خانم_

ومد میگم بره پشت سرشم نگاه نکنه خوبه؟؟؟فردا که ا...ب خدا فقط نظرتونو پرسیدم نه_

.حاال ی استکان چایی بیار ک خیلی میچسبه...آ باریکال خانم_

هی قیافه ی پسره می اومد جلوم که قراره ضایع بشه هی خندم ...از شب تا صبح از خوشحالی خوابم نبرداونجام تمام فکرم درگیر خواستگاره آخر سرم با خفت مادرم گرفتم خوابیدم و صبح دیر رفتم مدرسه، ...میگرفت

زنگ خونه رو که زدن خدا میدونه با چه سرعتی طی کردم چند جا نزدیک بود بخورم زمین تا باالخره رسیدم ..بود مادرم درو باز کرد؛...در زدم...خونه

...چرا نفس نفس میزنی؟مگه کسی دنبالت کرده؟ !وا؟_

مامان پسره اومد؟بهش گفتین نه؟_

...خندید

!پس بگو بخاطر چی اینجوری نفس نفس میزنی_

مامان اومد یا نه؟_

!تو چه بچه به_

؟!مامان جواب منو بده_

!هوی قیافتو واسه من اخمو نکن که با شلنگ می افتم به جونتا_

مامان اومد؟_

...خنده اش گرفت

آره بابا اومد منم جواب رد دادم رفت؟_

!!توهه تا اجازه صادر کنی؛واقعا رفت نه تو خونه نشسته منتظر _

Page 11: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

11

...با خوشحالی کیفمو از روی زمین برداشتم اومد تو حیاط

!مامان ایول داری_

!حاال این نشد یکی دیگه باالخره ک باید خاطره شوهر کنه؟!نگاه این چه ذوقم میکنه؟_

... !حاال کو تا خواستگار بعدی؟بعدم آبجیم میخواد درسشو بخونه؟_

!اینجوری حرف میزنی بزرگتر بودی میزدی پسره رو لت و پار میکردیخوبه هنوز بچه ای _

...شک نکن؟بچه خجالت بکش برو سر درس و مشقت_

...روز تعطیلیم 3تا _

...خدا ب من رحم کنه._

...خندیدم

!!این پاهای بی صاحاب شدتم بشور بعد برو تو خونه؟بوی سگ میده_

لوارمو زدم باال جو رابمو بیرون آوردم پامو فرو کردم تو آب آخ که نشستم لب حوض کفشمو بیرون آوردم پاچه ی ش ...چقد چسبید

..؟؟؟؟.ینجوری گفتم پاتو بشورا_

...کیف میده_

....اگه بابات ببینه حسابتو میرسه_

...بابا هم شبا پاشو میزاره تو آب خودم دیدم_

...بسه بسه اینقدر حرف نزن_

پاشو برو نون بگیر _

...بعد پامو بشورم_

...مادرم سرشو با تاسف برام تکون داد

...،بچه هم بچه ی قدیم_

...اینو گفت و رفت باال

همه چی به روال عادی ادامه داشت و زندگیمون در جریان بود اما با تموم بچگیم احساس میکردم یه اتفاقی قراره اومدم که دم در خونمون یه،ماشین مدل باال یه ماهی از اون ماجرا گذشت از مدرسه...چه اتفاقی نمیدونستم...بیفته

...نظرمو جلب کرد نه فامیالمون نه حتی مردم محل از این مدل ماشینا نداشتن

Page 12: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

12

در نیمه باز بود همینطور که نگاهم به ماشین بود رفتم تو خونه درو که بستم همین که برگشتم از دیدن چندتا آدم ...غریبه تو خونه جا خوردم

خونه؟چطوری مرد _

سرمو برگروندم پسره پشت سرم بود؟

کی گفته بیای خونه ی ما؟_

زشته کسی مهمونشو بیرون میکنه؟_

...کی گفته تو مهمونی؟یااله برو بیرون تا ننداختمت بیرون_

...خندید

...مامان بابا ای کوچولو داداش خاطره است_

....اوی_

!جا خورد

اهر منو بیاری ؟؟؟دوماکی گفته اسم خو!وال خودت کوچولوییا_

می بینین چه غیرتیه؟_

...با سرعت دویدم سمتش..نخیر این از رو برو نیست خواستم برم تو خونه که مامانم خودش اومد

بهش بگین اگه نره پرتش میکنم بیرون؟...مامان این پسر پروهه باز اومده_

،مادرم سرخ شد

!!!زشته بچه؟مهمون حبیب خداست خجالت بکش_

!همون نیست؟ین که ما_

...بچه به جای این حرفا برو ظرف میوه روبیار_

؟!نمیرم_

...خوب این چایی رو بگردون_

صد سال؟ _

..رضا_

...با اخم جوابشو دادم

Page 13: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

13

....بابات ک میاد وایسا_

..وایسادم تا بیاد_

!من با تو چیکار کنم آخه؟!ال االال الله؟_

راستش این شازده پسر مارو کچل کرده از ...اومدیم باهاتون صحبت کنیم...بکشینخانم یزدانی نمی خواد زحمت _ ...بس ازتون تعریف کرده

...اوال وظیفمه دوما ایشون لطف دارن ولی ما جوابشونو دادیم _

پوریا میگه حتما ناراحت شدین که تنهایی اومده خواستگاری راستش بنده مسافرت خارج از کشور بودم خانم هم _ ...شد که بیایمتهران درگیر زایمان دخترم بودن باور کنین نمی

اصال دختر به شهر غریب ...حرف شما متین ولی باور کنین موضوع فقط این نیست خود دخترمم مخالفه_ شما خودتونو بزارین جای ما دلتون میاد آخه؟...نمیدیم

حاال تهران تو...هر اون دیگه تو مملکت غریبهاگه خوشبخت بشه چرا دلم نیادپگاه دختر بزرگم آلمان دادم شو_ !شما شیرازین ما تهران؟با هواپیما چند ساعت مگه راهه؟...کشور خودمونه

...راستش ما اصال آشنایی باهم نداریم..حاج خانم مسئله ی بنده فقط این نیست_

...این که مسئله نیست راه حل داره؟شما بیاین ما میایم آشنا میشیم_

...ون روی چشم ولی قبول کنین خاطره هم باید قبول کنهشما قدمت_

!!من قول میدم ی کاری کنم قبول کنه_

بعدم مگه چند بار خاطره رو دیدی که اینقدر مطمئنی؟...نمیشه پسرم_

راستش دو بار باشما دیدمش و چند بارم تو دانشگاهشون؟_

..یسبدمت دست پل...پسره ی پررو کی گفته خواهر منو تعقیب کنی؟؟

رضا؟_

...مادرم اخم کرد

مامان دروغ نمیگم زنگ میزنم پلیس بیا ببرتش_

...برو میوه بیار_

...من صدسال واسه این بچه پرو میوه بیارم_

..شرمنده این پسر من زیادی رو خواهرش حساسه_

Page 14: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

14

...همه ی برادرا روی خواهرشون حساسن.حقم داره_

...واسه پسره اخم کردم

...نپرسیدکسی نظر تو رو _

...خندید

؟؟؟...چیز بدی گفتم

...بله ک_

پسره و پدر مادرش بلند شدن و سالم ...صدای در اومد بابام بود اونم مثل من هاج و واج ب غریبه ها نگاه میکرد ...کردن

...علیک سالم خوش اومدین_

!اینا کی ان؟:پرسید همینجور که سالم علیک میکرد زیر چشمی از مادرم می

االن با خانوم تشریف آوردیم ...اون سری پسرم عجله به خرج داد خودش اومد...یزدانی حقم دارین نشناسین آقای_ ....واسه امر خیر

!پدرم تازه فهمید موضوع چیه

!قدمتون روی چشم ولی ما که قبال جوابتونو دادیم...،خوش اومدین

...بگیریمدرسته ولی قراره ما بیایم و بریم تا جواب مثبت رو از شما _

...ما جواب مثبت نمیدیم_

...پدرم برگشت سمت من

...تو چرا اینجایی؟برو سر درس و مشقت_

..نمیرم_

!رضا؟_

..اخم کردم...باخشم گفت

باشه میرم ولی به اینا بگین خاطره رو بهشون نمیدیم_

...؟ حاال برو!باشه خیالت راحت شد_

اشونو دیدمشون ولی حرفاز پشت پنجره می...ه ها رو دو تا یکی رفتم باالهمینجور که با اخم به پسره نگاه میکردم پل ...توی حیاط.همین که درو بستن انگار پرواز کردم تا...نیم ساعت یک ساعتی بیشتر طول کشید تا رفتن...نمیشنیدم

Page 15: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

15

...بهشون گفتین نه_

...بچه بزار درو ببندن بعد بدو بیا پایین_

گفتین نه یا نه؟_

...م خوبت شدبله گفتی_

..همینجور که نشسته بود روی تخت زدم روی شونش...لبخند تحویل بابام دادم

!به پدر من میگن مرد آخه حرفش دوتا نمیشه؟ _

...با مادرم زدن زیر خنده

!فسقلی برو سر درس و مشقت_

...همی االن بگم..یمراست میگه بابات پس فردا که امتحان داشتی منو و خاطره نمیتونیم شب زنده دار تو باش_

!بهشون گفتین دیگه نیان؟_

!اونا رفتن این بچه ول کن نیست_

گفتین؟_

...مادرم یه لیوان چایی داد دست پدرم!اینو نگاه؟نخوریمون یه وقت؟_

...با این شازده پسر ما فکر کنم خاطره تا آخر عمر پیش خودمون بمونه_

...میدمبمونه مگه چیه؟خودم کار میکنم خرجیشو _

...اینو نگاه_

حتما خودتم نمی خوای زن بگیری؟_

معلومه ک نه؟_

...یعنی من و مادرت آرزو ب دل بمونیم نومونو بغل کنیم_

...حاال بزرگ که شدم در موردش فکر میکنم

...خب الهی شکر خودتم فهمیدی هنوز بچه ای_

خودش قانعم کرد از هیچ لحاظی به هم خاطره که اومد رفتم سراغش مطمئن شدم که از پسره خوشش نمیادخیلی ...خاطره همیشه قانع بود....یکی از گنده ترین دلیالشم این بود که اونا پولدارن و ما آدمای معمولی...نمیخورن

بر عکس من که آدم پرچلی بودم اون منظم و تمیز بود و لباسا و کفشاشو تا ...کم پیش می اومد چیزی از بابام بخوادمن خوشحال از این اتفاق بودم و خیالم راحت که ...در کل دلسوز خانواده بود...عمر داشتن استفاده میکرد اونجا که

Page 16: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

16

این و...اونا دیگه نمیان ولی این خوشحالی من زیاد دووم نیاورد چون بعد از یه مدت کوتاه سر و کله شون پیدا شد ...و بازم از رو نمیرفتن تبدیل شد شروع اومدن و رفتناشون و هر بار جواب نه میشنیدن

دو سال گذشت واتفاقی که نباید افتاد اینقدر اومدن و رفتن تا باالخره هم خاطره ...زمان گذشت وروزگار سپری میشدآمار اومدنشون ...هم پدر ومادرم قبول کردن وفقط تنها مخالف ازدواج من بودم که کسی به نظر من اهمیت نمیداد

در پافشاری کردن که خاطره واسشون شرط گذاشت اونام از خدا خواسته قبول از دستم در رفته بود اینقهر کاری میکرد تا شرشون کم بشه ولی باالخره اونا ...شرطای عجغ وجغ خاطره آدمو به تعجب وا میداشت...کردن

...کارخودشونو کردن

به زور لباس تنم کرد نمی خواستم هیچ وقت یادم نمیره مامانم ..قرار شد عقد رو شیراز بگیرن و عروسی رو تهران ولی اون اینقدر محو خاطره بود...تمام مدت توی محضر با اخم به پسره نگاه میکردم...برم ولی مجبورم کردن که برم

برعکس اون خاطره با مهربونی به من نگاه میکرد همیشه هوامو داشت توی مانتوسفیدی که تنش بود ..که نفهمیدوقتی بله رو گفت نتونستم تحمل کنم از محضر اومدم بیرون نشستم گوشه ی پیاده و رو و ...عین فرشته ها شده بود

نمی دونم شاید امید اینو داشتم که لحظه ی آخر نظر خاطره عوض بشه ولی این اتفاق ...عین دخترا زدم زیر گریهه خاطره شوهر کنه بدبخت همه اش این فکر تو سرم بود اگ...پاهامو بغل کرده بودم و اشک میریختم...نیافتاد ...میشه

...الهی من قربون داداش کوچولوی خودم برم_

سرمو بلند کرد ...بغلم کرد اولین بار بود که من گریه میکردم و اولین بار بود که خاطره منو بغل میکرد

مرد که گریه نمیکنه_

..اگه من مردم چرا حرفمو گوش نکردی_

...گونمو بوسید

...منو گوش نده خوبه تو هم یه روز حرف_

...نخیرم قبول نیست_

...خندید

...چی رو قبول نیست_

!!تو داری کلک میزنی_

..کلکم کجا بود دیونه_

...اشکامو پاک کرد

...با من طرفی...نبینم دیگه گریه کنیا_

تو که نیستی؟_

Page 17: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

17

...هر وقت اراده کنه میارمش شیراز...چرا نباشه_

...کردمبا اخم تمام به پسره نگاه

...تو حرف نزد.کسی با_

...خندید و نشست کنارم

خان داداشت پدر کشتگی باما داره؟_

...بخدا کاری کنی که خاطره اخم کنه خودم میکشمت_

من غلط بکنم از این غلطا بکنم_

!این بخواد اینقدر حرف بزنه میزنمشا؟_

...خاطره خندید

...باشه بهش میگم اینقدر حرف نزنه خوبه_

!روکرد سمت پسره

میشه اینقدر اعصاب داداش کوچیکه ی منو به هم نریزی _

پسره دستشو دور کمر خاطره حلقه کرد

...ای به چشم عزیزم _

...خاطره رو نمیدونم چه حالی شد ولی چنان لگدی زدم به پسره که با دیوار یکی شد

!رضا؟ _

...رفت سمت پسره

خوبی، چیزیت نشد؟_

ه کاری نکردم؟چشه این؟من ک_

رضا دیونه شدی؟ :خاطره با اخم برگشت سمت من

!دیونه نشدم این پسره حق نداره بهت دست بزنه_

...خواستم برم سمتش اینبارخاطره مانع شد!خندید

!خجالت بکش رضا_

...اون باید خجالت بکشه نه من_

Page 18: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

18

خجالت واسه چی زنمه؟_

...خاطره رو محکم به خودش چسبوندبا خشم نگاش کردم واسه اینکه لج منو در بیاره

!حاال میخوای چیکار کنی؟_

..تا خواستم کاری بکنم خاطره خودشو ازش جدا کرد

بیشتر هم با شمام آقا پوریا مگه هم سن این بچه ای که سربه سرش میزاری؟...بسه دیگه با هر دوتون هستم_

هنوز آقا پوریام؟_

!االن بگم خوشم نمیاد شما دوتا باهم کل کل کنیدا؟من یه چیزی میگم تو یه چیز دیگه؟همین _

شما اینجایین؟_

.پدر و مادرا هم به جمعمون اضافه شدن

...اگه اجازه بدین همگی بریم رستوران_

...شما مهمون مایین خجالت ندین تشریف بیارین منزل_

...دیگه شیرینی این پیوند مبارکه از طرف شازده دوماد نه_

همگی حرکت کردن تا سوار ...خرکیف شده بود که بهش،میگفتن شازده دوماد...رنگش عوض شد پسره از خوشحالیخاطره سوار ماشین اونا شد بخاطر اصرار پدر ...پدر من یه تاکسی داشت و اونا یه ماشین مدل باال...ماشیناشون بشن

...و مادر پوریا منم حوصله نداشتم

!بابا من نمیام_

!یعنی چی نمیام_

!م برم خونه درس دارممیخوا_

زشته بچه خجالت بکش؟بزرگ شدی؟...که خیلی هم درس خونی؟اون از رفتنت از تو محضر اینم از اینکارت نه_

...؟همین جا نگه دارین با خط میرم خونه!خودتون میگین بچه بعد میگین بزرگ شدی

رضا؟_

اشم؟مامان حوصله ندارم اگه بیام با این پسره دعوام میشه ها؟گفته ب_

خدا مرگم بده بچه این چه حرفیه؟_

...همین که گفتم_

Page 19: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

19

...احمد آقا نگه دارین این بچه زده سرش میترسم آبرور یزی در بیاره_

...ماشینو نگه داشت

؟؟؟..رضا بلدی با کدوم خط بری_

...مامان من که بچه نیستم به قول خودتون بزرگ شدم._

...ماگه بزرگ شده بودی که االن اینجا نبودی

بگذرم که مادرم چقدر سفارش کرد حواسم به ..از ماشین پیاده شدم...و مادرم رو نداشتم.حوصله ی کل کل با پدر ...تا دیر وقت نیومدن وقتی هم اومدن خودمو زدم به خواب...البته با این کاراش بیشتر عصبیم میکرد...خودم باشه

واسه اینکه دعوامون نشه خاطره بیشتر ترجیح ...ونه باز شددردسر من از فردا صبحش شروع شد که پای پسره به خباتموم کم سنیم فهمیده بودم ..میداد بیرون باشه وقتی هم می اومدن خونه مادرم منو می فرستاد پی نخود سیاه

اون همه کادو و گل های رنگارنگی که براش میخرید شاید هر دختری رو .خاطره از پسره خوشش میاد یعنی بامامانم یه آقا پوریا میگفت صد بار قربون ....ولی در کل انگار مهره ی مار داشت...مجذوب خودش میکرد اینجوری

حتی ذره ای نتونسته بود...همه دوسش داشتن اال من...بابامم حسابی تو دلش جا باز کرده بود...صدقه اش میرفت ...تالش های خاطره هم بی ثمر بود...نظرمو نسبت به خودش تغییر بده

خاطره باسلیقه ی خودش برام لباس ....هر چقدر به روز عروسی نزدیک میشدیم دلهره ی منم بیشتر میشدروحیه ی شاد خاطره همه رو به وجد آورده ...اینقدر ذوق زده بود که حتی جرات نکردم خم به ابرو بیارم...خرید

ره ش شده ولی اینم می دونستن که خاطگفتن خوشبحالش که یه پسر خوشتیپ و پولدار نصیبکل فامیل می...بودا چه رویی ب....با تموم نفرتم به پوریا نمیتونستم نرم تهران...هم خوشگل وهم یه خانم به تمام معنا...مثل عروسکه

اومدن استقبال از هیچ چیزی کوتاهی نکردن اولین بار بود که خاطره پا به این خونه می گذاشت راستش به خاطر که پدرم ایجاد کرده بود وهر دو طرف قبول کرده بودن تا به حال پای خاطره به اینجا باز نشده بود محدویت هایی

...شایدم دلیل اینکه جشن عروسی جلو افتاده بود همین بود

ونه و خ...بعد از اینکه جلوی پای خاطره گوسفند قربونی کردن ما وارد خونه که چه عرض کنم ویال هم ن قصر شدیمبا این همه امکانات تازه به فکر افتادم چجور پوریا عاشق خاطره شده؟و این ...ندازه ی محل ما میشدحیاطشون ا

سوال همیشه تو ذهنم بی جواب موند

ا کار پوری...پوریا مثل پروانه دور و بر خاطره می چرخید منم تصمیم گرفته بودم به خاطر خاطره بی تفاوت باشم ....نمی تونستم حس خوبی نسبت بهش داشته باشم اشتباهی ازش سر نزده بود فقط من

...خونشون مثل تو فیلما بود که استخر دارن با چند تا خدمتکار...اجازه گرفتم رفتم تو حیاط.بعد از ناهار از پدرم

9-8داشتم دور و برمو نگاه میکردم که با صدای جیغ ی دختر تموم موی تنم سیخ شد برگشتم ببینم کیه؟یه دختر با لباس صورتی عروسکی و موهای خرگوشی جلوم وایساده بود هنوز داشتم نگاش میکردم که با اخم اومد ساله

...طرفم و هلم داد خوردم زمین

!!!پسره ی کور_

Page 20: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

20

با منی؟_

بله که با توام پسره ی کور؟چرا گالمو له کردی پسره ی کور؟تو چشم نداری پسره ی کور؟_

ی کور پسره ی کور نکن من که کاری نکردم؟ اینقدر پسره:از سر جام بلند شدم

...با دستش اشاره کرد به زمین

پس کی گالی خوشکل منو له کرده پسره ی کور؟_

...نگاه کردم راست میگفت ولی من مغرور تر از این حرفا بودم که بخوام عذر خواهی بکنم

من چه میخواستی اینجا نکاریشون؟ به_

کور؟رو سر تو بکارم خوبه پسره ی _

!یه بار دیگه بگی پسره ی کور میرنمت؟ ...هوی_

...جرات داری به مامانم میگم پسره ی کور_

اینبار با ادا گفت تا لج منو در بیاره منم سرتق تا خواست فرار کنه دوتا موی خرگوشیش رو گرفتم و محکم کشیدم و ...جیغش هوا رفت

...بگو ببخشید_

...گهبا تموم دردی که داشت حاضر نشد ب

...به جاش حرفشو تکرار کرد منم بیشتر موشو می کشیدم

...یه دفعه دستمو دندون گرفت

اینقدر که انگار ی سگ...چی دستم نگاه کردم با تموم توانش گاز گرفته بود..از شدت درد پرتش کردم تو باغچه ...فتخواستم حمله ببرم بهش که با دیدن قیافه ی غرق ب گل خندم گر ...دندون گرفته

زهر مار بی تربیت چرا میخندی؟_

م بیشتر من...جیغ زد بلند شد...تازه فهمیده بود چه بالیی سرش اومده..سرشو گرفت پایین..اشاره کردم به لباسشبا دستهای ...خواست بدوه دنبالم که از سر جام تکون نخوردم...این حرصشو بیشتر در می آورد...بهش خندیدم

!م که خودشو خالی کرد جفت دستاشو محکم گرفتمکوچیکش مشتم میزد یه ک

...یا همی االن میگی ببخشید یا می ندازمت تو استخر_

....جیغش خوابید

...منتظرم_

Page 21: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

21

...زل زد تو چشام

..نمیگم _

نمیگی؟_

!!!نوچ_

..کشون کشون بردمش لبه ی استخر

...یا میگی ببخشید یا پرت میشی تو آب._

گاه ب من؟یه نگاه به آب کرد یه ن

...حوصله ندارم منتظر بمونما زود بگو_

...اخم کرد

....تو باید بگی ببخشید پسره ی کور_

...اینو گفت خواست از دستم فرار کنه که تعادلم به هم خورد دوتایی افتادیم توی آب

ش فقط میخواستم در واقع نمی خواستم بندازم...نه من شنا بلد بودم نه اون...دو تایی تو آب دست و پا میزدیمپوریا پرید تو آب هم منو گرفت هم دختره رو ...با جیغ و فرياد ما دوتا همه از ساختمون اومدن بیرون..بترسونمش

یک حتی خاطره نزد ...همه ترسیده بودن..فقط آب میاوردم باال...گذاشتمون لبه ی استخر دیگه نفس کم آورده بودم ...لباس گرم که پوشیدم نشستیم تو سالن...مون تو ساختمونبردن...بود غش کنه پوریا به دادش رسید

شما دوتا تو استخر چیکار میکردین؟پوریا بود؟_

...شانس آوردم بابام با بابای پوریا رفته بودن بیرون مگرنه خدا باید به دادم میرسید

با جفتتونم میگم تو استخر چیکار میکردین؟_

!تقصیر اینه؟_

...هم اشاره کردیممن و دختره همزمان به

...بگین چی شده تا مشخص بشه مقصر کیه_

این پسر کوره منو انداخت تو آب؟_

...دروغ میگه_

دروغ نمیگم دروغگو خودت نگفتی میندازیم تو آب؟ _

!اگه فرار نمیکردی اینجوری نمیشد؟_

Page 22: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

22

....رم بازم مینداختیم تو آبنخی_

بسه دیگه بگین چی شده سرمو خوردین؟_

....پسره ی بی تربیت زشت...این پسره کیه تو خونه ی ما بندازش بیروناصال _

...خواستم بلند شم خاطره مانع شد

...پونه دخترم یادته به داداشی میگفتی زن داداشو بیار...خدا بگم چیکارت کنه پونه_

یعنی این پسره زن داداش منه؟_

...با این حرفش همه خندیدن..اینو با ترس گفت

...وچیکه زن داداشت این عروسکه این شازده داداش زن داداشتهآبجی ک_

ز پوریا و مامانش به زور ا...با یه حرکت پرید تو بغلش وجیغ و جوغ کرد...نگاش که افتاد به خاطره انگار بال درآورد ...خاطره جداش کردن

...داداشی کلی کلی ازتون تعریف میکرد...اگه بدونی من چقدر دوستتون دارم_

...پوریا از توهم واسه من تعریف کرده که چه آبجی خوشکلی داره_

راست میگه داداشی از من تعریف کردی؟_

تو اول بگو چی شد افتادین تو استخر؟؟؟_

...هیچی این پسره گالمو له کرد بعد انداختتم تو باغچه بعد پرتم کرد تو آب_

...ستدروغگو دشمن خدا!تو هم هیچ کاری نکردی؟ من باور کنم؟_

رضا راست میگه؟_

خواستم ولم کنه هلش ...دوم اینکه اون دندونم گرفت...خاطره بود،نخیرم اول اینکه من از عمد ک گالشو له نکردم ...سومم اینکه نمی خواستم بندازمش تعادلم به هم خورد مگرنه چرا خودمم افتادم...دادم

...پس بگو این آبجی کوچیکه ی من بازم آتیش سوزونده_

بعدشم اگه منو همراه خودتون میبردین عقد ...بعدم آتیش خطرناکه...من کی آتیش درست کردم...نخیر کی گفته_ ...من این پسره رو میشناختم اینجوری نمیشد

نمیشد مادر یادت نیس چقدر حالت بد بود؟از تب داشتی می سوختی؟_

...خوب بعد که خوب شدم عقد میکردین_

...مادر پوریا خندید

Page 23: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

23

...ماشاالله از بس هوله....مگه این داداش تو گذاشت_

...می ترسید عروسش از دست بره

تالفی عقدم در بیار خوبه آبجی؟!حاال نگران چی هستی؟تو عروسی هر کاری خواستی بکن_

...دختره یه کم فکر کرد بعد سرشو تکون داد

!مثل خاطره جون خوشکل بشمباشه ولی منم میخوام با خاطره جون برم آرایشگاه ها؟میخوام _

حاال راضی شدی؟!چشم آبجی کوچیکه_

ونو پونه رفت سمتشون و صورت جفتش...پوریابا لبخند و نگاه خاصش نشست کنار خاطره...خندید و سرشو تکون داد ...بوسید

...من گفته باشما من از خاطره جون خوشکلتر میشم_

...شما همبنجوریشم خوشکلی_

!!!خاطره خوشکلترین دختر دنیاست نیستم داداشی میگه_

اینو دوست داره اونو ...راست میگه بچه پوریا چپ میره راست میره هی میگه خاطره اینجوریه خاطره اونجوریه_ ...همه ی زندگی ما شده خاطره...دوست نداره

..خاطره از خجالت سرخ شده بود

...ر اتاقتو نشونش بدهپوریا مامان خاطره رو بب...الهی چه عروس خجالتی من دارم_

...پوریام از خدا خواسته بلند شد دست خاطره رو گرفت

...بریم خانمی_

!خاطره با لبخند منحصر به فردش جوابشو داداون موقع بچه بودم نمی فهمیدم این نگاهها و لبخندا یعنی چی؟

نبار با ای...اخم کردم...اشت آورده بیروناز پله ها که رفتن باال سرمو برگردوندم دیدم پونه زبونشو تا اونجا که جا ددوتا مامانا حسابی مشغول صحبت کردن بودن و کسی ...دوتا دستش روی سرش شاخ گذاشت و مسخرم کرد

...پونه هنوز داشت به کارش ادامه میداد که مادرشو صدا زدم...حواسش به ما نبود

بله پسرم چیزی الزم داری؟_

ای خونگی شما آمپول هاری زدن؟فقط میخواستم بدونم حیوونه نه_

!!حیون؟ما تو خونه حیون نداریم_

چرا بابا یه حیون دیدم دوتا گوش داشت زبونشم تا ته میاورد بیرون؟_

Page 24: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

24

صدم ثانیه نشد که یه چیزی حمله آورد سمتم و شروع کرد به زدن

...پسره ی پررو ی بی ادب...حیون خودتی_

میتونستم بزنمش فقط به خاطر مادرم کاری...محکم گرفته بود ول نمیکرد خدا مرگم بده بچه چیکار میکنی؟موهامو_ ...مادرش به زور از من جداش کرد...نکردم

...،اگه داداشت بفهمه حسابتو میرسه

بیشعور بی تربیت؟...من که کاری نکردم این پسر پرروهه به من میگه حیون_

!خوابزذه شدی بچه؟!پونه مادر رضا کی گفت؟!وا؟_

...نخیرم خودش گفت _،

!خواست دوباره بزنتم که مادرش گرفتتش؟

...خیر اینجوری نمیشهن_

...با خودش کشوندتش بردتش تو یه اتاق درو قفل کرد برگشت

...پسرم به خدا شرمنده این دختر من یه کم زیادی شیطونه شماببخشید_

....تو دلم چ عروسی برپا بودولی خدا میدونه ...مثل آدمای مظلوم فقط یه لبخند تحویلش دادم

خونه و حیاطو واسه جشن آماده کرده بودن از حق نگذریم سنگ تمام ...باالخره روز موعود رسید همه در تکاپو بودنخیلی شلوغ پلوغ شد به زور یه آشنا ...عظمت مراسمو وقتی فهمیدم که شب شد و مهمونا اومدن...گذاشته بودنتمام مدت داشتم غصه میخوردم یه گوشه کز کرده بودم و با ...بودن و زنها تو ساختمونمردها تو حیاط ...پیدا میکردی

...آه به نبودن خاطره تو خونه فکر میکردم

...رضا بابا_

!بله؟ :سرموگرفتم باال

پاشو بیا خاطره می خواد ببینتت؟_

،منو؟

!!!آره پسرم می خواد خداحافظی کنه_

یم تو با هم رفت....بابام دید از روی صندلی پا نمیشم دستمو گرفت بلندم کرد...اسم خداحافظی هم تنمو می لرزوندبی ...سرم پایین بود تا خاطره صدام زد نگاش که کردم باورم نمیشد این کسی که جلومه خاطره است...قسمت زنونه

...با لبخند قشنگش بغلم کرد...یه لحظه خشکم زد...نهایت زیبا شده بود

م برم کاری نداری؟داداشی من میخوا_

Page 25: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

25

...خودمو ازش جدا کردم

میای پیشمون مگه نه؟_

...نخیرم خاطره جوم مال خودمونه نمیزارم بیاد _

...پونه بود با یه تاپ سفید و دامن چین چین صورتی...سرمو چرخوندم

...آبجی من اینو میزنما_

ه اصال اراده کن...قول شرف میدم خاطره رو بیارم برادر زن جان من...پوریا بود...بسه بابا ی امشبو ب ما رحم کنید_ خوبه؟راضی شدی؟...شیرازه

...باید خود خاطره قول بده نه_

...خندید

چشم داداشی حاال راضی شدی؟_

...خم شد و صورتمو بوسید...سرمو با لبخند تکون دادم

!باشه داداشی!توهم واسه آبجیت دعا کن که خوشبخت بشه؟_

...باشه آبجی_

لحظه ی خداحافظی خیلی سخت بود مادرم خیلی گریه کرد بعد از مراسم چند تا ماشین عروس و دامادو تا فرودگاه از پشت شیشه به خاطره زل زده بودم، با لبخند برای همه ...همراهی کردن می خواستن ماه عسل برن فرانسه

مادرم وسایال رو جمع کرده بود که ...م نبردوقتی برگشتیم آه از نهادم بلندشد تا صبح خواب...دست تکون میدادخودمون هم باور کرده بودیم تنها نقطه ی اتصال ما به ...هر چی اصرار کردن واسه موندن فایده نداشت...برگردیم

یه چمدون دستم بود داشتم میرفتم که یکی صدام زد ...خداحافظی کردیم من نفر آخر بودم...این خانواده خاطره اس چیه؟:پونه اس؟با اخم نگاش کردم برگشتم دیدم

!دیگه اینورا پیدات نشه ها؟_

...نمیشه نترس_

...حق نداری پاتو بزاری اینجا_

...من پامو نمیزارم فقط خبر بده خواستی بیای شیراز من قبلش واکسن هاری برنم_

..فقط منو و اون تو حیاط بودیم...دمپایشو در آورد که بزنتم که مامانش صداش زد

....یه روز تالفیشو سرت در میارم وایسا._

...وایسادم_

Page 26: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

26

زهر مار برو خونتون؟_

داشتم میرفتم خودت صدام زدی؟_

...برو تا نزدمت_

...وای وای ترسیدم_

....چمدونمو از رو زمین بلند کردم

...بای بای هاپو کوچولو_

...تا خواست برنتم با ساک فرار کردم و درو بستم

ه اینقدر طولش دادی؟چیکار میکردی بچ_

هیچی بابا داشتم با سگ خونگیشون خدا حافظی میکردم؟_

سگشون کجا بود بچه؟ زده سرت؟_

..ساکو گذاشتم عقب تاکسی

...دیگه مشکل شماست ندیدینش_

خدایی ...ماشین که حرکت کرد به خونه ی بزرگی خیره شدم که چند روز توش زندگی کردم...نشستم عقب کنار مادرمالبته بعدها فهمیدم حس الکیم الکی ...احساس میکردم پولداری ،یه حس الکیه...س خاصی بهم نداده بودهیچ ح

....،الکی بود

***********

....ده سال بعد

**********

رضا میای دیگه؟_

!نوچ_

!بچه کلی برناممو ریختم هم که تو این مهمونی باهم باشیم؟...نوچ و زهر مار_

؟آخه من کی اهل این جور مهمونیا بودم که االن بار دومم باشه؟!یدچرا مزخرف میگی وح

بیا جون وحید کیف میده؟_

نوچ اگه ننه ام بفهمه عاقم میکنه؟_

!مامان؟!ننه چیه بی سواد؟_

Page 27: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

27

خفه بابا مامان خودمه دوست دارم بگم ننه؟_

،به من چه بابا تو بگو میای یا نه؟_

گفتم ک عاقم میکنه میفهمی؟_

!!!ننهبچه _

!!!خودتم میگی بچه ننه پس بی زحمت گیر نده_

سعيد تو میای؟...برو بابا اصال نخواستیم_

...جون عمه ات س ساعته منتظرم بهم پیشنهاد بدی بگم نه شکست عشقی بخوری_

...روانیا_

...جفتتون دیونه این ب خدا_

!اینو گفت و رفت؟

!الکی الکی؟ رضا جدی جدی اهل این جور برنامه ها نیستی یا_

داداش من مگه من مث شما بیکارم کل هفته برنامم پره دو شیفت دارم کار میکنم که خرج ...نخیر جدی جدی_ ...دانشگاهو و خورد و خوراک و اجاره اون یه ذره جامو در بیارم

!نخوری منو؟؛_

...خندم گرفت

...،درد ب کارت برس

..نوشتیمداشتیم جزوه می

...میگما_

...یه کم سکوت کن...ف میزنیچقدر حر _

بده داره میاد؟...من خوبما_

بده کیه؟_

همون زبون درازه که خیلی با هم مهربونین؟_

...تا خواستم سرمو برگردونم خودش اومد

!جزوه ی استاد غضنفری رو بهم بده؟_

Page 28: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

28

سالم بلد نیسی؟_

...جزوه بده گفتم_

...ول ادبا_

...باشه بابا سالم_

شما کی باشین؟ _

...یکی بیرون صدام زد با اجازه:سعید دفتر دستکشو جمع کرد

..با سرعت رفت بیرون در کالسم بست

!!جزوه بده_

...خودتو معرفی کن اگه دختر خوبی بودم منم جزوه میدم_

میزنمتا؟_

بلدی؟_

...کیفشو پرت کرد که جا خالی دادم

کمم تو خونه تمرین کن؟ یه...نوچ نوچ هنوز یاد نگرفتی بزنی_

بچه پر رو؟_

...عممه_

...خندشو خورد

اذیت نکن جزوتو بده گیرم؟_

...برو از بقیه بگیر_

نمیشه خب؟_

چرا؟_

احمدی که جواب رد بهش دادم رسولی هم یجوریه؟...فقط سه تا دارن یکی تو یکی احمدی یکی رسولی_

چجوریه؟_

فضولی تو؟_

...و از رسولی بگیرآره فوضولم تو هم برو جزوت_

Page 29: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

29

..دستشو محکم مشت کرد

خوب شد؟...پسر چرتیه_

..پس پسر خوبه ی دانشگاه منم_

..خیرن_

...نگاش کردم؟

رسولی؟_

!زهر مار لوس نشو؟_

یکم هاپ هاپ کن تا بدم؟_

..کثافت_

....جون میگرفتم حرصشو در میاوردم

...صورتش از شدت عصبانیت سرخ شده بود

خودکارمو از روی صندلی برداشت ...میشی عین لبو...لپت سرخ شه ایکی ثانیه بیا سراغ منهر وقت خواستی _ گرفت طرفم

میدی یا حسابتو برسم؟!_

..با این؟اگه میشه به منم یاد بده به دردم میخوره_

...با عصبانیت خودکارو پرت کرد تو دیوار.

الزم نیست دیوار دانشگاهو خراب کنی؟...نفس عمیق بکش یه_

!آخه این همه شهر این همه دانشگاه این همه رشته چرا باید باتو هم کالس بشم؟_

نمی دونم تو میدونی؟_

خدا زنگ میزنم خاطره حالتو جا بیاره ها؟ به_

..آخی که دوباره کم آورد_

..گوشیشو از تو جیبش بیرون آورد.

...یک دو._

...نگام کرد.

Page 30: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

30

...باشه خودت خواستی سه_

هان چیه؟ :اخم کرد...تظر پاسخ بود با خونسردی نگاش کردمشماره گرفت من

!عمرا اگه جواب بده...هر چقدر میخوای زنگ بزن_

...نخیرم جواب میده_

....خاطره االن سر کالسه عاقل گوشیشم خاموش میکنه تو هنوز نمیدونی_

...اخمش رفت تو هم

...خاطره جون میگم تقصیر داداش ناقص العقلشه حاال که اینجور شد اصال نخواستم اگه این درسو افتادم به_

...خواست بره صداش زدم

...گوجه_

...خفه شو اسم من پونه است اینو تو کله ی پوکت فرو کن_

...جزوه رو از تو کیفم آوردم بیرون

...اینقدر هاپ هاپ نکن بیا بگیرش_

...یه لبخند خبیث تحویلم داد...دو دستی گرفتتش...پرت کردم طرفش

..از روش که کپی کردم ریز ریزش میکنم_

...خندیدم.

هر هر چته؟_

این مال من نیس تمام سعیتو بکن سالم نگهش داری؟_

مال کیه پس؟_

!!!!رسولی_

...می دونستم از رسولی میترسه...رنگش پرید

...دروغ میگی_

صفحه؛دست گذاشتم باالی ..رفتم سمتش...وسایالمو جمع کردم از رو صندلی بلند شدم

!!!!سم عمه ی من که این باال نیستا_

..خندمو خوردم...داد.اسمو که دید آب دهنشو قورت

Page 31: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

31

...جزوه ی خودتو بده_

!!!نمیشه_

؟.چرا_

....دادم به یکی از بچه ها_

کی؟_

فضولی تو؟_

..بگو گفتم_

!!!!دادمش دست دوس دخترم._

یستی؟دوست دختر تو کیه که هیچ وقت باهاش ن :چشاشو ریز کرد

..میترسم چشمش بزنی....سپردم بهش از دیدرس تو دور باشه_

...سینه ام.با جزوه کوبید تو

..رسولی_

...رنگش باز پرید جزوه رو صاف صوف کرد.

..خندم گرفت

باز که لبو شدی؟._

...از جلو چشم دور شو نمی خوام ببینمت_

پاشدی اومدی؟خودت ..من که مثل یه مرد با شخصیت همین جا نشسته بودم_

...دستشو مشت کرد

...جزوه_

...یه نفس عمیق کشید

...کی من از دست تو راحت میشم_

...هر وقت دوماد شدم_

...خندش گرفت

...فقط یه زبون داری سه متره...نه خونه داری نه ماشین نه پول نه قیافه..بشین تا زن گیرت بیاد_

Page 32: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

32

...تو نمیخواد نگران من باشی_

...در ضمن عاشق این زبونمه...همه جوره منو قبول داره دوست دختر من_

آره جون خودت؟_

هر وقت عروسی کردم باورت میشه؟!باور نداری؟_

اگه راس میگه اسمش چیه؟_

تو فضولی؟_

دیدی خالی میبندی؟_

...تو برو جزوتو کپی کن تا آمارتو به رسولی ندادم_

...خودشو جمع و جور کرد

....گرگم بخوره ازت کمک نمیگیرم..و میزنماین بار آخرمه بهت ر_

...خسته نشدی...هر سری همینو میگی_

..درد_

!!!!رسولی_

...عین بشکه میمونه...با اون قیافه ی گامبوش...زهر مار هی رسولی رسولی نکن اصال رسولی کدوم خریه_

..اینا که گفتی در مورد رسولی بود_

بله پس کی؟_

رسولی جان شرمنده؟_

...ه ترسیدمهه ه_

...اشاره کردم پشتشو نگاه کنه

...فک کردی من خرم _

همین که برگشت رسولی رو تو چارچوب در دید تعادلشو از دست داد نزدیک بود بخوره زمین خودشو کنترل پونه ...رسولی یه نگاهش کرد و رفت عقب...آروم آروم رفت سمت در...تمام بدنش داشت از ترس می لرزید...کرد

..همین که رفت زدم زیر خنده...طرز خنده داری پا گذاشت به فرار هم به

....مرگ بخندی الهی_

Page 33: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

33

معلوم نیست چه پدر کشتگی با من داره؟آخه این دلیله ...این دختره کم ازم میترسه تو هم پیاز داغشو زیاد کن_ چون چاقم ازم بترسه؟

!اومدی اینجا کارم داشتی؟...این دیگه مدلش همینه_

...بابا جزومو بده میخوام بدم دست بچه هاآره _

...جزوشو از تو کیفم بیرون آوردم بهش دادم

!یه پارچه آقا مادرم تحویل جامعه داده؟...تنها کسی که مرتب بهم پس میده تویی؟دیگه چیکار کنیم_

...این باز یه چیزی شد بچه ننگیشو ثابت کرد_

...خندیدم

...عشقه دیگه_

ت دختر داری؟بین دخترا پره ولی هیچکی ندیده؟میگما خدایی دوس_

...گذاشتم راز بمونه_

جون من بگو کیه؟_

...گفتی دخترا؟تو از کجا شنیدی_

؟!دست و پاشو گم کرد

!رضا جان کاری نداری؟ من برم؟_

...خودتو رنگ کن..برو پدر سوخته_

...سریع خداحافظی کرد و رفت

ستم سر کیفمو ب...خندم گرفت هر چی توش بود روش نوشته بودم رسولی..تو کیفمو نگاه کردم ..سرمو تکون دادماز بچه ها خداحافظی کردم موتورمو روشن کردم خواستم برم دم در ...از کالس اومدم بیرون...داشت دیرم میشد

بوق زدم ...اصال حواسش به من نبود..نگام به پونه افتاد منتظر وایساده بود گوشه ی خیابون با موتور رفتم سمتش ...سه متر پرید باال منو که دید حرصش گرفت

...بمیری از دستت راحت شم_

فعال که زنده ام در خدمت شما؟_

؟!جون عمت_

...خندم گرفت

Page 34: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

34

منتظر کسی هستی؟_

ره قراره عمه جونت بیاد دنبالم؟چی میگی؟آ_

..خیلی وقته ندیدمش سالم منم بهش برسون_

...ایییش_

نیومد میخوای برسونمت؟حاال اگه عمه ام _

!الزم نکرده من صد سال با موتور جایی نمیرم اونم با تو؟_

خیالت راحت منم نمیرم؟_

پس چرا الکی حرف میزنی؟_

..آ آ...من کی الکی حرف زدم؟آغا_

...از موتور پیاده شدم جلو یه تاکسی رو گرفتم آدرسو بهش دادم حساب هم کردم بعد رفتم سمت پونه

...اینجوری آدم میرسونمبفرما من _

...لوس_

جدی برو سوار شو؟_

نمیخوام که بعد منتشو سرم بزاری؟_

من کی منت گذاشتم؟_

!!!همیشه_

!!!!بارشو بگو یه_

...فکر کرد

!!!حاال برو تا نرفته سوار شو شب میشه همینم گیرت نمیاد...دیدی_

....کیفشو محکم گرفت

...مگرنه االن با ماشین عاطی میرفتمحیف که امروز دوستام کالس نداشتن _

!خودت که ماشین داری رانندگی یاد بگیر که نخوای منت دوستای عجغ وجغتو بکشی؟_

...به دوستای من توهین نکن بد ...هوی عجل وجغ خودتی_

...نذاشتم حرفشو کامل کنه کیفشو گرفتم هلش دادم سمت ماشین درشو باز کردم

Page 35: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

35

...میره ها_

...خیلی لوسی_

..شما بیشتر_

...سوار شد و با حرص در ماشینو کوبید به هم

!خانم چیکار میکنی؟_

....شرمنده این یه کم مشکل داره شما ببخشید_

...اصال ..خودت مشکل داری_

...خواست پیاده بشه نذاشتم

...داداش شما حرکت کن_

دستمو تکون دادموقتی حرکت کرد ...مرده سرشو تکون داد پونه هم با خشم نگام میکرد

....خداحافظ هاپو کوچولو _

ولی دیگه واسه هر فحش و کتکی دیر شده بود ماشین حرکت کرده ...کاردش میزدی خونش در نمی اومد ...به ساعتم نگاه کردم...مطمئن که شدم رفت دوباره سوار موتورم شدم...بود

...خدابگم چیکارت کنه هاپو دیرم شد_

...رسیدم پمپ بنزین

ایی رضا حاال وقت اومدنه؟کج_

...شرمنده داداش از اون ور بیشتر وای میستم_

...فقط ب تکون دادن سر اکتفا کرد

...فدای سر کچلت_

چایی دارین؟_

...کاظم خندش گرفت

...آره بچه های شیفت تازه دم کردن برو بریز واسه منم بیار _

!ای به چشم_

...ریختم یکی هم بردم واسه کاظملباسمو عوض کردم یه چایی واسه خودم

Page 36: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

36

!دستت درد نکنه؟_

..سر گرم کار بودم که کاظم اومد پیشم..با لبخند جوابشو دادم

...راستی رضا در مورد دختر خاله ام فکر کردی؟دختر خوبیه ها_

...من هنوز آرزو دارم!داداش نمی خواد مارو باجناق خودت کنی؟ نه_

...خندید

...باور کن خوشکله_

برو؟_

...جون خودم راست میگم به_

...خندیدم

...دور من یکی رو خط بکش_

چرا جووون به این خوبی؟_

آقا کسی به یه جوون آس و پاس زن نمیده؟_

نترس بابا شوهر خالم وضعش بد نیس ساپورتت میکنه؟_

ما اگه ساپورت نخواییم کی رو باید ببینیم؟_

خدا که پنهون نیس بزار از تو هم نباشه یه بار که خود دختره اومده بود از ..دیونه نشو رضا شانس دم خونتو زده_ ...تو بیا خواستگاری بقیه کارا ردیفه...معلوم بود خوشش اومده...اینجا تو رو نشونش دادم

باید ....اصال دوست ندارم پدر زنم پولدار باشه...داداش من هیچ وقت خوشم نمی اومد زیر دین پدر زن باشم نه_تو هم دادا نمی خواد نگران من باشی من خودم یه ...باشه آس و پاستر از خودم که هی پولشو به رخم نکشهیکی

....دوست دختر دارم

باز گفت؟اگه راست میگی کو دوس دخترت؟_

...انتظار نداری که بیارمش پمپ بنزین وایسه بغل دستم بنزین بزنه_

...کاظم خندید

امان از تو؟_

...ون بنده خدا خودشو کشت برو پول بنزینشو حساب کنامان از خودت ا_

..حقا که حواست به همه جا هست_

Page 37: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

37

602خندید و رفت سمت

بح درسته شب تا ص...حقوقمو که گرفتم با پولی که قبال پس انداز کرده بودم یه راست رفتم سمت طال فروشی رفتم داخل طال...اب رو از چشمم دور کرده بودشیفت بودم ولی عشق اینکه قراره اون چیزی رو که میخوام بخرم خو

..فاکتوروگذاشتم روی میز...فروشی بنده ی خدا هنوزطالهاشو نچیده بود

منو که دید لبخند زد؟...سرشو گرفت باال....داداش این سفارش مارو می دین؟

ای به چشم_

منو یادتونه؟_

خندید

-نمیکنیم ما مشتری های خوش اخالقمونو هیچ وقت فراموش _

...بعد به این مشتری های خوش اخالق تخفیف هم میدین...کار خوبیه ...آفرین_

!!!اونم به اندازه ی خودش_

..ی کمکی عنایت بفرما....دانشجو مملکتم..دیدین نخندیدین؟یعنی نه؟گناه دارما_

...یه جعبه ی شیشه ای گذاشت روی میز

..شما پنجاشو ندین_

...تر نمیشهبیش ...چشم ...مخلصیم_

..مخصوصا اینا که سفارشیه...مگرنه واسه ما که سودی نداره ...اینم چون جون خوش اخالقی هستی تخفیف دادم_

...فقط بی زحمت اگه این جعبه چوبی ها پنجاه تومن در نمیاد اینو بزارین توی اون...شما که درست میگین_

0جعبه رو عوض کرد

؟.امر دیگه ای ندارین_

...البته با تخفیفا ...فقط قول میدم حلقه ی نامزدیمو بیام از شما بگیرم نه_

...حاال خدا کنه این گردنبد پسندشون بشه که با هم بیاین واسه خرید حلقه...قدمتون روی چشم _

Page 38: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

38

...خندیدم

م اشو میبندشده به زور دست و پ...نمی خوادحاجی نگران حلقه باشین ...اینو ک واسه عزیز ترین کسم خریدم _ ...میارمش تا از همین جا خرید کنه

اینبار غش کرد ازحاج خنده

...خدا خیرت بده جون اولی صبحی روزمو با خنده شروع کردی_

...همینجور که می خندید بیست تومن دیگشم برگروند بهم

...برو خیرشو ببینین_

..شما بیشتر_

خدا نصیب نکنه همین که ...سریع خودمو رسوندم خونه...نبود دل تو دلم...با خوشحالی از طال فروشی آمدم بیرون ...باز کردم آه از نهادم بلند شد.درو

...جاسم الهی شوهر کنی از دستت خالص شم_

یه زیر زمین نمور زندگی میکردیم با شلوار کردی از تو دستشویی !!!جاسم پسر آبادانی که با هم تو یه خونه که نه اومد بیرون؟

ومدی؟عه رضا ا_

ر از این شلوا...از کاسه و بشقابت بگذریم...مرد مسلمون این چه روزگاریه واسه ما درست کردی!هنوز تو راهم؟ نه_رکابی و مسواکتم که ای وسط جشن گرفتن ...از این کفش...بی صاحبتم بگذریم که یه لنگه پا از دیوار آویزونه

...خندید...ن وسط چه غلطی میکنهتو فقط به من بگو این شرت مامان دوزت ای...بگذریم

!!!باور کن از صبح دربه در دنبالشم....اینجا بوده این_

...یعنی خاک تو سرت_

...با خنده اومد لباسشو از روی زمین برداشت

..یادگار بوامه...اگه بدونی من چقدر اینو دوست داروم_

میگم ..کفشتم یادگار بابا بزرگته...رکابیتم مال پسر عموته...داداشتهشلوارت که مال ...خب الهی شکر اینم مال بواته ای مسواک بدبخت که مال خودت؟

خندید

اینو ننم بهم داده نه_

خدایا این چیه آفریدی؟هیچ چیش مال خودش نیس؟_

Page 39: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

39

...چرا کا کا یه جوراب اون روز خریدوم مال خودومه_

....خندیدم

...خسته نباشی دالور_

...یسالمت باش_

..با تاسف سرمو تکون دادم و مشغول تمیز کردن شدم

...خو حداقل تو هم یه کم شوهر باش برو سر کار تا خرجیمون در بیاد...می پزم میشورم می روفم...شدم خانم خونه_

...خندید

چشم خانوم خونه از فردا میروم سر کار فقط شما باید همه جوره به مو خدمات برسونی؟_

چ خدماتی؟_

...گفته باشم...کا کل پسرم موخام ...مو بچه هم موخام...نمی خوام مردم فردا پشت سروم حرف درارن_

...اونم فقط هر هر می خندید....هر چی جمع کرده بودم پرت کردم طرفش

....وایسا فردا که گیرت به ریاضی افتاد نیای پا پیچ من بشی کاکو غلط کردم_

خدمات رسانی تا جونت در آد حاال برو دنبال_

..شما کوتاه بیا...حالو ما یه چیزی خوردیم...رضا داداش_

...تکیه زدم به دیوار

....تو باید ادب بشی تا آدم بشی_

کوکا ما آدم نمیشوم_

..تو فقط بگو از ماکارونی دیروزی چیزی مونده یا کلکشو کندی...اینو که خودم میدونم_

..رت کردم طرفشبالشتو پ...خیلی خوشمزه بود جات خالی_

کوفتت شه بحق علی_

....تو یخچال چیزی گذاشتی_

...یه نفس عمیق کشیدم....فقط لبخند تحویلم داد

..دزد سر گردنه حداقل یه چیزی واسه آدم میزاره_

....شرمنده کوکا_

Page 40: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

40

...شکالت سیاه میبینمت...فقط از جلوی چشمم دور شو_

...لباسشو پوشید...خندید

...نوکریم_

...برو تا یه کاری دستت ندادم جاسم_

..سرعتشو بیشتر کرد تو چارچوب در وایساد

کاری نداری؟_

فقط تو افق محو شو _

....ای به چشم_

نگ خیلی قش...یه گردنبد ظریف با اسمش...جعبه رو از تو جیبم آوردم بیرون...یه نفس عمیق کشیدم..درو بست ...بود

...تخم مرغ تو یخچال یادوم اومد؛ یه.کوکا_

بادیدن گردنبد خشکش زد با کفش پرید تو خونه؟

اینو واسه دوس ددخترت خریدی؟_

..به این دست بزنی.کی گفته_

...گردنبندو ازش گرفتم

..من ک چی بدی نگفتوم...حاال چرا عصبانی میشی_

من ب تو گفتم برو باز پیدات شد؟_

جون جاسم بگو ای مال کیه؟_

باشه مال تو نیس؟مال هر کی _

...بده عقلن اسمشو نیگا کنوم_

میری یا بزنم لهش کنم..عینکشو یافتم...به دور و برم نگاه کردم

...رنگش پرید

...ما رفتوم...کوکا ای خو ناراحتی نداره_

...عینکشو ازم گرفت

Page 41: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

41

...جاسم جون ننه ات برو_

.....گردنبندو گذاشتم تو جعبش...همینجور با لبخند درو بست

...........

همیشه از رز...به دسته گلم نگاه کردم

ا ب...همه جا غلغله بود طبق معمول پوریا سنگ تموم گذاشته بود...با لبخند وارد خونه شدم،...خوشش می اومد دقت اطرافو نگاه کردم

به به تیپ زدی خبریه؟_

...ن قرمز دور کمرشپونه با آرایش غلیظ و یه لباس مشکی عروسکی با ربا...برگشتم به عقب

چی شد محو خوشکلیم شدی؟_

!هاپوهام مشکی می پوشن نه_

خفه شو_

خاطره کجاست؟_

نمیگم تا زورت بیاد_

باشه خودم می یابم فقط تو حواست به رسولی باشه_

رنگش پرید

مگه آوردیش؟_

خونه ی خودته تعارف نکن..آره بیا رسولی_

داش میون انبوه جمعیت باالخره پی..استفاده کردم رفتم دنبال خاطره بگردمسریع برگشت به عقب منم از موقعیت ...از پشت بغلش کردم...لباس کالباسی بود با یه شال حریر روی سرش..کردم

چطول مطولی؟_

..جیغشو خفه کرد برگشت همین که منو دید محکم بغلم کرد

..رضا حاال وقت اومدنه؟بزنمت_

..انازکتر بفرم.گردن من از مو_

....خندید

...عاشقتم داداشی_

Page 42: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

42

...من بیشتر_

به به آقا رضا راه گم کردین از اینبرا؟_

فقط با دادن دست اکتفا کردم

...آقا واال بال آبجی شما تاج سر ماست....ببین خانمی بعد ده سال هنوز مارو قبول نداره_

....اون که وظیفته_

...رضاااااا_

جونم آبجی؟_

...با اخم نگام میکرد

...نخندی اینو میزنم_

............خنده اش گرفت.......

خدا کنه ی روز برسه بتونم محبتاتو جبران کنم؟_

همچنین_

...باز شما دوتا به هم متلک انداختین؟فک نکنین ساده ام نمی فهمم_

من که از روی خلوص نیت گفتم_

منم همینطور_

با جفتتون قهر میکنم مگرنه...بسه دیگه ی روز تولدمو آتش بس بدین_

حواست به همه باشه...پوریا خان شمام به جای این کارا برو برس به مهمونا_

...شما امر بفرمایید بانو_

....خاطره خندید

..برو دیونه _

...صورت خاطره رو بوسید و رفت

!من یه روز حال اینو میگیرم وایسا؟_

!رضا شنیدما؟_

Page 43: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

43

برگشتم سمت خاطره

خبرا از آبجی گلم؟من کی قراره دايى بشم عقده کردم کسی نیس بهم بگه دایی؟ چه_

...جلوی این زبون المصبو نتونستم بگیرم ...فهمیدم خرابکاری کردم...رنگش عوض شد

آبجی خبری از مامان و بابا داری؟_

ه پوریا واسه جفتشون بلیط گرفتبابا سرما خورده شدید مامان هم به خاطر بابا نیومد مگرنه ..آه از نهادش بلند شد بود؟

پوریا چه که بخواد بلیط بگیره؟مگه من چالغم به_

باز شروع کرد؟ببینم تو چرا خبر بابا و مامانو از من میپرسی؟مگه خودت باهاشون در تماس نیستی؟_

تو هم در جریان چرا بابا من جز یه پدر و مادر و یه آبجی گل که شما باشین کی رو دارم؟فقط میخواستم بدونم_ ...سرما خوردگی بابا هستی که فهمیدم بله هستی

اینقدر بدم میاد از این پسره؟باز داره دور و برش میچرخه؟_

...سمتم.الو؟بامنی؟سرشو برگردوند_

اون پسر کت و شلوار سفیده هست؟ _

خب_

فامیلن؟!!!تا تقی ب توقی میشه دور و بر پونه میچرخه_

..وریاسپسر دوست بابای پ نه_

....شاید واسه امر خیر مزاحم میشه_

!!!نگاش چندشه ....یه جوریه....پسر مزخرفیه ...ایششش خدا نکنه_

داره باهاش میرقصه....تو چرا ناراحتی؟اون گورجه باید ناراحت باشه که نیس_

همچین آش دهنسوزی هم نیستا؟

رضااااا_

...لبخند تحویلش دادم

..جانم_

Page 44: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

44

دختر داری؟راس میگه؟ پونه می گفت دوس_

!!!این دختره خیلی راز دار خوبیه؟یادم باشه بعد ادبش کنم_

دستشو گذاشت جلوی دهنش و با چشمای گرد شده به من خیره شد

حاال باور کن_

پیرهنمو با جفت دستاش گرفت

...جون خاطره بگو کیه چه شکلیه چند سالشه کجاییه؟نکنه از هم کالسیاته؟اسمش چیه،_

....حاال_

رضا قسمت دادم_

فعال با اجازه من برم دس به آب....باید یاد بگیری قسم نخوری_

به دور و برم نگاه کردم چیزی ...از خاطره جدا شدم و دنبال پسره رفتم سمت راهرو داشت با گوشیش حرف میزدا برداشتم خواستم برم دیدم پونه ب در اتاق کناری رو باز کردم اتاق پونه بود از روی میز آرایشی یه خط لب...نیافتم

سریع مدادو پشتم قایم کردم.چشای گرد شده داره نگام میکنه

؟!تو اتاق من چیکار میکنی_

لبخند زدم رفتم سمتش

دنبال رسولی میگردم تو ندیدیش؟_

...مرگ رسولی اگه دروغ بگم_

..چشماشو ریز کرد

راستشو بگو تو اتاق من چیکار میکنی؟_

؟.ار پرسیدیاینو که یب_

خوب می دونم از همه جات دروغ سبز میشه...منو دست ننداز_

...باشه من دروغگو برو کنار میخوام برم_

!سرشوکج کرد

چیزی پشتت قایم کردی؟_

؟؟؟.چی بخوام قایم کنم نه_

Page 45: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

45

جیغ زدم...خواست پشتمو نگاه کنه

. ....بعد که به خودش اومد غش کرد از خنده!دهنش وا موند

...رته؟مگه دختری جیغ میزنیخب چه_

..برو اونور بچه میخوام برم_

اول بگو چی قایم کردی؟...بچه خودتیا_

....هرچی طال و جواهر داشتی برداشتم میخوام ببرم بفروشم_

...حاال که اینجوری شد باید صبر کنی من اتاقمو کامل بگردم اگه همه چی سر جاش بود میزارم بری_

...باشه قبول_

منم تو همین حین مدادو بین ..همینجور که مشکوک نگام میکرد اومد داخل اتاق و درو بست شروع کرد به گشتن ...همینجور ایستاده در حین گشتن نگاش میکردم...شلوارم و پیرهنم پنهون کردم

گورجه_

...جواب ابلهان خاموشیست_

می خوای بهت پول بدم...میگما_

برگشت سمتم.با تعجب

!پول؟_

...همون که میگن چرک کف دست...اسکناس...آره خارجیا میگن مانی_

بسه بابا خودم می دونم چیه؟_

عه فک کردم تا حاال پول ندیدی_

.تو اصن پول داری؟پسره ی آس و پاس ...من پولتو بخوام چیکار...زهر مار خودتو مسخره کن_

بگمونم تو نداری؟_

واسه چی؟_

..از مغازه بیاریپول نداشتی بقیه ی لباستو _

...اصال یقه نداشت....لباسش تا زانو هم نمرسید آستین هم نداشت

..تو اصال ربطی نداره لباس خودمه به_

Page 46: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

46

..می دونم لباس من که نیس اندازم نمیشه_

چقد حرف میزنی دو دقیقه این دهنتو ببند من تمرکز کنم؟_

..نشستم روی تختش

...فقط زود باش که من کار دارم_

کار؟چی_

تو تمرکز کن چیکار به کار من داری؟_

اومد سمتم نشست کنارم

..خودت بگو چی برداشتی حوصلم سر رفت_

خندیدم

مرگ بخندی الهی_

...مثل دختر بچه های پنج ساله دست بغل بست و اخم کرد

...هاپو کوچولو اخم نکن بهت نمیاد_

بار دیگه به من بگی هاپو میزنمت یه_

هاپو_

داشت ...کل فضای اتاق پر شده بود از پر ...تا اونجا که جا داشت زدمش..منم کم نیاوردم!!کوبوند تو سرم با بالشتش ...من پسره رو دیدم ولی قبل از اون که اون منو ببینه خودمو پنهون کردم...می خندید که در اتاق باز شد

!پونه چیزی شده عزیزم؟_

...خاطره راس میگفت لحنش چندش بود

...نیس تو برو من میام چیزی_

!!!ببین چه به روز خودت آوردی،؟_

سرتاپاش غرق پر بود

...اومد تو اتاق درم بست

Page 47: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

47

...االن چه وقت بازیه؟بچه شدی؟ببین با خودش چیکار کرده_

پرها رو از روی لباسش و موهاش جدا میکرد

نمی خواد پژمان خودم تمیزش میکنم_

!عزیزم من اینجا پس چی ام؟_

بودی یا با کسی هستی؟سرشو چرخوند خودمو بیشتر به کمد چسبوندمتنها

...نخیر تنهام_

عالی؟ چه_

چی چه عالی؟_

همینجور که دستش به موهاش بود روی گوشش متوقف شد

عین حوری های بهشتی ...با این لباس معرکه ای که پوشیدی...می دونستی امشب خوشکلترین دختر اینجایی_ ..شدی

...واست این مردیکه بی شعور رو بزنم له کنمفقط دلم می خ

خشکش زده بود...بیشترین عصبانیتم به خاطر این بود که پونه چیزی نمیگفت

به پونه نگاه کردم تازه فهمیدم زل زده به من ...باید یه کاری میکردم...موهاشو که لمس میکرد من حالم خراب میشدمی سرشو گرفته بود نزدیک اگه کاری ن...ونه رو از روی زمین برداشتمیه لنگه کفش پ...از تو نگاش ترسو میشد خوند

تموم حواسمو جمع کردم با تمرکز کافی درست تو لحظه ی آخر لنگه کفشو پرت کردم دقیق ...کردم می بوسیدتش ...پسر خاله ی پونه بود..جیغش رفت هوا قبل از اینکه برم در اتاق باز شد...خورد تو سرش پهن زمین شد

ی شده؟چ_

پونه به پژمان که کف اتاق پهن بود اشاره کرد پسره سریع اومد داخل اما قبل از اینکه به پژمان برسه پونه لنگه ...کفشو با پاش کرد زیر تختش

چیکارش کردی؟_

من به خدا هیچی دستم بهش نزدم_

شد؟؟؟.الکی الکی بیهوش_

زده بودمش جیغ نمیزدمبعدم اگه خودم ...شاید از ای غشی هاس...دروغم چیه_

...صورتش.پسره نشست کنار پژمان زد تو

داداش زنده ای؟_

Page 48: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

48

...ببین شکمش داره باال و پایین میره...داره نفس میکشه_

باهوشیا می دونستی؟_

خودتو مسخره کن_

..جای این حرفا بیا کمک کن ببریمش بیرون به_

من چه؟ به_

؟!منم مربوط نمیشه به_

یشه؟همجنست که حساب م_

خیلی پررویی پونه ؟-

...قاتل جانی آدم کش ...به همه میگم خودت قاتلی ...نبریش یهو دیدی مرد اونوقت من گردن نمی گیرما-

پسره پژمان رو بلند کرد زیر بغلشو گرفت

دوست دارم مگه تو -واسه همیشه ور دل خاله ی بیچاره ام می مونی، ...من مطمئنم تو شوهر گیرت نمیاد- ...میدی؟؟؟ .جیموخر

...درو براش باز کرد

!الهی بری که برنگردی _

...مرغ پر پری ...حیف آدم ک دلش برا تو بسوزه ..خوشم میاد از رو نمیری-

!برو تا نزدمت-

زدم بیرون پشت سرش .منم از موقعیت استفاده کردم از مخفیگام ...پسره با افسوس سرشو تکون داد و رفت ....که برگشت نزدیک بود سکته کنهوایسادم همین

تو چرا عین جن جلو آدم ظاهر میشی؟ -

چ نظری؟- ...!موافقم .جلوت ظاهر نشدم از پشت بهت نازل شدم بگم من فرشته ام با نظر پسر خالتم-

...بادوام صد درصد اورجینال ...همین جا دبشو خودم تضمین میکنم ....اینکه تا آخر عمر باید ترشیت انداخت-

..خفه شو-

واقعا حیف آدم که دلش به حال تو بسوزه؟-

Page 49: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

49

دلسوزی خواست؟.حاال کی از تو-

اگه پرتاب دقیق و ماهرانه ی من نبود تو االن داشتی چه غلطی میکردی؟ -

...سرخ شد

....ب خودم مربوطه برو بیرون-

باشه هاپو کاری نداری؟ -

...خواست بزنتم فرار کردم

!!بمیری الهی-

...از دعا گوربه کوره بارون نمیاد-

...تگرگ که میاد-

یه لنگه صندلشو بیرون آورد گرفت باال

...بکشمت .میری یا_

..بای بای مرغ پرو بال کنده ...من میرم دنبال رسولی-

...کثافت-

ی ه و پژمان کنار دستشویاز اتاق که اومدم بیرون دیدم پسر خاله ی پون ...در بیاری .خندیدم آی کیف میده حرصشو ..رفتم سمتشون .به طور نامحسوس ...معلوم بود هنوز گیجه ...وایسادن

یادت نیس چی شد؟ _

یه چیزی خورد تو سرم ولی مطمئنم کار پونه نبود آخه جلوم ...نه هر چی فکر میکنم نمیدونم چرا خوردم زمین- ...وایساده بود

..کیوان پسر خاله ی پونهرو کرد سمت ...پژمان آب زد به صورتش

پونه االن کجاس؟ .-

.تو اتاقش بود-

م بقیه کارشو ساخت .به کت پژمان که روی دسته ی صندلی بود نگاه کردم تو ی حرکت برش داشتم و دور از چشم بعد گذاشتم سر جاش کیوان که رفت کتو برداشت بدون اینکه نگاش کنه پوشید

زدم روی شونش .کیوان که رفت منم

به چطوری پژمان؟ _

Page 50: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

50

...و با تعجب نگام کرد .پژمان برگشت

دبیرستان هم میرفتیم دم مدرسه ی دخترا کشیک وای ...آتیش می سوزوندیم ...راهنمایی ...منو یادت نمیاد- ...میستادیم

...لبخند تحویلم داد

...فک کنم اشتباه گرفتین-

معلم زبان؟ یادت نیس جوهر ریختی رو صندلی ...مگه میشه-

...هاج و واج نگام کرد

!من؟-

اون چراغو که گذاشتیم زیر صندلی داغ شد معلم عربی نشست روش دیگه بعد از اون معلمی .نگو ...نه پس من _ !!!!رو بوسید گذاشت کنار

!من؟-

...یادت نیس سال پایینی ها رو خفت گیرشون میکردیم باج میگرفتیم ...بله خود خودت ....من .هی میگه من-

...یه چرخ بزن لطفا... .من همیشه آدما رو از پشت می،شناسم ...اشتباه کجا بود ...آقا اشتباه گرفتین-

'دست گذاشتم روی شونش ....برگشت و پشتشو به من کرد

...اون یه پژمان دیگه بود یه هوا از شما بد تیپ تر بود ...نکه شما درست میگیننه مثل ای-

...معلوم بود کالفه شده

....حاال که خیالتون راحت شد اجازه هست من برم-

...بفرمائید خونه ی خودتونه راحت باشین-

هربون تحویلش دادم روش کم منم آدم وار ی لبخند م ...طوری نگام میکرد که فقط از چشماش فحش می بارید بی خیال از همه ی گوشه ...به محض اینکه رفت داخل سالن المپها رو خاموش کردن و رقص شروع شد ....شد

یه ...و منتظر اتفاقات آینده بودم تا اینکه باالخره روشنایی برپا شد و بعد از چند ثانیه انگار بمب ترکوندن .وایسادمبقیه هم که اطراف ...یکی از پسرا که رو زمین وا رفت ...غش کردن از خنده عده که وسط مشغول رقص بودن

...خاطره همینجور که می،خندید اومد سمت من ...ایستاده بودن هاج و واج به هم نگاه میکردن

رضا اگه بدونی چی شده؟-

چی شده؟ _

اون پسره بود گفتم ازش بدم میاد؟-

Page 51: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

51

خب؟ -

...رگوشی پشت کتش نقاشی کردهیکی شکل ی دختر با موهای خ-

خودمو کنترل کردم؟

...بهشم میاد اتفاقا ...واقعا-

! ....کارد بزنی خونش در نمیاد ...قیافشو نگاه کن-

حقش بود؟_

...چند لحظه بعد چشماش گرد شد ..نگام کرد

...رضا جون من-

.ب زور تونست خودشو ..برگشتن سمت ما طوری که چند نفر...یه دفعه غش کرد از خنده ...خنده تحویلش دادم ...کنترل کنه

خاطره جون چی شده تا حاال ندیدم اینجوری بخندی؟-

...از حاال به بعد ببین-

...با تو نبودم-

...پونه رو کرد سمت خاطره

...خاطر پژمان اینجوری میخندی به_

...ولی یه چیز خنده دار تر از اون ...اون که آره-

چی؟ -

...تو مگه فضولی برو به مهمونت برس میترشیا-

...خودت بگو چی برداشتی ...اومد .خفه شو به خاطر تو پنج دفعه کل اتاقمو گشتم سرم دونگ-

...خط لبو گذاشتم کف دستش

....صاحابش .مال بد بیخ ریش-

!!!با تعجب به دستش و من نگاه میکرد

تو اینو می خواستی چیکار؟-

...!میگم خنگی باور کن-

Page 52: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

52

...خودت خنگی بی ادب جواب منو بده-

!!!اول اینو قایمش کن که هرآن ممکنه دستگیر بشی-

چی ؟؟-

با دهن باز نگام کرد از ...تازه فهمید قضیه از چه قراره ...پژمان که شاکی داشت می اومد سمتمون اشاره کردم به_ ...قیافش خندم گرفت

...شوهرا شوهر بی .ببندش-

...پونه جون پنهونش کن اومد-

...با این حرف خاطره پونه مدادو پشت سرش پنهون کرد

کار توهه؟ -

...به پژمان نگاه کردم

ببخشید شما؟_

...مطعنم کار توهه-

چی کار منه؟-

...کتشو پرت کرد تو صورتم

...واال من خیاط نیستم ولی معلومه کتتو بهت انداختن-

ه بازی در نیار پدرتو در میارم؟مسخر -

....بلدی مگه-

چی شده؟_

...پوریا اومد

پسره ی نفهم بپرس منو مسخره ی عام کرده؟ .از این-

!رضا؟-

؟ !هر کوفتی که اسمش هست-

...میتونم با یه حرکت فکتو خرد کنم ولی مهمون خواهرم هستی احترامتو نگه میدارم ...فک نکن بلد نیستما_

..خواهرت کدوم خریه-

Page 53: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

53

...تا قبل از اینکه پوریا بخواد حرکتی بکنه چنان ضربه ای به پژمان زدم که پرت شد وسط،سالن

..رضا جون خاطره ولش کن -

پسره از سرجاش بلند شد اومد سمتم ....که نرم پسره رو با خاک یکسان کنم .خاطره محکم گرفته بودتم

؟...غلطی بکنه ولش کنین ببینم مثال میخواد چه-

همونقدر که رضا خواهرشو دوس داره منم زنمو دوس دارم کاری نکن شر بشه؟ ...پژمان بسه-

؟...پوریا من چیکار به زن تو دارم؟ حرفم با این مردیکه عوضیه-

...این مردیکه ی عوضی که میگین داداش خاطره جون عروسمونه-

...پونه دستشو جلوش تکون داد ....چی بگه .اصال نمیدونست ...دباز ش .با این حرف پونه پژمان دهنش از حیرت

الو؟ -

....پسره به خودش اومد رفت سمت خاطره

در مورد فک کنم ....باور کنین من شرمنده ام خیلی عذر میخوام قصد جسارت نداشتم من اصال ایشونو نمیشناختم _ ..نقاشی هم اشتباه گرفتم حتما کار یکی دیگه اس

بعد .بعد از رفتنش چند لحظه سكوت ....رفت .فعه ی دیگه عذر خواهی کرد دید هیچ کس تحویلش نمیگیرهچند د ....ی دفعه همه باهم زدیم زیر خنده

...رضا دستت طال خوب زدیش بد رو اعصابم بود-

....پوریا بود

!!!این که چیزی نیس .ذوق نکن من به خاطر آبجیم آدمم میکشم -

!رضا این چه حرفیه خجالت بکش؟-

...دروغ که نمیگم آدم میکشم نمونش هم همین نقاشی امشب مورد پسند واقع بود انشالله-

...خاطره خندید

...حدس زدم کار توهه ...خدا بگم چیکارت کنه رضا-

...پوریا بود

؟ ...بزنی .مگه بلدی حدس-

...رضا باز شروع کردی-

Page 54: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

54

...مگه بده .سوال پرسیدن ...سوال پرسیدم آبجی-

اره دوب ...سریع قطع کرد ...شد .زنگ خورد به شماره که نگاه کرد یه جوری .تا خواست پوریا جوابمو بده گوشیش ...زنگ زد و قطع کرد

..پوریا جواب بده شاید کار واجب داره-

...چه کاری واجب تر از تو-

...با لبخند نگاش کرد .خاطره

....و میرقصن برو خوش باش .سالن جوونا دارن میزننرضا وسط -

!بشین تا برم-

...ندیدم .پوریا راست میگه داداشی برو یه کم برقص من تاحاال رقصتو-

نگاش کردم ....با این حرف خاطره پونه خندید

گرفت؟ .یاد رسولی افتادی خندت-

..یه لگد محکم کوبوند تو ساق پام

بعد اون رسولی گور به گور شده الهی اول تو بمیری-

پونه جون چیکار به داداش گلم داری دلت میاد آخه؟-

بعله که دلم میاد دست من بود از وسط نصفش میکردم؟ -

!!!چه آمپری سوزنده -

!....بعدم مگه من چی گفتم هی رسولی رسولی میکنی هان؟ !ب تو ربطی نداره-

خندیدم

کنه؟ تو هم از دوستات یاد کن اگه من چیزی گفتم؟ بده آدم هی از دوستش یاد -

من ک میدونم تو نیتت خبیثه، اگه راس میگی چرا اسم دوستای دیگتو نمیاری؟ ای همه دوس داری؟-

؟!با رسولی خیلی صمیمی ام،شاید باورت نشه یه روحیم تو دوتا بدن-

هه هه باورم شد،جون عمت که تو راس میگی؟-

!ام گرفتم، باز به هم رسیدن کل کالشون شروع شدبسه شما دوتا سرس-

!پیش،آبجیم اونوقت بی حساب میشیم .تو آبجیتو بردار برو منم می مونم-

Page 55: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

55

نخیر ولت کنن میگی با خودم میبرمش شیراز؟-

!!!خودش نمیاد وگرنه میبردمش-

اوی جرات داری؟؟؟؟ خوشت میاد برادر زنت زنتو ببره شهرشون؟-

...زن ندارممن که برادر -

رضا خان بفرمااین شما اینم آبجیتون من برم با مهمونا خودمو سرگرم کنم خوبه حاال؟ دلت ...بس .بسه بابا آتش- خنک میشه؟

خوب که هست ولی معلوم میشه مرد زندگی نیسی؟-

!خاطره من موندم با داداش تو چیکار کنم که یه ذره منو آدم فرض کنه؟-

نگران نکن این چون خودش آدم نیس نمیدونه باید با آدما چجوری برخورد کنه؟ .داداش خودتو-

..واسه بعضیا .راس میگه من فرشته ام، منتها فرشته ی عذاب-

...بیاین واسه کادو ...بچه ها شما که همتون اینجایین-

پوریا که مثل همیشه دهن پر کن اول از همه کادوی ...کم کم بقیه ی مهمونا هم به ما پیوستن ...همه رفتیم سرمیز ....بود یه سرویس برلیان

.یه گردنبند مروارید ...بعدم پدرش

....یه لباس ابریشم خالص ....مادرش

..پونه هم یه تک دست

...همه مشغول دادن کادو بودن و من یه گوشه وایسادم تا خلوت بشه

کادو نداری مظلوم وایسادی اینجا؟-

...مبه پونه نگاه کرد

....منو جهنمم ببرن میای فضولی شک ندارم-

خوبه خودت میدونی میری جهنم؟-

حتما تو هم میری بهشت؟ -

بله چی فک کردی؟ -

با ای سر و وضعتم میخوای بری؟_

Page 56: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

56

...وضعم خیلی هم خوبه.سر و-

باز شما دوتا پیچیدین به پر و پای هم؟-

...هر بودبه خاطره نگاه کردم سرتاپاش غرق طالو جوا

کادوها تموم شد؟ -

....وای آره خسته شدم-

...حاال نوبتی هم باشه نوبت منه-

....از تو جیبم جعبه رو بیرون آوردم گرفتم سمتش

این چیه رضا؟ -

بازش کن میبینی؟-

.....باور کن من اصال از تو توقع کادو ندارم-

....تخاطره هنوز داشت حرف میزد ک پونه جعبه رو ازم گرف

بل از ق ...در جعبه رو باز کرد گردنبندوآورد بیرون... .االن ثابت میکنم ...من مطمئنم سلیقشم مث خودش مزخرفه- اینکه بخواد چیزی بگه خاطره ازش گرفت؟

رضا طالس؟-

آره پس چی؟-

دیونه شدی؟ تو این وضع و اوضاعی که داری این چه کاریه؟-

بعدم میون این همه کادوی پر زرق و برق این اصال ....وضع و اوضام خیلی هم خوبه تو نمیخواد نگران من باشی- حساب نمیشه؟

...چه حرفیه که میزنی-

برگردوند سمتم

!من همین که پیشمی از همه ی کادو های دنیا باارزش تره -

؟ منم که میشناسی، قبول نکنی پشت گوشتو دیدی منم دیدی-

....رضا اذیتم نکن دیگه-

...خندیدم

Page 57: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

57

؟ ....چه خبرا از بچه ها خانم معلم-

....حاال هم به خاطر داداشی گلم که اینقدر زحمت کشیده ....امان از تو که استاد پبچوندنی-

...و پالک و زنجیر منو بست .گردنبنداشو از گردنش باز کرد

..قول تا آخر عمرم از گردنم باز نکنم-

...حاال هم ی کم بیا پایین قدم بهت برسه یه بوس خوشکل تحویلت بدم-

تا یه هفته دستم رو لپم بود میرفتم ...فکر کردی گول میخورم؟ اون سری هر کاری کردم جاش پاک نمیشد- ...دانشگاه

...پونه خندید

کجاش خنده داشت؟-

دوست دختر داری؟ .تو مگه نمیگی-

چه ربطی داره؟ -

!دوس دخترت میپرسیدیاز -

....عه باهوش به فکر خودم نرسیده بود-

...جدی گفتم .خودتو مسخره کن-

...کامال فابریکه ....دوست دختر بنده جرات نداره از این چیزا بماله به خودش .منم جدی ام منتها-

...گربه اس پس-

اونم گربس؟ .وقتی تو هاپویی-

.....میزنمتا-

!رضا -

...سمت خاطرهبرگشتم

...جانم-

دوست دخترت کیه تو رو خدا به من بگو گناه دارم؟

!!!میخوام یه دفعه ببینیش سوپرایز بشی-

!از ترس وا میری؟ .خاطره جون سوپرایز نمیشی-

Page 58: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

58

پونه جون مگه تو دیدیش؟ -

!!!نخیر خانم ارواح تشریف دارن هیچ کس نمیدونه کیه-

سپردم نیاد بیرون نمیخوام کسی چشمش بهش بخوره؟ -

...حتما از این خشک مذهبیاس ...عقده ای-

!دقیقا-

جدی میگی رضا؟ -

آره چیه مگه؟ -

نکنه تو خواب همو پیدا کردین؟ ..بعد ببخشید این خانم با این توضیحات چجور با جنابعالی دوست شدن-

..به پونه نگاه کردم

...سرارهاونش دیگه از ا-

.....وای رضا اگه مامان بفهمه ازچنین دختری خوشت اومده کل محلو شیرینی میده-

...من پسر خوبی ام میخوام مادرمو به آرزوش برسونم-

...به مامان گفتی-

!نه-

....اصال همین االن زنگ میزنم مطمئنم با سر خودشو میرسونه تهران ...چرا خیلی خوشحال میشه-

....یازنگ نزن-

چرا؟ -

حاال حاال ها باید صبر کنه؟ ....فعال زوده_

صبر واسه چی؟-

...پنج تا خواهر قبل خودش داره باید اونا شوهر کنن بعد-

....پونه غش کرد از خنده

!امشب کرم افتاده تو جونت الکی هی میخندی؟-

...چون اگه اونا میخواستن شوهر کنن تا حاال کرده بودن ..نخیر خندم به خاطر توهه که تا آخر عمر باید مجرد بمونی- ...بهت پیشنهاد میکنم پنج تا دبه بخری ببری تا ترشیشون بندازن

Page 59: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

59

ه پیش بری دیگه دبحاال از اونا مطمئنم که تو دبه جا میشن دلم واسه تو میسوزه که همینجور ...من صبرم زیاده- ....نمیشه .هم اندازت

...با اخم نگام کرد

منظور؟-

پونه با ...طوری که کل سالن برگشتن سمت ما ...اینقدر عصبانی شد که جیغ زد .....اشاره کردم به شکمش ...عصبانیت انگشت اشارشو گرفت سمتم

....بعد تو رو .قسم میخورم اول اون دوس دخترتو بکشم -

....به جون رسولی قسم بخور تا باور کنم-

فقط تا اونجا که میتونستم می دویدم مطمئن بودم گیرم بیاره ....منفجر شد .تو انبار باروت .مثل کبریت که میندازن آخر کار اون اونور استخر بود و ...لباسامو تکه تکه میکنه از تو ساختمون اومده بودیم بیرون و تو حیاط می دویدم

...اینور منم

......آشغال عوضی .دستم بهت برسه میکشمت-

...داشت نفس نفس میزد

باید بسپارم بهت مدال بدن با این سی سانتی ها اینقدر خوب میدوی؟-

..صندلشو بیرون آورد پرت کرد طرفم جا خالی دادم

...تمرین دارتتو بیشتر روش کار کن هنوز ضعیفی-

...جیغ زد

...میزنه هاپ هاپ میکنههاپو که جیغ ن-

من ولی تکون نخوردم داشتم از خنده وا میرفتم قیافش دیدنی بود اونم ...دوباره جون گرفت حمله آورد اینور استخر ...نرسیده بهم وایساد ...با یه صندل

مرگ بخندی چرا میخندی؟-

....به پاهاش اشاره کردم

...زهر مار-

نندازین تو آبا؟ همو ...بچه ها همه چی مرتبه-

...بعدم هاپوها بلدن شنا کنن ...نه آبجی تو برو تو خیالت راحت_

....خف-

Page 60: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

60

رین بدون کوچکت ...جیغ خاطره بلند شد ...نتونست بزنه تعادلشو از دست داد افتاد تو آب .پونه بقیه ی حرفشوا خیلی طول نکشید ت ....لرزیدداشت می ...فکری پریدم تو آب گرفتمش آوردمش بیرون محکم بهم چسبیده بود

بابای پونه و ...دوتاشون عین ابر بهار اشک میرختن ..اومد و پونه رو بغل کرد .مادر پونه ...همه دورمون جمع شدن ...یه دفعه مادر پونه بلندشد اومد سمتم ...ان .معلوم بود خیلی شاکی .از قیافشون ....پوریام اومدن

بدی تا خیالت راحت بشه؟ مگه ما چه گناهی کردیم اینکه پوریا اومده آبجیتو گرفته باید حتما دخترمو به کشتن- خیلی ناراحتی میتونی آبجیتو برداری بری؟ ...گناه کبیرس که میخوای انتقام بگیری

....پوریا اومد پیشمون

...بگین .ولی دلیل نمیشه هر چی خواستین .میدونم عصبانی هستین ...مامان این چه حرفیه-

....حسرت ی نو .تو یکی ساکت که هر چی میکشم از توهه بعد از این همه سال

امشب تولد ....بزنین برقصین وشاد باشین .....از همه خواهش میکنم بفرماین داخل .....خانم بسه دیگه- ....تا میتونین خوش بگذرونین ....عروسمه

...بعد اومد سمت ما .پدر پوریا همه رو فرستاد داخل

...بچه ها بیاین داخل یه چیز گرم بپوشین تا سرما نخوردین-

....مونده بود .خیلی عصبانی بود بیشتر هم به خاطر اینکه حرفش ناتموم ...به مادر پوریا نگاه کردم

...با اجازه ی همگی من میرم خیلی مزاحم شدم-

....نمیسناسیمگه من میزارم خاطره کچلم میکنه تو هنوز آبجیتو -

ه ی اینو دیگه هم ...پوریا راست میگه بعدم این مراسم به خاطر عروس گلمه تو که نباشی به اونم خوش نمیگذره- ...ما میدونیم

...پوریا پونه رو بلند کرد داشت می لرزید

...قول میدم جفتتون فردا سرما خوردین _

....با اصرار پوریا و خاطره و باباش رفتیم داخل

باس اینبار یه ل ...لباسامو که عوض کردم اومدم بیرون حدود نیم ساعت بعد پونه با سرو شکل جدید اومد تو سالن ...!نگاهمو که دید اخم کرد اومد سمتم ..بلند بادنجونی پوشیده بود

ن؟ یا حتما میخوای بگی شدم شکل بادمجو ...هان؟ دیگه چیه باز دیگه میخوای چه چرت و پرتی تحویلم بدی- ...نه،شدم هاپوی بنفش

...نه اتفاقا من کاری با ذهن خرابت ندارم داشتم فکر میکردم این رنگ بهت میاد-

...یه سیب از روی میز برداشتم گاز زدم ...اولین بار بود ازش تعریف میکردم ....جا خورد

Page 61: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

61

....اینجوری نگام کنی ملت نا امید میشن،نمیان خواستگاریا_

...کردچشماشو ریز

خودت اعتراف کن چی تو سرت میپرورونی ؟-

هیچی،فقط موندم با این عالقه ی شدیدت به یه بنده خدا چجوری بگم ازم خواسته،ازت خواستگاری کنم؟ -

چی؟ -

...یواشتر تا یه چیزی میشه،هوار میکشه .کاچی-

...نشست بغل،دستم

کیه؟-

...خندیدم

...قشنگ معلوم شد خواستگار کمیابه_

....اذیت نکن بگو-

...واقعیتش دو نفرن به نظر من جفتشون خوبن و از سرتم زیادن-

...دروغ میگی _

..آخی که االنست ذوق مرگ بشی_

...اذیت نکن رضا بگو-

...چه عجب یه بار به اسم منو صدا زدی-

..محکم زد تو ساق پام

...بگو تا،نکشتمت _

..به من گفتن خبر نداشتن چه ذوقی میکنی تواون بدبختا با چه استرسی _

...نصفه ی باقیمانده ی سیبو ازم گرفت

...بگو _

...یه موز برداشتم

...اونو خودت بخور مزش خوب بود_

...رضااااا _

Page 62: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

62

....خندیدم

....باشه بابا خودتو نکش حاال قتلت می افته گردنم_

...تکیه،زدم به صندلی اولیش رسولی

...ام .محکم کوبوند تو قفسه ی سینهسیبو

...خیلی آشغالی می دونستم آدم بشو نیستی _

...باورت نمیشه برو از خودش،بپرس ...بابا به پیر به پیغمبر راست میگم_

،..جون خاطره رو قسم بخور_

...من بمیرم هم جون خاطره رو قسم نمیخورم _

...باشه پس بگو به جون دوس دخترم _

...به جون دوس دخترم اینهایی که میگم راسته راسته ...با اینکه سخته ولی باشه _

.؟؟..بعدیش_

..با اخم گفت از قیافش خندم گرفت

از دستت در میره ها پسر خوبیه فقط ی کوچولو ابعادش بزرگ شده که اگه ی کم همتتو بیشتر کنی بهش _ ...میرسی

...چاقو رو جدی گرفت سمتم

...عدیگفتم ب_

....پولدارها از دستت در میره .؟؟؟؟..واقعا جوابت منفیه _

پونه جیغ زد سریع جلو دهنشو گرفتم به بقیه گفتم ...احساس کردم گردنم داره میسوزه دستمو گذاشتم دیدم خونه ....بلندش کردم ار مجلس بردمش بیرون ...چیزی نیس

؟؟ ...چه خبرته عین آژیر هی صدا میدی _

...ا چاقو رو با خیار اشتباه گرفتمخد به_

...دست این یکیش بود وچاقو اون یکی دستش.خیار تو

...نگا رنگشو غش نکنی یه وقت_

...برو میترسم خونت بیفته گردن من_

Page 63: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

63

...شانس که ندارم _

...رضا داره خون میاد نگا گردنت خونی شده-

...بشه تو چرا میترسی-

...من زدم-

....خدا روشکر نشونه گیریت افتضاحه خوبه باز دو وجب باهم فاصله داشتیم-

...اینقدر حرف نزن میمیریا-

...دستمو گرفت کشوندتم تو اتاق خودش

...جایی نریا من االن میام _

....تا خواستم سرمو بچرخونم با یه جعبه برگشت نشست بغل دستم ...سریع رفت بیرون

ده این سوسول بازیا چیه؟من ک چیزیم نش---

....هیس ساکت بزار تمرکز کنم-

...خندیدم

عامو مگه میخوای عمل کنی؟ _

..ساکت گفتم _

...پنبه رو به بتادین آغشته کرد گذاشت روی زخم

....بگو خوردم زمین ...به خاطره جون نگی من زدما-

....بپیچون دیگه :خودت استاد پیچوندنی زمینش چه مدلی بوده که فقط خورده به گردنم من چه میدونم-

...میگما وقت کردی یه کم اتاقتو تمیز کن عین کاروانسراس_

..دوست دارم اتاق خودمه به تو هم ربطی نداره تو اگه راس میگی برو ی اتاق دوس دختر خودت گیر بده-

...اون که مرتبه .-

مگه اتاقشو دیدی؟ -

.؟؟؟..نبینم-

...چشماش گرد شد

...رفتی تو خونشون_

Page 64: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

64

...دوس پسر تو نمیاد خونتون-

....خفه شو من اصال دوس پسر دارم-

نداری؟ -

..نخیر کجا دارم-

...اون آرش چی بود پس-

...اون هی میچسبید به من ولی من که کاری باهاش نداشتم-

...!آره تو راس میگی _

...دوستام دوس دارن ولی من ندارممعلومه که راس میگم همه ی -

حاال گریه نکن خودم برات پیدا میکنم، فقط چاق باشه مشکلی نداری؟-

...کاش به جای گردنت میزدم تو قلبت-

....!کسی که جلوتو نگرفته بزن خوشحال شی-

...نخیر میخوای بندازنم زندون بدبخت بشم-

!اون دیگه مشکل خودته-

....همین زنده بمونی بهتره چون روح ترسناک تره.... .ری هم باز روحت میاد اذیتم میکنهمن مطمئنم اگه بمی_

روح ترسناکه یا فقط روح من؟ -

..اینقدر روح روح نکن میزنمتا-

...میخوای خنجربیارم گردنمو بزنی ....زدی خب-

....چسبی که تو دستش بود به جای اینکه بزنه به گردنم چسبوندبه دهنم

....عین زنا یه ریز حرف میزنی ...ا به داد اون بدبختی برسه که قراره تو رو تحمل کنهخد-

...صندلشو بیرون آورد ...خواستم چسبو بردارم نذاشت

....تکون بخوری با این میزنم تو سرت -

...خندم گرفت

...سرتم بگیر اونور اینو بچسبونم از شررت خالص بشم ...نخند-

....لحظه نگام افتاد به یه چیزی زیر میز آرایشش برق میزد نصفش بیرون بودسرمو چرخوندم ی

Page 65: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

65

خم شدم و یه جاسویجی از زیر ...تموم شد حاال پاشو برو بدون اینکه نگاش کنم بلند شدم رفتم سمت میزش _ .میزش آوردم بیرون

چیه ؟ _.

...!هاج و واج نگاش کردم ...و ازم گرفتمثل برق گرفته ها دوید سمتم Rنشونش دادم با دیدن جاسویجی با حرف

..هان چیه؟ کی گفته به وسایل من دست بزنی-

...چند لحظه نگاش کردم چشمامو ریز کردم سرمو گرفتم پایین زل زدم تو چشماش ....چسبو از روی لبم برداشتم نمون مرم واسه چند ثانیه سکوت بیاولین بار توی ع ....بهش نزدیکتر شدم ...اولین بار بود اینقدر مظلوم نگام میکرد

هر چقدر بیشتر نگاش میکردم خندم هم ....که با خنده ی من و قیافه ی بهت زده ی پونه شکسته شد ...برقرار شد ...بیشتر میشد تا جایی که آخر کار خودش شاکی شد محکم زد تو ساق پام

مرگ بخندی چته؟-

...میکنی مثل گربه ی شرک نگاه ...تو رو خدا قیافشو-

...یکی دیگه هم زد

...خودت گربه ای بی تربیت-

...باشه من بی تربیت ولی یه چیز مهمو کشف کردم-

چی؟ -

...سرمو جلو بردم اونم سرشو برد عقب

...اینکه هاپو کوچولو عاشق شده-

عمت عاشق شده نه من؟ ...خیرم چرت و پرت نگون_

....من که فهمیدم تازه طرفم شناختم ...هر چی میخوای بگو ومنکرش بشو-

...حس کردم رنگش پرید

...بگم کیه _

....نخیر الزم نکرده-

....دوباره زدم زیر خنده

...دیدی هست _

....نخیر گفتم نیس-

Page 66: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

66

..؟؟؟.اول اینکه صداتو نبر باال و دوم اینکه اسمشو بگم-

.....و بیرون از اتاقم تا جیغ نزدمبر ...الزم نکرده-

...چه شود ....باشه ولی اگه خاطره بفهمه-

....اصال هم این طوری نیس که تو فکر میکنی این مال دوستمه خونمون جا گذاشته ...غلط میکنی-

....آره تو راست میگی-

...فک کردی مثل تو دروغگوهم ...معلومه که راست میگم-

...ده من تا باور کنمباشه قبول اینو ب-

....همینجور تو مشتش گرفته بوده

...بده دیگه-

!مال دوستمه -

...باشه بگوبیاد از خودم بگیره-

...گفته ب کسی ندم _

....باشه زنگ بزن بهش بده به من بگو جزییاتشو بهم بگه _

...چند لحظه ساکت شد یهو دست به صندل شد

؟...زنگ بزنم ازت شکایت کنم ...بیای تو اتاق من برو بیرون کی گفته بدون اجازه-

...فقط خوشم میاد وقتی آستینمو گرفته بودی میکشوندیم اینجا ده نفر بیشتر شاهد بودن-

...با صندلش کوبوند تو کمرم

...برو بیرون-

...رفتم سمت در باشه میرم ولی من که میدونم آرت کیه ...تقریبا با جیغ گفت

...بیرووووووووو ن-

....درو باز کردم

...اینم نشونش ...پس من به رسولی میگم جوابت مثبته-

....درو سریع بستم ولی صدای برخورد صندلشو با در شنیدم مطمئن بودم این یکی میخورد بهم فاتحم خونده بود

...سرمو که چرخوندم پژمان رو جلوم دیدم

Page 67: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

67

بله کاری داشتین؟-

ونه چیکار میکردی؟ تو اتاق پ-

...پژمان با تعجب به پونه نگاه کرد...قبل از اینکه بخوام حرفی بزنم پونه درو باز کرد

...شما دوتا باهم تو اتاق بودین؟-

....من بمیرم هم با این تو یه اتاق نمیرم-

...از لحنش معلوم بود چقدر شاکیه

...خودم دیدم از اتاقت اومد بیرون-

...ی دیدینخیرم عوض-

....چی رو عوضی دیدم بابا این همین االن از این اتاق اومد بیرون-

....بی تربیتا ....جفتتون بی تربیتین ...من که هیچ آدمی رو تو اتاقم ندیدم بعدم کی گفته تو کارای من فضولی کنی-

....پژمان با دهن باز رفتنشو نگاه کرد ...اینو گفت و رفت

...این چشه من که چیزی نگفتم-

خونه هی وقتی رفتی ...دفعه ی دیگه یاد بگیر که فضولی کردن کار بدیه ....فضول بی تربیت ....چرا فضولی کردی- ...باالخره ی روز تو مخت میره ...فضول جاش تو جهنم ...با خودت تکرار کن

...برو بابا-

...غریب و آشنا و سرش نمیشه ...وقتی عصبانی میشد همه طرفی میزد فقط خوشم میومد پونه ....اینو گفت و رفت ....ایرانی و عراقی رو میبرد زیر رگبار ...خوب بود تو زمان جنگ نبود مگرنه رگش میگرفت

...رضا معلومه کجایی سه ساعته دارم دنبالت میگردم-

...به خاطره نگاه کردم

....ا وقتی خواستی آتیش بزنی ظاهر شمیادم باشه ی دونه از پرامو بدم بهت ت-

...بیا بریم شام آمادس ...دیونه-

...دیگه داشتم خودمو میخوردم ...ای جان شام-

...لشکر گرسنه بشقاب به دست سر میزها انتخاب غذا میکردن ...همینجور که میخندید با هم رفتیم تو سالن

...برم خونه اونجا حداقل یه تخم مرغی گیرم میاد ...با این همه آدم گرسنه ته دیگشم به من نمیرسه_

Page 68: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

68

...چی فکر کردی اینقدر امشب شکمتو پر کنم که تا یه هفته نتونی به غذا نگاه کنی-

...بردتم سر یه میز همه جور غذا روی میز چیده شده بود

...چ خبره؟ شعبه ی اون یکیه-

....قبل از اینکه دست به قاشق بشم پوریا نشست بغل دست خاطره ...یر این سفارشیهنخ-

....خواهر برادری جمعتون جمعه ها-

....تا بسوزد هرآنکه نتواند دید-

...رضااااا-

...با لبخند به خاطره نگاه کردم

...منظورم به اونایی بود که نمیتونن ببینن ....شوهرتو که نگفتم -

...زم نمیخواد ناراحت بشی من به طعنه های خان داداشت عادت کردمعزی-

...آفرین کار خوبی میکنی-

...رو کرد سمت پوریا ...خاطره فقط سرشو تکون داد

؟...پونه کجاس مگه قرار نشد بیاد اینجا-

...همینجور تنها نشسته اون گوشه ...چرا ولی نمیدونم چرا اعصابش خرده پیش هیچ کس نمیره-

...کردم از همین فاصله هم معلوم بودهر آن ممکنه بترکه .به جایی که پوریا اشاره کرد نگاه

چی شده خبر نداری؟ ....آره از اینجا هم معلومه چقدر عصبانیه-

..ولی یه حدسایی میزنم ...نه-

....به من اشاره کرد

..رضا باز تو اذیتش کردی-

مگه بچه اس -

...خوشمزه شده کی درست کرده؟ این مرغه خیلی-

...پس کار خودته-

...خاطره از سر جاش بلند شد

...کجا میری-

Page 69: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

69

..به پوریا نگاه کرد

...میرم پونه رو بیارم اینجوری بهم نمیچسبه-

...میخوای من بیارمش-

..شمادوتا رو نمیشه ی لحظه تنها گذاشت ..میترسم بزنین همو ناقص کنین ...نه داداشی-

....اینو گفت و رفت

آخه چیکار به آبجی من داری؟-

...خودت چیکار به آبجی من داری هر جا میره مثل کنه میچسبی بهش-

...سرشو تکون داد

....امشب تولد خاطره اس خودم اعالن بی طرفی میکنم-

...یادم باشه خواستم برم یه صد آفرین بهت بگم ...کار خوبی میکنی-

تا خواست جوابمو بده خاطره و پونه اومدن سر میز خاطره که نشست سر جاش ولی پونه صندلی کناری منو کشید و ...خندمو کنترل کردم ...و پشتشو کرد بهم تا اونجا که جا داشت ازم فاصله گرفت بعد نشست

...پونه آبجی سفره اینوره-

...گرسنه ام نیس-

...بشقابشو از جلوش برداشتم

...تعداد کمتر غذای بیشتر-

با اخم نگام کرد و هر چی غذا جلوم بودو برداشت گذاشت جلوی ..یه دفعه برگشت طرفم و بشقابو با خشم ازم گرفت ...ق تو دستم اشاره کردمبه قاش ...خودش

...اینو یادت رفت-

..رو کردم سمت پوریا ...بهم محل نداد شروع کرد به خوردن طوری که کم مونده بود میزم بخوره

...این وقتی گرسنس فیلمشو بگیر برام بفرست-

...پوریام از رفتار پونه خندش گرفته بود فقط لبخند تحویلم داد

...زشته جلوی مهمونا ...پونه عزیزم آرومتر-

... ..خاطره راست میگه شوهر گیرت نمیاد-

Page 70: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

70

....رو کرد سمتم

...به تو ربطی نداره .نیاد که نیاد میخوام بترشم-

خندم بیشتر عصبیش میکرد طوری که آخر کار ..اون دوتا جلوی خندشونو گرفتن ولی من نه ...:اینو با دهن پر گفت ...الی دادم خورد به دیوار جاش موندجاخ ...چنگالشو پرت کرد طرفم

...ببین خرج رو دست بابات گذاشتی ...خشمتو کنترل کن-

...با اخم تمام نگام کرد

ببین ی راه خوب برات سراغ دارم یه نفس عمیق بکش و سه بار پشت سر هم بگو بهش نزدیک شدم و دم _ ....گوشش گفتم رسولی

پوریا ...لگد حوالم کرد طوری که خاطره و پوریا به زور از من جداش کردنیه دفعه جیغ زد و تا جا داشت مشت و ...نفس نفس میزد ...محکم گرفته بودش

...بخدا ی روز میکشمت-.

...به خاطر آبجیت ...رضا بس کن حداقل یه امشبو به هم نپرین-

به پوریا نگاه کردم

...من که چیزی نگفتم _

خبره؟ چه_

...مادر پوریا بود

...هیچی مامان شما برین به مهمونا برسین-

..یعنی چی هیچی؟ الکی پونه جیغ میزنه-

....مگه چیکار ...باز اذیتش کردی :رو کرد سمتم

...مامانی موش دیدم جیغ زدم- :..پونه نذاشت ادامه بده

چی دیدی؟- ....مادرش با چشمای گرد نگاش کرد

...موش-

حالت خوبه؟ پونه-

....دست گذاشت رو پیشونیش

تو ک تب داری؟-

Page 71: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

71

...خودش هم دست گذاشت:

...نه تب نیس موش دیدم ترسیدم دمای بدنم رفت باال-

...حرف الکی نزن بچه تب داری به خاطر اینکه انداختنت توآب-

....کسی منو ننداخت تو آب خودم افتادم-

...خوبه دیگه حاال ازش دفاعم میکنی _

..دفاع نکردم راستشو گفتم _

مادر پونه با اخم نگام کرد البته من به نگاهاش و طعنه هاش عادت کرده بودم به خاطر خاطره به روی خودم نمی ..آوردم

..خانواده ی پرهام اومدن ..حاال اگه از دیدن موش فارغ شدی سرو وضعتو درست کن _

کیه؟ پرهام -

...من دیروز این همه با تو حرف زدم حاال یادت رفته-

...پونه نشست سر جاش

...من جایی نمیام گشنمه _

بلدم ...دیدم چجوری غذا میخوردی اگه سیر نشدی باید تا حاال ترکیده باشی:مادرش دستشو گرفت بلندش کرد ..نیستی آبرو داری کنی جلوی مهمونا

....مامان-

...مامان زود باش بریممامان بی -

...من میخوام پیش خاطره جون باشم-

...دو دقیقه ازش دل بکن بسپار به داداش عزیزش ...تو که همیشه پیش خاطره جونتی-

...پونه جون داداش برو تا کار به جای باریک نکشیده-

...با اخم به مامانش نگاه کرد

...قیافتو درست کن زشته-

....ا میخواین به زور ببرینم منم همی شکلی میامزشته که زشته شم-

....تا اون رومو ندیدی قشنگ کن قیافتو_

Page 72: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

72

...خاطره رفت پیش پونه

...مادر جون شما برین خیالتون راحت من میبرم خوشکلش میکنم و میارمش-

...ده دقیقه ی دیگه کنار اون میزی مگرنه حسابت با کرام الکاتبینه-

چند لحظه گذشت ...من و پوریام نشستیم سر میز ...خاطره هم با پونه رفت سمت اتاقش ...اینو گفت و رفت ...برگشت سمتم

...تکیه زدم به صندلی ...نمیخوری .چرا غذاتو-

...سیرم-

اصال به غذا دست زدی که سیری،؟-

خودم ...اش بلند شد رفتخواستم جوابشو بدم که گوشیش زنگ خورد به شماره که نگاه کرد رنگش پرید از سر ج ..اینقدر فکرم مشغول بود که اگه خاطره صدام نزده بود معلوم نبود کی به خودم بیام ..:تنها سر میز بودم

چی شده داداشیم تو فکره؟-

...همچین میگی انگار من تا حاال فکر نکردم-

...خندید

...حاال به چی فکر میکردی؟؟؟-

...از سر جام بلند شدم

..ن دیگه میرمم _

...سریع بلند شد

کجا؟ _

برم خونه دیگه دیر وقته؟-

...جرات داری بعد از کلی وقت اومدی اینجا میزارم بری-

...من که میام مدرسه دیدنت-

...اون که باید بیای -

...وای اگه بدونی دخترا چه تحویلی ازم میگیرن_

....حسابی چشمشونو گرفتی_

Page 73: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

73

...خندیدم

...از قول من بهشون بگو طبل تو خالیه-

...پسر به این ماهی ...دلشونم بخواد-

اجازه ی مرخصی میدی؟ ..بی خیال آبجی-

...نخیر تو هنوز شامتو نخوردی-

...سیرم-

...گفتی دارم از گشنگی میمیرمدروغ نگو خودت داشتی می-

...گه باید برم سر کارباید برم یکی دو ساعت دی ...گذرا بود االن رفع شد-

....یه امشبو به خاطر آبجی مرخصی بگیر-

...سه،سوته از دستم در میره ...نرم ...تو که میدونی پدرم در اومد تا کار گیر آوردم ...نمیشه-

....اخم کرد

...ولش کن برو پیش پوریا خودش چند بار گفته که بیا پیشم-

...من خوشم نمیاد سربار کسی باشم-

...کسی کجا بود پوریا حکم داداش بزرگت روداره-

..دستمو سمتش دراز کردم

...کاری نداری آبجی-

....خیلی لجبازی،رضا-

...دستشو گرفتم

....من میرم از قول من از بقیه هم خداحافظی کن_

....کیکم نخوردی ...رضا -

....سهم منو ببر مدرسه بده به طرفدارام-

...دیونه-

...بخند جوابشو دادمبا ل

...شرمنده دیر کردیم ..خاطره خانم تولدتون مبارک-

Page 74: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

74

... .میخورد مهندسی وکیلی باشه ...یه پسره قد بلند با کت و شلوار شیک ومارکدار پشتم بود ...برگشتم

...خیلی خوش اومدین؛ ممنون که تشریف آوردین ....شما لطف دارین-

...همسرتون آقا پوریا کجا هستن-

...پسر شریک پدر جونن ...داداشی ایشون آقای پرهام ...ایشونم داداشم آقا رضان...پیش مهمونا هستن -

...دستشوآورد جلو

...من رامین هستم_

....باهاش دست دادم

...خوشوقتم از دیدارتون_

...با اجازه من برم پیش آقا پوریا :رو کرد سمت خاطره

...خواهش میکنم بفرمایید-

....خداحافظی کرد و رفت

...رضا دیدی چه پسر با ادبیه-

....سرمو تکون دادم

جدا از اینکه باباش ...کلی کارمند زیر دستش کار میکنن ...یه شرکت خودش داره اندازه ی یه برج ...مهندسه_مادر جون اینقد دوس داره پونه جواب مثبت ...همینجور پول پارو میکنن ....از بابای پوریا خیلی پولدارترن ....تاجره

....کار کنمتازه از منم کمک گرفته رو مخش ...بده به این پسره

.....یه نفس عمیق کشیدم

آبجی اگه تعریفات تموم شد من برم؟ -

....باورت نمیشه داداش از،بس مادر جون خواسته رو ذهن پونه کار کنم که خودم هم قاطی کردم- ...سرشو چرخوند

....فدای سرت حاال اجازه ی مرخصی هست-

...ولی صبر کن بگم غذا برات بزارن ...بیکار نشی اجازه میدم با اینکه اصال دلم نمیخواد ولی به خاطر اینکه-

...نمیخواد گرسنم نیس-

...رضا اذیت نکن دیگه-

...صورتشو بوسیدم

Page 75: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

75

....من اومدم فقط به خاطر تو دیگه غذا مذا میخام چیکار

...میخوای خرم کنی-

....اون که پوریا در بست در اختیارته-

....خندید

برو ولی قول بده اونی که امشب اینقدر ازش تعریف میکردی رو نشونم بدی؟ فردا بیارش ....یکارت کنهخدا بگم چ- ؟؟؟..باشه داداشی ...مدرسه

...خندیدم

با من که جایی نمیاد؟_

چی؟-

...گوشیمو از روی میز برداشتم

...نره لخت بمونمایادت ...تو هم لباسهای منو بیار ...این لباسا رو فردا میارم مدرسه_

....پوریا اصال نپوشیدشون ...اینا مال خودت ...این چ حرفیه-

...خداحافظ ...فردا بعد از مدرسه میام پیشت-

..رضا _

ل از قب...قبل از اینکه از،سالن خارج بشم نگام افتاد به پونه که با رامین مشغول صحبته ...واسش چشمک زدم ....ج شدماینکه منو ببینه از سالن خار

م راهو براش باز کردم و رفت ...موتورمو روشن کردم خواستم از حیاط خارج بشم دم در نگام به یه پیک موتوری افتاد ...تو کوچه

سریع پریدم تو ...در خونه رو باز کردم بوی سوختگی همه جا پخش شده بود و کل اتاق رو دود سیاه پر کرده بود ...کردمآشپزخونه و زیر گازو خاموش

...جاسم ....جاسم_

...جاسم با بدن برهنه بیهوش وسط حموم افتاده بود ...دیدم المپ حموم روشنه درو هل دادم حدسم درست بودچند ثانیه ای ....ی نفس عمیق کشیدم و بهش تنفس مصنوعی دادم ...حوله رو پبچیدم دورش آوردمش بیرون

...با تعجب ب دور و برش نگاه میکرد ...کمکش کردم بشینه ...سرفه کرد اندازه ی چند ساعت طول کشید تا باالخره ...منو دید

کوکا کی اومدی؟-

Page 76: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

76

...به خودش نگاه کرد جیغ کشید

مرد گنده خجالت بکش مگه زنی جیغ میکشی؟-

مو چرو لختم؟-

...زدم پس سرش

...شده بودی نجاتت دادم بدبخت اون تو خفه ....یعنی خاک تو سرت بمیری هم باز ذهنت خرابه-

....کدوم تو-

..یه نفس عمیق کشیدم

نمیدونی آبگرمکن ...صدبار بهت نگفتم وقتی میری حموم الی درو باز بزار اون گاز بی صاحاب هم خاموش کن- ...چند دقیقه دیرتر میرسیدم مرده بودی ...مشکل داره

...سریع بلند شد بغلم کرد

...جبران میکنم -

...!دیدی بار سوم باید عزرائیل رو بغل کنی ...این بار دومته ...و به کشتن نده نمیخواد جبران کنیخودت-

...خدا نکنه کوکا مو کلی آرزو داروم-

...آرزوت بخوره تو سرت برو یه چیزی بکن تنت آبروبردی-

...جیغ زد حوله رو پیچید دورش و دوید تو خونه

تو دستشویی و دست و رومو شستم از توی آینه ی ...رفتم داخل جاسم داشت با چفیه دودا رو میکرد بیرونتم رفتم تو آشپزخونه و کتری رو گذاش ...یه پوزخند زدم اومدم بیرون ...شکسته ی چسبیده به دیوار خودمو نگاه کردم

توی سینکو نگاه کردم ...واسه چایی

حاال چی میپختی؟-

...گوشت بار گذاشتم فردا باهم بخوریمآب-

مهربون شدی؟ -

...خندید

...مو مهربون بودوم-

....جون به جونت کنن فقط از خودت تعریف میکنی-

...چایی دم کردم با دوتا لیوان بردم تو حال

Page 77: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

77

...اینقدر بال بال نزن بیا چایی بخور-

...اسم چایی که اومد پرواز کرد سمتم

..یه کم حیا داشته باش ...اوی در دیزی بازه-

...چایی خوشمزه اس-

..چی تو یخچال داریم-

....که من خوردم .یه دونه گورجه بود-

...بترکی-

....بعدم مگه تو نرفتی مهمونی تا این موقع غذا بهت ندادن ....داره .عامو ی دونه گورجه ترکیدن-

...چایی رو خوردم دراز کشیدم

....الو کوکا باتو اما-

....جاسم ساکت باش خوابم میاد-

مگه نمیری سر کار؟-

...یه ساعت وقت دارم -

...خودشم دراز کشید

....مرگ جاسم بگو چی شده اینقدر داغونی-

....گفتم حرف نزن-

...بگو خودتو خالی کن-

...دستشو گذاشت روی سینه اش

....بگو تو هم ...ای تو پراز سره _

...کاش نمی اومدم خفه میشدی از دستت خالص میشدم ...چ غلطی کردم اومدما-

...ولی باشه ...مو که میدونم یه چیته-

..دست گذاشت رو دهنش

...خفه میشوم .آ .آ-

Page 78: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

78

ل زده ز ..سرمو چرخوندم ...تابه حال سابقه نداشت جفتمون اینقدر ساکت باشیم ...چند لحظه تو سکوت گذشت ...بیچاره جاسم هاج و واج نگام میکرد ...یه فکری اومد تو سرم همین باعث شد از خنده غش کنم ..بود به سقف

..چرو الکی میخندی ....کوکا چته-

...تصور کردم توی سیاه بندری با یه سفید تهرونی عروسی کنینیه لحظه ...الکی نخندیدم-

...کجاش خنده داشت .ای-

...به بچه ای خندیدم که مثل گورخر راه راه میشد-

...تا خواست بزنه فرار کردم

....خاک تو سروم با ای دلسوزی کردنوم...همچین خودشو مظلوم گرفته بود که دلوم براش سوخت ...ای درد بگیری-

...بده جلو جلو بهت میگم فکر دختر تهرونی نباش-

درسوم که تموم بشه بر میگردوم ...مونتظرومه ..راحله ..دختر داییم...من غلط بوکونوم از ای جا زن بوسونوم- ...خرمشهر

.....نفسمو دادم بیرون

...بازم خوشبحال تو-

...راحله یه خواهر دیگم داره میخوای بشدت بگیروم-

...من بمیرم هم با تو باجناق نمیشم-

..به ساعت نگاه کردم

....کاری نداری ...خواب به ما نیومده-

...چرا ی لیست خرید داروم بگیر-

.اونو بده عمت بگیره -

..

من میرم فقط محض رضای خدا حواست به خودت ...سریع لباسامو عوض کردم یه لیوان آب خوردم کفشمو پوشیدم ...بمیری هم اتاقی به این روانپریشی از کجا جور کنم باشه اگه

..............................من حواسم هس چار چشمی هم اتاقیتو می پام ...برو امیدت ب خدا باشه-

*****

Page 79: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

79

موتورمو اون طرف خیابون پارک کردم گوشیمو بیرون آوردم و ...خیلی خوابم می اومد ولی به خاطره قول داده بودم ...چند ثانیه طول کشید تا برداشت ....شمارشو گرفتم

....الو آبجی من این طرف خیابون منتظرتم_

...الو-

...همین الو گفتنش بهم فهموند حالش بده

....الو خاطره_

...داداشی من نرفتم مدرسه-

...اتفاقی افتاده؟ باز مادر پوریا چیزی گفته ..چی شده-

...درد میکردسرم ...نه داداشی-

...جون رضا قسم بخورکه اتفاقی نیفتاده-

باور کن سرم درد میکنه دیشب تا دیر وقت بیدار موندم یه کم استراحت کنم برطرف ...من کی جونتوقسم خوردم- ....میشه

...مطمئن؟؟؟؟-

...خیالت تخت داداشی ...!!!مطمئن مطمئن-

...پس قطع میکنم استراحت کن _

...یادم رفت بهت بگم ...ولی ببخش که الکی رفتی دم مدرسه ...یباشه داداش-

..فکر کن اومدم هوادارامو خوشحال کنم ...فدای سرت آبجی-

وتورو م...فکرم حسابی مشغول بود ...خداحافظی کردم و نشستم روی موتور ...از پشت خط لبخندشو حس میکردم ..روشن کردم و راه افتادم

..مشغول خاطره بود سر کالس همه اش فکرم

رضا چی شد؟ -

..رسولی چنان ضربه ای زد به شونم که شک ندارم کج شدم

!!بمیری الهی همین کارا رو میکنی که دختر مردم ازت میترسه-

جوابش منفی بود؟-

تو خودت از یکی بترسی باهاش ازدواج میکنی؟ ...نه پس مثبته-

Page 80: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

80

؟؟؟؟...چرا میترسه-

..اینقدر می لومبونی شدی اندازه ی بشکه ..صاب موندتبه خاطر این شکم _

..نشست روی صندلی

و و ت .بعد توقع داری دختر مردم بهت جواب مثبت بده اون بیچاره نی قلیونه ..تو رو خدا نگا رو این جا نمیشی- چی،؟

ی دخترای دانشگاه فرق میکنه با اینکه پولداره ولی به روی خودش رضا داداش چیکار کنم دوسش دارم با همه- ...با این همه خوشگلیش یه دوست پسرم نداره ...نمیاره

...خودت یه کم تالش کن چربی های اضافیت رو آب کن ...اینا رو به من میگی که مثال چی بشه-

..م زنم میشهیعنی اگه من الغر بش-

...اینو نمیتونم تضمین کنم-

...چیکار کنم پس-

...شنوی بی خیالش شو این همه دختر تو دانشگاه برو سراغ یکی دیگهاز من می-

... .عاشق نشدی بفهمی چی می کشم-

...اگه مثل من گیر بودی عشق و عاشقی،از سرت می پرید_

..رضا بیا _

...سرمو تکون دادم

...از سرجام بلند شدم رفتم سمت سعیدی تو چارچوب در وایساده بود...دوتام نیسین .یکی

....تو دیگه چته-

؟؟؟؟ ..گفتی بهش-

...خودتون بهش بگین ..مگه زبون ندارین ..روانی شدم از دست شما دوتا-

...حتی جواب سالممون هم نمیده ...با ما که حرف نمیزنه-

!!!؟؟..متون هم نمیده توقع دارین زنتون بشهاز یکی که جواب سال_

!!!..قیافمم که خوبه ..حاال از رسولی میترسه از من که نمیترسه-

..مگه قیافه ی من بده-

Page 81: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

81

...تو ساکت بشکه-

...هووووی _

...اعصاب ندارم این دوتام میپرن به هم کاری نکنین که کال بی خیال بشما ...چه خبرتونه _

...اش حاال تو ناراحت نشوغلط کردیم داد-

...به،سعیدی نگاه کردم

...در مورد رسولی گفتم ولی واسه تو وقت نشد-

...رسولی خونش از من رنگین تره-

...کنه دوتاتون رو که نمیتونه انتخاب ...فقط یه کم صبور باشین خیر سرتون ...رنگین تر نیس درباره ی توهم میگم- ...حداقلیه کم باخودتون کنار بیاین

...باشه حاال تو ناراحت نشو فقط همین امروز باهاش حرف بزن-

امروز از کجا گیرش بیارم تو جیبم که نیس؟ -

..امروز کالس داره-

...آمار کالساشو از کجا دارین دیگه-

..تو چیکار به این کارا داری برو بگو_

.به رسولی که نشسته بود رو صندلی نگاه کردم

....یه کم همچین شکمت هم آب میشد ...ل سعید یه کم تالش میکردی بد نیستاتو هم مث _

...خواستم برم جفتشون صداشون در اومد ...کیف و کتابمو از روی صندلی برداشتم

کجااا؟-

...میرم از قول اینم بگم تا یه نفس راحت بکشم از دستتون ...سر قبر پسر شجاع میاین؟-

...خیلی مردی رضا-

دن با باز شدن در کالس بچه ها اوم ...دیگه باید کالسشون تموم بشه .به ساعت نگاه کردم ...نفس عمیق کشیدم یهداش زدم ص ...تقریبا آخرین نفری بود که اومد بیرون با دوستاش بود ..نشستم روی صندلی و منتظر پونه ..بیرون

...سرشو چرخوند منو که دید اخم کرد اومد سمتم

...هان-

..انشجوی مملکت هان یعنی سالمد-

Page 82: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

82

.؟؟؟.دوست ندارم به تو سالم کنم حرفیه-

؟؟؟...پونه میای بریم-

..دوستاش صداش میزدن

؟؟؟ ...الکی صدام زدی_

..نه راستکی-

..خودتو مسخره کن بی ادب_

...رو کرد سمت دوستاش

..شما برین من میام-

....بهشون بگو هر چی فحش میدن آینه-

...ولی لبخند رو لبش نشست .دشو کنترل کرد نخندهخو

..بگو میخوام برم-

اول اینکه خاطره چش بود؟-

خاطره جون؟ -

..بله خاطره جون-

!!!...چیزیش که نیس _

.. .موقعی حرف میزنی منو نگا-

...خوشم نمیاد نگات کنم حرفیه-

...وقتی در مورد خاطره حرف میزنم باید نگاه کنی-

...نگام کرد با اخم

.؟؟..خوبه-

..!؟؟.اتفاقی افتاده ..بگو خاطره چش بود؟؟؟!!! ...قابل تحمله-

.!!؟؟..نخیر چه اتفاقی بیفته _

..تا نرفتم حساب داداشتو نرسیدم راستشو بگو ....ببین ضایع است داری دروغ میگی-

خاطره جون غش کرد چیکار به داداش من داره؟ ؟؟؟-

Page 83: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

83

...چیکار کرد؟؟؟-

...دستشو زدم کنار ..دستشو گرفت جلوی دهنش

...دوباره بگو_

....من چیزی،نگفتم-

!!! ....بیادا .رسولی تو اون کالسس میگمش-

وقتی تو رفتی چند دقیقه بعدش یهو غش کرد تولد ریخت به هم رسوندیمش بیمارستان سرم بهش وصل کردن دم - ...دمای صبح برگشتیم خونه

....کردچرا غش -

...فشارش افتاده بود-

..؟؟؟.االن خونتونه _

سپردن من چیزی نگم ولی تو اینقدر بدجنسی که ...آره تو اتاق خودشه پوریا دو روزه از بغل دستش جم نخورده _ آدم نمیتونه یه رازو تو دلش نگه داره

...!!!!راز داریم تا راز _

..؟؟؟.حاال اجازه هست،برم_

..نخیر_

..کرداخم

؟؟؟؟ ..چی میخوای دیگه_

!!!...گفتم که خاطره جون حالش خوبه خیالت راحت_

....اون که عمرا راحت بشه-

.!!!!..از بس به همه شک داری شکاک_

.....تو هر جور میخوای فکر کن-

...کارتو بگو میخوام برم سینما-

...کار خاصی ندارم فقط در مورد همون دو مورده که گفتم_

.؟؟؟؟..دوم دو موردک-

Page 84: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

84

.!!!.همون که کم یاب شده _

...؟؟؟.چی_

!!...همون که یکیش رسولی بود _

...میزنمتا-

.؟؟؟؟.یعنی جوابت منفیه _

..با کیفش محکم کوبوند تو سینه ام

....من برم _

یکی دیگه هم هست؟ نه_

یکی دیگه؟-

....بله یکی دیگه-

کی؟ -

!!!...سعیدی_

کی؟ _

...باباش مثل بابات تاجره مثل رسولی هم چاق نیست پسر خوبیه ..!!!.سعیدیسعید _

!!!!پسر خوبیه که پسر خوبیه به من چه؟-

....اینم بپرونی دیگه گیرت نمیاد-

..!!!..میخوام که نیاد-

...یعنی بگم نه؟؟؟

یکی ...مچین واسه،آدم کالس میادافاده ای ه ...من اصال از،پسرای این مدلی خوشم نمیاد !!!...معلومه که نهه- ....پول ندیده ی بدبخت ...نیست،بهش بگه پولداری که پولداری منم پولدارم کجام مثل توهه

.همه ی اینا رو بهش بگم؟؟؟؟_

هر چی میخوای بهش بگو اصال برام مهم نیس،-

!!!...اگه بفهمه اینقدر بهش محبت داری ذوق مرگ میشه_

Page 85: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

85

؟..!صال ببینم کی گفته تو هی واسه من خواستگار پیدا کنیا...هه هه خندیدم -

من غلط بکنم واسه تو خواستگار پیدا بکنم خودت از بس سگی اینا روشون نمیشه بیان ؛ دست به دامان من - !!! ...میشن

!!!!سگ خودتی و اون دوست دخترت-

؟؟؟!چیکار به اون داری؟-

...رهدوست دارم فحشش بدم به تو هم ربطی ندا-

..!!!.از بس حسودی-

.!!!...به دوست دخترت با اون قیافش .؟؟؟؟..مثال بخوام به چی حسادت کنم .!!!!!؟؟؟؟؟..حسودم-

...قیافش هر چی باشه از تو بهتره-

..؟؟؟؟.مگه قیافه ی من چشه-

!!! ...چش نیست-

...چشماش گرد شد به خودش نگاه کرد

...کجای من ایراد داره دروغگو-

....از این تار موت تا این کفش رنگیت_

...دلتم بخواد دختر به این ماهی عمرا تو خوابم ببینی-

.!!!..چرا اتفاقا همه اش تو کابوسام میبینمت-

...دلش میخواست بزنه لهم کنه ولی جلوی خودشو گرفته بود

!!! ...ملت میبینن شب خوابشون نمیبره ...قیافتو موش نکن زشته تو دانشگاه_

با اینکه تو دانشگاه جلوی خودشو میگرفت اما اینبار چنان زد تو ساق پام که تا مرز شکستن پیش رفت ولی باز به ...روی خودم نیاوردم

!!!!...شکست عشقی بخوری من دلم خنک شهیا نه ..الهی که یا زن گیرت نیاد یا یه زن کور و کچل نصیبت بشه-

...!!!از دعای گربه زشته بارون نمیاد-

..!!!!..زهر مار-

...دستاشو مشت کرده بود ...خندیدم حسابی آمپرش زده بود باال

Page 86: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

86

؟؟...مگرنه میکشتیم..!!.آخی که اینجا محیط تحصیل علمه_

....با این ناخونام پوستتو میکندم که!..شک نکن-

!!!! ..وچ نوچ گودزیالم اینقدر ناخون نداره که تو دارین-

...بعد نگام کرد ....جلوی دهنشو گرفت چند تا نفس عمیق کشید

...؟؟؟!!!تو که میای پیش خاطره جون _

...بله که میام امشب در بست در خدمتیم تا باچوب و چماق ازم پذیرایی کنی-

...چنان پذیرایی نشونت بدم که حالت جا بیاد_

..چند لحظه سكوت بینمون برقرار شد

زشته تو دانشگاه صاف صاف وایسادی و تو چشمای پسر مردم زل میزنی فردا پشت ...برو دیگه چرا وایسادی- ..سرت حرف در میارنا گفته باشم

..کیفشو محکم انداخت روی شونش

اینو گفت و رفت ...خیلی پررویی رضا _

....چی شد؟ چی گفت؟-

...وایسین بره بعد یورش کنین ...سنگکوب کردم ...و مرضدرد -

...چی شد جوابش چی بود؟-

..به رسولی نگاه کردم

من قرار بود جواب اینو بگیرم تو چیکاره ای؟ میخوای از پسر خالت عقب نمونی؟ _

....مگه در مورد من بهش نگفتی؟؟؟-

...جفتتون رد شدین حاال خوب شد خیالتون راحت شد-

؟؟؟..منو چرا رد کرد .حاال رامبد چاقه ...چرا-

رک بگم؟-

....بگو-

...وسالم دیگم گیر ندین ...از توی پولدار افاده ای بدم میاد :یه کالم گفت

...من کجا افاده ایم-

Page 87: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

87

..!!!...حتما یه جا براش کالس گذاشتی که اینو میگه-

..؟؟؟؟.بگو من کجام افاده ایه ..؟؟؟.نمیشه یه بار دیگه بهش بگی-

...خیلی دوسش دارین با مادراتون برین خونشون خواستگاری ...خودتونم بکشین من نمیرم-

....رضا-

....یه بار دیگه رضا، رضا کنین خودم میرم ،برای جفتتون طوری میزنم ؛که تا آخر عمر زن گیرتون نیاد-

...زدم تو شکم رسولی

......ینو آب کنمحض رضای خدا ا-

....دوتا عاشق دلشکسته رو تنها گذاشتم و رفتنم تو حیاط دانشگاه

اولین کسی که دیدم مادر پوریا ...یا الله گفتم درو باز کردم ...خاطره عاشق یاسه ...به گالی تو دستم نگاه کردم ...رد تحویلم دادیه جواب س ...سالم کردم ....اینو میدونستم که اصال از من خوشش نمیاد ...بود

.شرمنده مزاحم شدم خاطره خونه است؟؟؟-

!!!...تو اتاقشه-

...لحنش مثل آدمای طلبکار بود

.؟؟؟..اجاره هست برم باال-

پله از ...یه نفس عمیق کشیدم ....به روی خودش نیاورد انگار که من اونجا وجود ندارم از کنارم رد شد و رفت بیرون ..وز نرسیده بودم به اتاق خاطره که صداشونو شنیدمهن ...ها رفتم باال

...به من دست نزن پوریا-

...حتی حاضر نمیشی نگام کنی ...؟؟؟؟از شب تولد تا حاال عوض شدی..که اینجوری میکنی .من چیکار کردم-

واج قیافه ی پوریا و خاطره از اتاقشون اومدن بیرون هاج و ...چنان آب یخی ریخته شد روم که دادم رفت هواآبکشی شده ی منو نگاه میکردن برگشتم عقب دیدم پونه با یه سطل بزرگ توی دستش با دیدن قیافه ی من غش

....صدای خنده ی اون دوتام بلند شد ...کرد از خنده

....تالفی این چند وقتو از دلم در آوردم ..!!!!جون گرفتم روحم تازه شد ...آخی _

...خاطره اومد سمتم

داداش خیس من کی اومده بی خبر؟_

...به گالی وارفته ی تو دستم نگاه کرد

Page 88: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

88

اینا واسه منه؟-

بود؟-

یعنی چی بود؟-

...االن دیگه نیست _

....به پونه نگاه کردم

..دیگه میخوام بزارم سر قبر این نه_

...تا خواستم بدومم خاطره جلومو گرفت

...پوریا یه دست لباس بیار بده به رضا ...نمیخواد حاال سرما میخوری-

...شما امر بفرمائید-

....پوریا رفت داخل اتاق ....خاطره یه لبخند تحویلش داد که قشنگ مشخص بود مصنوعیه

....پونه خانم تنبیه شمام اینه که لباسای داداشیمو بشوری_

..میشورمصد سال بمیرمم لباسهای اینو ن_

!!! ...باشه منم به مادر جون میگم راجب اون قضیه جوابت مثبته-

..پونه اخم کرد اومد سمتم

!!...لباساتو در آر ببینم_

..خندم گرفت

؟؟؟ ...چته بی ادب _

.؟؟؟؟..جلوی تو در بیارم-

...خاطره جون ببین داداشت خیلی بی ادب و بی نزاکته-

...گردنم خاطره اومد جلوم زل زد به

رضا گردنت چی شده؟ -

..رنگش پریده بود ...اصال یادم نبود به پونه نگاه کردم ...دست گذاشتم

...زود باش لباساتو بیرون بیار-

...اخالقش کپ بچه ها بود ..خندیدم

Page 89: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

89

؟؟؟..رضا نگفتی چی شده_

...هیچی بابا هاپو گاز گرفته-

...پونه زد تو ساق پام

...ضا چی گفت که میزنیشوا پونه جون ر -

...دیدی آبجی من چیزی هم نگم این خودش کم داره-

...این سری میرم یخ میارم میریزم روتا-

..؟؟؟..مثال این که آوردی آب جوش بود-

..آقا رضا بفرما اینم لباس-

...به پوریا نگاه کردم

...لباسهای قبلیتون تو این پالستیکه که به لطف این بچه خیس شد_

....بچه خودتی-

..محل ندادم

..داداشی برو یه دوش بگیر بعد لباساتو عوض کن _

...دوش نمیخوام_

بیرون که ...رفتم سمت حموم ...داشتن .اونجا حموم و دستشویی جدا ...نذاشت ادامه بدم هلم داد داخل اتاقشون اتاقشون خیلی بزرگ بود انگاری یه ...دور تادور اتاق پر بود از عکسای خاطره و پوریا ...مدم به اطراف خیره شدماو

همینجور که به عکساشون که تو مراسم ها و آتلیه گرفته بودن،خیره ...خونه توی این خونه ی بزرگ ساخته بودن ...بودم صدای در اومد

..!!!بیا داخل _

شکر خدا فقط پیرهن تنم نبود سریع حوله رو انداختم ..دای جیغ اومد برگشتم دیدم پونه استبه محض ورود ص ..روی باال تنه ام

..جیغ جیغو ...تا تقی به توقی میشه جیغ میزنی ...چته-

!!!...نه ادب داری نه شعور داری تازه خیلی هم بی حیایی-

...نمیاددستتو بردار از جلوی چشمت کور میشی شوهر گیرت _

!!؟؟...فک کردی من مثل تو بی حیام_

Page 90: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

90

...همینجور که باهاش کل کل میکردم پیرهنمو پوشیدم بعد رفتم سمتش یه سینی تو دستش بود با یه لیوان چایی

...چایی میاری ...مهربون شدی-

.!!!..خیال الکی نکن خاطره جون تنبیهم کرده-

؟؟؟...چرا خودش نیاورد_

..یکی بهش زنگ زد _

.؟؟؟..کی-

.؟؟...من چه میدونم کی؟ مگه من تو تلفنشم-

...داداش،بی غیرتت کجاست_

...همینجور با چشمای بسته اخم کرد

....خودت بی غیرتی_

؟؟؟؟ ...باشه من بی غیرت تو راست میگی چرا اون چایی نیاورد _

...تو کوفت کن تا برمبعدم اینقدر حرف نزن چایی ...پیش خاطره جون بود_

.پوریا و خاطره باهم قهرن؟؟؟؟-

....نخیر-

...راستشو بگو مگرنه به زور چشماتو باز میکنم_

...یه قدم رفت عقب

...خوب منتظرم _

....ساکت بود

؟؟؟...چشماتو باز کنم_

...من نمیدونم قهرن یا آشتی مگه من مثل تو فضولم و تو زندگی دیگران دخالت میکنم-

؟!زنگ بزنم رسولی بیاد خواستگاری-

!!!...فک کنم قهرن-

...بهش نزدیک شدم

چرا فکر کنی؟ _

Page 91: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

91

!!!یعنی راستش اینه که بگم خاطره جون با داداشی قهره،-

ب خاطر چی؟ -

...زنگ بزنی به رسولی هم من چیزی نمیدونم گفته باشمبخوای ...من چ میدونم-

....چند لحظه نگاش کردم

هستی یا رفتی؟-

...چشماتو باز کن-

..من که جوابتو دادم-

...به خاطر همین میگم باز کن-

....به خدا دروغ نگفتم-

...اگه باز نکنی میگم رسولی بیاد ...میدونم-

...سریع چشماشو باز کرد هاج وواج سرتاپامو نگاه کرد

...بهم کلک زدی _

..!!!.باهوشیا _

...حاال که اینجوریه اصالبهت چایی نمیدم-

..دستش اشاره کردم سرشو گرفت پایین .به سینی تو ..خندیدم

.؟؟؟..کی خوردی_

...خوشمزه بود چسبید برو یکی دیگم بیار_

...بشین تا بیارم-

...رفت سمت در صداش زدم

...چیه دیگه من دیگه از چیزی خبر ندارم _

...چیزی نمیخوام فقط میخواستم بگم رنگ موهای خودت قشنگ تر از اینی که زدی _

شما دوتا چرا اینجوری ب هم - ..اگه در اتاق باز نشده بود جفتمون مثل مجسمه همو نگاه میکردیم ...بی حرکت شد ؟؟؟ ...کدومتون آتیش سوزوندهنگاه میکنین؟ باز

..اسمش چی بود ...آدم یاد اون دختر موقرمزه می افته ...آبجی به نظرت این موهاش شکل هویج نشده _

Page 92: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

92

.!!!..آن شرلی-

...اول زد تو ساق پام بعد خودش جوابمو داد

..آفرین که خودتم میدونی شکل کی هستی هویج بانو-

...چی نمیگم هی اذیتم میکنههی من هی ..خاطره جون نگاش کن-

...خاطره همینجور که میخندید سرشو تکون داد

...دعا میکنم هر چه زودتر یکیتون عروسی کنه تا بلکه آدم بشین-

...من نمیخوام شوهر کنم-

...ولی من میخوان زن بگیرم-

...خب کی بریم خواستگاری ....آفرین به داداش گلم که عقلش اومد سرجاش-

..زودیب -

...با اون لشکر بی شوهر چیکار کردی؟؟؟-

...به رسولی گفتم برو ازش بپرس-

به جون مامانم قسم یه بار دیگه بگی رسولی اول تورو میکشم ...رسولی و درد رسولی و کوفت رسولی و زهر مار- ....بعد اونو

حسابی آمپرت زده باالها-

خوشت میاد یه نفر با خودت ...تا تقی به توقی میخوره میگی رسولیداداشی گناه داره تو هم آتو اومده دستت - ...همینکارو بکنه

...این خانم کوچولوهه که میترسه ...من که از کسی نمیترسم-

....حیف اون چایی که بهت دادم کوفت کردی-

...حاالم کسی با تو کاری نداره برو پیش مامان جونت ..نوش جونم گووارای وجودم-

...ا خجالت بکش این چه طرز حرف زدنهرض-

..شعور نداره خاطره جون-

...همه ی اینا رو تالفیشو سر دوست دخترت خالی میکنم :پونه رو کرد سمتم

..آرزوی موفقیت برات میکنم-

Page 93: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

93

...درو محکم کوبید به هم ....جیغ کشید و رفت بیرون

...اندازه ی تو اذیتش نمیکنههیچکی ..؟؟؟ طفلی پونه...رضا این چه کاریه-

...من باید اذیتش کنم-

.؟؟؟...یعنی چی باید-

...نشستم روی صندلی راحتی

بقیه رو بی خیال قشنگ میشینی با جزییات برای من توضیح میدی چی شده؟ -

چی چی شده؟ -

...چرا بعداز اینکه من رفتم غش کردی؟؟؟_

...نشست روی تختشون

...دفشارم افتاده بو-

باشه قبول میشه بگین چرا با پوریا قهری؟-

...قهرم؟ کی گفته من با پوریا قهرم-

....آبجی به جای دید زدن اطراف منو نگاه ...کسی الزم نیست بگه خودم فهمیدم-

...سرشو چرخوند

؟؟؟...نکنه مادر پوریا باز بهت گیر داده_

.!!!!..نه بابا اون بنده ی خدا که کاری نکرده-

...فک نکن نمیدونم دور و برت چه خبره-

....خبری نیس تو زیادی حساسی-

شما به من بگو چرا بعداز ده سال برای اولین بار با پوریا قهر کردی؟ ...آقاا من حساس من شکاک-

...رضا زندگی زناشویی قهر داره آشتی داره-

...باشه _

...از سر جام بلند شدم

..اما خودت منو محرم نمیدونی ..من که میدونم یه خبریه ...شم نیومد سراغمفردا روزی نگی دادا-

...رضا باور کن اتفاقی نیفتاده-

Page 94: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

94

..رفتم سمت در

...خداحافظ ...با اینکه که منو قبول نکردی ولی هر اتفاقی افتاد تا آخرین نفس در خدمتیم _

،...رضا کجا میری؟ همین االن اومدی-

...هرت فک نکنه واسه مال و منال پسرش نقشه دارممیرم که مادر شو-

اینجا از قبر هم بهم ...بخاطر خاطره اس که جو سنگین این خونه رو تحمل میکنم ...خداحافظی کردم اومدم بیرون ...بیشتر فشار وارد میکنه

..رضا کجا تازه دارن میان پذیرایی کنن-

...به پوریا نگاه کردم

فقط یادت باشه واسه نگه داشتن یه چیزایی باید از خیلی ....باالخره میفهمم قضیه از چ قرارهخاطره نگفت ولی من - ...چیزا گذشت

...منظورت چیه-

...به مادرش که روی مبل نشسته بود و مارو نگاه میکرد اشاره کردم

!!! ..نمیگم رهاش کن ولی حواست باشه ممکنه چیزای دیگه تو رو رها کنه-

...خداحافظی نکردم چون میدونستم مادرش جوابمو نمیده ...وابمو بده اومدم بیرونتا خواست ج

...رضااااا-

...فرشید خندید ...پریدم باال

...کجایی بابا نیم ساعته دارم صدات میزنم-

فکرم درگیره چی میخواستی؟-

واقعا نفهمیدی؟ ...نیم ساعته دارم فک میزنم که بریم کوه-

کوه؟؟؟؟ -

..همچین میگه کوه انگار تو عمرش کوه ندیده-

...بی خیال من :...خودکارو توی دستم چرخوندم

روز تعطیله میخوای چیکار کنی؟-

میخوام برم گوسفند بچرونم تو هم میای؟-

Page 95: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

95

...همه پسریم کیف میده ...بیا بریم تو کوه بچرون- ..خندید

...من نه حوصلشو دارم نه وقتشو-

!!!...دیگه پارتی نیس که بخوای از مادرت بترسی بابا این _

با همتون هستم اصرار الکی هم نکنین ...هر جایی خواستین برین دور منو خط بکشین : ...از سر جام بلند شدم فایده نداره؟

...ای بابا-

وم رفتم آر ..خندم گرفت ..از کالس اومدم بیرون نرسیده به در دانشگاه پونه رو دیدم که پشت دیوار پنهان شده بود ...!سمتش و از پشت سر پخ کردم سه متر پرید باال و جیغ زد همین که منو دید سرخ شد

..بمیری الهی _

...الهی آمین-

..خفه شو-

؟؟؟..حاال بمیرم یا خفه شم _

...هیچی برو خونتون-

میرم تو نگران نباش فقط چرا اینجا قایم شدی؟ -

!!! ...من اصال قایم نشدم_

..ولی اگه کمک خواستی رو من حساب کن ..تو که راست میگی-

...من بمیرم هم محاله از تو کمک بخوام-

... .باشه پس به قایم شدنت ادامه بده برات آرزوی موفقیت میکنم-

چیه؟ :...خواستم برم صدام زد

!!!...چیزی ازت میخوام ولی پر رو نشیا یه_

ن مردی؟ اال _

...خفه شو گفتم پر رو نشو مگرنه نمیگما-

...خداحافظ..خوب نگو _

...رومو برگردوندم که برم کیفمو محکم کشید برم گردوند

Page 96: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

96

.؟؟؟..میمیری کمک کنی-

...بابا خودت گفتی کمک نمیخوام- :خندیدم

تو باید جدی بگیری؟؟؟؟...حاال من ی جیزی گفتم _

...گیرمباشه از این به بعد هیچ حرفتوجدی نمی-

....اخم کرد

..منو ببر بیرون_

جان؟ -

گفتم منو از دانشگاه ببر بیرون؟_

کولت کنم؟ -

!!! ...زهر مار یه جوری ببر کسی نبینتم-

.؟؟..کنم .انتظار که نداری غیبت-

..!!!من نمیدونم یه جوری ببرتم که کسی نبینه-

احیانن اون شازده پسری نیست که با ماشین مدل باالش با کت و .ت اون کسی ک قراره سر کارو نبینهبعد اونوق- ..یا شامل کسای دیگه هم میشه .شلوار اونطرف خیابون وایساده

...توی عمرت یه بار فضول بودنت به درد خورد-

...پس مبارکه_

!چی مبارکه :هاج و واج نگام کرد

!!! ...حتما بله گفتی که اومده دنبالت-

...نخیرم من نگفتم مامانم از قول خودش یه چیزی گفته این الکی جدی گرفته-

؟؟؟...خب برو بهش بگو چرا عین ترسوها اینجا قایم شدی-

؟؟؟ ...چی بهش بگم-

!!! ..اینکه دوسش نداری و یکی دیگه رو دوست داری-

...میخوای برم صداش بزنم- . :.برای چند لحظه خشکش زد

کیو؟-

Page 97: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

97

...همونی که میخوایش-

کی؟-

...رسولی دیگه _

...منو که دید جیغ زد.. ..با تموم قدرتش منو هل داد ...فقط فهمیدم با دیوار یکی شدم

..بچه تو کله ات فرو کن ..هزار بار گفتم جیغ نزن-

...دماغت داره خون میاد-

...بعد جنازمو تحویل خونواده ام میدی شک ندارم ری س :دست گذاشتم روی بینیم،

...تقصیر خودته- :..از تو کیفش ی دستمال آورد بیرون ازش گرفتم

...الکی گردن من ننداز خودم دیدم یه آر تو اتاقت داری-

گفتم که مال من نیست بعدم همه ی آرای دنیا رسولی ان؟-

...!من میگم_

...تو غلط میکنی-

..حرف اضافه نزن منو ببر بیرون داره دیرم میشه-

...به جاش با ای برو ماشین آماده پولتم دور نمیریزی ...تو که میخوای بری بیرون سر خیابون وایسی تاکسی بگیری-

..خوشم نمیاد با این برم-

مگه چشه؟ : ...به آرمین نگاه کردم

...خیلی با کالسه آدم کم میاره جلوش-

...ز خداشونه شوهر باکالس گیرشون بیاد تو بدت میادملت ا-

..بله بدم میاد-

..حقا که کم داری-

.!!!..طوری میزنم که اون یکی دماغتم خون بیاد-

...حاال که اینقدر وحشی شدی تورو به خدای منان میسپارم-

...نرو کجا میری-

.....کیسه بوکست که نیستم ...انتظار نداری که وایسم منو بزنی-

Page 98: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

98

...رضا ...توروخدا-.

...یه نفس عمیق کشیدم

...پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده-

..اصال نخواستم ..خیلی پر رویی حاال من شدم شیطان-

...باشه خداحافظ-

سر خیابون برگشتم هنوز ...حیرت زده اش از دانشگاه رفتم بیرون دستمو براش تکون دادم و در مقابل چشم های ..قیافش همون مدل بود خندمو خوردم رفتم سمت آرمین پرهام

...سالم آقا آرمین حال شما-

..یه لبخند تحویلم داد ..عینکشو برداشت

!!!!اگه اشتباه نکنم آقا رضایین داداش خاطره خانم -

...سرم با دست به پونه فهموندم بره ازپشت ..بله کامال درسته-

شمام اینجا درس میخونین؟ :

؟؟؟..نکنه شمام همین جا-

...نه بابا اختیار دارین من پنج سال پیش لیسانسمو گرفتم-

...بسیار عالی-

...زیر چشمی پونه رو پاییدم عین چی داشت فرار میکرد خندمو کنترل کردم

...مزاحم نباشم-

..اومدم دنبال پونه جان خواهش میکنم-

...با اجازه من دیگه میرم پونه رو دیدین سالم منو بهش برسونین-

.؟؟؟..، میخواین برسونیمتون...خواهش میکنم-

...نه ممنون من موتور دارم شما پونه رو برسونین کافیه-

...ندیدینش تو دانشگاه-

.!!!.شاید نمیدونه شما اومدین ...چرا-

...آره میدونه فقط نمیدونم چرا دیر کرد-

Page 99: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

99

...به دل نگیرین ...زنا کارشون دیر کردنه-

شما زن دارین؟ -

...اختیار دارین-

...نمیدونستم مبارک باشه ..واقعا-

«...اینقدر حرف نزن من رفتم-» ...نگاه کردم ...واسه گوشیم پیام اومد

باهاش دست دادم و رفتم سوار موتورم شدم سر چهار راه پونه رو ...با اجازه من برم یه کار واجب برام پیش اومده- ...رفتم سمتش ...دیدم که با اخم داره نگام میکنه

...خواهش میکنم قابلی نداشت-

.؟؟؟..گفتی بهشچی،می-

..اغفالش میکردم-

...بعیدم نیس-

؟؟؟...بود چرا نمیری خونتون تو مگه دیرت نشده-

...منتظر اتوبوسم-

...منتظر باش،تا زیر پات علف،سبز بشه_

چرا؟-

..میاد.دوتا از خطا خراب شده یه ساعت یه بار-

..با تاکسی میرم-

...برو آفرین-

!!!؟؟...چیه انتظار نداری که سوارت کنم :هنوز اخم داشت

...شهمی خوام برم خونه ی دوستم تولد-

به من چه؟-

دیرم شده؟ -

؟؟؟...خب من چیکار کنم-

..با موتور زودتر میرسم-

Page 100: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

100

...همین جا وایستی پیک موتوری رد میشه-

...تو خجالت نمیکشی من با پیک برم غیرت نداری-

؟؟؟...غیرت که دارم فقط به من بگو من با پیک چه فرقی دارم-

..کیفشو محکم گرفت جلوش

حاال هم برو جلوتر میخوام سوار بشم ...یا با این میزنم لهت میکنم یا میبری-

...آخر زمون شده _

..حرف نزن برو جلو_

...و موتورو گرفت.دوید.موتورمو بردم جلو

...نبریم به خاطره جون زنگ میزنم میگم نبردیم-

...یه نفس عمیق کشیدم خودم رفتم جلو

...بعد میگه من شیطان نیستم-

..اینقدر حرف نزن-

...کیفشو گذاشت پشتم و خودش نشست

...تو که اینقدر عجله داشتی با اون بدبخت میرفتی نازتم میکشید-

...حرف نزن حرکت کن-

...االغ که نیس اینجوری میزنی بهش موتوره-

!!!اگه تو راه افسر جلومو گرفت میگم خودش به زور سوار شد-

!!سوار کردیفک کن دوست دخترت رو -

دوست دختر من خانمه سوار موتور نمیشه؟ -

پس چیکار میکنه؟-

...دنبالم میدوه-

...خودتو مسخره کن حرکت کن-

...بابا حرکت کردم-

...خب تندتر برو-

Page 101: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

101

...تو که با این مثل االغ برخورد کردی، سرعتشو مثل االغ فرض کن-

...شم خیلی پر رویی اصال نگه دار میخوام پیاده-

....نگه داشتم

.؟؟؟.چرا نگه داشتی-

...خودت گفتی-

؟؟...همیشه حرف گوش نمیدی حاال وارونه شدی-

..خدایا منو از شر این شیطان رجیم نجات بده : ...دوباره حرکت کردم

..شنیدما- :با کیفش کوبوند تو کمرم

...من میرم بهشت اگه میخوای سالم برسی خودتو مهار کن مگرنه تو میری جهنم _

!!!...میرم بهشت ...چه اعتماد به نفسی هم داره-: ...خندید

پس فک کردی همراه تو میام جهنم ؟؟؟نخیر خدا میگه این از بس تو این دنیا از دست این دختره کتک خورده - ...دیگه عذابشو کشیده میبرتم بهشت پیش حوریهای خوشکلش

...محکم زد تو سرم

چرا میزنی؟ -

دوست دارم به تو مربوط نیس؟ -

..سرمو برگردوندم

...جلوتو نگاه حاال تصادف میکنی-

خدایا این چیه آفریدی؟ - . :.سرمو تکون دادم

..!اینوری هم برو!!! ..هر چی باشم از تو بهترم-

.!!!..یه کم مهربونی به خرج بدی به کسی بر نمیخوره ها-

...من بمیرم هم واسه تو مهربون نمیشم-

!!!..اونم موتور من ...گفتی من بمیرم هم سوار موتور نمیشمتو همون کسی بودی که می-

...!کم آوردی- :...ساکت بود

...نخیر دارم تمرکز میکنم مغازه رو پیدا کنم-

Page 102: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

102

...مگه جشن تولد تو مغازه اس؟؟؟-

..همین جا نگهدار-

...آخی راحت شدم :پیاده شد ....گه داشتمموتور رو ن

..کجا؟؟؟_

...مگه قرار نشد برسونمت رسوندم دیگه : ...یقه ی لباسامو محکم گرفت

....نخیر اومدم کادو بخرم _

بله؟-

...هیچ جا نمیری تا من بیام :سویج موتورو برداشت

...دو قدم رفت بعد برگشت

ی؟اصال خودتم بیا میترسم فرار کن-

بابا سویجش دستته؟ _

...من تو رو می،شناسم پیاده شو -

..همچین میگه من تو رو می،شناسم انگار بزرگم کرده :از موتور پیاده شدم

..اینقدر حرف نزن بیا-

...آستینمو ول کن مگه بچه ام که می کشونی دنبال خودت-

...بردتم داخل یه مغازه نقره فروشی

...الو صدامو داری-

..ولم کرد رفت سمت فروشنده

..؟؟؟.آقا سفارش منو میارین_

کجا رو نگاه میکنی؟- :...من محو اطراف شدم

اصال دلم میخواد یه چیزی واسه دوست !!!بابا غالم حلقه به گوشت که نیستم، !!!...ای بابا چه گیری کردیما- دخترم بخرم به تو چه؟

و بیرون؟الزم نکرده بر-

...خودم میخوام بخرم تو چرا زورت میاد-

Page 103: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

103

دوست ندارم از اینجا چیزی بخری؟-

...آقا من از این دستبند زنونه خوشم اومده میارینش ...حاال که اینجوریه ...مگه مال باباته-

!!!دروغ میگه آقا نیارینش -

...آقا بیار ...چی چی رو نیاره-

...نیار-

..حاال بیارم یا نیارم-

..من میگم بیارین شما کارتون نباشه-

یه دستبند ساده که چندتا ستاره ازش آویزون بود خواستم بگیرمش پونه ...دستبند رو از توی ویترین آورد بیرون ...نذاشت

..تو چته این وسط من میخوام پولشو بدم تو چرا زورت میاد-

...باید بخریمن از اینجا خرید کردم تو ن-

...تو گردنبندتو خریدی برو به سالمت منم میخوام اینو بخرم-

...دیرم شده بیا بریم-

..دو دقیقه فک کن رفتی دستشویی_

...بیا بریم گفتم-

یه نفس عمیق کشیدم با یه حرکت از مغازه کردمش بیرون درم بستم رفتم سمت فروشنده پونه پشت در داشت ...از فروشنده خداحافظی کردم اومدم بیرون ...اب که کردم دستبند رو گذاشتم تو جیبمحس ...خودشو میکشت

چشمتون روز بد نبینه همین که پامو گذاشتم بیرون مغازه یه کتک مفصل نوش جان کردم آخر به نفس نفس افتاد اسامو مرتب لب ..ی روانیه بابااین چشه خیل ...بعد با اخم شدید نگام کرد روشوبرگردوند رفت سمت موتور ..تا ولم کرد

..کردم رفتم پیشش

..تو که اینقدر مهربون و لطیفی با اون پسره می اومدی یه چشمتو که میدید خودش فرار میکرد-

...موتورو روشن کن میخوام برم دیرم شده-

...رسولی میگم موتور بخره تا به_

...نذاشت ادامه بدم محکم زد تو ساق پام

..وحشی-

...فه شو موتورو روشن کنخ-

Page 104: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

104

...تا عذر خواهی نکنی روشن نمیکنم-

...روشن نکن خودم روشنش میکنم فک کردی کی هستی-

...این موتور اینم تو اگه روشن شد بردار برو مال خودت- :از جلوی موتور رفتم کنار

باشه قبول-

...چنان ژستی گرفته بود که خندم گرفت ..نشست رو موتور

...به عمه ات بخند بی شعور-

...به اونم میخندم-

...باید بنشینی گریه کنی دیگه موتور بی موتور-

...تو روشنش کن من دو دستی تقدیمت میکنم-

...قول دادیا-

...مرده و قولش-

.!!!.باشه فقط اون دستبنده هم باید بهم بدی-

...وهر چی دارم و ندارم مال ت ...باشه تو روشن کن _

آقا منو میگی غش کردم از ...ذوق زده شد سویجو چرخوند دید روشن نشد محک با پاش زد به الستیکاش برو دیگه ...خنده

...مرگ چرا میخندی-

..تا شب هم بزنیش حرکت نمیکنه باید پدال بزنی-

کو؟-

پدالو نشونش دادم تا مشغول پدال زدن بود رفتم از سوپری پفک و چیپس گرفتم و برگشتم هنوز پونه داشت با - تمام قواش پدال میزد

واقعا داشت جدی جدی پدال میزد ولی این موتوره قلقش فقط دست ..همینجور که پفک میخوردم نگاش میکردم ..خودم بود

خسته نشدی هنوز؟-

ورتو از دست بدی؟میترسی موت-

از اون بابت خیالم راحته؟-

Page 105: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

105

مردمی که رد میشدن با تعجب به پونه نگاه میکردن ولی خوشم میومد این دختر ..نشستم روی جدول کنار خیابون ..عین خیالشم نبود

..خانم خوشکل بیا خودم میرسونمت-

..ن شوتا من خواستم جواب پسره رو بدم پونه با کیفش زد تو سرش پهن زمی

..خفه شو آشغال تمرکزمو به هم نزن-

ان ه- :..پونه به من نگاه کرد ...پسره بدبخت همین جور که خودشو میتکوند هاج و واج به پونه نگاه کرد و رفت ..چیه

.به خودت رحم نمیکنی به ملت رحم کن نزدیک بود ضربه مغزی بشه-

...من خوشم نمیاد وقتی دارم ی کار مهمو انجام میدم کسی تو کارم دخالت کنه- .

دیرت میشه ها؟ ...بابا نیم ساعته داری پدال میزنی- :..از سر جام بلند شدم

دیرم بشه به تو چه؟ -

منم دیرم میشه-

کجا میخوای بری؟-

!!!...میخوام دستبندو بدم صاحبش-

....برگشتن طرفمونچنان جیغی زد که همه

..تاکسی بگیر برو ..دیگه از دست در رفتی- :..موتورو ازش گرفتم

!!!برو اونور اعصابمو خرد کردی- : ...دوید جلومو گرفت

من دیرم شده؟ _

دیرت شده که شده به من چه؟--

چرا لحنت اینجوری شده؟-

....کی بهت گفته تو خیابون جیغ بزنی مگه اینجا خونه ی باباته-

...برو کنار میخوام برم :..سرشو گرفت پایین

...گفتم برو اونور :...از سر جاش تکون نخورد

نه؟ :با سرش گفت

Page 106: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

106

...از موتور پیاده شدم !باشه-

...این تو اینم موتور من با تاکسی میرم-

....ببخشید دیگه جیغ نمیزنم- :...برگشتم ..تا خواستم برم گرفتتم

..اولین بار بود ازم عذر خواهی میکرد

...قول بده- :

؟؟؟؟ ...قول میدم دیگه تو خیابون جیغ نزنم خوبه، حاال میرسونیم-

چند دقیقه ای تو سکوت گذشت دلم ..بدون اینکه چیزی بگه سوار شد ...سوار موتور شدم،موتورو روشن کردم ..یک تنقالت رو گرفتم عقبپالست ..براش سوخت

بیا بخور؟ -

برای من گرفتی؟ -

...نخیر دیدی داشتم خودم میخوردم این اضافشه-

...چون گشنمه ازت میگیرم مگرنه من اضافه خور نیستم-

مگه ناهار نخوردی؟-

نه کجا ناهار بخورم از صبح کله ی سحر دانشگاه بودم تا قبل از اینکه بیام هم کالس داشتم وسطاش هم داشتم - موتورو نگه داشتی؟ ...نوشتم وقت نداشتم چیزی بخورمجزوه می

..من که جیغ نزدم-

..پیاده شو :..خیلی مظلوم شده بود

..من که کاری نکردم-

..بچه پیاده شو کار دارم-

...همین جا باش تا من بیام :..همینجور سرش پایین بود ..پیاده شد

ار اگه داد میزدم چیک ..فقط لحنم یه کم خشن شد اینقدر مظلوم شد ...هیچی نگفت رفتم سمت ساندویچ فروشی ...هنوز سرش پایین بود ...ساندویجو گرفتم و برگشتم پیشش ..میکرد

...بیا بگیر واسه توهه-

مال منه؟- :ندویچ نگاه کرد؟ به سا

...مگه نگفتی گشنمه بیا دیگه-

Page 107: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

107

..راستکی برای من گرفتی- :..اخمش باز شد و لبخند زد

..نگیری خودم میخورمشا _

..مرسی- :...سریع ساندویچو ازم گرفت

؟؟؟ ...همیشه با ساندویچ اینقدر ذوق میکنی-

!!! ...به خودم مربوطه- :...یه گاز زد

...ار ساندویچ کار ساز بود روت هم باز شدانگ-

؟؟؟؟...چرا واسه خودت نگرفتی :...ساندویچ رو غرق سس کرد

...تو چیکار به من داری بخور دیرت میشه :..نشستم رو موتور

...ساعت نداری؟؟؟ :.خم شد مچمو نگاه کرد

....ساعت مال بچه پولداراس واسه ما افت کالسه-

...ببین منم ندارم نخیرم کی گفته-

...مچشو نشونم داد

..همینجور که دستت باالست یه مرگ بر آمریکا بگو ببینم بلدی _

...خودمم خندیدم ...دیونه- :....خندید

...اگه نمیخوای کاغذشم بخوری بریم-

...بریم ..لقمه ی آخرش هم قورت داد

مثل کاروانسرا باشه این کاغذو بنداز تو سطل آشغال؟ دانشجو مملکت اینجا اتاقت نیس که -

...بله کاری داشتین- :یه جوری نگام کرد

...!!!اصال بهت نمیاد این مدلی باشی-

...سطل اونجاست :...خم شد کاغذو برداشت

...کور که نیستم میبینم-

...اگه میبینی چرا انداختی وسط خیابون-

...تو پیاده روهه دوما دوست دارماوال وسط خیابون نیست و -

...تو هنوز یاد نگرفتی تو خیابون نباید دوید- : ...پرتابش کرد تو سطل و دوید سمتم

Page 108: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

108

...بدم میاد از پسرای غیرتی-اخم کرد

...باشه پس مارو به خیر و تورو به سالمت-

....جرات داری برو :محکم موتورو گرفت

...چشامو درویش میکردم نمیدیدمتکاش ...خدا بگم چیکارت کنه-

...حاال که دیدی آش کشک خالتم میفهمی-

...خاله ی نداشته-

...حرف نزن حرکت کن- : ...سوار شد

...ماشاالله رو که نداری-

...دوست دارم اینوری برو-

..حاال این دوست عزیزت که داری خودتو واسه تولدش میکشی دختره یا پسر-

...اینو تو کله ی پوکت فرو کن ..من با هیچ پسری دوست ن ی س تممممممصدبار گفتم -

...باورش سخته باور--

...دختر مگه درد داری؟ چرا میزنی-

...اون وقت انتظار داری بهشت ..تهمت نزن-

...دارم واحدامو سنگین بر میدارم تا از شرت خالص شم ..من جایی میرم که تو نباشی-

...بپیچ تو این کوچه ...دلتم بخواد-

...ببینم اون خونه نیس که درش بازه ...دلم که هیچ لوزالمعده ام هم غلط بکنه بخواد-

...آره همینه-

!!!..واو چقدر ماشین باکالس اینجا پارکه-

...خب پولداران فامیالشونم پولداران-

..برو به سالمت :...موتورو نگه داشتم

...چرا اینجا نگه داشتی_

...من با موتور ببرمت آبرو خودت میره افت کالسه_

...به خودم مربوطه ...نخیرم-

Page 109: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

109

..میری یا بزنم ..دو قدمه دیگه خودت برو-

.خونشونم بزرگه ها : ...موتور رو بردم ته کوچه جلوی در نگه داشتم پیاده شد

..آره -

...دختر مجرد هم دارن؟؟؟؟-

به تو چه؟ - ...اخم کرد

چه غیرتی شدی به تو چه که ب همن چه؟-

...برو خونتون-

چیه؟ - :نگاش کردم

.؟؟؟..دختر خوبی شدی با مانتو شلوار میری مهمونی_

؟؟؟ ..چی خیال کردی :سر کیفشو باز کرد ..خندید

..یه لباس سبز داخل کیفش بود با زبونش داشت مسخره ام میکرد

...ین لباسا بگرد تا بری جهنمبا هم-

تو که میخوای بری بهشت پیش حوری های عزیزت چیکار به من داری؟-

..من واسه خودت میگم !!.در اون که شکی نیست-

...میپوشم .من هرچی دوست داشته باشم-

...اصال به من چه مربوط تو دهنتو تمیز کن برو داخل-

...تو آینه موتور خودشو نگاه کرد جیغشو خفه کرد با دستش سس ها رو پاک کردمگه چمه؟ از -

؟؟؟ ...پونه خودتی-

..دختره رو که دید جیغ زد پرید بغلش کرد ..ی بسم الله دم در وایساده بود پونه برگشت یه دختر با قیافه

...تولدت مبارک-

...حاال وقت اومدنه؟؟؟-

...باور نمیکنی از این بپرس ..زودتر بیام نشد باور کن تموم سعیمو کردم_

...دختره با تعجب منو نگاه کرد

!!!!این که میگه ،منم پیک موتوری-

Page 110: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

110

با پیک موتوری اومدی؟ -

...نفس نکشید تا اینجا..از بس عجله داشت-

..وای پونه عاشقتم-

سریع رفت داخل ....توو برو خونتون بای بای :رو کرد سمتم ...من برم دستشویی_

...موتور رو روشن کردم.

..آقا ممنون من کرایه پونه رو حساب میکنم-

...بقیشم باشه برای خودتون : ..یه تراول گذاشت روی موتور

...برگشت سمتم ...خانم_

...پولو گرفتم طرفش _

..کم که نیس زیادتر از حدهم دادم _

نیاز میشه؟ این باشه واسه خودتون-

؟؟؟ ..مسخره میکنی؟ فکر کردی کی هستی-

..بیا بریم من نمیدونم دستشویتون کجاس؟؟؟ :::: ..پونه اومد بیرون

دختره رو برد داخل خواستم برم که صدای جیغ بلند شد صدای پونه بود سریع پیاده شدم ، رفتم داخل افتاده بودن ..ود به هم به جون هم ، صورت و آرایش دختره ریخته ب

؟؟؟...چتونه شما دوتا :به زور جداشون کردم

...به تو ربطی نداره آشغال گمشوبیرون-

با منی؟- ...هاج و واج به دختره نگاه کردم

...ره اینجاچ خب- ...با یه دستم پونه رو گرفته بودم و با دست اون یکیم اونو مهار میکردم تا اینکه یه پسره اومد دم در

...جون جدت بیا اینو بگیر دارن همو میکشنداداش -

قیافت اینجوری شده؟ .شهال چی شده؟ چرا : ...دختره رو گرفت

؟؟؟...ولم کن اینو بزنم فک کرده کیه دست روی من بلند میکنه-

اچار ن ..به پسره اشاره کردم دختره رو ببره داخل با زور بردتش داخل ولی پونه دست بردار نبود میخواست بره داخل ...شدم داد بزنم که ترسید و الل شد

Page 111: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

111

...چه خبرته کوچه رو گذاشتی رو سرت؟؟؟، این دختره مگه چی گفت-

...دوست دارم به تو هم ربطی نداره_

...باشه پس من رفتم ...ربط نداره -

...تو برو منم میرم جشن تولدشو جهنم کنم از روی موتور شیرجه رفتم سمتش_

..کجا-

..؟؟؟.خونتون چیکار به من داریتو برو -

...الزم نکرده بری تولد سوار شو برسونمت خونه-

....من تا حال اینو نگیرم آروم نمیشم-

...ساکت شد ...گفتم سوار شو-

...برو دیگه _

...تا من سوار شدم خواست بره گرفتمش ..سرشو گرفت پایین رفت کنار موتور وایساد

...نکردمبشین تا ادبت -

...همین جور که اخم روی صورتش بود نشست

...ترسیدم باز هوایی بشه بره سراغ دختره موتورو روشن کردم واز محله خارج شدم می

..نکنی .تو مگه به من قول ندادی جیغ جوغ--

...من قول دادم تو خیابون جیغ نزنم اونجا خونه بود بعدم دفاع شخصی بود-

...تو که راست میگی-

....میخواستی بزنی داغونش کنی ...این بود این دوستی که خودتی میکشتی بری تولدش؟؟؟ _

..گنده تر از دهنش حرف میزد ..حقش بود-

..اصال شما وقت کردین حرف بزنین همه اش پنج ثانیه نشد افتادین به جون هم-

...یه چیزی گفت که نباید میگفت-

...چی گفت که آتیش گرفتی-

...ه تو چه که چی میگفت تو راتو بروب-

...خیلی بی ادب و وحشی شدی اینجوری پیش بری شوهر گیرت نمیادا-

Page 112: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

112

شوهر گیرم نیاد که نیاد به تو چه اصال من میخوام بی شوهر بمونم یه بار دیگم اسم شوهر بیاری برای من میرم - ...دوست دخترتو از وسط نصف میکنم

..ی خدا داری تا تقی به توقی میشه پای اونو میکشی وسطبابا چیکار به اون بنده -

...دوست دارم-

تو اصال دیدیش که اینقدر براش شاخ و شونه میکشی؟-

...ندیده ازش متنفرم-

..اگه ببینیش خیلی ماهه ...حاال دلیلی نداره از من بدت میاد از اونم بدت بیاد-

..م سوارخ شدبابا چیکار به من داری کمر ..خفه شو-

..اینقدر حرف نزن _

..ببین خواهر من خودتو اصالح کن زشته -

....من خواهر تو نیستم گفته باشما- : ..اینبار محکمتر زد

...شیطونه میگه برم تحویلت بدم به اون پرهام-

...اینقدر حرف نزن میزنمتا-

....مطمئنم تا یه هفته از کمر درد خوابم نمیبره .!!!!.نه که تا االن نوازش میکردی-

...فدای سرم-

...خدایا اینو شوهر بده من از شرش خالص شم-سرمو گرفتم باال

اینجوری نمیشد موتورو زدم کنار به زور ..اینبار طوری زد که نزدیک بود تصادف کنیم به زور موتورو کنترل کردم ..ی رو گرفتم رفتم سمت پونهجلوی یه تاکس ...پیادش کردم

...تو رو به خیر و مارو به سالمت برو خونه ی خودتون_

..خانم با تواما- :...از سر جاش تکون نمیخورد

..روشو برگردوند پشتشو به من کرد

...گیر چه عجیب الخلقه ای افتادیما-

.؟؟؟؟..میری یا به زور سوارت کنم : ..رفتم جلوش وایسادم

..بزن .جرات داری به من دست-

Page 113: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

113

که نمیری؟-

...نخیر-

...پس خودت تاکسی بگیر برو من هنوز جونمو دوست دارم هزارتا آرزو دارم ...سوار موتور شدم ...به راننده گفتم بره

میخوای تنهایی اینجا ولم کنی،؟-

...تو که تنها همه جا میری اینم روش-

...شگاه میبرمجرات داری برو آبروتو تو دان-

..ببر چیزی ندارم که بخوام رسوا بشم-

...رضااااا-....آروم اومد کنارم

..دیگه نمیزنمت ..ببرم خب- ...گوشه ی شالشو گرفت ...اولین بار بود اینجوری صدام میزد

..من بچه نیستم بخوای گولم بزنی-

...من از موتور سواری خوشم اومده ...گم پر رو نشیاببین ی چیزی می- : ..فرمون موتور رو گرفت ...نه نرو-

....نخند جدی گفتم- :...این که کاری نداره به بابات بگو برات بخره ..خندم گرفت نگام کرد

...منم جدی گفتم میخوای به پرهام بگم برات یه موتور شیک بخره دو تایی باهم سوار شین-

..نخیر الزم نکرده بخوام بگم خودم بلدم-

...!گفتم شاید بلد نیستی-

..اینقدر منو مسخره نکن یه دفعه دوباره اعصابم خورد میشه جیغ میرنما-

...حاال تا اعصابت خورد نشده دختر خوبی بشو برو خونتون-

...میخوام با موتور برم-

....یا خدا چه گیری کردیما-

....رضا تو رو خدا من تو عمرم یه چیزی ازت خواستما-

...واال ما هر چی یاد میدیم شما در حال خواستنین-

یعنی میبری؟-

..آش کشک خاله ای دیگه چیکارت کنم-

...هوی-...اینقدر ذوق زده شد خواست بغلم کنه خودم رفتم عقب

Page 114: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

114

....ببخشید- ....به خودش اومد سرشو گرفت پایین

..امزد دارم میخواد اغفالم کنهدست از پا خطا کنی میرم به پلیس شکایت میکنم میگم من ن-

...لوس-.. ...اخم کرد

...هر گونه ضربه ای که به من وارد بشه پیگرد قانونی دارد ...همین االن گفته باشم :....دوباره نشست پشتم

..لوس نشو دیگه حرکت کن-

...بسازن میدم یه فیلم روش ...یه بار تو عمرم سوارت کردم اندازه ی ده سال خاطره جمع شده _

ببین خودت میخوای کتک بخوری؟-

...پیگرد قانونی یادت نره-

...اصال هم خنده نداره-

...پونه پیاده شد ...تو کوچشون که رسیدیم ماشین پرهام دم در پارک بود موتورو نگه داشتم

...خواهش میکنم قابلی نداشت-

...مسخره-

...خیلی هم شاکیه که قالش گذاشتیبرو که آقاتون منتظره مطمئنم - ...خندیدم

...حقشه با اون قیافش-

...واقعا لیاقت نداری دخترا خودشونو میکشن واسه چنین پسری-

...انگاری تو خیلی از این پسره خوشت اومده ها هی ازش تعریف میکنی-

...نه و زندگیتبهش بگو بله برو سر خو ..چرا بدم بیاد من اگه آدم درست حسابی ببینم راستشو میگم-

...الزم نکرده تو زندگی من دخالت کنی-

..دخالت نکردم نظر دادم-

...الهی که اون دوست دخترت شوهر کنه که اینقدر نظر الکی ندی-

...شاخت ک نزده ...باز این گیر داد به اون بدبخت-

... ....جان دلم- ....با لبخند جواب دادم .کردم .گوشیم زنگ خورد به شماره نگاه

چته تو؟ : ...با تعجب نگاش کردم.پونه گوشی رو ازم گرفت قطع کرد

...من رفتم خونمون خداحافظ-

Page 115: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

115

؟؟؟ ...تو میخوای بری برو چیکار به گوشی من داری-

...خوشم نمیاد وقتی میخوام خداحافظی کنم کسی با گوشی حرف بزنه_

...هیچیت به آدمیزاد نرفته بگو چشم-

...من خیلی هم خوبم خداحافظ-

!!!!...تو که ماهی-

...با اخم نگام کرد و رفت

..برو که الهی دیگه نبینتمت-

...یا ابوالفضل- :...دوید سمتم

رو که باز کرد رفت داخل یه نفس عمیق .همینجور که اخم داشت کیفشو از روی موتور برداشت و رفت در خونه ...کشیدم

baran maman .....آیدی اینستا

....رضا-

...رضا-چیه؟ - ...رضا- ....هومم-

...بمیری دارم یه لیوان چایی میخورم مگه میزاری تو-

...من مزاحم نمیشم- ...شام دیگه-کجا بیام؟؟؟؟ - ...میگم امشب حتما بیایا-

!!!..ازت تعریف کردم خانم گیر داده حتما بیای خونه مزاحم چیه، از بس-

...بابا امشب بیا شام بخور با هم میایم سر کار ...خانومت لطف داره ولی باور کن خستمه-

..من خونه شام تدارک دیدن-

...کی تدارک دیده؟؟؟-

...جاسم، قراره گشنه پلو بهم بده-

...بزار بهش خبر بدم میترسم زیاد درست کنه- .؟؟؟؟..پس میای- ...خندید

...پس من زنگ زدم به خانمم-

...بیشتر از نون و ماست تدارک ببینه میرم خونم-

Page 116: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

116

...اذیت نکن رضا-

جدی گفتم بخوای برام غذا تدارک ببینی ناراحت میشم -

...خوریم میگم درست کنه خوبهآقا اون چیزی که خودمون مب-

...باشه قبول فقط گرون در نیاد که کالمون میره توهم-

...بابا مگه تو میخوای پولشو بدی-

به موقع رسیدم ...لباسمو عوض کردم هوا روشن شده بود سوار موتور شدم رفتم سمت مدرسه ...حاال- ...رفتم طرفش ...خاطره داشت از ماشین پیاده میشد

...برسونمتون-

...وای رضا اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود- ...سریع برگشت

...ردنتون مشخصهاون که از تلفن ک-

...گوشیم خراب شده-

...پوریام چالغ شده-

...خدا نکنه دلت میاد آخه-

...آبجی اومدم ببینمت اگه کار داری برم-

...نه اتفاقا زنگ اول آزادم تو خونه حوصلم سر رفته بود گفتم بیام مدرسه-

حاال که آزادی افتخار یه سواری به ما میدی؟؟؟؟-

...ین رخش درخشانت مگه میشه نه گفتچرا ندم با ا-

..پس بپر باال بریم یه دور بزنیم-

...خندید و سوار شد

...وای وای ببین بچه ها چجور دارن نگامون میکنن-

..آی ملت آبجیمه-

رضا دیونه شدی چرا داد میزنی؟-

...گفتم فردا پشت سرت حرف در نیارن-

Page 117: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

117

تو این دختر دبیرستانی ها رو نمیشناسی یک فضوالیی هستن ک فقط ...یبهشون گفتم داداشم ..میشناسنت بابا- .....خدا میدونه

...!!!!.نه که بقیه ی دخترا فضول نیستن-

..رضا-

...به استثنای آبجی گلم-

...دستشو حلقه کرد دور شکمم و سرشو گذاشت پشت کمرم ..خندید

و چقدر که من ..دری بدو بدو میکردیم تو سر و کله ی هم میزدیمچق ...اگه بدونی چقدر دلم واسه قدیما تنگ شده- ...حرص میدادی

....چقدر؟؟؟-

....خیلی-

...دلت واسه مامان و بابا تنگ نشده؟؟؟-

...داره میترکه !تنگ نشده-

؟؟؟ ..باهم بریم شیراز-

وقتی پنج شنبه ها هم تعطیل از ...خیلی دوست دارم ولی مدرسه رو چیکار کنم بچه ها همینجوریش هم عقبن- ....شده دیگه قوز باال قوزه

...چهار شنبه عصر بریم جمعه عصر بر میگردیم ...خودت که میگی پنج شنبه ها تعطیله-

...پوریا رو چیکار کنم-

...نزدیک یه سالم شیراز نرفتی ....گور بابای پوریا شیش ماه بیشتره مامان و بابا رو ندیدی-

...منو داریاخوب آمار _

..پس خیال کردی چی؟ حاال میای یا نه-

...خیلی دوست دارم بیام-

....الو؟ سوال پرسیدما ...ببینم با پوریا آشتی کردی-

...کاش دور میزدی میترسم دیرم بشه-

...جواب منو بده خودتم میدونی هنوز وقت داری-

...من قهر نبودم با پوریا-

Page 118: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

118

...حاال که اینجوریه حتما باید این سفر رو بیای اونم بدون پوریا ...پس هنوز قهرین-

...از بس کار ریخته سرش ...پوریا بخوادم نمیتونه بیاد-

...خوشم میاد باهاش قهری ولی آمار کاراشم داری-

...شوهرمه دیگه نداشته باشم-

...پیاده شد ...موتور رو نگه داشتم

...رتی ببرمت که پوریا تو عمرش نبرده باشهچنان مساف _

...تو هر جا باشی به آدم خوش میگذره-

...حتی جهنم-

..آره حتی جهنم-

فدایی داری ب خدا-

...خواست صورتمو ببوسه رفتم عقب ..خندید

...زنم بفهمه میکشتم-

...خودم گونشو بوسیدم ...دیونه-

...فقط پیش خودمون بمونه-

...اگه بدونی چقدر دوست دارم دومادیتو ببینم-

.....چقدر-

...اذیت نکن، من که پونه نیستم هی اذیتش میکنی-

...روزه دانشگاه نیومده.چند ..راستی چه خبر از اون هویج-

...خیلی تحت فشاره ...اگه بدونی تو خونه چه اوضاعی براش درست شده-

..فشارهاون خودش یه پا -

هیچ رقم زیر بار که نمیره هیچ هر ...جدی میگم رضا دیگه داره دلم براش میسوزه، همه موافق پرهامن اال خودش- ...چی هم نقشه میچینن که این دوتا باهم باشن پونه جیم میشه

...دیونه است دیگه-

...دلت میاد اگه بدونی چقد دوسش دارم-

Page 119: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

119

اندازه ی من دوسش داری؟-

...لهای سخت سخت میپرسیسوا _

اگه راست میگی اینو جواب بده منو بیشتر دوست داری یا پوریا رو؟ -

...دیگه گیر نده باشه ..باز اینو گفت صد دفعه گفتم اون شوهرمه تو هم داداشمی-

...باشه ولی قول نمیدم-

...رضا .:..در ماشین رو باز کرد ی پوشه از داخلش برداشت ....میشناسمت-

...جانم-

....فقط بلیط های هواپیما با من _

..نوچ-

...دوست دارم یه بار مهمونت کنم عقده کردم به خدا ..اذیت نکن رضا-

...نگاش کردم-

.....فقط بار آخرت باشه ...باشه قبول اینم به خاطر دل کوچیکت-

...ما بیشتر _ ...عاشقتم داداشی-

....دستش بوس فرستاد رفت داخل مدرسهبرام با

...یه بسته شکالت بسته بندی شده و یه دسته گل تو دستم بود دستمو بردم سمت زنگ که در باز شد

...رضا بیا باال طبقه ی دوم-

در مدرو بستم رفتم داخل یه حیاط نسبتا بزرگ داشتن با یه باغچه ی پر از گل از پله ها رفتم باال قبل از اینکه برس ....خونه باز شد و کاظم با لبخند پر رنگش اومد بیرون

...گل آمد و بوی عنبر آمد _

...دوما اینکه نگهبان محلی زنگ نزده باز میکنی ....اول اینکه عنبر خودتی-

...اگه بدونی چقدر وقته سیخ وایسادم پشت آیفون-

...منتظر معشوقت بودی؟؟؟-

...خندید

...خیلی خوش اومدین زحمت کشیدینسالم آقا رضا _

Page 120: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

120

...سالم آبجی شرمنده بخدا مزاحم شدیم-

...مزاحم چیه شمام مثل داداش خودم بفرمایین داخل-

..خونشون نسبتا بزرگ و شیک بود ..یا الله گفتم رفتم تو خونه

..باشه .خونه ی قشنگی دارین مبارکتون-

...میشینن، اینجا ما و طبقه ی باال رو گذاشتن واسه داماد بعدی هدیه ی پدر زن عزیزه طبقه ی پایین خودشون-

...خانمش رفت تو آشپزخونه ...نشستم روی مبل

...کارت با خونت به هم نمیخوره-

اگه پدر زنم نبود االن گوشه ی خیابون بودم بهم زن داد خونه داد ماشین هم داد تازه ماه به ماه یه چیزی ....میدونم-م تا فعال کارگر ...دو سه سال بمونم میشم رییس اونجا ...حساب خانمم اون کارم که گفتم خودش آوردتم هم میریزه

...دهن بقیه بسته بشه

مثنوی مولوی تحویلم دادی ...یه سوال پرسیدما-

baran maman-آیدی اینستا

...گفتم تا بیشتر در جریان باشی-

...به من چه مربوط مبارک صاحابش-

...کاظم سریع پاشد و سینی رو ازش گرفت ...مش با یه سینی چایی اومدخان

!!اگه بدونین آرش چقدر تعریفتونو میکنه _

آرش؟-

...خندید .با تعجب به کاظم نگاه کردم

د ووقتی مامانم منو باردار ب ..قضیه از این قراره ..اما بزار بگم روشن بشی ...بابا این اسم هم واسه ما شده دردسر -همه قبول کرده بودن تا اینکه من دنیا میام نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای تو گوش ...اسممو گذاشت بود آرش

بابام خونده بود که اگه اون اسمی که زنت میگه بزاری تا آخر عمر بهت میگن زن ذلیل بابا هم به غیرتش بر میخوره ون موقع دیگه ا ...روی کاظم شناسنامه رو میگیره میاد خونهوقتی میره واسه گرفتن شناسنامه شانسی دست میزاره

باورت میشه سر اسم من ..چه طوفانی شد بماند فقط اینو بدون فامیل پدری بهم میگن کاظم فامیل مادری هم آرش ...بابا و مامان دو سال با هم قهر بودن

..به نظر من باید اسمتو میزاشتن قناری از بس حرف میزنی-

...از خندهغش کرد

Page 121: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

121

...میبینی خانم چقدر بامزه است-

اظم به ک ..زنش یه لبخند پر رنگ رو لبش بود خواست چیزی بگه که صدای در اومد عذر خواهی کرد بلند شد رفت ...نزدیک تر شدم

فک کنم از من یه دلقک ساختی جلوی زنت نه؟ -

...زدی ب هدف- ...خندید

...هدف بخوره تو سرت-

..سالم-

...برگشتم یه دختر ترگل ورگل با یه سینی تو دستش پشت سرم وایساده بود سریع بلند شدم جواب سالمشو دادم

به به خواهر زن گلم باز چی درست کردی؟-

...ای جان شیرینی- ..کاظم رفت سمتش

بوش که ..روشنک هر وقت شیرینی درست میکنه میاره اول من تست کنم- ..سینی رو ازش گرفت اومد طرفم ..عالیه

...آرش تو باز شیرینی دیدی همه چی یادت رفت-

...آقا رضا ایشونم روشنک هستن ...روشنک جان ایشون آقا رضان ...شرمنده خانم- :...با این حرف زنش خندید

....خیلی خوشحالم از دیدنتون-

..با یه لبخند قشنگ جوابمو داد

...یزو بچینیمروشنک جان خوب شد اومدی بیا کمکم م-

..با اجازه از همگی-

چیه؟ - :...نگاه منو که دید خندید ...همین که دختره رفت برگشتم سمت کاظم که دو لپی داشت شیرینی میخورد

...حاال فهمیدم چرا اینقدر مهربون شده بودی-

...بده با ی تیر دو تا نشون زدم- : ..خندید ...به دختره اشاره کردم

؟؟؟..من کی گفتم میخوام زن بگیرم که واسم مراسم تدارک دیدی ...و اون شکمت الهیتیر بخوره ت-

نه اهل ...به جون خودم باور کن دختر ماهیه ...تو شامتو بخور شاید خدا کرد عقلت اومد سر جاش خوشت اومد- . ...نه دوست پسر داره ...سوسول بازیه

....وای دستپختشو دیگه نگو ...تتازه هنرمند هم هس :..به شیرینی ها اشاره کرد

Page 122: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

122

...جون به جونت کنن شکمویی-

....آقا آرش شام آماده است-

...پاشو بیا ببین خانمم چه کرده-

اینجوری نگام نکن من به خانم گفتم یه چیز ساده درست - ...به کاظم نگاه کردم !!!چند نوع غذا ...رفتم سر میز ...خودش قبول نکرد ...کن

...قعا شرمنده خیلی افتادین تو زحمتآبجی وا-

...زحمت چیه اختیار دارین بیشترشو روشنک جان زحمتشو کشیدن-

...دست شمام درد نکنه :..به روشنک نگاه کردم

....خواهش میکنم بفرمایید نوش جان کنید-

...دوتا خواهری چ کردن- :...اول از همه کاظم نشست

...آقا آرش-

...بابا رضا از خوده- :...ه کردخانمش به من اشار

...اون دوتا هم نشستن ...نشستم ...صندلی کناریش رو بیرون کشید

...خب رضا کدوما رو بکشم برات-

....شما بیشتر به دستات احتیاج داری مزاحمت نمیشم-

...خوشم میاد درکت باالس- :..خندید

....خانما شما اول بفرمایید-

اینجوری کالس نیا بابا منم اولش همی مدل بودم از بس غذاهای خوشمزه خوشمزه دادن به خوردم دیگه همه چی - ..یادم رفته

...توهین نشه ولی به نظر من بهترین دستپخت، فقط مال مادره-

...دستپخت مادر خانمم رو نچشیدی ...اینو که درش شکی نیست-

یه کم سوپ کشیدم و مشغول خوردن ...ه زنشو خواهر زنشو و کال فامیل زنشنخیر این همه چی رو میچسبوند ب ...شدم

..ولی من دستپخت مادرمو با دنیا عوض نمیکنم-

؟؟؟؟ ...تو چی کاظم _

Page 123: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

123

....یه جورایی از غذا خوردن زده شد ..ساکت شد

نگفتی دستپخت مادرتو دوست داری یا نه؟-

...اگه ساده ترین غذاهام بزارن جلوی آدم خوشمزه ترین غذای دنیا میشه ...گنمن با شما موافقم مادرا یه چیز دی-

...دیدی خواهر خانمت هم با من موافقه-

...من االن بر میگردم :از سر میز بلند شد

.؟؟؟.چیز بدی گفتم-

دست زن بابا بزرگ سالش که بوده مادرشو از دست میده و زیر 2-5نه آقا رضا شما چیز بدی نگفتین منتها آرش - ...به خاطر همینه که اصال طعم غذای مادر رو نچشیده !!!!..میشه، زن بابا هم که از اسمش مشخصه

...باور کنین من نمیدونستم مادرش فوت شده االن خودم درستش میکنم-

...نه شما بشینین قلقش دست خودمه-

...بلند شد رفت

...خودتونو ناراحت نکنین نمیدونستین که-

...باورم نمیشه کاظم به این پر حرفی تا حاال بهم نگفته بود مادرش فوت شده-

...نمیدونم واسه شما پیش اومده ی چیزی بخواین بگین اما نتونین ...بعضی چیزا خیلی سخته گفتنش-

...دستتون درد نکنه واقعا خوشمزه است- : ...یه نفس عمیق کشیدم

...شما فقط سوپ خوردین_

...اینو امتحان کنید :...س مرغ سوخاری ها رو گرفت سمتمدی

...درسته به خوبی دستپخت مادرتون نیست ولی میشه خورد- :...خودش گذاشت تو بشقابم

...غذاتون عالیه خیلی از دخترهای امروزی بلد نیستن غذا درست کنن .خواهش میکنم این چ حرفیه-

نگاه کردم پونه بود قاشق و چنگال رو گذاشتم سر جاش و جواب ...اومدم اولین لقمه رو بخورم گوشیم زنگ خورد ..الو- : ...دادم

تو چرا جزوتو دادی به یوسفی نمیدونستی من جزوه ندارم حاال از کجا جزوه گیر بیارم اون یوسفی گور به گور شده _ ...رفته شمال من چیکار کنم هان.هم

من نفس کم آوردم تو نیاوردی؟-

...جوابمو بده-

Page 124: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

124

؟؟؟ ...کو سالمت-

...دوست ندارم سالم کنم پر رو میشی-

..اون که نشانه ی ادبته تو جزوه میخوای خودت بیا دانشگاه مگه من جزوه نویس توهم : ...خندیدم

...من نمیتونم بیام دانشگاه چراشم به خودم مربوطه-

؟؟؟...یا پرهامبه خودت مربوطه -

...به هر کی به تو چه؟ حرف الکی هم نزن من جزوه میخوام-

چرا پیام ندادی؟-

...!!!نه که مثل آدم جواب میدی-

من جوابتو بعدا میدم االن هم اومدم مهمونی کاری نداری؟ -

مهمونی؟ کجا؟ با کی؟ -

...با پرهام-

ادت باشه دو روز وقت داری جزوه برام گیر بیاری مگرنه به خاطره فقط ی ...منو مسخره میکنی حسابتو میرسم وایسا- ...جون میگم حسابتو برسه

...قراره با خاطره بریم شیراز تو هم اینجا خوش باش-

جرات داری؟-

!!!....تا سه روز از دستت نفس راحت میکشه ...ندارم؟ از خاطره بپرس-

...وای به حالت اگه راست گفته باشی_

...من کال عادت ندارم از سر سفره پاشم : ...گوشی رو گذاشتم تو جیبم به روشنک نگاه کردم ...رو قطع کردگوشی

....اصال میخواین گرمش کنم ...خواهش میکنم بفرمایین غذاتون سرد شد :

...نه خیلی هم خوبه-

ی هستین درسته؟فضولی نباشه هاچون صداتونو شنیدم شما شیراز - :...چند لحظه تو سکوت گذشت

...کاظم نگفته مگه-

...چرا یادم رفته بود-

...آره شیرازی هستم و قراره فردا شب با آبجیم برگردیم اونجا پیش مادر و پدرم-

Page 125: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

125

..؟؟؟.گفتینهمین خاطره خانم که می-

...بله-

؟؟؟..اونم مثل شما دانشجوهه-

!!!سال از من بزرگتره معلمه و اینجا ازدواج کرده26نه بابا خاطره -

..؟؟؟.شماپیش خواهرتون زندگی میکنین-

...نه-

عجیبه مگه؟ - :...از جوابم جا خورد

..آره خب، من اگه جای خواهرتون بودم نمیزاشتم برین جای دیگه-

...اینجوری هم اون راحتتره هم من اتفاقا اونم مثل شماست پدرم در اومد تا راضیش کردم،-

...زندگی هر کسی به خودش مربوطه ببخشید خیلی حرف زدم-

؟؟؟ ...راستی شمام درس میخونین ...خواهش میکنم_

!!! ...تو همین دانشگاهی که شما درس میخونین ..آره-

؟؟؟...واقعا- :...به قدری جا خوردم که نزدیک بود غذا بپره تو گلوم

آره کجاش عجیبه؟ -

..؟؟؟.از کجا میدونین منم تو اون دانشگاهم-

خب دیدمتون؟ -

؟؟؟...منو-

...لبخند زد

؟؟؟..مثل اینکه خیلی تعجب کردین-

.؟؟؟.هم کالسی که نیستیم ...خیلی- .

...نه رشته ام با شما فرق میکنه- : ...خندید

؟؟؟...ببخشید فقط یه سوال چجوریاس من شما رو ندیدم ...بازم خدارو شکر داشتم از خودم نا امید میشدم-

!!! ...اینو دیگه باید از خودتون بپرسین-

- ...چیزی شده- : ...دوباره نگاش کردم

Page 126: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

126

...واقعا یادم نمیاد که شما رو دیده باشم :_

شاید خیلی سر به زیرین؟ -

...من و سرب زیری؟ اختیار دارین- : ...خندم گرفت

..بچه ها میگفتن ..مجدی گفت-

ها؟ .بچه-

...دانشجوها منظورمه-

:شما مطمئنین همونی که دیدین منم،؟ شاید یکی شبیه منه؟ ...کم کم شاخ در میارم-

سری بعد که دیدمتون ازتون عکس میگیرم خوبه؟-

...فکر خوبیه-

.؟؟؟.کسی غذای منو که دست نزد-

..کاظم نشست سر میز

..؟؟؟.کاظم چرا بهم نگفتی-

..بی خیال شامتو بخور-

...دستتون درد نکنه عالی بود ..من که سیر شدم-

.؟؟؟..یعنی چی سیر شدم آقا رضا این همه غذا رو کی بخوره-

...از خونه که اومدیم بیرون رو کردم سمت کاظم ...به کاظم اشاره کردم همه زدن زیر خنده

...خیلی تشکر کناز قول من از خانمت -

...بسته دیگه ...بابا این همه تشکر کردی-

...بازم تشکر کن-

از روشنک چی؟ ...چشم-

!چی؟-

..؟؟؟.از اونم تشکر کنم-

...از اونم تشکر کن- :...سوار موتور شدم

...رضا یه دقیقه وایسا-

Page 127: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

127

...یه چیزی میگم راست و حسینی جوابمو بده- :...در ماشین رو بست اومد طرفم

...جواب اون سوالی که میخوای بپرسی نهه- ...چی نه- ...نه-

...والله از دستت میره ...بابا دیدی که چه دختر خوبیه-

..تو هم سوار شو دیرمون میشه ...خوشبخت بشه الهی-

...ت گفتمپشیمون میشی ببین من کی به-

...مسابقه میدیم هر کی زودتر رسید صبحونه پای اون- :...موتور رو روشن کردم و حرکت کردم

...امان از تو- :...خندید

...سوار ماشینش شد

نشسته بودم روی صندلی ...نذاشت برم دنبالش گفت خودم میام ..خاطره بهم گفت تو فرودگاه منتظرش باشم ...از سر جام بلند شدم ..وشیم زنگ خوردهای داخل سالن که گ

...الو جانم-

..کجایی رضا-

دقیقا جلوی این تابلویی هستم که پروازا رو اعالم میکنه روی صندلی ردیف جلو پیرهن آبیه که خودت برام خریدی - ...تنمه ی ساک مشکی هم تو دستم و

؟؟؟..چطوری داداشی-

...سالم کردم ..یه دستی محکم خورد به پشتم برگشتم خاطره بود

...خوب آدرس دادم نه-

...عالی-

...بریم داره دیر میشه-

...نه وایسا-

...سرشو تکون داد ...منتظر پوریایی-

..جون من بریم ضد حال بخوره-

...ما اومدیم-

..گنده دست پوریا بودبا شنیدن صدای پونه سریع برگشتم دو تا ساک

Page 128: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

128

...پوریا توهم میخوای بیای؟؟-

...خندید

..من که نه آبجیم باهاتون میاد-

...یا صاحب صبر-

...مگه من چمه-

...تو رو باز میشه ی جوری تحمل کرد ...پوریا نمیشه خودت بیای اینو نیاری-

مگه ..پروژه همزمان دستمه خاطره جان در جریانه باور کن خیلی دوست دارم بیام ولی خیلی کار دارم، دو سه تا- ..؟؟؟.نه عزیزم

...داد .خاطره با یه لبخند ساختگی جوابشو

.!!!..چقدر حرف میزنین بریم دیگه-

بابا من و خواهرم میخوایم بریم تو کجا میای؟ ...چقدر حوله!اینو؟-

؟؟؟ ...من هر جا خاطره جون بره میرم فهمیدی؟ یا بفهمونمت-

؟؟؟...پونه بهت چی گفتم؟ به این زودی یادت رفت-

..خب داداشی حرف اضافی زیاد میزنه من دوست دارم زودی برم شیرازو ببینم-

...داداشی بوس بوس خداحافظ ...من که رفتم شما هر چقدر خواستین حرف بزنین- :...ساکاشو از پوریا گرفت

..آبجیت سیرکیه واسه خودش- :...و میبرد دیدنی بود قیافش با اون دوتا ساک ک روی زمین میکشوند

...رضا فقط چهار چشمی حواست به آبجی ما باشه-

؟؟؟...حواسم به زنت نباشه-

...از اون بابت که خیالم راحته-

...فهمیدم میخواد یه چیزی به خاطره بگه ولی جلوی من نمیگه

...سیرک متحرک کمک کنم موجبات خنده ی ملت شدهبه این .خاطره تا تو خداحافظی بکنی من برم_

...از پوریا خداحافظی کردم و با سرعت رفتم سمت پونه

؟؟؟؟..کمک نمیخوای _

...جوابمو نداد-

Page 129: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

129

..کمک دوست دخترم .مثل اینکه نمیخوای پس برم-

..مگه اونم میاد- : ...یه دفعه وایساد

..؟؟؟.نیاد-

..وش؟؟؟؟ک- :...دور و برشو نگاه کرد

...خونشونه در آینده که خواست باهام بیاد شیراز گفتم-

حاال هم این دو تا ساک رو بیار ...یه بار دیگه منو مسخره کنی چنان جیغی میزنم که همه ی موهای تنت سیخ بشه- ...خستم شد

...ساک ها رو برداشتم

؟؟؟ ..ردییا خدا اینا چرا اینقدر سنگینه؟ نکنه پرهامو توش جاسازی ک-

...همین اول کار بگم دارم میرم کنگفو پس حواست باشه چی میگی :..محکم زد تو ساق پام

...آفرین کار خوبی میکنی فقط حواست باشه حریفات رو با من اشتباه نگیری که ملت به فنا میرن -

..چقدر حرف میزنی سرم رفت-

..غییر دادیمی بینم که موهاتو از حالت هویجی به گربه سیاه ت _

...یه کم چشماتو درویش کنی بد نیس ...خیلی بی حیایی-

..همینم سر نکن بخدا سنگین تری ...حاال من کور تو شالتو از فرق سرت انداختی-

..دوست دارم به تو هم ربطی نداره-

..آی بخندم ..تت در آدبه من که ربطی نداره ولی الهی یه پرنده مثال کالغی عقابی از باال سرت رد بشه از خجال-

...رو نمیبینن.کورن تو ...یعنی پرنده ها فقط از باال سر من رد میشن-

منو که میبینن ولی تو اینقدر ژل و پل زدی به موهات که از من غافل میشن میدونی که کالغا عاشق چیزای _ ....براقن

...همین جا خورد و خمیرت میکنم فقط ی کلمه دیگه حرف اضافی بزنی- :..وایساد یه نفس عمیق کشید

...بچه ها وایسین_

چرا هر چی صداتون میزنم وای نمیستین؟- :...برگشتم خاطره بود با ساکش داشت نفس نفس میزد

...سرمو خورد ...از بس این حرف میزنه-

Page 130: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

130

...ساکو از خاطره گرفتم

..نمیخواد رضا این دو تاهم هست _

حاال میگه دوست دارم به توهم ...آبجی فکر کنم این هویجه میخواد شیراز موندگار بشه خیلی بار و بندیل داره _ ..!!!.ربطی نداره

...پونه خنده اش گرفت ولی به زور جلوی خودشو گرفت

دیگه گریه های ..بیاد .رضا اذیتش نکن اگه بدونی چقدر با مادرجون صحبت کردم تا راضی شده پونه همراهمون- ..پونه بماند

...گفتی با پست پیشتاز میفرستادیمتاینقدر شیرازو دوست داشتی قبال می-

؟؟؟ ..خواهش میکنم این سفر رو به من زهر نکنید باشه- :...خواست بزنتم خاطره نذاشت

...به این بگو من اصال حرف زدم؟؟؟-

...!!!!نه تو فقط عمل میکنی-

...خودش میخواد خاطره جون ببین-

...باشه داداشی ...رضا خواهش-

..شما امر بفرمائید-

...من اصال هم دیگه هویج نیستم- :...پونه بلیطشو داد و برگشت طرفم

!!!پس قبول داری قبال بودی-

...یه ضربه محکم زد به ساق پام و رفت

...نخیر شما دوتا آدم بشو نیستین-

..ام من که فرشته : ...خندیدم

.....خنده اش گرفت

..آخ که چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود : ...به محض بیرون اومدن از فرودگاه یه نفس عمیق کشیدم

....بریم پیشش ...کو حافظ-

...خونشونه االنم گرفته خوابیده-

..عمتو مسخره کن-

Page 131: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

131

..بچه بزار برسی پاهات زمینو لمس کنه بعد حافظ حافظ کن-

این بخو ...اون از کل کل تو هواپیماتون سر نشستن کنار من اینم از االنتون ...دوتا مگه به من قول ندادین شما- ...ادامه بدین بر میگردم تهرانا

یه،کلمه دیگه حرف اضافی بزنی برت میگردونم تهران، خودم و خاطره جون هم میریم همه جا رو میگردیم تازه کلی - ....هم بهمون خوش میگذره

...دستی دستی میخواد از شهر خودم بندازتم بیرون-

..وای سرم رفت بس کنید دیگه-

...من میرم شما دوتام هر وقت آدم شدین بیاین :رفت جلوی یه تاکسی رو گرفت

...من فکر کردم شوخی میکنه ولی جدی جدی رفت من و پونه با تعجب به هم نگاه کردیم

..هم زمان گفتیم ...رفت-

...همه اش تقصیر توهه از بس حرف زدی خاطره جون عصبانی شد-

..نکنه توهم میخوای بری- :اینم رفت سمت یه تاکسی

بعله پس فک کردی چی؟-

؟؟؟؟..مگه بلدی خونمون رو-

..یه کم فکر کرد بعد همینجور که صندلی عقب نشسته بود رفت اونورتر

بشین ولی حرف اضافی بزنی پرت میشی بیرون-

درو بستم ساک ها رو گذاشتم تو صندوق عقب و نشستم بغل ...کی خواست کنار تو بشینه امنیت جانی ندارم- ...دست راننده

!کو حافظ و سعدی؟_

...درخت که نیستن سر خیابون سبز شن-

...صد بار گفتم منو مسخره نکن-

...باشه پس بگرد شاید میون درختا قایم شدن-

آقای راننده این اگه بازم حرف اضافی زد ماشینو چپ کنین بمیره از دستش - :....کوبوند تو سرمبا کیفش محکم ...راحت شم

خدایی میبینی گیر چه آدمی افتادم؟؟؟- ...کردم .به راننده نگاه

Page 132: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

132

...خب آدم عاقل اگه این ماشین چپ کنه که هممون میمیریم- ...برگشتم سمت پونه

م چی گفتم منظورم این بود یه جوری چپ کنه که فقط تو بمیری هر چی هم خسارتش خنگ خودتی خودم میدون- ..شد من میدم

...عزرائیل منتظره که تو دستور بدی-

بله پس فکر کردی چی؟ -

بیچاره پرهام دلم براش میسوزه قراره چی بکشه از دست تو؟-

...آقای راننده همین االن چپ کنین-

...آبجی ای کاکاتونه-

...این دشمن منه دشمن ...بمیرم هم حاضر نمیشم این داداشم باشه ...نخیرم-

...فکر کنم تو هم دوستی دوست . :..خندم گرفت

... .جیغ میزنما-

......نشونه ی ادب خودته-

...رو.بچه پر-

...بدون شک دمشو میزاشت رو کولش جیم میشد ..چقدر جای پرهام خالیه کاش بود این صحنه ها رو می دید-

...باشه باالخره منم یه آتو از تو دستم میرسه ...اون موقع رسولی رو داشتی االن پرهام-

یای احوالت بود بنده ی خدا خوب شد که گفتی اصال یادم نبود این چند روز که نیومدی دانشگاه رسولی خیلی جو- ..حاال موافقت میکنی الغر تر شده ها ..توی درد فراقت فک کنم یه یک کیلویی کم کرده

تعجب کردم جوابمو نداد، برگشتم دیدم هنزفری گذاشته تو گوشش سرشم برگردونده طرف شیشه و بیرون رو نگاه ..باالخره رسیدیم ...:که سرشو برگردونه برگشتمقبل از این ...خداییش خوشکل بود حتی بدون آرایش ..میکرد

...رسیدیم دیگه معط-

...از ماشین پیاده شدم رفتم سمت صندوق ولی هر کاری کردم باز نشد برگشتم پیش راننده ..خوابیده بود

...داداش این که باز نمیشه-

...باز گیر کرده- :..سرشو تکون داد

باز کردماز ماشین پیاده شد منم در عقبو

Page 133: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

133

یه ..چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ...کیفشو که سنگین بود برداشتم خواستم صداش بزنم مکث کردم ...انگار ن انگار ...بشکن جلوی صورتش زدم

..الو-

....و اونور رو نگاه کرد خندم گرفت.با کیفش زدم به بازوش پرید باال اینور ...نخیر

...ت بخوره بعد بگیر بخواببزار آب و هوای شیراز به-

...بزنمت ...تو عقب چیکار میکنی- ...اخم کرد

..؟؟؟؟.نه که همیشه برای زدن اجازه میگیری-

..اینم خونه ی ماست :بعدم به خونمون اشاره کردم

...واقعا- : ..ذوق زده شد

.؟؟؟.اینقدر ذوق داشت- ..جا خوردم

...خداجون زنگشون چه کوچول موچوله...وای نگاه درشو ..وشکلهوای چه دیواراش خ- ...سریع پیاده شد

..کاکو بفرما ایهم ساک شما- :...با دهن باز نگاش میکردم

رفتم دم در تاحاال ندیده بودم کسی با دیدن ترک دیوار ...همینجور که هاج و واج به پونه نگاه میکردم حساب کردم ....ذوق کنه که برکت وجود این خانم دیدم

همینجور میخوای تا صبح ذوق کنی؟-

...خونتون خیلی خوشکله-با خنده اومد سمتم

....اطالع بعضی هامحض .این دیوار خونمونه- ...در زدم

...باشه من مطمئنم خونتون هم خوشکله-

..اصال قبل از اینکه من بخوام پلک بزنم پونه پرید و مادرمو بغل کرد ..در باز شد و مادرم تو چارچوب در ظاهر شد

... .مادر جون کلی کلی دلم براتون تنگ شده بود-

... ...خودتهخوش اومدی دخترم خونه ی - ..مادرم صورتشو بوسید

...الو منم هستم-

..الهی دورت بگردم اگه بدونی چقدر دلتنگت بودم- ...مادرم سرشو گرفت باال

..قربون مامان خوشکلم که هر شب هم نشد دو شب یه بار میاد تو خوابم- ...محکم مادرمو بغل کردم

Page 134: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

134

...ماشاالله مردی شدی واسه خودت _....منو از خودش جدا کرد

...دو ماهه ندیدنم علف هرز نیستم که رشد کنم همه اش-

...مادر نیستی نمی فهمی من چی میگم

...دختر گلتو دیدی؟ -

باز خدا رو شکر تو اونجایی مگرنه بچه ام خیلی غریب ...آره مادر فدات بشم میدونم کار توهه که آوردیش شیراز- ...بود

...بابا کجاست-

دورش بگردم دخترم روز به روز خوشکل تر ...خاطره رو که میشناسی چقدر بابایهتو پذیرایی با خاطره نشستن، _ ....میشه

...به پونه نگاه کردم عین یه بچه معصوم سر به زیر وایساده بود کنار دیوار خندم گرفت

...مامان این گربه کوچولو هم سوغات از تهران آوردیم-

....بابات از ای چیزا بدش میاد منم چندشم میشهتو نمیدونی !خدا مرگم بده گربه آوردی،؟-

...دیگه کاریش نمیشه کرد آوردیمش-

...کجاست االن-

..گورجه اعالم حضور کن- ...به پونه اشاره کردم

با منی؟ - ..سرشو گرفت باال

...مامان عشق میکنی چه خوب خودشو میشناسه-

....مظلوم شدی- . :..اخم کرد

...رم تو حرف بقیه بپرم مثل بعضی ها نیستم بی ادب باشمنخیرم من عادت ندا-

....شما دوتا بزرگ شدین هنوز با هم دعوا میکنین-

...مادر جون به پسر خودتون بگین همه اش منو اذیت میکنه-

!؟...چه مادرمم صاحب میشه !مادر جون؟-

....دوست دارم وقتی مادرجون خاطره جونه مادر جون منم هست-

پونه جون اولین باره میاد خونه ی ما ...ه من مادر جون همه هستم نمیخواد هنوز نرسیده دعوا مرافه راه بندازینباش- ....پس رضا تو هم مهمون نواز باش

Page 135: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

135

...من مقابله به مثل میکنم هر جور اون برخورد کرده با من منم برخورد میکنم-

.....یا که از دیوارتون رفته باال چقدر قشنگه این پیچ پیچ ...حیاطتون خوشکله .مادر جون چقدر-

....بینه دخترمچشات قشنگ می-

این حوضه توش ماهی هم هست؟-

...آره دخترم هست _

کوشن پس؟- ....با دو رفت سمت حوض

...االن شبه رفتن تو تختشون بخوابن-

...مادر جون نگاش کنین-

...دخترم بیا باال شامو آماده کردم ....رضا اذیتش نکن زشته دیگه مردی شدی واسه خودت-

..چشم-

...مامان اولین باره من میبینم این میگه چشم-

...دوست دارم-

...رضا چیکار به دختر مردم داری برو باال بابات منتظره-

...ای به چشم-

....دیدی خودتم گفتی چشم- ...پونه خندید

...من فرق میکنه مادرمم بهم بگه برو بمیر میگم چشم _

...خدا مرگم بده بچه این چه حرفیه که میزنی-

...دارم راستشو میگم خوب بود دروغ میگفتم-

...بچه برو باال اینقدر حرف نزن _

...شما جون بخوا...ای ب چشم-

...خدا بگم چیکارت بکنه- ..مادرم خندید

...بیا باال عزیزم ...دخترم اینجا خونه ی خودته غریبگی نکن- ...نهرو کرد سمت پو

پونه با لبخند از پله ها رفت باال مادرم درو باز کرد اول پونه سالم کرد که بابا به گرمی جوابشو داد بعد من با یه کوه ..سالم بر پدر جان گل گالبم- ...ساک رفتم داخل

Page 136: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

136

...تو رو خدا نگا قیافشو-

...االرچمه س-

......مرد شدی-همینجور که می خندید اومد سمتم

...الغر شدی بابا تو بغل جا میشی- ...ساک ها رو گذاشتم روی زمین بابا رو بغل کردم

...تو بزرگ شدی-

...تو دو ماه بزرگ شدم آخه _

...کو زنت پس-

؟؟؟...زنم مگه من زن دارم-چشام گرد شد؟

؟؟؟؟...پس خاطره چی میگه-

...آهان اونو میگه _....خندیدم

..؟؟؟ خانم برو کمربند منو بیار..خجالت بکش رفتی تهران واسه من دختر باز شدی-

..خنده رو لبم محو شد

...ا بابا چیکارش داری از این دختر بدا که نیس-

؟؟؟؟...مگه تو دیدیش-

...نه ولی خودش تعریفشو میکرد-

...تو هم یاال برو دختره رو بردار بیا ببینم چی انتخاب کردی ...کسی نمیگه ماست من ترشه-

مادوتا و ...میخوای تو هم تهرونی بشی ...تو مگه قرار نشد بزاری من برات زن بگیرم ...رضا مادر بابات راست میگه- ...دلت میاد مادر ...پیرمرد و پیرزن رو اینجا تنها بزاری

من فدای دل کوچیک شما بشم خیالتون راحت من زن بگیرم میام همین جا پیش خودتون خوبه راضی الهی - ...میشین

...بچه حرف الکی نزن کدوم دختر تهرونی میاد اینجا اونم پیش مادر شوهر زندگی کنه-

عف یم دارم از گشنگی ضگیرم یا زنم باید بیاد پیش شما زندگی کنه، خوبه حاال اجازه هست شام بخور من یا زن نمی- ...میکنم

...بزرگ شده ولی هنوز فکر شکمشه-

...احمدآقا به بچه ام چیکار داری شده پوست استخون-

Page 137: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

137

...نه به اون که میگین بزرگ شدم نه به این پوست استخون گفتنتون ...من کجام پوست استخونه-

...بچه تو کار بزرگترا دخالت نکن-

...ست استخون دختر باز مکار به موال گشنمه چی بگم که بهم غذا بدینآقا من کودک دوساله پو-

...نداشتی چیکار میکردی.تو اگه این زبونو- :...جفتشون خندشون گرفت

...از گشنگی میمردم پدر جان-

..دخترم بفرما بشین از بس این بچه حرف میزنه آدم بقیه ی چیزا یادش میره ..سرشو تکون داد

خاطره جون چرا یه دفعه رفتی؟- ...ش خاطرهپونه رفت پی

...میدونستم من نباشم زودتر میاین، اگه می موندم سرسام میگرفتم-

...رضا بیا این سفره رو پهن کن تا از گشنگی هالک نشدی-

...من پهن میکنم- ...تا خواستم برم پونه سریع سفره رو از پدرم گرفت

...نمیخواد دخترم بده رضا تو مهمونی-

...نه من سفره انداختن رو دوست دارم-

..ای جان هیچ جا خونه ی مامان آدم نمیشه- ...نشستم رو زمین

...بچه خجالت بکش پاتو جمع کن-

...احمد آقا بچه ام خسته اس اذیتش نکن- ...سریع پاهامو جمع کردم

...کوه کنده-

...من شعبه ی دوم فرهاد کوهکن رو تو تهران زدم-

...داداش بیا سفره پهنه _

...سرمو برگردوندم

...ای جانم الهی من فدای دست و پنجولت بشم مامان-

...از بوش مشخصه چقدر خوشمزه است _...بو کردم ...شیرجه رفتم سمت سفره

....نوش جان پسرم-

...رضا حمله نکنی به غذاها بقیه هم گشنه ان-

...بابا یه ناخونک-

Page 138: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

138

...اخونکتم دیدم خیلی گشنه ای برو پیش همون دخترهالزم نکرده ن-

..یا خدا چه گیری کردیما-

رضا همین باباتو میبینی وقتی برمیگردی تهران تا ...احمد آقا اذیتش نکن من که میدونم چقدر خاطرشو میخوای- ...چند روز تو خودشه زل میزنه به غذا بعد بلند میشه میره دراز میکشه

...خندم گرفت

بابا یعنی شما فقط موقع غذا خوردن یادتون میاد پسر دارین؟ کنار حوض رو پشت بوم تو کوچه و اصغر آقا - ...سوپری و سکینه خانم اینا بی،مفهمومن براتون

....بچه اینقدر حرف نزن مگه گشنت نبود بخور دیگه-

..میخورم ولی ببین زنتم صاحب شدم- ...مادرم نشست کنارم

...نه خودش غذا میخوره ن میزاره بقیه غذا بخورن ...یشه خانم اون ظرفشو بده این گشنه اش نیستاینجوری نم-

..من غلط بکنم نزارم شماها بخورین چیکار به من دارین-

؟؟؟...چقدر بکشم :ظرف خاطره رو برداشتم

...نمیخواد خودم میکشم تو بخور_

...تا آخرین دونه رو میخوری زیاده و فالن و هم نداریم :کشیدم گذاشتم جلوش

...چون غذای مامانه چشم-

...نوش جونت دخترم-

...تو هم چون تو رژیمی ده تا دونه بیشتر تجویز نمیشه _..ظرف پونه هم برداشتم

..بابام بود ..رضا-

..ده تا دونم به خاطر پدر جانم اضافه میشه-

...اینم چون دخترخوبی شدی -براش پر کردم ...هیچی نمیگفت ..نگاش کردم

ابا ب ...ظرف مادرمم کشیدم دیگه نوبت بابا که شد برا خودم تموم شد ...نه زیاده .گذاشتم جلوش نه گفت کمه ...بوش کن سیر میشی ...این سینی هم جهیزیه ی مادرته ...حاال بخور دیگه: ..خندید

...رضا پسرم زیاد درست کردم نگران نباش ..حمد آقااذیتش نکن ا_

...بخور پسرم نوش جونت .:..یه ظرف پر از برنج گذاشت جلوم

...این جمله رو باید قاب بگیرن بزنن سر در سازمان ملل ...الکی که نیست که میگن بهشت زیر پای مادران است-

Page 139: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

139

...قاشق اولی رو که خوردم جون گرفتم

....:مهین بانو دستت طال ....بزی فقط خورشت سبزی مامان منبه به خورشت س-

....نوش جونت پسرم-

...تنها تنها میخورین دیگه رقیب ندارین ...بابا من نیستم حسابی خوش به حالته ها-

...دو ساله دارم از دستت نفس راحت میکشم-

...یادش بخیر ...آ ی آش خوردم ...سربازی رو یادت رفت-

....داشتم انباریو تمیز میکردم باالخره آلبوم گمشدتو پیدا کردمدیروز -

...جان رضا راست میگی مامان-

...دروغم چیه مادر-

...راست میگه مادرت خودم شاهد بودم دوساعت داشت عکسا رو نگاه میکرد گریه میکرد-

...صبر کنین دیگه غالمتونمیه دوسال دیگه ...گریه واسه چی بابا من دو ماه به دوماه در خدمتتونم-

قلبم شده دوتا تیکه یکیش پیش خاطره است اون ...پیر شی مادر ولی هیچ وقت نمیفهمی مادرا چه حسی دارن- ...یکی هم پیش توهه

..نکنه بابا جیگرتونه-

...بچه خجالت بکش- ..مادرم از خجالت سرخ شد

...لبخند زد ..رمامان تا گفتم جیگ ...نه که بابا شما بدتون اومد-

....خاطره دخترم یه کم تو حرف بزن این بچه رفته باالی منبر پایین بیا هم نیست ...بچه خجالت بکش-

...من که حرفامو زدم بابا-

..بازم بگو دخترم میدونی چند وقته ندیدیمت-

...شش ماه-

...خوبه دخترا شیطنت نمیکنندخترم مدرسه ...دارم با خاطره حرف میزنم اینقدر نپر وسط حرف بقیه-

...داریم اصال ..دختر مگه میشه شیطون نباشه-

...تو حرف نزنی میگن زبون نداری..ال اال ال الله-

...پاشم برم .مثل اینکه زدم زیر دلتون-

Page 140: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

140

....شما پدر و پسری انگار نمیخواین تمومش کنید...بشین بچه گناه داره سفره-

..مادرجون دستتون درد نکنه خیلی خوشمزه بود-

...نوش جونت دخترم-

..تو چجور اینقدر تند خوردی دل درد میگیری ها_ ..به پونه نگاه کردم

...از بس تو حرف میزنی ساکت باش و مثل بچه ی آدم غذاتو بخور-

...االن مگه بچه ی چی ام-

...آبجی .چی شدی- ....خاطره خندید نگاش کردم

...دلم برای کل کالتون تنگ شده بود-

....بابا بیشتر بگو تا خاطره بیشتر بخنده-

...بچه مگه من مثل تو دلقکم-

...بابا غذاشو تموم کرد الهی شکر گفت و تکیه زد به پشتی

...خدایا عاقبت همه رو به خیر کن این پسر منم یه کم ساکت کن سردرد گرفتم از بس حرف زد_

...یا بابا راست میگه منو الل کن تا هی نذر و نیاز کنن واسه خوب شدنم قدرمو بدوننخدا-

قراره چجوری تحملت کنه یه کم از این دوتا ...می دونی چیه دلم برای اون دختره میسوزه _...بابا سرشو تکون داد ...مثال این پونه خانم از وقتی اومده حرف زده... .دختر یاد بگیر

در این که مظلوم ترین و بی آزار ترین دختر دنیاست و آزارش به یه مورچه هم نمیرسه شکی نیست - خندم گرفت ..فقط فک کنم از وقتی اومدیم زبونشو گربه خورده

..نگاش کردم میدونستم اگه کسی نبود االن همه ی بدنم سیاه و کبود بود به زور خودشو کنترل کرده بود

تو رفتم ...م جمع کردم این کارو دوست داشتم درست برعکس خاطره که متنفر بودغذا که تموم شد سفره رو خودجا نونی رو گذاشتم باال سر یخچال ...آشپزخونه دیدم خاطره و مادرم سر شستن ظرفها کم مونده دعواشون بشه

..جفتشونو قلقلک دادم ...رفتم سراغ مادر و دختری

..نکن رضا _

..ظرفها با من شما برین کلی حرف بزنین ...نزود تند سریع جفتتون بیرو -

...نمی خواد مادر خسته ای-

..دلم ضعف میره واسه شستن اینا ...ب قول بابا کوه که نکندم-

Page 141: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

141

تو - ....دپونه بو ...با صدای خنده برگشتم عقب ...کردم و خودم مشغول شستن شدم .به زور از آشپز خونه بیرونشون ...رو خدا نگا قیافشو

...قیافم چمه مگه- ...ه خودم نگاه کردم اسکاچ تو یه دستم پیش دستی تو اون یکی دستمب

....میدونی اگه بزارمت تو اینستا چند تا الیک میخوری-

...میدونم آمارش زیاد میشه از بس خوشتیپم-

...جون خودت...خیلی-

...!تخم کفتر خوردی ..میبینم که زبونت باز شد-

..ه کنخودتو مسخر _

..حاال چی شده اومدی اینجا نکنه دلت واسه من تنگ شده_

....نه که خیلی خوشم میاد ازت ...عییی-

...خاطره جون گفت اینو بهت بدم-پیش بندو از روی آویز برداشت اومد سمتم

.....من از این لوس بازیا خوشم نمیاد-

...خم شو انگار زرافه ای قدم بهت نمیرسه _

...اوال دلت بخواد جووون به این رعنایی دوما گفتم خوشم نمیاد بگو چشم-

خم نمیشی؟-

...نوچ-

....دیدی بردم :زبونشو بیرون آورد ...محکم زد تو ساق پام تا خم شدم انداخت دور گردنم

...به این میگن تقلب خانم کوچولو-

...مهم اینه که بردم-

...اگه احیانا کر شدی اون گوشیت خودشو کشت- ...صدای ویبره می اومد

...فدای سرم-

...شاید یکی داره میمیره-

...بمیره-

....کدوم بدبختیه که اینقد بدبخته-

Page 142: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

142

...فوضولیش به تو نیومده-

...فهمیدم کیه-

؟ ...کیه :نگام کرد

...بشو نمیدیپرهام فلک زده اس وای اگه مامانت بفهمه جوا_

...کسی قرار نیست به مامانم بگه-

این پسره هم نمیگه؟ -

...نخیر این یکی برعکس تو دهن لق نیست-

...برو اونور کفی میشی پول لباستو ندارم بدم ...خب خدا رو شکر دهن لقم شدیم-

..برو اونور من آبکشی میکنم ..هه هه خندیدم-

جانم؟-

...شی میکنمگفتم برو اونور من آبک-

..یا حضرت خضر من درست شنیدم-

...خودش هولم داد

...این ظرف های مامان من موش آزمایشگاهی تو نیستن ...بچه بیا برو اونور تو اصال تو عمرت ظرف شستی-

...فک کردی خودت فقط بلدی نخیرم منم بلدم تازه از توهم تمیز تر میشورم-

...یا من دارم خواب میبینم یا این تو خواب راه میره -

..اینقدر حرف نزن کارتو بکن-

..نمی خوای که انتقام سر سفره رو سرم تالفی کنی .؟؟؟..نقشه پقشه که تو کارت نیست-

...اصال نخواستم برو خودم همشو میشورم- ...یه نفس عمیق کشید

...ت همینجوری باز بمونه پشه میره تو دهنتدهن- ...چند لحظه با دهن باز نگاش کردم

...بشوری بیا برو پیش خاطره .باشه بابا فهمیدم ظرف هم بلدی- ...خندم گرفت

...من اومدم بگردم تفریح کنم ...خاطره جون داره با مادر جون حرف میزنه منم نیومدم مزاحمش باشم-

یعنی االن داری میگردی و تفریح میکنی؟-

...االنم برو پیش پدر جون تنها نشسته ...تو حرف نزنی نمیگن زبون نداری ها- ...نگام کرد ...یق کشیدیه نفس عم

Page 143: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

143

اون که اصال بابا تا بوده و نبوده پنج دقیقه بیشتر نمیتونه تحملم کنه شش دقیقه شد دلشو میزنم کارد و پنیر - ..میشیم

..به کارت ندارهاز بس حرف میزنی یه کم جلوی خودتو بگیر کسی کاری -

....حرف نزنم میگن عوضش کردن هزارتا عیب میزارن روم ..نمیشه که منو با زبونم میشناسن-

...اصالنخواستم جایی بری همین جا وایسا ظرف بشور- ...خنده اش گرفت

..خب دیگه تو برو خونتون_ ...وایسادم کنارش

استراحت کنمنظورم اینه زیاد کار کردی برو _ ..اخم کرد

این اسکاچ رو تو دستم میبینی؟-

خب؟-

....حرف اضافی بزنی فرو میکنم تو حلقت-

..بیاد بگیرتت 220باشه بابا تو اینور من اینور به محدوده ی،من تجاوز کنی زنگ میزنم -

...خیلی ترسویی- ...خندید...خودم رفتم اونور تر ...اسکاچو گرفت طرفم

نیس که تا یه چیزی شد جیغ بزنی، اگه جیغ بزنی بابام با اردنگی پرتت میکنه بیرون؟ اینجا خونه ی بابات-

...کی گفته من میخوام جیغ بزنم -

...جیغت خودش میاد ...تو فقط کافیه منو ببینی ..کی گفته نمی خوای بزنی-

...اصال هم خنده نداشت-

...چنگالو از تو دستم کشید

...نگفتم که بخندی گفتم فکر کنی-

...آفرین حاال که دختر خوبی شدی،دیگه غر نمیزنی جواب اون پرهام فلک زده رو بده گناه داره- ...اخم کرد

...تو نمی خواد دلت واسه اون بسوزه-

...دادمباور کن چون پسر خوبیه میگم جوابشو بده اگه یکی مثل اون پژمان بود،خودم به جای تو فحشش می-

...یه کلمه دیگه بگی به جای سالم فحشش میدم ...الزم نکرده تو زندگی من فضولی کنی-

..ما رو باش دلمون برای کی میسوزه؟ اصال به درک اینقدر جواب نده تا بمیره تو هم بی شوهر بمونی-

...شب نمیشه دیدی گفتم تو جیغ نزنی روزت- ..خندیدم ...خواست جیغ بزنه سریع جلو دهنشو گرفت

Page 144: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

144

..جوابمو نداد به جاش چشماشو بست سه تا نفس عمیق کشید بعد به کارش ادامه داد

...سرشم بر نگردوند پیشبندو باز کردم انداختم دور گردنش ...نگاش،کردم

..نمی خوام-

..حاال شدی یه کوزت تمام عیار _...محل ندادم از پشت واسش بستم

!!!!ه زده بودم به دیوار و زل زدم بودم به پونهمنم کارم تموم شده بود تکی

...نترس حواسم به جهیزیه ی مادر جون هست- :

فقط به من بگو تو ظرف شستن رو از کجا یاد گرفتی؟ ...اون که باید چارچشمی حواست بهش باشه-

یاد گرفتن داره؟-

....ت هست واقعا جای تعجبهساع 62برای تو داره؟ تو خونه ای که سه تا خدمتکار دست به سینه -

من کارای خونه رو دوست دارم فقط مامانی نمیزاره کار کنم منم وقتی نیست از دزدش میرم تو آشپزخونه ظرف ها - ...رو میشورم

حس آپولو هوا کردن بهت دست میده نه؟-

...دقیقا -

دو تای من توش جا میشد ولی آی ...دمیدا .منم چنین حسی رو وقتی بابام نبود و پیژامشو میپوشیدم بهم دست- ...کیف میداد

.؟؟؟..راس میگی- ....غش کرد از خنده

!به جون خودم ؟ -

...منظورم اینه که بقیه رو میزدی ...بچه بودی اذیت میکردی-

...اصال و ابدا !من؟-

...من تا قبل از اینکه خاطره شوهر کنه پسر شیطونی بودم ..دروغ گفتم_خندیدم

؟؟؟؟..یعنی بعدش آروم شدی _

...از نظر فیزیکی صددرصد-

.؟؟؟..یه چیز دیگه هم بپرسم-

..تو یه ظرف واسه ما شستی هزارتا سوال پرسیدی

Page 145: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

145

...اذیت نکن دیگه-

..باشه بابا بپرس-

..تو چرا از داداش پوریا بدت میاد-

...این دیگه به خودم مربوطه-

...قرار شد جواب بدی-

...یه چیز مردونه است-

گرفتی؟ دروغگو تو همون بچگی هم قیافه می-

...قیافه نمیگرفتم ناراحت بودم دوست نداشتم خواهرم شوهر کنه-

االنم که میبینی شوهرش خیلی خوبه و کلی هم عاشقشه ...باالخره که باید شوهر میکرد-

...چه دفاعی هم میکنه از داداشش _

...جون از تو دفاع میکنه منم از داداش پوریا دفاع میکنمهمینجور که خاطره -

؟؟؟..جلوی کی دفاع میکنه-

....مام-

...بقیه ی حرفشو خورد-

...نمی خواد سانسور کنی خودم میدونم مامانت از من خوشش نمیاد-

....نهتعریفتو میکولی برعکس بابا خیلی _ ...چند لحظه سكوت کرد بعد دوباره نگام کرد ...سرشو گرفت پایین

....کارت تموم شد برو دیگه_ ...یه نفس عمیق کشیدم

...رضا ناراحت شدی-

...تو چیکار به من داری برو پیش خاطره -

...بخدا نمیخواستم ناراحت بشی- ...دستشو خشک کرد اومد سمتم

...ناراحت نشدم تو برو-

..دروغ میگی-

..؟؟؟.بابا ناراحت نشدم چجوری ثابت کنم-

...پرونی و مسخره ام نمیکنیچرا ناراحت شدی چون دیگه هی تیکه نمی-

Page 146: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

146

..لب و دهنتو درست کن مثل بچه ها بغ کرده ...تو رو خدا نگا قیافشو خجالت بکش موقع شوهر کردنته-

....ببخشید- ...سرشو گرفت پایین

به کی قسم بخورم باور کنی؟ دختر خوب من از دستت ناراحت نشدم ..یا خدا چه گیری کردیما-

...بگو به جون دوست دخترم-

اینجا هم ولش نمیکنی؟؟- ...خندم گرفت

..بگو دیگه-

...باشه چشم به جون دوست دخترم من از دست تو ناراحت نشدم خیالت تخت-

؟؟؟...یه چیز دیگه هم بگم -

...کشتی منو بگو-

.اون دستبنده رو بهش دادی-

...بله دادم-

نگفت زشته؟ -

.خیلی هم از تو تشکر کرد ...نه اتفاقا خیلی هم خوشش اومد-

...من؟ مگه میشناستم- .

...بله میشناسه-

..از کجا دیدتم-

...قرار شد یه سوال بپرسی بسته دیگه-

..فقط یه چیزی ...باشه باشه-

....وای خدا-

...بزار بگم-

.....بگو بابا-

گوشیت عکسشو داری؟ تو -

...!نوچ-

؟؟؟...دروغ میگی مگه میشه عکسشو نداشته باشی_

Page 147: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

147

... .فقط اس ام اس و زنگ خور داره ...دروغ نمیگم، ندارم بعدم محض اطالعتون گوشی من از این ساده هاست-

.....تو کیف پولیت هم نداری-

... .ندارم بابا پدرمو در آوردی میخوای خودمو بتکونم باور کنی عکسشو-

تو دلت تنگ میشه چیکار میکنی؟_

؟؟؟..واسه کی دلت تنگ میشه-

..مادرم بود .

؟؟؟...من هر وقت دلتنگش بشم بهش زنگ میزنم مگه نه مامان ..واسه مادر گل و گالبم-

...مگه میتونی زنگ نزنی اون وقت باباتو میفرستم سراغت- ....اومد داخل آشپزخونه

بشم که اینقدر مهربونینمن فدای شما -

خوبه خوبه خجالت نکشیدی که پونه ظرفها رو بشوره؟ مثال مهمونه ها نیومده اینجا که ازش بیگاری بکشی؟-:

...بابا خوب بهتون یاد داده ها دستشم درد نکنه-

...رضا-

...چ نگاه کردنستای ب فدای اخم تو این /تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است - ...با اخم نگام کرد

....امان از تو بزرگ شدی ولی هنوز بچه ای- ....خنده اش گرفت

...دعواش نکنین ...مادر جون دوتایی شستیم-

ه اگ ...حاال اومدم می بینم مهندس ناظره ...نه دخترم باید دعواش کنم خاطره و منو بیرون کرد که خودش بشوره- ..بابات بفهمه از دختر مردم کار کشیدی

...میگن دوری و دوستی برای همی موقع هاست ..بابا چه غلطی کردم اومدم شیرازا-

...خوبه خوبه من از اون مامانا نیستم که لی لی به الالی بچه بزارما-

..اختیار دارین همه ی دنیا میدونن من تو اوج عشق پدری و دل رحمی مادرم زیستم-

...رضا-

....جان رضا-

....رت کنه از بس حرف میزنی آدم یادش میره چیکار میخواد بکنهخدابگم چیکا-

...خدا نگهدار مادر مراقب خودت باش ...شمام آزادانه فکراتونو بکنین ...آقا من رفتم بیرون-

Page 148: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

148

...خندید

..از دست تو-

...از آشپزخونه رفتم بیرون یه لحظه برگشتم پونه پشتم بود

...سر آدم ظاهر میشیبسم الله تو چرا عین جن پشت -

اوال جن خودتی دوما چیکار کنم،؟-

مامانم خیلی دوسش داره؟ ...احیانا که نمی خوای با این برگردی تهران-

...با چی- ..هاج و واج نگام کرد

...خودتو مسخره کن بی ادب لوس - ...!سریع بیرون آورد داد دستم ...به پیشبند اشاره کردم

...بابا این خیلی قاطی داره- ....خندم گرفت ...اینو گفت و رفت

بابا این همه دخترم دخترم میکردی همین بود؟ - ....رفتم توی حال بابا جلوی تلوزیون نشسته بود اخبار نگاه میکرد ...ولش کردی اومدی اینجا اخبار نگاه میکنی

...بچه حرف نزن ببینم این هشت تنه اینبار چه غلطی کرده-

...بابا به این خانمه میگین هشت تن به اون ظریف چی میگین _...ی مگه جرات داشتم بخندمخندم گرفت ول

...مهین خانم بیا این پسرتو بردار تا با کمربند نیو فتادم به جونش ....بچه حرف نزن گفتم-

...آخ که چقدر تو این خونه برای پسرا ارزش قائل میشن-

...به وضوح دیدم رنگ بابا پرید ...بالشت زیر دستشو پرت کرد طرفم جاخالی دادم خورد به گلدون افتاد شکست

صدای چی بود؟-

..بابام با اون همه ابهت مثل فنر پاشد

...خدا مرگم بده احمد آقا چرا رنگت پریده-

بعد بهم بگین هفت تن،بابا هم که شنید هیچی مامان خانم هشت تن اعالم کرد میخوام رژیم بگیرم از این به- ..خیلی ناراحت شد

بچه چرا چرت میگی؟-

...باشه پس من شما رو به هم میسپارم خدا نگهدار--

..جرات داری قدم از قدم بردار قلم پاتو میشکنم-

Page 149: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

149

ز چند ماه اومده باز سر وا خدا مرگم بده چیکار به بچه داری بعد ا- ...تو همون حالت که یه پام تو هوا بود خشکم زد ؟؟؟؟ ..کی اینو شکونده ....نا سالمتی برای خودش مرد ...هیچ و پوچ می افتی جونش

مادرم به حدی این گلدون رو دوست داشت که ....مادرم خودش پرید وسط حرفش من و بابا که الل مونی گرفتیم ...عالم و آدم خبر داشتن و جرات نمیکردن طرفش بیان

...گلدونو برداشت اومد سمت ما تیکه از یه

...دستمو گرفتم جلوی چشمم و اشاره کردم به بابا ..کار کدومتونه-

.....احمد آقا-

...من که مو تنم سیخ شد دیگه خدا به داد بابا برسه

به من زن افقط حواستون باشه کارتون به طالق نکشه که فرد ..میزارم تا حسابی با هم دعوا کنین .با اجازه تنهاتون _ ...نمیدن میگن بچه ی طالقه

من صدتای این گلدونو با یه تار موی بابات عوض ...خدا منو مرگ بده بچه خجالت بکش این چه حرفیه میزنی- ....نمیکنم

...بابا که کچله _

...بچه هم بچه های قدیم چه زبون دراز شدن ..حرف نباشه بچه برو به کارت برس-

...ایی از توی سینی که تو دست مادرم بود بردارم نذاشتخواستم یه لیوان چ

...!برو کنار اینا واسه باباته_

...بابا اگه میدونست گلدون بشکنه اینقدر عزیز میشه زودتر اقدام میکرد-

..احمد آقا نمیخوای بهش چیزی بگی؟؟؟-

خانم برو اون کمربندمو بیار-

!!!تون عروسیهبابا منو سیاه نکن من که میدونم تو دل-

نرسیده به اتاقم صدای خنده که چه عرض کنم خنده مایل به غش می ....تا خواست تکون بخوره من جیم شدم اومد در اتاقو باز کردم پونه و خاطره غش کرده بودن از خنده منو که دیدن بیشتر خنده اشون گرفت پونه روی تختم

...یهخودم میدونستم قیافه ام چقدر دیدن ...وا رفت

...چتونه شما دوتا-

...درو بستم رفتم پیششون....به خودم نگاه کردم چیزیم نبود ...از بس خندیده بودن نمیتونستن حرف بزنن

!!!..ریزن اینجاچه خبره بابا حاال درو همسایه می-

Page 150: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

150

...خاطره به آلبوم توی دستش اشاره کرد خم شدم فهمیدم چه خبره سریع آلبومو برداشتم .

یش البته چند سال پ ...وای به حال بقیه .خودم که میدیدم میخندیدم دیگه ....عکسای بچگیم بود با قیافه ی داغون ..تو خونه تکونی گم شده بود که شبی مادرم گفت پیدا شده

...بسه دیگه چقدر میخندیدن-

...یه دونه عکستو میدی من _

؟؟؟ ...عکس منو میخوای چیکار-

...انشگاه بچه ها ببیننمیخوام ببرم د-

...عکس بچگیهای خودتو ببری بیشتر میخندن-

...نخیرم من خیلی،هم خوشکل بودم-

..خیلی خوشکل بودی یادمه -

....دارم راستشو میگم هر چی هم عکس دارم توش خوشکلم-.

...بچه ها باز میخواین دعوا کنین-

.؟؟؟.خاطره جون مگه من خوشکل نبودم-

...هم بچگیت خوشکل بودی هم حاال چرا عزیزم-

...آ آ آ زورت بیاد -...زبونشو بیرون آورد

....تو پنج سالگیت موندی ...نگا قیافشو کی گفته وقت شوهر کردنته-

...بالشتو کوبوند توسرم

...ده اینو یه دنلجباز ...از بار اولی که همو دیدین یه ذره هم تغییر نکردین ...به نظر من جفتتون تو بچگی موندین-

...یه کمم مهربون باشین تا آخر عمر که نمیتونین باهم بجنگین ...همش کل کل ..بابا بس کنین خسته نشدین_

...شوهر میکنه هم تو از شرش خالص میشی هم من ..خدا رو شکر یه آدم احمقی پیدا شده میخواد بگیرتش-

...ردمنگاش ک ...نفهمیدم چجور خوردم فقط فهمیدم خوردم

....یه بار دیگه اسم شوهر بیاری یا خودمو میکشم یا تورو-

...ناسالمتی اومدین تفریح که خوش باشیم نه اینکه همش دعوا کنید ...بچه ها کافیه خجالت بکشین-

..همش تقصیر اینه من کاری نکردم-

Page 151: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

151

...زاریم خودمون بریم بگردیمباشه همش تقصیر من پس، فردا که خواستیم بریم حافظ و سعدی اینو اینجا ب-

...تو خونه بهت خوش بگذره کوچولو- ...بغ کرد

فدای سرم من که همیشه تو خونه ام اینجا هم فکر میکنم مثل -خودشو چسبوند به دیوار گوشیشو بیرون آورد ...همونجاست

...آبجی شبت بخیر شما اینجا بخوابین من میرم تو حال_ ...رو کردم سمت خاطره

...ممنون داداشی شب تو هم بخیر_

..بدون اینکه به پونه نگاه کنم از اتاق اومدم بیرون

...از مسعود موتوروشو گرفتم دم در خونه گذاشتم رو جک درو باز کردم رفتم وسط حیاط

آبجی آماده ای؟-

..خاطره سریع اومد بیرون

...وای رضا موتور از کجا آوردی-

...از رفیقم گرفتم-

...ریع پله ها رو دوتا یکی کرد اومد پیشمس

...ببینم تو از کجا فهمیدی من موتور آوردم-

..از تو پنجره دیدم-

...زشته عیبه برزگ شدی دید زدن پسر مردم کار بدیه-

حواست باشه من پونه نیستم که بخوای سربه سرش بزاری اذیتم کنی تمیز تالفیشو - ..با دستش زد ب سینه ام ...سرت در میارم

..بابا تسلیم مگه من چی گفتم-

..بریم ...شوخی کردم- ...خندید

فقط گورجه نمیاد؟ ...بریم -

...نه-

چرا؟ -

نه که بیاد خیلی باهاش خوبی؟-

Page 152: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

152

نمیاد؟ جدی چرا -

...نمیدونم هر چی اصرار میکنم میگه سرم درد میکنه نمیام ولی دروغ میگه می دونم-

.؟؟؟..میخواد همینجور تو خونه بشینه--

چی بگم از دیشب اخم کرده باورت نمیشه تو خواب هم اخم داشت؟ -

..وایستا من برگردم ...می دونم چشه-

افی تو خونه اذیت میشه طفلکرو خدا اذیتش نکن به اندازه ی ک.رضا تو-

..تا صد بشمار اومدم-

...در زدم ...از پله ها رفتم باال مادرم تو آشپزخونه بود سالم کردم و یه راست رفتم سمت اتاقم

..خاطره جون گفتم که نمیام-

تو اینجا چیکار میکنی؟- ...از قیافه ی اخم دارش خندم گرفت ...درو باز کردم

...ببخشید که خونمونه-

...خونتون باشه برو بیرون من از اینجا جایی نمیرم-

اید دوست گفتم تو هم ش ..باشه نیا فقط میخواستم بگم دوست دخترم اومده شیراز قرار گذاشتم تو حافظیه ببینمش- ..داشتی

ه بیخیال شدم رفتم سمت در ک ...دوباره زده سرش ...یه نفس عمیق کشیدم ...نذاشت بقیه ی حرفمو بزنم درو بست ..جانم- ..مادرم صدام زد

..دخترم گشنه نمونه ...رضا برای ناهار زود بیاینا-

...!این همه رستوران چرا گشنه بمونه آخه -

...خدا مرگم بده بچه ام بعداز یه سال اومده شیراز بزارم غذای بیرونو بخوره-

..باشه چشم زود میارمش خیال شمام تخت-

..آفرین پسرم حاال برو فقط حواست باشه تند نری ها،امانت مردمه-

.؟؟؟.بازم به روی چشم حاال اجازه هست-

...برو ب سالمت-

..خداحافظی کردم رفتم تو حیاط خاطره منتظرم بود

Page 153: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

153

...چی شد پس-

..رفتیم سمت در حیاط ..هیچی بابا افتاده رو دنده ی لج-

...ربسرش میزاریهمش تقصیر توهه از بس س-

...اول خاطره رفت بیرون بعد من

...خدا رو شکر که همیشه من مقصرم-

....خوبه خودتم قبول داری و اینقدر اذیتش میکنی -

خواستم درو ببندم که در به شدت باز شد طوری که نزدیک بود بیفتم سرمو باال کردم پونه حاضر و آماده تیپ زده ...از مقابل چشمای حیرت زده ی من رد شد رفت سمت خاطره ...بودآرایش کرده تو چارچوب در

...بریم-

...خاطره هم قیافش مثل من بود؟ درو بستم

تو چجوری اینقدر سریع آماده شدی؟-

...به خودم مربوطه موتورو روشن کن بریم-

..بابا این آرایشی که تو کردی خودش به تنهایی دو ساعت کار داره-

...روشنش میکنماخودم -

...بیا اینور الزم نکرده روشن کردنت هم دیدم-

...خودم سوار شدم به خاطره نگاه کردم

..آبجی سوار شو دیگه-

پونه چجوری اینقدر زود آماده شدی؟ -

...خاطره جون سوار نشی خودم سوار میشما-

...خاطره جون جدت سوار شو نذار این به من نزدیک بشه-

...خاطره سوار شد و پشتش پونه نشست

خانمی که عقب نشستی هر از گاهی صدا بده بفهمیم نیفتادی؟ -

اصال هم خنده نداشت؟-

...!موتوره دیگه ازش هیچی بعید نی ...به جون خودم این یکی رو جدی گفتم-

Page 154: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

154

......بابا این چقدر هوله- ..حرکت کن_

داشتم با خاطره حرف میزدم نگام افتاد به پونه عین ...تم و با پونه و خاطره وارد آرامگاه شدیماز باجه سه تا بلیط گرفپلیسا داشت همه جارو نگاه میکرد و اصال حواسش به ما نبود واسشون بستنی خریدم بازم حواسش به خوردن نبود

از ...یکای در پونه اومد سمتمعکس گرفتن که تموم شد رفتیم سمت در نزد ...مطمئنم اصال نفهمید چی خورد ..قیافش خندم گرفت

چرا داری میری؟-

.داریم میریم ...جملتو درست کن-

جوابمو بده-

...انتظار که نداری تا شب اینجا بمونیم- .

...آخه دیدم با چه دقتی همه جا رو نگاه میکنی .پونه فکر کنم خیلی از اینجا خوشت اومده نه؟؟؟-

پس کو؟- ...رو کرد سمتم !!!!آره قشنگه-

.ایناهاش_ ..کوهو نشونش دادم..

؟؟؟ ..بهم کلک زدی-

؟ .چی شده-

!!!این به من گفت دوست دخترش اومده شیراز-

راست میگه رضا؟ -

..نه دروغ گفتم این گول بخوره که خورد-

...حسابتو میرسم- ...جلوی دهنشو گرفت و جیغ زد

....حاال فهمیدم چرا عین برق حاضر شدی؟_ ...ره هم خندیدخاط ...خندیدم

..................

بگم چیکارت کنه رضا فقط ده برابر اون فیلمه به تو خدابه ...سه تایی داشتیم میخندیدیم که وارد خونه شدیم ..باید به جای اون بازیگره تو رو میزاشتن ..خندیدم

...خوبی میشیمنم با خاطره جون موافقم دلقک -

Page 155: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

155

...در حالو که باز کردم مادرم جلومون ظاهرشد رنگ به رو نداشت

هیچ معلومه شماها کجایین؟-

...تازه اذون گفته ...مامان گفتی واسه ناهار بیاین_ ...به ساعت نگاه کردم

چرا گوشی هاتونو جواب نمیدین؟-

من که گوشیم خونه جا گذاشتم؟-

منم رو ویبره بوده؟ -

؟ !رضا تو چرا خاموش بودی-

حاال مگه چی شده؟ ...به جون خودم شارژ تموم کرد -

مادرم رو کرد سمت پونه و خاطره دخترا شما برین دست و روتونو بشورین رضا توهم همراه من بیا تو آشپزخونه ...کمک بده

..بیرون بیارم حداقل مامان بزار کفشمو- ..نذاشت حرفمو بزنم منو دنبال خودش کشوند تو آ شپزخونه

رضا خاک تو سر شدیم؟ -

..چی شدین-

...پوریا-

پوریا چی؟-

...تصادف کرده االنم تو بیمارستانه-

..رضا شنیدی،چی گفتم؟؟؟- ...یه لحظه خشکم زد

....مطمئنی مامان؟؟؟_

...گ میزنممنم از وقتی رفتین یه بند دارم زن ...آره مادر، باباش،زنگ زد گفت به خاطره بگم-

زنده است؟-

...خدا مرگم بده بچه این چه حرفیه که میزنی- ..زد تو صورت خودش

حاال چرا شما اینقدر دارین میلرزین؟-

دارم سکته میکنم آخه من چجوری به خاطره بگم چه بالیی سر پوریا اومده؟-

Page 156: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

156

....نمی خواد بترسی مادر من یه جوری بهش میگم که آب-

...نصفه موند خاطره رو پشت سر مادرم دیدم که یه دفعه غش کرد سریع گرفتمش که نیفته زمینحرف تو دهنم

....ترسیدمخدا مرگم بده آخرهمونی شد که می-

...مامان به جای اینکه خودتی بزنی یه لیوان آب قند درست کن فشارش افتاده-

مادرم با لیوان آب قند باالی سرم ظاهر شد لیوانو ازش ..دستام بردمش توی حال .خاطره رو بغل کردم گذاشتم روی ...آبجی ....آبجی_ .گرفتم خاطره رو صدا زدم

طاقت دیدن ...دوتا قلوپ که خورد حالش بهتر شد آروم چشماشو باز کرد چند لحظه منگ بود اما یهو زد زیر گریه ....اشتماشکاشو ند

آبجی چیزی که نشده الکی گریه میکنی واسه،چی،؟-

...رضا همش تقصیر منه-

..دخترم خودتو عذاب نده شکر خدا چیزیش نشده-

..اگه پوریا بالیی سرش،اومده باشه چی- ...خاطره پیرهنمو محکم گرفت

....بابا قول میدم از من و تو سالم تره الکی داری گریه میکنی-

.؟؟؟.چی شده-

...با این یکی چیکار کنم_..چشمامو بستم

....بگین خب .چی شده ب منم-

چیزی،نشده _...خاطره سریع اشکاشو پاک کرد

اتفاقی افتاده؟....پس چرا گریه میکنی-

...چیزی نشده باور کن عزیزم _...خاطره خودشو جمع و جور کرد نشست

.؟؟؟..یعنی الکی گریه میکردی-

همینجور که حرف میزد دستشو فرو کرد تو جیبش گوشیشو بیرون آورد خواست جواب بده ولی قبل از اینکه به ...هاج و واج نگام کرد ...گوشش نزدیک کنه ازش گرفتم

...گوشی منه ها-

...دو روزه گوشیتو جواب نمیدی حاال هم روش-

..بابا مامانمه-

Page 157: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

157

...پرهامه با گوشی مامانت زنگ زده-

...چرا حرف الکی میزنی، بده من گوشیمو-

...رو حرف بزرگترت حرف نزن فهمیدی-

...اوی یادت نرفته که بهت گفتم من کنگفو کار میکنم-

...بس کنین تورو خدا-

...رنگ به رو نداشت ...به خاطره نگاه کردم

...شما دوتام وقت گیر آوردینا -

..کرد مادرم زیر بغل خاطره رو گرفت بلندش

...آبجی پس من میرم-

کجا؟ -

...بلیط بگیرم_

...باشه فقط زود تر برو-

....چشم_

بلیط چی؟ -

...برو ساکتو ببند میخوای برگردی _...به پونه نگاه کردم

...چرا آخه من که دختر بدی نبودم-

باالخره موفق شدم سه تا بلیط واسه شب تمام سعیمو کردم و ....محل ندادم خداحافظی کردم و سریع زدم بیرونوقتی رفتم خونه بابا هم از سر کار ...عصر بود که رسیدم خونه سپرده بودم هردوتاشون آماده باشن ...جور کنم

..برگشته بود از قیافش مشخص بود چقدر ناراحته

...دخترم مواظب خودت باش ان شاالله که چیزیش نیست-

..کنید براش مامان دل تو دلم نیست دعا-

مادر من غیر از دعا کردن کاری ازم بر نمیاد میدونی که بابات هم به آب وهوای تهران حساسیت داره مگرنه - ..همراتون می اومدیم

همون لحظه که مادرم با خاطره حرف میزد نگام افتاد به پونه که دوتا ساکشو محکم گرفته بود و خودشو میکشوند تا ...سریع رفتم و ساکشو ازش گرفتم ...ناز پله ها بیاد پایی

Page 158: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

158

....نگا قیافشو-

قیافم خیلی هم خوبه، فکر نکنید خرما میدونم یه چیزی رو ازم پنهون میکنید؟-

...باهوشیا از کجا فهمیدی-

....از چشمای خاطره جون که خیسه-

.نخیر دلیلش اینه که دختر بدی بودی میخوایم برت گردونیم-

...جون عمت-

...ولی تو آخرین لحظه نگام افتاد به بابا برگشتم ...اخم کرد و رفت همگی خداحافظی کردیم

چیزی جا گذاشتی؟-

...بابا حاللم کن خیلی اذیتت کردم- ...یه دفعه محکم بغلش کردم

..بچه تو همیشه کارت وارونه است حاال وقت این حرفهاست با این وضعیت خواهرت-

داره من خیالم راحتهپوریا هفت تا جون -

..باز چرت و پرت گفت خانم کمربندم همراته-

ساالر نگفتی حالل کردی یا نه؟ -نگاش کردم ...خندیدم

..بچه وقت گیر آوردی ها-

...باور کن تا جواب ندی نمیرم-

....یه نفس،عمیق کشید

...بابا حاللت کردم برو خواهرت منتظره-

...!نوکریم ب موال _....سر کچلشو بوسیدم

....بچه برو تا عاقت نکردم_

...مواظب همدیگه باشین کبوترهای عاشق _...خندیدم صورت مادرمو بوسیدم

تا بابا خواست،دمپایشو پرت کنه از در پریدم بیرون و سریع سوار تاکسی،شدم

ساکارو میزاشتم تو صندوق عقب یه دم در فرودگاه داشتم ...تا برگشتیم تهران پونه تمام مدت با اخم نگام میکرد ....برگشتم و با تعجب نگاش کردم ...دفعه با کیفش کوبوند تو کمرم

...زده سرتا الکی میزنی-

Page 159: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

159

من چند ساعته دارم با خشم نگات میکنم نباید بپرسی چه مرگمه؟ -

...چه مرگته-

...دوباره زد

...بابا خودت گفتی بپرسم-

...نم بگی چه مرگتههیچوقت نباید به یه خا-

...ای بابا چه گیری کردیما-

..بچه برو پیش خاطره- ...خواست دوباره بزنه کیفشو گرفتم

...تا گوشیمو ندی نمیرم-

...گوشیشو از تو جیبم آوردم بیرون تا خواستم بهش بدم خودش تندی ازم گرفت

...این که خاموشه-

...شارژش تموم شد خسته اش شد گرفت خوابید-

پرونی؟؟ببینم کی بهت گفته بانمکی که این قدر مزه می-

..همه-

...همه غلط کردن باتو-

...رضا بریم-

...بحث کشیده همین جا وایسا با خودت دعوا کن.ببین خانم کوچولو من کار دارم تو دلت جر و- ...سرمو تکون دادم

..نیدآقا حرکت ک- ...از بغل دستش رد شدم و سوار ماشین شدم

پونه چی؟-

به خاطره نگاه کردم تا خواستم جوابشو بدم در ماشین باز شد و پونه نشست عقب پیش خاطره و درو محکم خانم چه خبره،؟- ..بست

...به خودم مربوطه-

..؟؟؟؟.یعنی چی خانم-

...داداش شرمنده ما به کار واجب داریم اگه میشه بی خیال بشین-

Page 160: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

160

می دونستم خاطره چه حالی ...تمام مدت همه ساکت بودیم ..راننده زیر زبونش یه چیزی گفت و ماشینو روشن کرد در دوباره سوار ماشین شدم تا خواست .پونه درو باز کرد ساکها رو گذاشتم پشت ...دم در خونه نگه داشت ...داره

...حرکت کنه پونه با دو خودشو رسوند به ما

...کجا میرین-

بچه تو برو بگیر بخواب چیکار به ما داری؟-

..؟؟؟..من با تو نبودم خاطره جون کجا میخوای بری-

...پونه سریع در ماشینو باز کرد و خاطره رو بغل کرد ...باالخره خاطره بغضشو شکست و زد زیر گریه

؟...تو رو خدا بگین چی شده-

...نمیندازی بهت بگم جیغ و جوغ راه- ...سرمو برگردوندم

....فقط بهم بگین ....قول میدم-

...آقا حرکت کنین _دستمو بردم عقب و درو بستم

...نگفتی ک-

...نمی خواد بترسی ولی داریم میریم بیمارستان-

بیمارستان واسه چی؟ -

...هنوز نگفته داری داد میزنی-

...بگو چی شده ..ترس سکته میکنم .دارم از-

....پوریا ..پونه-

..؟؟؟.خاطره جون داداش پوریا چی شده-

....یه تصادف جزئی کرده بردنش بیمارستان همین-

...چنان جیغی زد که نزدیک بود تصادف کنیم راننده بدبخت تا مرز سکته رفت

یه نفس عمیق کشیدم ...آروم که شد زد زیر گریه

...گههمین کارا رو میکنی که کسی بهت چیزی نمی-

خاطره سریع پیاده شد و رفت داخل ...تا رسیدیم بیمارستان به هق هق افتاده بود ...گریه امونش،نمیداد جواب بده ...بیمارستان حساب کردم و پیاده شدم پونه خواست بره داخل نذاشتم

...برو کنار-

Page 161: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

161

...اگه با این قیافه بری اون بدبختا سکته میکنن-

..همی من چی میکشمتو داداش نداری نمیف-

...پونه منو نگاه _

...مطمئنم چیزیش نیست ناراحت نباش- ...سرشو گرفت باال

...با گوشه ی شالش زیر چشمشو پاک کردم ...توی نگاهش یه چیزی بود که فهمیدم آروم شد

...حاال بهتر شد دفعه ی دیگه از این ضدآباش رو بخر-

....مگه داداشم داداشم نمیکردی ...برو دیگه- ....خودمم باورم نمیشد اینقدر آروم بشه

..هیچی نگفت فقط چند ثانیه زل زد بهم و بعدش با دو رفت داخل بیمارستان

بی خیال شدم و تو حیاط ..رفتم که برم داخل منو راه ندادن ...به دستم نگاه کردم و بعد آروم مشتشون کردماعت یه س ..حدسم درست بود پوریا فقط ی شکستگی ساده داشت .به پونه زنگ زدم ..ان منتظر موندم بیمارست

..بعد پونه و پدر مادرش از ساختمون بیمارستان اومدن بیرون از روی نیمکت بلند شدم رفتم سمتشون سالم کردم ...پدر پونه به گرمی جواب داد ولی مادرش به روی خودشم نیاورد

تو سرما چرا نشستی؟اینجا -

....می خواستم بیام باال رام ندادن-

..ما با پارتی بازی رفتیم باال ساعت مالقات فقط صبح ها س-

...حال پوریا چطوره؟-

مطمئنم بیشتر از همه تو خوشحالی که این بال سرش اومده باالخره به آرزوت ...مگه به حال تو هم فرقی میکنه- رسیدی؟

!ببر تو ماشین حالش خوب نیست؟پونه مادرتو -

چی چی رو حالم خوب نیست عالم و آدم میدونن این از پوریا بدش میاد از کجا معلوم شاید خودش یکی رو اجیر - ..کرده که این بال رو سر،پسر بیچاره ی من بیاره

..خانم بسه خجالت بکش-

....من از همون اولش میدونستم اینجوری میشه ..از چی خجالت بکشم-

...مامان بیا بریم دوباره فشارت می افته-

...تو یکی ساکت که بیشتر از همه از دست تو کفری ام-

...آقا رضا شرمنده ما بریم شما ناراحت نشو مادره، من برم میترسم به خودمم فحش بده- ...پدرش رو کرد سمتم

Page 162: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

162

آتیش زیر خاکستره فقط منتظره یه ...ندادیآقایی کردی جوابشو - ...به زور بردتش تو ماشین ولی باز برگشت ....تو هم بجای پسر من به دل نگیر ...بهونه است

....شما برین خیالتون جمع_ ...یه لبخند تحویلش دادم

...زدبه شونم یه لبخند روی لبش نشست خداحافظی،کرد و رفت

ت چندتا کمپو ...انتظار وقت مالقات رسیدبعد از ساعت ها ....... ...رفتنشونو نگاه کردم و یه نفس عمیق کشیدم .....بودم تا باالخره پیداش کردم آروم در زدم و دستگیره رو چرخوندم 226گرفتم و با دوتا شاخه ی رز دنبال اتاق

به صندلی کنار در نگاه کردم چند ثانیه ....دوتایی تو بغل هم خوابیده بودن سریع اومدم بیرون و درو آروم بستم ...ردم و بعد نشستم روی صندلیمکث ک

یه نیم ساعتی منتظر بودم تا باالخره در اتاق باز شد و خاطره اومد بیرون

...رضا کی اومدی-

...خیلی وقت نیست -از سر جام بلند شدم

...چرا نیومدی داخل-

حال پوریا چطوره ؟؟؟؟ ..بابا خسته ام بود نشستم اینجا خستگیمو در کنم-

...خدا رو شکر _ ....لبخند زد

...پوریا جان نگا کی اومده_ ...دستمو گرفت و با خودش برد داخل اتاق

...رضا باور کن تنها کسی که فکرشم نمیکردم بیاد تو بودی-

...ولی تا بوده و نبوده من بی معرفت نبودم ...اون که نظر لطفته- ...رفتم سمتش

...دارم بگم ،حرف تو دهن من ننداز که آبجیت حسابمو میرسهمن جرات - ...باهاش دست دادم

ولی انگار خاطر تو رو بیشتر از من میخواد تا فهمید تصادف کردی غش کرد و بعدشم تا اینجاعین ابر بهار اشک - ..می ریخت

رضا راست میگه؟- ...رو کرد سمت خاطره

...رفتی خیلی بوشون خوبهاینا رو از کجا گ _ :خاطره گال رو ازم گرفت و بو کرد

....یاد بگیر ....استادش منما- ...ب پوریا نگاه کردم..خندیدم

حاال به چی زدی،؟- ...ب سر و پای باندپیچی شده اش نگاه کردم ....جفتشون خندیدن

...فقط یادمه شاسی بلند بود ...اینقدر حواسم پرت بود باور کن نفهمیدم-

....فکرت درگیر چی بودحاال ...بازم خسته نباشی-

Page 163: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

163

...کار و زندگی-

...صدای در اومد و پدر و مادرش با پونه اومدن داخل سالم و علیک کردم

...با اجازه من دیگه میرم-

...کجا میری تازه اومدی _

...با اجازه از همگی ...مهم دارم .یادم اومد یه کار-

...کجا اومدی برگرد پیش شوهرت- ...خاطره صدام میزد برگشتم ...از اتاق اومدم بیرون

...رضا چیزی شده-

...نه بابا چی بشه-

...ولی ناراحتی من میدونم-

!تو هم شدی پونه که هی به آدم گیر میدی؟-

مطععن؟ -

فقط یه چیزی؟ ...بله مطمئن-

چی؟ -

!این تصادف هر بدی داشت باعث شد تو با پوریا آشتی کنی؟-

...پونه راست میگه فقط بلدی حرص درآری- ...خاطره اخم کرد

...کاری باری؟ من برم ...فدات- ...خندیدم

چیکارت کنم نمی مونی که؟ -

....برو تا پوریا رو ندزیدین-

دختره دو برابر ...نگاش کردم ...همین که برگشتم محکم خوردم به یه نفر . ..رفت داخل اتاق.خندید و ....دیونه- ...وزنش آرایش داشت

حواست کجاست گال رو نابود کردی؟-

....ماشین نیستم که خواستم برگردم راهنما بزنم ...عذر میخوام آدمما- ...یه دسته گل بزرگ تو دستش بود

نگام من به تو و امثال تو ...برو کنار ببینم واسه من دلقک بازی در میاره فک نکن با این حرفا میتونی مخمو بزنی- ....نمیکنم

Page 164: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

164

یا ابوالفضل این کی بود دیگه،؟- ...اصال نذاشت جواب بدم منو زد کنار رفت داخل اتاقی که پوریا بستری بود

میکردم البته اگه وقتم ...اینقدر درگیر بودم که وقت نمیکردم برم اون طرفا ..دو سه بار تلفنی جویای حال پوریا شدم ...سه تا از پسرا حرف میزدم که یه نفر صدام زد برگشتمتو حیاط دانشگاه داشتم با دو ...دوست نداشتم برم

!عه شمایین؟-

...دیدین منم همین جام- ...سالم کرد

!رضا کاری نداری؟-

..نه شماها برین من بعد میام-

...مزاحمتون نباشم _

...نه خواهش میکنم-

راستی سفرتون خوب بود؟ -

...بله جای شما سبز-

..حمتون شدم این راستش از اینکه مزا-

نن میشه به دوستاتون بدین پر ک ...اینا برگه های نظر سنجیه_ ...از تو کیفش،چند تا برگه بیرون آورد گرفت طرفم ...بعد ازتون میگیرم

...می خواین بعد بدمش به کاظم-

...نه یه لحظه صبر کنین-

..از تو کیفش دفترچه رو بیرون آورد یه چیزی نوشت گرفت سمتم

...لطف کنین زنگ بزنین خودم میام میگیرم ...این شمارمه_

..باشه چشم- ...کاغذو ازش گرفتم

...خداحافظی کرد و رفت ...من دیگه مزاحم نمیشم با اجازه-

چه خانم ...این کی بود رضا ...ای جانم- ...شایان یکی از همکالسی هام بود ..برگشتم ...یکی محکم زد به شونم ..تشریف داشت

...اگه بلدی یه کم چشماتو درویش کن-

..جون من بگو کی بگو-

..پسر مگه کالنتر محلی برو پی زندگیت-

Page 165: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

165

...فامیلته ...شاید باورت نشه ولی با همین یه بار که دیدمش ازش خوشم اومد-.

به جای حرف- ..بهش خدایا اون یکی کم بود اینم اضافه شد کاغذو گذاشتم تو جیبم و یه دونه از برگه ها رو دادم- ....الکی اینو پر کن

سر کالس نشسته بودم که روشنک با لبخند قشنگش و به قول شایان خانم ...روز طول کشید تا همه رو پر کنم.دو ..!.اینا رو میخواستم بدم به کاظم به خاطر اینکه گفتین زنگ زدم بهتون- ...گونه ا ش وارد شد از سر جام بلند شدم

....برگه ها رو ازم گرفت ...نلطف کردی_

....بازم ممنون باعث شدین کارم راه بیفته-

خب خدا رو شکر توی عمرم یه کار مثبت انجام دادم -

...آرش خیلی از شما تعریف میکنه ...اختیار دارین شکسته نفسی میکنین-

...چاخانه شما باور نکنین-

...حرف شما رو باور نکنم یا آرشو- ...خندید

...نمی دونم واال هر چی خودتون صالح میدونین-

بازم از بابت اینا ممنون :برگه هارو مرتب کرد

...بابا کاری نکردم که این همه تشکر میکنید-

...شمارمو که دارین هر کمکی از دستم بیاد براتون انجام میدم فعال من با اجازتون میرم کالس دارم-

بره بیرون دم در با پونه برخورد کرد جفتشون عذر خواهی کردن از همدیگه خداحافظی کرد خواست از کالس ..روشنک رفت و پونه اومد داخل کالس

...سریع وسایالمو جمع کردم-

...این دختره پیش تو بود-

من خیلی کار دارم کاری نداری؟ - ...کیفمو از روی صندلی برداشتم

...بابا همه ی جزوه هام دستته چی میخوای از جونم- ....اینجامعلومه که کار دارم الکی که نیومدم -

...جزوه بخوره تو سرم یه کار مهمتر دارم-

...بشین دیگه ..چرا اینجوری نگام میکنی- ...در کالسو بست و خودش نشست روی یکی از صندلی ها

...پونه اگه کار نداری بگو باور کن من کار دارم-

.بشین تا نزدم تو سرت-

Page 166: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

166

؟؟؟؟.دیگه چی شده- ...کیفمو گذاشتم روی صندلی نشستم بغل دستش

..دهنتم ببند ...من باید حرف بزنم نه تو-

..سرتم تکون نده- ...سرمو تکون دادم

..تواز کجا فهمیدی که من اینجام-

...بگو باشه بابا آ آ تو- ..گفتم حرف نزن حتما یه چیز مهمیه که دارم خودمو میکشم تا به توبگم: ..محکم زد تو سرم

...من ساکت شدم ولی اون چیزی نگفت

...بگو دیگه-

...حرف نزن گفتم-

...اینجوری نمیشه پاشم برم-

..در مورد یه دختره است-

...دختره کیه-تو حالت نیم خیز بودم

...نشستم سرجام ...تو کامل بشین تا بگم-

...راستش یه دختره است چند وقتیه خیلی میاد خونه ی ما-

...!!!داداش مجرد داره واسه امر خیر میاد-

..دلقک بازیتو بزار برای بعد بحثم جدیه در مورد خاطره است-

...خاطره-

بله خاطره جون،-

...اون دختره کیه مگه-

هم قیافش هم تیپش هم حرف زدنش آدم حالش به ...فیهدختر یکی از شرکای باباست اگه بدونی چقدر دختر مزخر - ...هم میخوره

...!اینا که به خودش مربوطه میخواد نسلش منقرض نشه تو فقط بگو چه ربطی به خاطره داره-

...حساب خودش میخواد مخ پوریا رو بزنه به_

؟؟؟؟...چیکار کنه-

...گفتم که میخواد مخ داداش پوریا رو بزنه_

Page 167: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

167

؟؟؟..مطمئنی حالت خوبه- ...فتخندم گر

اگه میبینی دارم اینا رو به تو میگم میخوام یه کاری کنی شرش از خونه ی ما ...بله که خوبم تازه از تو هم بهترم- ...کنده بشه

خان داداشت برگ چغندر تشریف داره؟-

- ....نخیر ولی تو که مامانمو میشناسی جرات نمیکنه رو حرفش حرف بزنه-

...عنی اگه مامانت گفت یه زن دیگه بگیر باید بگه چشمی- -

نخیر منظورم این نبود-

...پس چی بود-

ش اونم این دختر که مامان خیلی دوس ...ببین درسته که اینکارو نمیکنه ولی نمیتونه دختره رو از خونه بیرون کنه- ...داره

..اگه دوسش داره بگیرتش واسه بابات-

...به زور جداش کردم ...ه گفتم گوشت دستم کنده شدچنان گازی گرفت ک

..!حاال من به درک یکی میاد تو کالس آبرو خودت میره-

...حقته این قدر حرف نزن گوش کن دارم میگم یه دختره داره میاد خونمون تو باید یه کاری کنی دیگه نیاد-

...این کارو باید خان داداشت انجام بده نه من-

....یه چیز دیگه هم هست ...هی میخواد فرار کنه ..بشین توهم-

چی؟-

...بعد از تصادف خاطره جون با داداشی آشتی کرد ولی از وقتی این دختره اومده فکر کنم دوباره قهر کرده-

..انتظار نداری ک برم دختره رو بکشم: ...نگاش کردم

!نخیر به جاش برو مخ دختره رو بزن،-

!جانم؟-

..همین که شنیدی تنها راهش همینه-

..مطمئنی که حالت خوبه-

بله که خوبم پس فکر کردی چی؟ -

Page 168: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

168

نم اندازه من سرتاپامو جمع ک ...این دختری که تو میگی به کمتر از پوریا قانع نمیشه ...میگم خوب نیستی قبول کن- ..ی یه الستیک ماشین داداشت نمیشم

...مخشو بزنه پس یکی رو پیدا کن-

کی رو پیدا کنم؟ -

...از نظر قیافه هم تو مایه های همن ...راضیش کن ....همین رسولی ...فهمیدم ...آهان ..چه میدونم-

..حیفه ها از دستت در میره-

...دوباره گاز میگرما-

...بعد نگو چرا بهم میگی هاپو-

...اینقدر حرف نزن-

...اینم عکسش- ...رد گذاشت روی میزاز تو کیفش یه چیزی بیرون آو

...به نظرم آشنا می اومد ..به عکس خیره شدم

...بسته چقدر نگاش میکنی-

....نظرم عوض شد میخوام خودم مخشو بزنم-

....غلط کردی بده رسولی-

...خودت اول گفتی خودم-

...می بگیره بمیره از شرش خالص شمنظورم این بود که مخشو بزنی بعد ولش کنی شکست عشقی بخوره افسردگ-

...عکسو برداشتم ولی اگه دختر خوبی بود بر میدارم واسه خودم

...جرات داری؟؟؟-

...خندید ...بی خیال موتورم گناه داره ...فقط میترسم رو موتورم جا نشه-

...سراغ داداشیمن بدبخت رو بگو از دیشب که تصمیم گرفتم بهت بگم خدا خدا میکردم نزنه سرت بری -

هنوز نفهمیده چه عروسی ..و دوم اینکه مادرتم تو این سالها خوب شناختم .نخیر اول اینکه داداشتو می،شناسم- ...گیرش اومده تمام ترسم هم اینه که دیر بفهمه

چیه بابا اینجوری نگام میکنی؟- ...همینجور زل زده بود بهم

پاشو برو دیگه؟ -

Page 169: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

169

؟؟؟...کجا-

...پاشو برو دنبال رسولی ...وای چقد آدمو حرص میدی _

پس کی؟ -االن؟ -

...بابا من هزارتا کار دارم-

...بعدم تو که این همه ادعا داری یه کاری واسه آبجیت انجام بده ...خواهرت مهمتره یا کارت-

....کیه چه کاره است کجا من نوکر آبجیم هم هستم اما قبلش باید بفهمم این دختره-

...یه پرونده از تو کیفش بیرون آورد کوبوند روی دسته ی صندلی

چیه؟ .این-

این خونش این ماشینش این محل کارش اینم خواهرش اینم برادرش اینام پدر و مادرشن این _ ....پرونده رو باز کرد ...آ ها اینم هست این سگشه ....درختای تو خونشونآها اینم خدمتکار اینم عکس در خونشون اینام ...باغبونشونه

....بهش میگه جانی این دوتا بشکه هم دوستاشن

مگه جن دیدی اینجوری نگام میکنی؟- ..سرشو گرفت باال ....دهنم از حیرت باز مونده بود

...تو از جن هم بدتری بابا این پرونده ای که تو درست کردی پلیس نمیتونه درست کنه-

...پس فکر کردی چی من برای نابودی دشمنم هر کاری میکنم- ...دیدخن

دشمنت؟ -

...اگه دست من بود آتیشش میزدم ...بله کسی که بخواد زندگی دو نفر رو خراب کنه از دشمن هم بدتره-

...حاال من دشمنت حساب میشم یا دوستت ....یا پیغمبر-

....ه ی آشغالاینقدر حرف نزن پاشو برو دنبال این دختر -

....تو اگه شوهرت هوو بیاره سرت با چاقو تبدیلش میکنی ساالد شیرازی-

نظر منو میپرسی این رشته ای که میخونی ببوس بزار کنار برو پلیس شو _ ....رسیدم دم در ...خواست بزنه فرار کردم ....بیشتر به درد میخوری

ب،تا صبح تمام ذهنم مشغول بود تا باالخره یه فکری اومد تو ش.....زدم بیرون .کفششو بیرون آورد که از کالس ...!سرم

...رضا، جان من اینجا اومدی چیکار _

...هیچی،بابا بعد از،یه عمری اومدم بستنی مهمونت کنم _

Page 170: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

170

تو سرما اونم اینجا؟ -

..اینجا چشه مگه-

...آدم قندیل میبنده-

....خیره آوردمت یه کم این چربیهات رو آب کنم نیتم-

..نکنه جواب مثبت آوردی برام-

...از این بابت خیالت جمع تو تنها مرد روی زمین هم باشی بهت جواب مثبت نمیده ...قیافشو-

..پس چرا الکی منو کشوندی اینجا _...قاشقشو پرت کرد توی ظرفش

...گفتم که نیتم خیره-

...نیتت بخوره تو سرم-

..بابا بستنیتو بخور اینقدر اخم نداره که-

....انگار زهره چی بخورم-

...اون دختره هست مانتو مشکی تشنه_ ..به رامبد نگاه کردم ..یه نفس عمیق کشیدم باالخره اومد

....خب- ...برگشت و نگاش کرد

!!!یه حسی بهم میگه به درد هم میخورین-

...یچی واسه من پونه نمیشهنه ه- ..با دقت بیشتری نگاش کرد

...از لحاظ قیافه هم به هم میاین ...بابا به تیپ و قیافش میخوره پولدار باشه ماشینشو نگاه-

!!!موقعیت خوبیه ...نظر منو میپرسی شانستو از دست نده_ ...دوباره نگاش کرد

تو یه نگاه فهمیدی این دختره به درد من میخوره؟ -

...آشناییتی از قبل داشتمیه نگاه که نه، یه -

...پس بگو چرا آوردیم اینجا میخوای بی خیال پونه بشم-

...بدبخت به خاطر خودت میگم اگه میخوای پای اون بشینی موهاتم مثل دندونات سفید میشه-

...تو که نیتت خیره حداقل تو مایه های خودش برام پیدا میکردی نه این-

....ای بابا-

Page 171: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

171

ی بعدم میخوای با یکی دیگه زندگی کنی با یاد یک ...ی کپ خودشم گیر بیارم باز جای اونو نمیگیره کهپسر خوب یک -ره یه مزیتی هم که دا ...کال با اون فرق میکنه ...در عوض این دختره رو نگاه ....الکی زندگیتو خراب میکنی ....دیگه

خدا ببین انگار ی سیبی هستین که از وسط نصفتون تو رو ...وقتی باهم باشین ملت میگن چقدر اینا به هم میانصمیم من حرفامو زدم ت ...آهان اینو یادم رفت بگم دیگه مجبور نیستی وزن کم کنی ..فقط یه ذره تو تپل تری .کردن

میخوای موهاتو سفید کنی یا با یکی دیگه زندگی کنی؟ حاال هم تصمیم خودت برو باهاش حرف بزن بگرد ...با خودته ...د از این بیشتر خوشت اومدشای

من دیگه میرم به حرفام فکر کن و تا نرفته اگه خواستی _...قاشق آخر بستنی هم خوردم از روی تخت بلند شدم ...شانستو یه امتحانی بکن

پشت ..سوار موتور شدم و ازش فاصله گرفتم ...مطمئنم نفهمید که ازش خداحافظی کردم ...عمیقا رفته بود تو فکرشاید یه نیم ساعتی طول کشید تا از سر جاش بلند شد و رفت سمت ..یه درخت پنهون شدم و منتظر موندم

فت پونه راست میگ ...خیلی طول نکشید دختره دوستاشو رها کرد و رفت با رسولی یه جای دنج نشستن ....دختره ...حاال دارم نگاه میکنم به هم میان

ه تا کی قراره مادر پویا تو زندگیشون دخالت کنه میدونستم این بار اولش نیست و همه ی فکرم درگیر خاطره بود آخ ...از روی موتور پرت شدم وسط خیابون ...با صدای بوق به خودم اومدم اما دیر شده بود ...همینطور بار آخرش

آخرین چیزی که دیدم مردمی بود که می دویدن سمتم و چشمام بسته شد

...................

با سردر و سوزش چشمامو آروم باز کردم اول همه جا رو تار میدیدم نور مهتابی چشمامو اذیت میکرد اما بعد از ...با همون نگاه اول فهمیدم توی بیمارستانم ...چند ثانیه همه چی شفاف شد

...بهوش اومدین، خدا رو شکر-

با سرعت از اتاق خارج ..ش بلند شد من االن بر میگردماز سر جا ...باورم نمیشد روشنک بود ...سرمو برگردوندم ...چند لحظه بعد با یه دکتر اومد داخل ...شد

...به سالمتی میبینم که بهوش اومدین-

من چرا اینجام؟-

...تصادف کردین آقا رضا-

..شما اینجا چیکار میکنید- ...به روشنک نگاه کردم

وقتی رسوندنتون بیمارستان این خانم با گوشیتون تماس گرفتن ،پرستاربهش گفت که تصادف کردین و ایشونم - ..سریع اومدن

.؟؟؟...به کس دیگه ای که زنگ نزدید-

..نه دیگه ایشون اینقدر زود خودشونو رسوندن که الزم نشد-

Page 172: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

172

....خداروشکر- ...یه نفس عمیق کشیدم

حالتون خوبه و زودی رسوندنتون اینجا فقط پای چپتون ی کم ضربه - ...گوشیشو گذاشت پشتمدکتر بلندم کرد و ....دیده که ازش به خوبی مراقبت کنید زود خوب میشین

مصدوم ما حالش چطوره؟ -

سالم کردم و با هم دست ...کاظم با زنش و یه دسته گل و جعبه ی شیرینی اومدن داخل ....سرمو برگردوندم ..بد نباشه آقا رضا- ...دادیم

...بد که نیست انشالله خیره-

...با اجازه من برم سراغ مریض های دیگه-

...لطف کردین آقای دکتر-

...آخ آخ که از امشب باید بگردم دنبال یه همکار جدید- ...با لبخند جواب روشنک رو داد و از اتاق رفت بیرون

...مرد میام سر کارمونه کاظم خان خودم مثل تو دلت می-

..آقا رضا نشنیدین آقای دکتر چی گفت؟ پاتون ضربه دیده-

....من به اعضای بدنم یاد دادم پوست کلفت باشن ...نه بابا مشکلی که نیست-

...آقای پوست کلفت-

....به دستور خانم از امشب مهمون مایین- ...به کاظم نگاه کردم

چی؟-

..پاتون خوب نشده بیاین خونه ی ماشمام جای برادر من تا --

..اختیار دارین نمیخواد زحمت بکشین من خودم خونه دارم بعدم گفتم که من چیزیم نیست-

شایدم ..این خانم من تا حاال هر چی گفته گفتم چشم اینبارو بخوای نه تو کار بیاری اختالف میندازی تو زندگی ما- ...گه تا آخر عمرت باید با عذاب وجدان سر کنیاونوقت دی ..کارمون کشیده شد به طالق

...خواهر من آبجی من باور کنین من چیزیم نیست-

تا پاتون خوب بشه مهمون مایین و از بابت کارتونم خیالتون جمع من با بابا صحبت ...من از دکترتون پرسیدم- میکنم

ارهای باالخره اصر ..دم در مقابلشون تسلیم بشمنمی دونم چه نیرویی داشتن این خانواده ، ناخودآگاه مجبور میشکاظم و زنش کار خودشو کرد و منی که حاضر نمیشدم حتی یه شب تو خونه ی خواهرم بمونم برم به خونه ای که

...تمام خرج بیمارستان رو کاظم داد اما بعدا بهش پس دادم اونم به زور ...هفت پشت غریبه حساب میشدن

Page 173: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

173

...بفرمایین-

باور کنین توی عمرم هیچکس اینقدر منو - ...روشنک با یه لیوان کمپوت جلوم وایساده بود ...گرفتم باالسرمو ...شرمنده نکرده بود

به آدمهای مهربون خوبی کنیم بازم کمه؟ .به قول بابا هر چی- ....لبخند زد و نشست کنارم

...یعنی من آدم مهربونیم-

...بله دیگه وقتی همه ازتون تعریف میکنن یعنی مهربونین-

...ولی به امثال شما میگن مهربون و دلسوز ...شکسته نفسی میکنید-

...ازبابت اینم ممنون- ...لیوانو ازش گرفتم

...خواهش میکنم اینو خودم درست کردم خدا کنه خوشتون بیاد-

..قاشق اولو که خوردم واقعا خوشمزه بود

...مثل مادر من هنرمندین اونم همه فن حریفه ..من اهل تعریف الکی نیستم ولی اعتراف میکنم عالیه-

..البته ببخشیدا ...راستی عکس مادرتونو دارین ...به قول خودتون هیچکی مثل مادر نمیشه-

...خواهش میکنم- ..خندیدم

...این مادرمه _...از تو کیف پولم عکس مادرمو بیرون آوردم

...اینم پدرم_ ..یه عکس دیگه هم نشونش دادم

...قیافشون خیلی مهربونه-

...خدا میدونه چقدر منو دوست داره ..آره مخصوصا پدرم-

....رو دوست دارن .همه ی پدر مادرا بچه هاشون_

...مال من بیشتر دوستم دارن-

بار زنگ خورد ولی جواب ندادم گفتم شاید ناراحت راستی یادم رفت بهتون بگم گوشیتون چند ...بهشون حق میدم- ...بشین

...از زنگ بگذریم چقدر پیام .اوه .اوه .-..گوشیمو گرفت سمتم ازش گرفتم

...این تا منو نکشه ول کن نیست_ ...نگاه کردم سرمو تکون دادم

...من بهش زنگ بزنمبا اجازه ...دوست قدیمیه یه_ ...خندم گرفت ..روشنک نگاه متعجبش به من بود-

Page 174: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

174

...خواهش میکنم من میرم که مزاحم نباشم-

...نه بابا مزاحم چیه-

قبل از اینکه بخوام زنگ بزنم گوشیم ....نمیدونم ناراحت شد یا واقعا فکر کرد مزاحمه ...از سر جاش بلند شد و رفت ...زنگ خورد

...یا ابوالفضل خودت به دادم برس-

...!خسته نباشی- ...همینجور فحش داد تا از نفس افتاد ....ت الو بگمنذاش ...جواب دادم

....کدوم گوری بودی، ؟؟؟ نکنه رفته بودی پیش اون دوست دختر زشتت-

....باشه حاال که بهش توهین کردی تا عذرخواهی نکنی نمیگم چی شد--

...جرأت داری ؟؟؟کشتمت-

...باشه پس خداحافظ-

یگه هر چی زنگ زد جواب ندادمگوشی،رو قطع کرد د

بعد از سه روز به زور تونستم یه جوری راضیشون کنم حالم خوبه درست روز سومی پدر زن و مادر زن کاظم از ون به خاطر ورودش ...مثل دوتا دخترشون مهربون ...سفر برگشتن و طبق انتظارم همینجوری بودن که فکر میکردم

پدر زن کاظم صاحب کارم حساب میشد و یه از همه چی بگذریم ...مجبور شدم یه شب دیگه هم اونجا سپری کنم ...جورایی احترامش واجب بود

بعداز چهار روز راضیشون کردم که برم اونم چون تو دانشگاه کالس داشتم ولی اعتراف میکنم تو اون خونه راحت ..بودم و هیچ گونه احساس غریبگی نمیکردم

م از ماشین پیاده شدم به دنبال ...شینش رسوند دانشگاهروشنک منو با ما ...همشون مهربون و دوست داشتنی بودن ...!اونم پیاده شد

....خیلی ممنون خانم ستوده واقعا لطف کردین تو این چند روز خیلی مزاحم شدم _

....شما اونبار به من کمک کردین حاال هم نوبت من بودن ..وظیفه ام بود ...مزاحم چیه-

...بابا اون کجا و این کجا_

...نگام افتاد به اونطرف خیابون که پونه از ماشین پیاده شد

..یا خدا-

.شما برین واقعا لطف کردین_ ..در ماشینو بستم

!!!!خواهش میکنم -

Page 175: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

175

...فقط- ...سوار ماشینش شد

..بله- ..سرمو خم کردم

..خواستین برین زنگ بزنین بیام دنبالتون-

...ن بکشیننه دیگه برین یه نفس راحت از شر م-

...زنگ فراموش نشه خدانگهدار- ...لبخند زد ماشینو روشن کرد

...وداین دختر با کالسه کی ب- ...خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم قبل از اینکه پونه با دو برسه به من روشنک رفت

...ببین دختر خوب آدم وقتی به بزرگترش،میرسه باید اول سالم کنه-

...کی بودگفتم این دختره -

...یه هم کالسی _

...چجور من ندیدمش؟؟؟ -

....مگه همه ی هم کالسی های منو تو میشناسی؟؟-

بله م می،شناسم-

....بچه تو چیکار به کار من داری مگه من تو کارای تو دخالت میکنم-

...بله که دخالت میکنی اون سری یادت نیست سر اون پسره چ بالیی سرم آوردی-

بعدم حاال من یه بار دخالت کردم تو چرا هی تو کارای من ...ه استثنا بود بعدم بهت ثابت شد چه پسر بدیهاون ی- ...عین بختک چسبیدی و دخالت میکنی

...دوست دارم به خودم مربوطه حرف اضافی هم بزنی میزنم تو سرت-

...ممنون از لطفت حاال اجازه هست برم-

....نخیر کار دارم-

...به پیر به پیغمبر کالس دارم بابا-

..وایسا یادم بیاد-

یادش،اومد خواست فحش بده که هم من هم اون با دیدن ماشین اون دختره جلوی دانشگاه ...چند لحظه فکر کرد ...پونه سریع رفت پشتم قایم،شد ...جا خوردیم

این،اینجا چیکار،میکنه؟-

Page 176: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

176

میتونم قسم بخور همه ی چشمها چرخیده بود سمت دختره داشت با ...دختره با اون قیافش از ماشینش پیاده شد ...گوشیش حرف میزد

...ببینم نکنه راستی راستی مخشو زدی ....گفتم این اینجا چیکار میکنه؟؟؟-

....منو میبینه سه میشه ...می کشمت اگه برگردی- ...خواستم برگردم نذاشت

...خیابون وایسم تا ماشینا دورم بزنن انتظار که نداری همینجور عین بلوار وسط-

...حرف اضافی نباشه جوابمو بده-

..؟؟؟.میخوای برم از خودش بپرسم چرا اومده-

...جرات داری یه قدم برو جلو با بند کیفم خفه ات میکنم-

...یکی نیست به من بگه درد داشتی جای به اون خوبی رو ول کنی بیای اینجا پیش این قاتل جانی-

....ببینم کجا بودی که بهت خوش گذشته- ...نمیدونم با چه زوری خودش برگردوندم

...با تواما- ...چشماشو ریز کرده بود منتظر جواب بود

...؟؟؟.یه خبر خوب بدم-

...بدم یا نه- ...به وضوح حس کردم رنگش پرید

رفتم که کیفشو گ ..رسولی رو که دید آمپرش زد باال ...با انگشتم در دانشگاه رو نشونش دادم ...سرشو آروم تکون داد ...کم صبر داشته باش بچه یه_ ...نزنه

...اونور رو نگاه کن گفتم- ...با حرص نگام میکرد

با چشمای گرد نگاشون میکرد چند ...رسولی رفته بود پیش دختره چه دل و قلوه ای هم میدادن ...سرشو چرخوند ...لحظه بعد برگشت سمتم

مگه همینو نمیخواستی؟؟؟؟-

...ب من دست نمیزنی ها از دانشگاه اخراجم میکنن- ..خودم رفتم عقب ..پرید باال و با دست جیغشو خفه کرد

...اصال خنده نداشت-

...منم نگفتم که بخندی گفتم که عمل نکنی-

ش ببینم تو چرا چند روز پی....نطرفاپس بگو چند روزه دیگه نمیاد او- ....رسولی و دختره سوار ماشین شدن و رفتن ؟؟؟؟ ....که بهت زنگ زدم چیزی نگفتی

....می خواستم بگم ولی به دوست دخترم توهین کردی منم نگفتم-

Page 177: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

177

یا - ...خواستم برم صدام زد ...حاال هم دیرم شده میخوام برم ..تو هم خیلی بی ادبی- ....خیلی پر رویی- ....اخم کرد - ..همی االن فکرم آزاد شد دیدم-چ عجب دیدی،؟ - ...ببینم پیشونیت چرا زخمیه-ی شده؟ دیگه چ ...حضرت عباس

خوردی ببینم نکنه با موتور-...ببین کوچولو هم تو کالس داری هم من، نیم ساعته عین کنه چسبیدی بهم برو دیگهرو خبر میکنم میگم این دختره مزاحم جدی اگه نری حراست دانشگاه - ...کو موتورت- ....دور و برشو نگاه کرد ...زمین

...من شده

...میزنم تو سرتا- ...دستشو مشت کرد گرفت باال

اون سری مرگ بر آمریکا گفتی حاال بکنش اسراییل-

...بی مزه-

...اصال به درک بمیری هم برام مهم نیست- ...کیفشو روی کولش مرتب کرد

..خدا رو شکر که رفت_ ...اینو گفت و رفت

ول دکتر به ق ..خیلی سعی میکردم به روی خودم نیارم ولی باالخره یه کم می لنگید ...با پای لنگون رفتم دانشگاه ا نجاتم اونم ب ...خدا بهم رحم کرده بود با اون تصادفی که من کردم ممکن بود یا بمیرم یا اینکه قطع نخاع بشم

...کمترین جراحت بیشتر از یه معجزه بود

ی که با هزینه ا ...خیلی آباد بود آبادتر هم شده بود ...شگاه با تاکسی رفتم و موتورمو از تعمیرگاه آوردمبعداز دان ...برام آورده بود دیگه پس اندازم رسیده بود به صفر

طبق معمول همه جا نامرتب یجا برای خودم باز ...موتورو گذاشتم توی حیاط و رفتم تو زیر زمین که نه، پارکینگ .....م و نشستم روی زمینکرد

.؟؟؟.باز دیگه چی شده- ..گوشیم زنگ خورد

!!!!الو آقا رضا -

..شرمنده با یکی از دوستام اشتباه گرفتم ...خانم ستوده شمایین- ....به شماره نگاه کردم زدم تو پیشونیم

....شما االن کجایین ...خودم فهمیدم اشکالی،نداره-

...خونه !من-

....ن خونه آخه گفتم که زنگ بزنین میام دنبالتونچرا رفتی-

...واقعا ممنون هم شما هم خواهرتون واقعا خواهری کردین در حقم-

....الو خانم ستوده- ..ساکت شد

..من هر کاری که کردم وظیفه ام بوده-

Page 178: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

178

م که انگار صداش از ته بعد از چند لحظه سكوت با یه خداحافظی آرو ...خودشم ساکت شد ..واقعا موندم چی بگم ...گلوش می اومد بیرون، گوشی رو قطع کرد

واقعا دلم میخواست عین تو فیلما گوشیمو بکوبم تو دیوار حالم از خودم بهم میخورد ولی میدونستم پولشو ندارم بی ...خیال شدم و به جاش آه از نهادم خارج شد

تقریبا خیالم راحت شده بود به جاسم نگاه ...ره وپوریا مرتبهچند روز گذشت و با گزارشات پونه فهمیدم اوضاع خاط ...جاسم- ....کردم داشت ظرف میشست

حال و اوضاعت خوبه؟- ...ها کوکا-

..حالوم که تو پذیراییه-

!بامزه حال دخلت چطوره؟-

...سالم کن ب کوکا- ...دست گذاشت روی جیبش ...!!!.سالم می رسونه_

...بانمک داری این ماه کرایه ی منم حساب کنی ماه دیگه بهت پس میدم-

....ای همه تو به جوی مو حساب کردی یه بارم نوبت موعه باالخره ....کوکا تو جون بخوا ه-

!جدی جدی داری یا داری باز نمک میریزی؟-

...خیالت جمع ...داروم... .ن کوکانه به جو-

....خدا خیرت بده مونده بودم از کجا جور کنم_ ...یه نفس راحت کشیدم

...تو غیر آبجیت کس کار دیگه ای اینجا نداری ..ببینوم-

....پیشش هم میری- ...یه،عمه ی پیر دارم- ...پامو دراز کردم

! ...سایمو با تیر میزنه منو از دور ببینه- .خندم گرفت

چرا؟ -

...آبجیمو خیلی دوست داره ولی منو نه ...چه میدونم واال از بچگی با من مشکل داشت-

...نگاش کردم ...من مودونم چرا دوست نداره-

..به خاطر اینکه بچه سر راهی بودی-

هد شاهد حاملگی مادرم بودن تو چی میگی این گمشو بابا حداقل ده نفر شا- ...یه چیزی دم دستم بود پرت کردم ...وسط

..خو تو بیمارستان عوضت کردن عمه ات فهمیده-

Page 179: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

179

...یا خیلی داستان میخونی یا فیلم زیاد میبینی-

بعدوم تو توی ای خونه تلوزیون میبینی؟ به نظرم یه،سر به ...تو اگه کتاب دست مو دیدی مونوم دیدوم- ..خندید ..شاید افتاده مرده نباید یه خبری ازش بگیری ...گناه،داره بنده ی خدا ...عمه ات بزن

...یه تیکه ظرف برای ما شستی رفتی باالی منبر پایین بیا هم نیستی-

...مو که عاشق عمه ام ...مو نظرمو گوفتوم-

...جاسم جون جدت بس کن خیلی حرف میزنی-

....از ما گوفتن بود -...شیر آبو بست و دستشو با لباسش خشک کرد

بو ..قابلمه رو از روی گاز برداشت سفره رو پهن کردم یه حوله گذاشت روی سفره و قابلمه رو گذاشت روی اون ....چه غذایی درست کردوم دستوم درد نکنه- ...کرد

ن خنک ولی صبر ک گوفتوم که خوشمزه اس- ...یه تخم مرغ آبپز رو برداشتم داغ بود انداختم تو سفره ...خندم گرفت ..بشه بعد حمله کن

.....دوتایی زدیم زیر خنده

قبول نمیکردم گفتم یه جا دیگه بریم ولی خیلی ...بعد از خوب شدن پوریا خاطره بهم زنگ زد و گفت برم پیشش ...ماز کردموتورمو گذاشتم تو حیاط رفتم دم سالن در زدم یا الله گفتم و درو ب ...اصرار کرد منم مجبور شدم برم

....یا الله- ...کسی نبود

...سرمو بلند کردم خاطره باالی پله ها وایساده بود ...سالم داداش-

سالم بر بانوی بزرگوار اون باال باالها چیکار میکنی؟؟؟؟-

...تو چرا تا میگم بیا اینجا نه میاری- ..با لبخند از پله ها اومد پایین

...حسم الکیه یا واقعا اینجا سوت و کوره- ...مبه دور و برم نگاه کرد

! ...نخیر حستون الکی نیست-

؟؟؟..یعنی کسی خونه نیست-

....پوریا رفته کانادا- ....نشست روی مبل

کجا؟ -

...کانادا پیش آبجیش-

...تو چرا نرفتی اونوقت-

Page 180: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

180

...چرا وایسادی بشین دیگه.....دوست داشتم برم ولی االن بد موقع است دقیق وسط امتحان بچه ها-

..این مگه نمیگفت کلی کار دارم الکی بود- ...نشستم کنارش

...چرا کار که داره بیشتر هم به خاطر کارش رفتن-

رفتن؟ مگه با کی رفته؟ -

..مادر جون هم باهاش رفته-

یعنی االن تو توی این خونه ی درندشت تنهایی؟ ...پس بگو چرا اینجا سوت و کوره _...یه نفس راحت کشیدم

...نه پونه هم هست-

...دستم ننداز اگه خونه بود االن من سالم ننشسته بودم بغل دستت-

...منظورم اینه که همراشون نرفته- ...خندید

کجاس پس؟-

...رفته با دوستاش خرید-

.؟؟؟.کدوم دوستش-

....وقتی هم نیست باید تو کاراش دخالت کنی-

......باور کن عادت کردم- ...لبخند زدم

....گفتم بیای اینجا که یه سر بریم پیش عمه ...میدونم داداشی-

.؟؟؟..جانم-

؟؟؟...هنوز از عمه میترسی-....خندید

جاسم الهی الل بشی که روح ظاهر کردی؟-

..؟؟؟.شدهچی -

.؟؟؟..نمیشه تنهایی بری ..هیچی_سرمو تکون دادم

...پیرزنه گناه داره ...زشته رضا میدونی چند وقته نرفتی دیدنش-

با پوریا میرفتی؟ -

...با اونم رفتم حاال دوست دارم با تو برم-

...از من خوشش نمیاد ...بابا تو که میدونی عمه چه مدله-

Page 181: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

181

....زد چند سال گذشته االن اگه ببینه بزرگ شدی ذوقت هم میکنه از اون دادی که سرت-

...من ذوق نخوام کیو باید ببینم-

.!.رضا جون من بریم ،خب-

....پاشو آماده شو بریم- ..دست گذاشتم رو پیشونیم

یه دونه ای به خدا- ...خاطره با خوشحالی از سر جاش بلند شد

...ریمب _...اما سرد ...خونشون خیلی بزرگ بود ...اطرافمو نگاه میکردم.. .تا حاضر شد ...با سرعت از پله ها رفت باال

...عینکشو ...شدی مثل خانم دکترا_ ....با لبخندنگاش کردم ....سرمو برگردوندم

...خودتو مسخره کن- ..خندید

...موتور سرده ...با ماشین من بریم_ ..با هم رفتیم بیرون

....امروز شما فقط امر بفرمایید_ ...سرمو تکون دادم

از بچگی اسم عمه که می اومد ترس وجودمو میگرفت،از سر کوچه عمه که نگام به خونه افتاد ...سوار ماشین شدیم چی شد؟-یه دفعه خاطره غش کرد از خنده نگاش کردم از شدت خنده سرخ شده بود؟ ..یه حالی شدم

..شکلی شدیکاش پونه اینجا بود می دید چه -

.؟؟؟...خاطره داشتیم-

..برزگ شدی ..داداش من زشته- ...ماشینو جلوی در پارک کرد

...تو هم بزرگ شدی زشته داداشتو مسخره نکن-

خاطره زنگ زد و عمه از ..یه نفس عمیق کشیدم و دنبالش پیاده شدم ...همینجور که میخندید از ماشین پیاده شدخونه درندشت ...پامو که گذاشتم اونور در احساس کردم وارد کلبه ی وحشت شدم ...پشت آیفون درو باز کرد

...قدیمی درختا بدون برگ صدای خش خش برگ ها زیر پام هم ترسناک بود به ساختمون نزدیک شدیم

...رضا جمع کن خودتو زشته-

...به قرآن اینجا باب فیلم ترسناکه-

...دیونه - ..خندید

خونه به حدی قدیمی بود ک آدم حس میکرد هر آن یه ...آب دهنمو قورت دادم و دنبال خاطره از پله ها رفتم باال ...خاطره درو باز کرد ...آجر از دیوار بخوره تو سرش

همه چی قدیمی ...حس موزه به آدم دست میداد

Page 182: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

182

چه عجب یادی از عمه ی پیرت کردی؟ -

نی از یع ...با دقت به عمه نگاه کردم ....خاطره نگاه کردم با خوشحال رفت سمت عمه به ...من که موی تنم سیخ شدم چه میدون ....قیافش مثل شاهزاده های زمان قاجاره ...بچگیم تا حاال همی شکلی بود حتی عصاشم تغییر نکرده

سط نصف کردن فقط پدرم وعمه ام مثل سیبی بودن که از و ...شاید یکی از فامیالشون به قاجار ربط میشدنخواهر برادر ناتنی بودن هیج شباهتی هم به هم نداشتن البته اینو اعتراف میکنم ...یکیشون سیب بود یکی نارنگی

بی نهایت همدیگه رو دوست دارن

...بر عکس من که روز به روز پیرترمیشم تو هم،روز به روز قشنگ تر و خانم تر میشی-

..ا برای خودتون یه پا ملکه اینشکسته نفسی میکنید عمه جان شم-

...عمه خندید

...عمه ببین کی اومده دیدنت_

کی اومده؟ - ...همین که عمه سرشو برگردوند سمت من عین مجسمه خشکم زد

.. .این شازده پسر داداش رضامه-

....اگه منظورت اینه بیشتر به مجسمه شباهت داره تا آدمیزاد-

..ها یادت رفت سالم کنی ...رضا-

...عمه سرشو تکون داد عصاشو توی دستش فشرد ...به خودم اومدم و سالم کردم

...این از بچگی هم شعور نداشت-

با ...عمه جون اگه بدونین چقدر دوستون داره به اصرار رضا اومدیم- ...اشاره کرد ساکت باشم ..خاطره نگاه کردم به ...دهن باز به خاطره نگاه کردم خنده اش گرفت

...از قیافش مشخصه که چقدر مشتاق دیدارم بوده-

اون وسط عین مجسمه ی ابوالهول رفت روی صندلی راحتیش نشست به خاطره هم اشاره کرد بشینه فقط من ...وایساده بودم

....صغرا ،دوتا چایی بیار-

به این داداشت بگو اینجوری عین آدم ندیده ها زل نزنه به من بگیره - ..اینو گفت و سرشو برگردوندسمت خاطره ....بشینه یه جا نگاش هم یه طرف دیگه باشه

رضا داداشی بیا اینجا، -

...چه خبر از پدر و مادرت- ...م روی مبلبا مکث رفتم و نشست

Page 183: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

183

...خوبن الهی شکر سالم میرسونن-

..پدرت قدیما یه سر به ما میزد که اونم از یادش رفته-

....به آب و هواش حساسیت پیدا کرده ...میدونین چند وقته نیومده تهران ...راستش بابا یه کم نا خوش احواله-

کثیفش ...آب و هواش کثیف نبود- ...خورد به عکس روبه روش نگاه میکردعمه همینجور که صندلی تکون می ...کردن

...شاید باورش سخت باشه ولی نفس کشیدن هم برام سخت شد ...نگاش یه دفعه از عکس باال سرم افتاد به من حرفه ه اینقدر کماین پسر - ...یه آه جانسوز کشید و نگاهشو از من گرفت ...یه جورایی یادم رفت چجور نفس میکشن

...ببینم ،نکنه الله ...تو خیابون مسخره اش نمیکنن

..همه عاشق زبونشن ...داداشم یه پا سخنگویه ...اختیار دارین- ....خاطره خندید

....تو تعریف نکنی کی تعریف بکنه ازش-

..جدی میگم عمه جون-

نی دستش بود اول جلوی عمه گرفت که اشاره کرد همون موقع یه زن نسبتا پیر اومد تو سالن سالم کرد، یه سی ...نمیخواد بعد اومد سمت ما

- ...یه جوری نگام میکرد انگار ارث باباشو خوردم ..به خاطره با لبخند تعارف کرد اما به من که رسید مکث کرد ...میخوری بخور مگرنه این پیر زن رو سر پا نگه ندار

...پسر با تو ام- ...زی بخورممگه من جرات داشتم تو این خونه چی

ممنون- ....خودمو کشیدم عقب

....یه گوشه نشسته بودم و به افق خیره بودم .تمام مدت که خاطره با عمه گرم صحبت بودن من عین بچگی هام ...اینجا تنها جاییه که میشد منو سر ب زیر و آروم دید

ینو فهمیدم که خاطره از سر جاش بلند شد منم سریع بلند هم ...جای تمام کسایی که اذیتشون کردم حسابی خالیه ..شدم

...تو کجا؟ عمه بود-

...داداش من میخوام برم دستشویی-

خاطره دستشو گذاشت روی شونه ام و نشوندتم روی ...یه چشمک برام زد فهمیدم نقششه که با عمه تنها باشم ..با عمه حرف بزن تا من برگردم- ..مبل

Page 184: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

184

واسه ..صدای صندلی که عمه روش نشسته بود و تکون میخورد حالمو بدتر میکرد ...رفت سر به زیر شدمهمین که بچه - ...سریع سرمو گرفتم پایین ..یه لحظه به خودم جرات دادم و سرمو باال گرفتم عمه دقیق زوم کرده بود روی من

..بودی بیشتر جرات داشتی

...ات حرف میزنه سرتو بگیر باالپسر وقتی یه بزرگتر باه- ..ساکت بودم

...تو چشمام نگاه کن- ...آروم سرمو گرفتم باال

رای نسل دلم ب- ..با افسوس سرشو تکون ...انگار یکی داشت انتقام اذیت هایی که به پونه کردم سرم تالفی میکردصا حرف میزنی یا این ع- ..کوبید زمینعصاشو محکم ...واقعا قراره،امثال تو این مملکت رو بچرخونه ...آینده میسوزه

...رو فرو کنم تو حلقت

؟؟؟ ...چی بگم- ....قسم میخورم چند سانت پریدم باال

؟؟؟ ..، ببینم درس میخونی...چه عجب زبونت باز شد-

...ادب داشته باش ...اینو تو گوشت فرو کن هیچ وقت جواب بزرگترتو با سر نده- ...سرموتکون دادم

...ببخشید-

!!!...تو مثال مردی-

...این ادا اطوارا مال دختراست- ...نگاش کردم

!مثل بچگیت یه پسر بی عرضه ای- ...عصاشو گرفت سمتم

ه کسی ک- ..بعد سرمو چرخوندم سمت عمه ...برای چند ثانیه به عصاش خیره شدم ...خدا میدونه چه حالی داشتم ...شاید دلیل حرف زدن نداره ...عرضه باشهحرف نمیزنه دلیلی نداره که بی

- ...اومد جلوم وایساد و صاف صاف زل زد تو چشمام ...چنان با خشم بلند شد ک نزدیک بود قبض روح بشم ....گستاخی درست مثل

..عمه جون اینجا واقعا خوشکله ولی به نظر من یه دست به سر و روش بکشین معرکه میشه-

با یه غرور خاصی به اطراف ...صاف وایساد و عصاشو محکم گرفت ...رفشو نصفه گذاشتبا اومدن خاطره عمه ح ....نگاه کرد

وصیت کردم همین جا ...اگه عمرش تموم شده منم عمرم رو به اتمامه ...اینجا آجر به آجرش پر از خاطره است- ..!دفنم کنن

...خدا نکنه عمه جوم این چه حرفیه که میزنین_

چی دیگه برام مونده تو این دنیا جز این ....هر روز دارم انتظار مرگمو میکشم ...کردم دیگه بسمه من عمرمو- ...خونه،که مثل خودم عتیقه شده

Page 185: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

185

...عمه تو رو خدا بسه بعد از مدت ها اومدیم و شما همه اش از مردن حرف میزنین-

...حقیقته دخترم-

..گریه ام می گیره ها ...عمه تو رو خدا-

خم شد کیفشو از روی مبل ...خاطره که از قیافش مشخص،بود چقدر ناراحته ....عمه آه از نهادش بلند شد ....برداشت و از داخلش یه کتاب آورد بیرون گرفت سمت عمه

...به دردتون میخوره شعرهای لطیفی داره ...اینو واسه شما گرفتم-

...ر میکنیهمیشه،منو غافلگی -...عمه کتابو از خاطره گرفت

...شمام بهمون افتخار بدین و یه سر بیاین اون طرفا-خاطره گونه ی عمه رو بوسید

..می دونی که توان راه رفتن هم ندارم چه برسه بیام اون سر شهر-

...شما امر بفرمایید خودم میام دنبالتون-

...رضا داداشی بریم- ...خاطره سرشو برگردوند سمتم

دم در خاطره هر چی گشت ...ز سر جام بلند شدم خداحافظی کردیم و از خونه اومدیم بیروناز خدا خواسته ا ...میری بیاری ...فکر کنم روی میز جا گذاشتم- ...سویجشو ندید به من نگاه کرد

...نمیشه پیاده بریم-

....بشمار سه برگشتی- ...اخم کرد

سویجو روی میز دیدم رفتم و برش داشتم اما قبل ...در زدم و وارد شدم خوشبختانه کسی نبود ..مجبور شدم برگردمیجو سو- ...نمیدونم چرا این عکس برام جالب شده بود ...از اینکه برگردم نگام افتاد به یه عکس آویزون به دیوار

..برداشتی، برو دیگه

عذر خواهی کردم رفتم طرف در اما ی حس کنجکاوی باعث شد ..یق پشت سرم بودعمه دق ...نزدیک بود سکته کنم ...مرد کیه .عمه می تونم بپرسم این-..!جرات پیدا کنم

..نه-

....برو دیگه- ...جوابش غیر قابل انتظار هم نبود

...انگار جن دیده چه خبره- ...در حیاط رو محکم کوبیدم به هم ...به خودم اومدم سریع از خونه زدم بیرون

...تو رو خدا فقط بریم-سویجو دادم به خاطره

.هر چی میخوای خنده کن ولی حرف نزن باشه- ...نشستم کنارش ...داشت می خندید ...در ماشینو باز کرد

Page 186: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

186

دحسابی فکرم مشغول بو ...تا خونه نه اون حرف زد نه من ......همینجور که ماشینو روشن کرد سرشو تکون میداد ...اینقدر که اگه خاطره چیزی نمیگفت معلوم نبود کی به خودم بیام

..داره چیکار میکنه-

کی؟- ...هاج و واج نگاش کردم

به جلو اشاره کرد

ورم نگاهم خورد به پونه سوار موت ...اینم جالب بود توی حیاط بودیم ...باورم نمیشد رسیدیم خونه ...سرمو برگردوندمخدا میدونه تنها چیزی که باعث میشد اون خونه و ....یه دفعه خاطره غش کرد از خنده ...ل میزدشده بود داشت پدا

این قدر درگیر بود که نفهمید ما ...دوتایی از ماشین پیاده شدیم ...عکسو از یاد ببرم دیدن همین صحنه بود ....متاسفم- ....پشتشیم

...بعد انگار که شک کرد برگشت همین که مارو دید هول شد موتور از دستش افتاد روی زمین ...بیچاره خشکش زد ...وسط راه بود میخواستم بندازمش دور- ...دستشو به هم مالید و کشید به لباسش

...تو که راست میگی-

...میشهفقط اینو یادت رفت بدون این روشن ن- ...سویج موتورو نشونش دادم

....اصال کی خواست روشن کنه !!!به من چه-

...قراضه ی بی قواره ی زشت...اصال خوشم نمیاد ازش- ....یه لگد محکم زد به موتور

..پونه هم حرصش،گرفت جیغ زد و رفت داخل ساختمون ...با خاطره به هم نگاه کردیم و زدیم زیر خنده

....عمرا بزارم بری!ا؟کج- ...موتور رو از روی زمین برداشتم

...جون داداش بی خیال کار دارم-

...از مدت ها میخوام آشپزی کنم دلت میاد تنهام بزاری.باید بمونی بعد-

....!تنها که نیستی اون جیغ جیغوهه پیشته-

..نه نیار باشه داداش ..رضا جون من-

...ونه اجرا کنم ملت خسته شدن از بس کل کل خوندنیه کمدی تراژدی هم باید اون تو با پ ..بابا من بیام داخل-

...میخوام کوکو درست کنم تا شام نخوری عمرا بزارم بری ...من این حرفا حالیم نمیشه-

...امروز کال افتادی روی دور حرف زور-

..آفرین داداشی- ...لپمو کشید

...اه خاطره می دونی که بدم میاد از این کار-

Page 187: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

187

...از بچگیت همین مدل بودی- ..خندید

...میرما-

...برو داخل -..سویج موتورمو از تو دستم کشید

..اخالق گورجه روت تاثیر گذاشته-

صدای تلوزیون می اومد سرمو برگردوندم دیدم پونه با یه کاسه بزرگ چیپس ...هلم داد و خودشم دنبالم اومد داخل ...ته داره فیلم نگاه کنهو پفک چهار زانو روی مبل نشس

...میشه من شام درست کنم تو بشینی پیش این-

..رضاااا-

...خشن میزنه ب جون خودم-

...این همه مبل یه جا دیگه بشین ..مجبور که نیستی بشینی بغل دستش

...برم طبقه ی باال اونجام مبل داره-

...میری اونجا میشینی دعوا هم راه نمیندازی- ..اخم کرد

...مگه میشه من پیش این باشم دعوا نکنیم-

...عین این پسرای خجالتی و ترسو نشسته بودی ..این زبونتو پیش عمه به کار میبردی ...وای چقدر حرف میزنی-

!؟؟؟ ..داشتیم-

...برو بشین-

ا مبل ازشبا فاصله ی دو ت ...اینبار دیگه لحنش خیلی خشن شد یه نفس عمیق کشیدم و رفتم پیش پونه ...پونه به طور نا محسوس که من نفهمم نگام میکرد ...سرمو چرخوندم ..چند ثانیه ای تو سکوت گذشت ...نشستم

...هان چیه کجاش خنده داشت- ...ولی اینقدر ضایع بود به زور خودمو کنترل میکردم نخندم

...بابا من که نخندیدم-

...چرا، قیافت داره میخنده-

گه میخندهقیافه هم م-

...میخنده .بله مال تو-

ت باشه تو راس- ...جدیدا داشتم رو خودم کار میکردم کمتر باهاش کل کل کنم به خاطر همین بی خیال حرفش شدم ...میگی

Page 188: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

188

...بله که راست میگم-

- ..یکنهمساکت شد برگشتم دیدم داره نگام ...تکیه زدم و خیره شدم به تلوزیون داشت فیلم هندی نگاه میکرد ؟ ...چیه

...همیشه تیکه می پروندی ..چرا جوابمو ندادی-

...از این به بعد دیگه نمی پرونم تو ترکم-

...چرا-

..ای بابا بچه تو باید از همه ی کارای من ایراد بگیری-

..باشه،هر جور راحتی- ..دوست دارم-

....تلوزیون اونوره- ..با اخم نگام میکرد

نه تو گوشی م _..گوشیم زنگ خورد عین جن زده ها سریع برگشت ..همینجور با ابروهای گره خورده پشتشو بهم کرد چرا میترسی؟

....این زنگ خور منه-

...به اسمت که نزدن دو هزار نفر اینو میزارن-

...ی این مال منهتو که میدونست ..؟؟؟.تو چرا گذاشتی-

...باشه عوضش میکنم تو اینقدر حرص نخور-

...الو- ..جواب دادم ...خیلی وقت بود ندیده بودمش ...به شماره نگاه کردم روشنک بود

...ببخشید دوباره مزاحم شدم .سالم-

...نه بابا این چه حرفیه شما مراحمین-

...از سر جام بلند شدم ازش فاصله گرفتم ...به پونه نگاه کردم عین رادار داشت گوش میکرد

...راستش میخواستم ازتون در مورد یه نفر پرس و جو کنم-

در مورد کی؟ -

...داریوش کریمی ..فک کنم همکالسیتونه_

؟؟؟.چیزی شده ...میشناسمش ...آهان-

...راستش واسه ی،امر خیره-

Page 189: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

189

...به سالمتی مبارک باشه-

...ی از دوستامه ازم کمک خواسته منم یادم افتاد به شماممنون ولی خواستگار یک-

...خواهش میکنم به نظر من که پسر بدی نیست سرش به کار خودشه-

یعنی قبول کنه؟-

...نه دیگه به این سرعت بره تو محلشون یه تحقیقی بکنه-

...راستش خودش شهرستانیه به خاطر همین از من کمک خواسته-

...ه من برم تحقیقیعنی میخواین ک-

...اگه این کارو بکنین خیلی ممنونتون میشیم-

...در حد توانم کمک میکنم ...باشه چشم-

...واقعا ممنون لطف بزرگی در حقم میکنید-

...خواهش میکنم-

منم صبح کالس دارم - ...آره صبح-ببخشید فردا کالس دارین؟ -

...بسیار عالی پس فردا منتظرتون هستم-....

...از لطفتونم سپاسگزارم ...واقعا ممنونم-

...چیه- ..همین که خداحافظی کرد برگشتم با قیافه ی متعجب پونه روبه رو شدم

....کی بود که اینقدر با ادب شدی-

...همه چیزو که نمیشه به تو گفت تو فیلمتو نگاه کن-

...کی بود گفتم-

راستشو - ...کوبوند تو سرم بازم جواب ندادم، نشستم سر جای قبلم و خیره شدم به تلوزیون.بالشتو ...جوابشو ندادم ...چی بهت گفت که هوای عشق و عاشقی زده به سرت ...بگو کی بود که رفتی تو فکر داری فیلم هندی نگاه میکنی

...چرا الل شدی جوابمو بده- ...اش بلند شد نشست کنارمهمینجور که حرف میزد تلویزیونو خاموش کرد و از سر ج

...خدایا کی منو از شر این راحت میکنی- ...محکم زدم تو پیشونیم

خدا به داد اون بدبختی برسه که قراره بشه شوهرت من پنج دقیقه میشینم اینجا روانی _ ..به پونه نگاه کردم ...تحملت کنه وای به حال اون کسی که قراره یه عمر ...میشم

Page 190: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

190

خیلی هم دلت بخواد من خیلی دختر خوبی -یه لگد محکم حوالم کرد ..از سر جاش بلند شد ...مثل بچه ها بغ کرد ...ام

....پونه چی شده عزیزم کجا- ......دوباره یه لگد دیگه حواله ی ساق پای فلک زدم کرد و رفت

خاطره با سینی چایی اومد ...اصال به حرفای خاطره محل نداد به جاش سرعتشو بیشتر کرد رفت سمت اتاقش ...بلد نیستین مثل آدمیزاد بشینین کنار هم ..مگه نگفتم دعوا نکنین- ...سمتم

ه میپرونه میگه چرا کنشستم دارم فیلم نگاه میکنم میگه چرا فیلم نگاه میکنی تی ..به پیر به پیغمبر من کاری نکردم- ..رفت.کرد و.آخرشم چند تا لگد نثارم ...جوابمو نمیدی

طفلک از بس ...جدیدا خیلی حساس شده سر کوچکترین چیزی جیغ و داد راه مینداره- ...نشست روی مبل ...بابا به زور که نمیشه کسی رو شوهر داد ...گذاشتنش تو فشار

..م خالی کردفدای سرت غصه اشو نخور همشو سر خود-

...ببین چه چایی برات درست کردم _....یه لیوان چایی گرفت جلوم ...خندید

..کار شما همیشه بیست بوده آبجی-

از اونجایی که میزشون بزرگ بود نشست ..واسه ی شام خاطره با کلی التماس پونه رو راضی کرد بیاد غذا بخوره ه حرف میزدم و شام میخوردم حواسم به اونم بود بیشتر داشت بازی همینجور که با خاطر ...روی دورترین صندلی

...پونه عزیزم دوست نداری ی چیز دیگه درست کنم- ...به خاطره اشاره کردم به پونه نگاه کنه ...میکرد تا غذا بخوره

...من کوکو خیلی دوست دارم ممنون- ....سرشو تکون داد

...کامال مشخصه که دوست داری-

..با تو حرف نزدکسی -

...به غذات نگاه کن بهش دست نزدی ...پونه جون رضا که چیزی نگفت عصبانی میشی-

...میخورم حاال-

...کی میخوری وقتی خواستی بخوابی-

..به خودم مربوطه-

..بابا چته می پری به آدم خاطره که باهات حرف میزنه آروم جوابشو میدی نوبت من که میشه اژدها میشی-

...یه کلمه ی دیگه حرف بزنی میزو فرو میکنم تو حلقت- ...یکی از کوکوها رو پرت کرد سمتم

...خاطره اجازه هست من برم میترسم حرفشو عملی کنه-

...نخیر شما بشین سر جات از امشب هم هیچ جا نمیری تو این خونه میمونی ما تنهاییم-

Page 191: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

191

..من غلط بکنم-

...رضا جدی دارم حرف میزنم-

..شبا شیفت دارم نمی دونی ....بابا بخوامم نمیتونم-

خدا شاهده بخوای نه بیاری با پونه دوتایی این میزو فرو میکنیم تو ...ساعت که شیفت نیستی 62می دونم -. ....حلقت

...قیافمو که دید غش کرد از خنده ...هاج و واج نگاش کردم

...این رو تو تأثیر گذاشته هااخالق های بد -

...بیا اینجا تنهاییم حوصلمون سر میره ...جدی گفتم-

...دستت درد نکنه بگو دلقکی دیگه-

..مگه نیستی؟؟؟-

...من با شما حرف نزدم با آبجیم بودم-

...تو .من شما نیستم توام-

...بابا این دیونه شده رفته- ...خندم گرفت

...تو این یه مورد به رضا حق میدم ...بسه دیگه- ....ه خاطره جلوشو گرفتحمله آورد سمتم ک

...یعنی من دیونه ام-

...خودتو کنترل کن ...خیلی جوشی شدی منتظری رضا یه جیزی بگه بپری بهش ...نه عزیزم-

....داد دستش یه لقمه ...آفرین دختر خوب- ...آرومتر شد پونه رو نشوند روی صندلی کنارش صورتشو بوسید

...بخور گلم می دونم گرسنه ای-

ره برای اینکه غذاشو بخو ...پونه همینجور که خیره به میز بود یه گاز به نون و کوکو زد و دولپی مشغول خوردن شدداشتم تو ذهنم کارهای فردامو مرور میکردم که صدای زنگ ...ساکت شدم و حتی سر کج نکردم که نگاش،کنم

مال من نبود روی میز رو نگاه کردم گوشی پونه بود خودش با خاطره بعد از شام رفته ...وشیم نگاه کردمبه گ ...اومد ...تماس،قطع شد باالی صفحه اش پيام نخونده داشت ...پرهام ...بودن تو آشپزخونه بلند شدم و گوشیشو برداشتم

شغول،بودم یه دفعه ی چیزی،محکم خورد تو همینجور که با گوشی،م ..از طرف دوستاش بود و پرهام ..بازش کردموسک من س- ...دستمو گذاشتم روی سرم برگشتم پونه با خشم تمام و دمپایی به دست پشتم وایساده بود ..سرم

...نیستم ک اینجوری گارد گرفتی

...گوشیم- ....دستشو دراز کرد

Page 192: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

192

...این زدن داشت- ..گوشی رو گذاشتم کف دستش

....گوشی،من دست میزنیبار آخرت باشه به -

...چند تا پیامتم خوندم-

خدایی متن ...فقط مال پر هامو خوندم ...آروم باش قسم،میخورم پیام های دوستاتو نخوندم- ...رنگش سرخ شد ...حداقل یه خسته نباشی،براش بفرست ...های قشنگی فرستاده

...گوشیتو بده_ ...دوباره دستشو دراز کرد

...گفتم گوشیت-جانم؟ -

..گوشی،من میخوای چیکار-

...بده گفتم گوشیمو از تو جیبم بیرون آوردم گرفتم سمتش-

...دنبال چی میگردی- ...نگاش کردم ...ازم گرفت

...می خوام زنگ بزنم به اون بگم این به دردت نمی خوره پر از عیبه-

...فقط این که منم ولی اون کیه ...نظر لطفته-

...همون دختر زشته-

...تو هر چی،میخوای،بگو ولی برای من خوشکلترین دختر دنیاست_ .....نشستم روی مبل

..اصال هم نیست- ...بی حرکت،شد سرشو چرخوند

...زشت و خوشکلیش به تو چه مربوط،که حرص میزنی-

....دوس دارم-

..نکنه داری حسادت میکنیببینم -

....دو حالت داره یا روحه و وجود نداره یا زشته ...نخیرم به چیش حسادت،کنم-

..متاسفم چون که هم زنده است و هم خوشکله-

....خوشکل ندیدی بدبخت- ...گوشیمو کوبوند تو قفسه ی سینه ام

...چسبیدی به مناونورتر بشین چرا _ ...اینو گفت و دست بغل بسته نشست کنارم

اخمشو بیشتر کرد ...جوابمو نداد

؟!الو با تواما-

Page 193: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

193

...خونمومه دوست دارم هر جا عشقم کشید بشینم-

سرگرم با گوشی.از اونجایی که جرات نداشتم به کنترل دست بزنم خودمو ...خودم رفتم و روی یه مبل دیگه نشستم ....پیوست توی سکوت محض بودیم که خاطره به جمعمون....کردم

....واجب شد یه چیزی بدم نذر ...ساکت دیدم.تا رو.چه عجب یه بار شما دو-

آبجی اجازه هست من برم؟ -

نخیر اول به من بگو پیشونیت چی شده که دو هفته اس هر چی میگم طفره میری؟؟؟-

..چیز خاصی نشده که بخوای نگران بشی- .

موتورش هم روکش گذاشته نگاه کردم درب و داغون شده ...شت می لنگنددروغ میگه تازه اون روز تو دانشگاه دا- ...بود با موتور تصادف کرده هیچی هم نگفته

.؟؟؟...پونه راست میگه ...خدا بکشتم-

...کسی با شما صحبت نکردا ...خانم مارپل-

..چجور تو میتونی هی تو کارهای من فوضولی کنی ولی من نه-

...کی اینجور شد ...خدا مرگم بده- ..لبشو گاز گرفت ....ت روی پیشونیمخاطره دستشو گذاش

....سه هفته قبل-

هان چیه تازه میدونم سه روز هم خونه ی یکی از دوستات - ...با چشمای گرد شده برگشتم و به پونه نگاه کردم ...بودی

؟؟؟ ....دونیتو اینا رو از کجا می ...یا قمر بنی هاشم دیگه دارم ازت میترسم-

رضا راسته؟ -

...بابا چیزی نشده بود این الکی گنده اش میکنه- ....به خاطره نگاه کردم

....چرا دروغ میگی جاسم میگفت وقتی رفتی خونه می لنگ-

...پس بگو اطالعات از کجا میاد- ....بقیه حرفشو خورد

؟...رضا من باید اینجوری بفهمم-

چیز مهمی نبوده که؟ -

...نه بیاری به قرآن اسمتم نمیارم ...اال که اینجوری شد از امشب حق نداری پاتو از اینجا بزاری بیرونح-

...خاطره-

Page 194: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

194

...فقط چشم-

...به خدا شبا شیفت دارم ....عزیز من بخوامم نمی تونم-

اگه قبول نکنی زنگ میزنم به مامان میگم تصادف کردی چیزی بهش ...داشته باشی صبح تا شب که سر کار نیستی- ....چنان بالیی سرت میاره که فقط خودت میدونی ...اونم ک میشناسی ....نگفتی

...تالفی میکنم- ...به پونه نگاه کردم

....پس قبوله-

......ای از این بهتر بودچیکار کنم دیگه قرارداد ترکمن چ-

...بعد از کالس گوشیم زنگ خورد نگاه کردم ...صبح کالس داشتم به خاطر همین از سر کار یه راست رفتم دانشگاه

....الو - ...روشنک بود جواب دادم

...!سالم آقا رضا من االن دانشگاهم شما کالستون تموم شده-

...وسایلمو جمع کردم گذاشتم توی کیفم

...تموم شد .همی االن-

بهم گفت کجاست ...از دور پونه رو دیدم خودم مسیرمو عوض کردم از سالن خارج شدم ...از کالس اومدم بیرون مثل همیشه خانوم و با وقار منو ..با لبخند رفتم سمتش ...گوشیو خاموش کردم و توی حیاط دانشگاه پیداش کردم

....جوابشو که دادم سرشو گرفت پایین- ....شنگ تحویلم داد و سالم کردکه دید از سر جاش بلند شد یه لبخند ق

....همیشه مزاحم میشم ...واقعا باید منو ببخشید-

....شما اینقدر به بنده لطف داشتین که تا آخر عمرمم بهتون مدیونم ...نه بابا این چه حرفیه-

...شرمنده نکنین هر کاری کردم وظیفه ام بوده-

....این آدرس آقای کریمیه- ...فش یه کاغذ بیرون آورد گرفت سمتماز تو کی

اری چیز خنده د- ...یه لحظه یادم افتاد به پونه خندم گرفت جاش خالی بود واسه این پسره هم پرونده تشکیل بده گفتم؟

...یه خاطره تو ذهنم تداعی شد ...ن-..سرمو تکون دادم

...خب خدا روشکر باعث لبخندتون شدم- ...لبخند تحویلم داد

...من امروز وقتم آزاده میخواین همراتون بیام- ...سر کیفشو بست

!!!فقط من موتور دارم ..هر جور دوست دارین- ....همینجور که به آدرس نگاه میکردم جوابشو دادم

Page 195: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

195

....با ماشین من بریم- ....سویجشو گرفت سمتم

...ه فقط یه،لحظه به یکی از بچه ها بسپرم موتورو ببره خونهباش-

الو کجایی؟-....!گوشیمو بیرون آوردم شماره ی جاسم رو گرفتم

...آ ی الو یو پی ام سی ...مو االن تو دستشویی ام ...سالم کوکا-

...با نمک با موتور من برو خونه من جایی کار دارم- ...از روشنک فاصله گرفتم

کا کجایی؟ کو-

...روبه روی درب خروجی-

....صبر کن جایی نری ها اومدم-

در عرض چند ثانیه جلوم ظاهر شد اینقدر ذوق زده بود که اصال ....جاسم عشق موتور بود ...گوشی،رو قطع کرد ...جون تو و رخش- ...سویجو دادم بهش ...روشنک رو ندید

....مو رستمم خیالت تخت کوکا- ...خندید

....تند نری ها-

....گوفتوم که رستموم -

...آخرین باری که سپردم بهت کارشو ساختی ...از همین میترسم-

....او موقع بلد نبودوم حاال بلدوم- ..خندید

...مو بروم دیگه کاری نداری- ...سویجو تو دستش فشرد

....برو فقط یادت نره چی گفتم-

...ری از چیزایی که دوست داری بعضی وقتا بگذری کوکاباید یاد بگی- ...زد رو شونه ام

..خیلی وقته یاد گرفتم تو هم اینقد حرف نزن برو تا پشیمون نشدم- ...آه از نهادم بلند شد

حاال میتونیم- ..بیچاره ترسید پشیمون بشم ...چند قدمی ازم فاصله گرفت و از همون جا خداحافظی کرد و رفت ..بریم

....معطل شدین ...واقعا عذر میخوام- ...برگشتم سمتش ...اصال حواسم به روشنک نبود ...یمزدم تو پیشون

....به خاطر خودتون گفتم که شاید کار داشته باشین ...نه گفتم که کاری ندارم-

...نه اتفاقا من تا شب بیکارم-

Page 196: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

196

..پس بریم- ...لبخند زد

...بریم- ....سرمو تکون دادم

...شما زحمتشو میکشین- ....رسیدیم به ماشینش سویجو گرفت سمتم

...خودتون برونین من راحتم-

....آدم معذب میشه ...باید مرده بشینه پشت فرمون ...ولی من معتقدم وقتی یه مرد همراه آدمه-

...برای من فرقی نمیکنه سویجو ازش گرفتم- ...سرمو تکون دادم

....فقط به خاطر اینکه معذب نباشین-

خواستم سوار بشم که نگام افتاد به پونه اونطرف خیابون با چشمای گرد ...با لبخند در ماشینو باز کرد و نشست ....بدون توجه به اون نشستم و درو بستم ....داشت نگام میکرد

تو سکوت محض بودیم که رسیدیم ...یکردمیه آهنگ مالیم گذاشت و من نزدیک ترین مسیر رو تو ذهنم بررسی ماول از همه از سوپری محل شروع ....ماشینو سر خیابون پارک کردم و رفتیم واسه تحقیق ...به همون آدرس

...پشت میز یه پیرمرد مو سفید نشسته بود ...به بهونه ی خرید وارد شدیم ...کردیم

...سرشو بلند کرد ...سالم حاج آقا-

...علیک سالم ...اج آقا گفتنم خوشش اومدانگار از ح

....حاج آقا چ مغازه ای دارین آدم حض میکنه فقط نگاش کنه-

...بینه پسرمچشات قشنگ می-

م بگم جون یه کال ...ماشاالله با این سن و سالتون خوب تر و تمیز و با سلیقه اینجا رو چیدین ...نه بابا این چه حرفیه- ....پسنده

...شرط می بندم حاج خانوم حسابی هواتونو دارن ...چی بگم واال- ..خندید پیر مرده

.اون که بله بنده ی خدا تا بود حواسش به من بود از وقتی رفت دیگه- ...کاله سفیدو شو از روی سرش برداشت

..خدا بیامرزتشون- ...آه از نهادش بلند شد

...خدا رفتگان شما هم بیامرزه دخترم-

...اصال اجازه بدین امروز در بست در خدمتتونم تا از دلتون در بیارم ...شرمنده نمی خواستم ناراحت بشین حاج آقا

...ببینم با من کاری داشتین ...اون خدا بیامرز هم عمرش به دنیا نبود ...نه پسرم این چه حرفیه ناراحت که نشدم-

...ماومدیم ماست بخری _از تو یخچال یه ظرف ماست برداشتم

Page 197: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

197

...قابل نداره پسرم- ...ظرف ماستو گذاشتم روی میز ...روشنک هاج و واج نگام میکرد

....ماستش که خوبه؟؟؟ ...خواهش میکنم-

...چی بگم واال من که توش نیستم _

...باید بدونین که ماستش خوبه یا نه...شنیدم کارخونه داره این ماسته تو همین محل زندگی میکنه-

...یمی رو میگینآقای کر -

...آره تو این محل زندگی میکنن درسته-

با این همه دبدبه و کبکبه یه دونه خدمتکار ...خدا بیامرزه خانومشو خیلی زن مهربونی بود- ...سرشو تکون داد ...ولی بیچاره مثل خانوم من عمرش به دنیا نبود ...خیلی هم خوش حساب بود ...نگرفت همه کاری رو خودش میکرد

ای مثل بقیه ی جون ...ولی بنازم پسرش یه لحظه هم تنهاش نمیزاره ...از وقتی مرد آقای کریمی هم خونه نشین شد ....و چسبیده به زندگیش ...این دوره نیست سرش به کار خودشه

پسر خوبیه پس؟ -

ادرش نور به قبر م ...شخصیتیه جون با ....اتفاقا پیش پای شما اینجا بود ...چرا بد باشه- ...بقیه ی پولمو پس داد خیلی با ادبه پسرم ...بباره با این بچه تربیت کردنش

پس این ماست خوبیه؟-

...راستی شما رو تا حاال زیارت نکردم تازه اومدین به این محل !!ان شاالله که خوبه بازم مشتریم میشی-

..دوستام اینجاست اومدیم یه سری بزنیمنه بابا این محل کجا من کجا خونه ی یکی از - ....خندیدم

....ولی ماشاالله خانومت بر عکس خودت خیلی ساکته ...به سالمتی پسرم-

..رفت بیرون.به روشنک نگاه کردم از خجالت سرخ شده بود یه،ببخشید گفت و

..حرف بدی زدم ناراحت شد-

..دیگه مرخص میشمبا اجازه من ....نه حاج آقا اختیار دارین چرا ناراحت بشه-

..یه لحظه وایسا-

...برگشتم خم شد و از زیر میز یه چیزی گذاشت جلوم

دخترا این جور چیزا رو خیلی دوست دارن ...اینو بده بهش-

..دستتون درد نکنه حاج آقا- ..به پاستیل روی میز،نگاه کردم

..مهمون من- ...پس داد ..پولشو گذاشتم روی پیشخون

Page 198: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

198

..بابا اختیار دارین نه_

...حاج آقا دو تاست_ ..خندم گرفت ..پاستیل رو برداشتم دو تا چسبیده به هم بود

..ورش دار به،جاش برای زنم فاتحه بفرست_ .لبخند زد

...ای به چشم- ...به حالت تعظیم سرمو گرفتم پایین

فتم یه پاستیل رو گر ...رفتم سمتش ...ماشین خداحافظی،کردم و اومدم بیرون روشنک سر به زیر تکیه زده بود به ...اینو حاج آقا دادن گفتن فاتحه بفرستین- ..با چشمای گرد شده نگام میکرد خندمو کنترل کردم ..جلوش

...ممنون- ..دوباره لبخند روی لبش ظاهر شد

...بیاین بریم به بقیه ی،تحقیقمون برسیم ..من،که کاری،نکردم-

شاید سه ساعت تموم کل محل و زیر و رو کردیم وقتی،سوار ماشین شدیم دوتا ....م راه افتادباشه گفت و دنبال نشستم پشت فرمون نگام افتاد به ...داشتیم ....پالستیک پر از نوشابه،و لوله و چسب،و دفتر،و سیب زمینی و

به می دونست ...اه خندم گرفتنا خودآگ ..پوشک بچه ...مسواک ...جوراب مردونه ...پالستیکی که دست روشنک بود ....وسایال رو گذاشت،صندلی عقب ...چی میخندم خودش،هم،خندید

...واقعا باید ببخشید پول همه ی اینا رو ازش میگیرم بهتون پس میدم-

...پول میخوام چیکار میبرم خونه استفاده میکنم-

...فکر نکنم همه اشو بتونین استفاده کنین-

....باالخره یه کاریش میکنم- ..رد خنده ام شدت گرفتبه پوشک اشاره ک

....جانم- ..تو همین حین گوشیم زنگ خورد از تو جیبم بیرون آوردم و جواب دادم

....الو رضا کیه داره میخنده-

...آبجی گلم غیرتی شده- ...صدای خاطره بلند بود روشنک فهمید آروم عذر خواهی کرد و جلوی دهنشو گرفت

...طفره نرو جواب بده رضا-

...نترس بابا اومدیم برای امر خیر-

....خدا مرگم بده رضا تنهایی_ ..جیغ زد

...واسه،تحقیق واسه یکی دیگه اومدم ...نه از اون لحاظ-

..قلبم داشت وای میستاد ...خدا بگم چیکارت کنه-

...غلط کرده مگه من میزارم-

Page 199: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

199

...رو نشو ببینم مگه قرار نشد بیای خونه زنگ بزنم به مامان گزارشتو بدم.پر-

...پنج دقیقه دیگه که نمیشه تا بیست دقیقه دیگه اونجام-

..آفرین حاال شدی داداش گلم-

...چیزی الزم نداری-

...نه بیا همه چی هست ناهار نخوردم منتظر توام-

..بابا دیگه شبه_

.دقیقه 21د ش ...اومدی-

...چشم- ..سرمو تکون دادم

...من میرسونمتون و بعد میرم- ...خداحافظی کردم و ماشینو روشن کردم

...نه اتفاقا میخواستم بگم باهم بریم من با ماشین بر میگردم-

...این چه حرفیه_

...شما این لطفو در حق دوستم کردین منم کمترین کاری که ازم بر میاد همینه ...نه نیارین آقا رضا-

ببینم حاال می خواین چه جوابی به دوستتون بدین؟- ...راه افتادیم

همه تایید میکردن پسر خوبیه ...همون چیزایی که شنیدم- ...با لبخند به خیابون نگاه میکرد

....نواده داره، اهل خالف و اذیت وازار دادن و دوست دختر نیستپسر خوبیه خا

گوشی تو محل آب بده بابا شاید فرهنگشون به هم .ولی به نظر من یه نفر از خانواده ی دختره باید بباد یه سر و- ...نمیخورد

..شما نگران اونش نباشین یه فکری کردم-

...قدر کاراگاه شدننمیدونم جدیدا دخترا چرا این- ...خندم گرفت

...چیزی گفتین-

...برای خودم جوک گفتم- ...سرمو تکون دادم

...اگه موردی نداره به منم بگین آخه عاشق جوکم-

...چرا؟- ...بهتون نمیاد- ...سرشو تکون داد ...واقعا-

....ببخشیدا ولی بهتون میخوره خیلی با کالس باشین-

Page 200: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

200

!یعنی هر کی با کالسه جوک نمیخونه نمیخنده؟- لبخندش،پر رنگ تر شد

...حق با شماست ....واال چی بگم- ...ماشینو نگه داشتم

....ناراحت شدین ...ممنون ولی چرا نگه داشتین-

...نه اختیار دارین فقط اونجا که میرم مسیرش از خونتون دوره من اینجا پیاده میشم شمام برین به سالمت-

این چه حرفیه این کمترین کاریه که می تونم براتون انجام بدم البته خودتون راننده هستین من که کاری - ..اخم کرد ....نکردم

...بازم یک هیچ به نفع شما- ...از صبح همینجور تعارف رد و بدل شده بود بی خیال شدم و ماشینو روشن کردم

وقتی رسیدیم به وضوح متوجه تعجب روشنک شدم .....رون خیره شدبه بی .همینجور که لبخند میزد از تو شيشه خواهرتون اینجا زندگی میکنه؟ - ..ماشینو که نگه داشتم با چشمای پر از سوال برگشت سمت من

...آره چطور مگه-

...عذر میخوام خونه ی خودشونه یا !!!!راستشو بگم خیلی باال شهره- ...سرشو تکون داد

...عروس این خونه است_به خونه روب رو اشاره کردم ....ممیون حرفش پرید

از ماشین پیاده شدم به دنبالم پیاده شد اومد سمتم سویجو گذاشتم کف ...بیشتر به شاخ درآوردن نزدیک میشد ...مبارکتون باشه ...ماشین خوش دستیه- ...دستش

ت نم میتونم یه سوال بپرسم راستش مغزم داره سوفقط ببخشید بازم فضولی میک ...خواهش میکنم قابلتونو نداره- ....میکشه

....بپرسین تا سوت نکشه-

...راستش میخواستم بگم شما ک خواهرتون اینجا زندگی میکنه پس چرا-

...هر کسی واسه خودش یه معیار خاصی داره منم از این قاعده مستثنی نیستم- ...فهمیدم چی میخواد بگه

...این مورد باهاتون موافقم در-سرشو تکون داد

بازم ممنون از لطفی که در حق من و دوستم کردین، در ضمن از طرف من به خواهرتون سالم _...سوار ماشین شد ...برسونین

...میخواین بیاین داخل ...خواهش میکنم-

...یه عالمه تشکر بیشتر از این شرمنده ام نکنین- ...استارت زد

...اگه میشه منم از نتیجه ی این خواستگاری با خبر کنید- ...شیشه ی ماشین نگام کردخواست بره زدم به

...آقا رضا ..چشم- ...لبخندش پر رنگ تر شد

Page 201: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

201

..چشمتون بی بال به خانواده سالم برسونین خانم ستوده-

د اخالق یکنم ناظم باگه میشه به من نگین خانم ستوده روشنک صدام کنید احساس م ...بازم چشم-سرشو تکون داد ..به نظر میام

....چشم روشنک خانم- ..خندیدم

سفید صندوقدار روشنک گرفتم و خواستم برم سمت خونه 602همینجور با لبخند ازم خداحافظی کرد، نگاهمو از ...ا نهییه جورایی مستأصل شدم برم ....با دیدن پرهام با اون ماشین شاسی بلند مشکیش دم در خونه جا خوردم.که

با بی میلی تمام رفتم سمتش اون بر خالف من با ...در واقع مجبور شدم برم ...وقتی به خودم اومدم که صدام زد ...گرمی سالم و احوال پرسی کرد

...انگار قراره ما همیشه با هم مالقات کنیم-

..کار سرنوشته چیکارش میشه کرد- ..سرمو تکون دادم

..دیدم اون خانوم همسرتون بود قصد فضولی نداشتم ولی-

...آبجی پشت درم- ...بی خیال جواب شدم و تماسو وصل کردم ...تا خواستم جوابشو بدم گوشیم زنگ خورد

...خدا بگم رضا چکارت کنه دلم هزار راه رفت-

- ...نگاه کردمبه پرهام ...درو باز کرد ....تا خواستم بگم پرهام هم هست شارژ گوشیشم ته کشید و خاموش شد .این چند وقته سرش خیلی شلوغ بود نمی خواستم ...راستش من اومدم پونه رو ببینم

...بفرما داخل ...بابا چرا واسه من توضیح میدی-

همینجور تا رسیدن به ساختمون حرفای ...چشمامو بستم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم داخل ..با لبخند وارد شد ...د تا رسیدیم به ساختمونقلمبه سلمبه تحویلم دا

..دقیقه صبر کنید من یه اعالم کنم .شرمنده داداش دو- ...قبل از اینکه بره داخل پیش قدم شدم

...خاطره_ ...سریع درو باز کردم ...فرصت حرف ندادم

..دمزنگ بزنم به مامان آمارتو ب ..شب شد ..رضا این وقت اومدنه- ..آشپزخونه اومد بیرون .سریع از تو

...این پرهامه پشت دره برو خودتو بپوشون ..بابا یه کم صبر بده-

کی؟ -

...خاطره سریع رفت باال من رفتم سمت پونه...اینبار پونه بود

برو یه چیزی بکن تنت مهمون دارین؟ -

..لباس تنمه کوری-

Page 202: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

202

..برو بیشتر بپوش به صالح خودته-

...به خاطره گفتی کی اومده ...برو ببینم-

پونه هم انگار جن دیده جیغ زد فرار ...صدای در اومد و بالفاصله پرهام اومد داخل و یه راست نگاش افتاد به پونه ...خندمو خوردم رفتم پیش پرهام ...کرد سمت اتاقش

...چی شد چرا جیغ زد-

...هیچی شما بشین راحت باش-

رفتم طرفش آروم ...ین از همون جا داشت چشم غره میرفتخواست بشینه روی مبل که خاطره از پله ها اومد پای ..جون داداش خواستم بگم گوشیم خاموش شد- ..گفتم

..خیلی خوش اومدین آقای پرهام- ...رفت سمت پرهام

نگام به خاطره بود و حواسم ...با ادب و متانت با هم سالم و علیک میکردن ...اون بیچاره هنوز ننشسته بلند شدربع ساعتی گذشته بود و خبری ازش نشد خاطره یه عذر خواهی کرد و رفت که ...ه که داره چیکار میکنهپیش پون

اون فلک زده هم خودشو با خودنویس توی دستش مشغول کرده بود که با صدای خاطره چشم ..پونه رو صدا بزنهو با یه ببخشید گفتن رفتم پیش بلند شدم ...خاطره اشاره کرد برم پیشش ...سر برگردوندم ...ازش برداشتم

چی شده آبجی؟- ....خاطره

...رضا هر کاری میکنم پونه حاضر نمیشه بیاد پیش پرهام میگه بگو مریضه-

..کوره کر که نیست ...بابا این بدبخت خودش دید حاال دیدنم هم هیچی جیغشم شنید-

همه اگه مادرجون بف ...ر میدونی یه کاری کن بیادنقطه ضعفش رو بهت ...؟؟؟.چیکار کنم نمیاد تو راضیش میکنی- ...واویالست

...باشه آبجی خیالت تخت خودم راضیش میکنم-

...عاشقتم- ...رو انگشت پا بلند شد گونمو بوسید

....نگو که بیست و چهار ساعته است- ..دستمو کشیدم روی صورتم

...م برم پیش پرهامتو برو تا من ...نترس با دستمال پاک میشه_ ...خندید

...زیاد باهاش حرف نزنیا غیرتی میشم-

..دیونه-

با یه مکث کوتاه در زدم طبق معمول جواب ..به در روبه رو خیره شدم ...همینجور که می خندید زد به بازوم و رفتاتاق پهن بود روی تخت سرمو چرخوندم و از میون تموم خرت و پرت هایی که تو ....نداد درو باز کردم یا الله گفتم

..رفتم داخل ....زانوهاشو بغل کرده بود.نشسته بود و ....پیداش کردم

Page 203: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

203

...حداقل یه جاده این وسط برای عبور و مرور باز کن_

...گربه خورد ....قدیما زبون داشتی- ....بدون اینکه جوابمو بده سرشو ازم برگردوند

میاد داشته مسخره ات میکرده یه لحظه تصور کن شبیه هاچ زنبور عسل هر کی گفته اخم بهت _ ..!با اخم نگام کرد ...میشی

...برو بیرون از اتاقم- ...به جای اینکه ناراحت بشه خنده اش گرفت بالشتشو پرت کرد طرفم

و یاینور اقیانوس کفش اینور جزایر لباس اینور دیگه و ...خدایی منظره ی خوبی داره اتاقت- ...نشستم لبه ی تختفقط موندم این تخته این وسط کشتیه یا ..کوه تپه درست کردی ...که النه جزوه های فلک زدم ام ...حساب میشه

...قایق

..آخر سر هم سرشو فرو کرد تو مالفه و جیغ زد ...به زور جلوی خودشو گرفته بود نخنده

..مبرو بیرون گفت- ....یه دفعه بلند شد و نگام کرد موهاش تو صورتش بود

..هو هو هو ...شدی.با این قیافت شکل جنای تو فیلما-

...حاال دیگه جن نیستم پاشو ب- ..با حرص نگام کرد و موهاشو با کش بست پشت سرش

بابا گفتم شکل جن شدی نگفتم که واقعا - ...حرفشو نصفه نیمه گذاشت حجوم آورد سمتم که خودم دور خیز شدم ..ترسیدم ...جن شو

...صورتت چی شدهببینم - .

...هان -

الهی که نسل این آت و اشغاال منقرض بشه ملت یه نفس راحت - ..به خودم نگاه کردم ..رفتم سمت میز آرایشش ..بکشن

...دستمال نداری تو وسایالت- ...میزشو نگاه کردم

....کو دستمال ...الو- ...برگشتم ...ساکت بود

..خیلی بی حیا شدی-

...جانم-

...اصال هم کی گفته تو پسر خوبی هستی خیلی هم کثیف و هرزه- ...روی تخت شیرجه اومد سمتم از

..بغض کرد

....کال عادت داری نصفه نیمه حرف بزنی-

.....دوست دارم-

Page 204: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

204

...حاال دستمالت کجاس ..ممنون از نظرت ...باشه-

...برم بیرون برای خودت بد میشه ها گفته باشم من این مدل- ...نگاش کردم ...عمرا بهت بدم-

...بعد واسه من ادا میاد- ...!گر گرفت با خشم در کشو اولی رو باز کرد و یه بسته پرت کرد تو سینه ام

چه ادایی؟- ...همینجور که یه دستمالو برداشتم نگاش کردم

...بفرما دختر خوب و پاکتون هم دیدیم ...دختره خوبه پاکه چادریه-

.؟؟؟.اگه کار اون نباشه چی_ ....کردم .با دستمال صورتمو پاک

...امروز دیدمتون ...حاال فهمیدم کار کیه ...آشغال ...خاک تو سرت- ...یه چیزی محکم کوبوند تو سرم

...اتفاقا منم دیدمت قیافت دیدنی بود- ...نگاش کردم

...حاال که اینجوریه به اون دختر چادریه میگم بهش خیانت کردی-

...مگه ادرسشو داری ...برو-

...گیر میارم-

...بهت بگم کار هیچ کدومشون نیست چی_ ...خندیدم

...پست رذل خیانت کار- ...جاخالی دادم کفشش خورد به دیوار

...میخوای شمارشو بدم بهت ....نظر لطفته-

...اگه راست میگی بده- ..ریز کرد اومد سمتمچشماشو

...شرط داره-

..هیچ وقت نشنیده شرط قبول نکن- ...قبول-

....تو شرطتو بگو-

..اگه بهت ثابت شد من خیانت کار نیستم باید اون کاری که میگم بکنی-

...خوشم میاد اصال فکرم نمیکنی- ...قبول-

...شمارشو بهت میدم زنگ بزن ...باشه - ..ثابت کن-

...بگو -...گوشیشو از روی تخت برداشت

...گفتم بگو- ...از گارد گرفتنش خندم گرفت

چیه؟ - ...شماره رو گفتم هنوز به آخر نرسیده بودم که با چشمای ریز نگام کرد

Page 205: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

205

این شماره ی خاطره جونه؟_

...آفرین دیدی ثابت شد - ...خندیدم

...دروغگو -....م زد تو پاممحک

...دروغم کجا بود-

یه کم هم به عقلت رجوع کنی میفهمی وقتی اومدم ای مدل ...نه به قرآن برو از خودش بپرس- ...منو مسخره کردی نبودم

....خب دیگه حاال نوبتی هم باشه نوبت شرط منه-....سرشو گرفت پایین و رفت تو فکر

..تو تقلب کردی- ...با اخم سرشو گرفت باال

...قول دادی باید پاش بمونی ...الکی به آدم انگ نچسبون-

...عروسک کیتیشو که روی زمین افتاده بود با پاش پرت کرد و با اخم نشست روی تختش

...شرطتتو بگو-

...یه دفعه انگشت اشارشو به عالمت تهدید گرفت سمتم

...هر چیزی رو قبول نمیکنم ...ولی گفته باشما-

...دست از تمیز کردن صورتمو کشیدم و از تو آینه به خودم نگاه کردم

....شاید گفتم خودتو بنداز تو چاه... .بچه ...بعد قبول کن برای این موقع هاست.نه دیگه وقتی میگم اول فکر کن-

...اینو با حرص گفت ...شرطتتو بگوووو-

...از اون جایی که من پسر ماهی ام اینبار رو بهت تخفیف میدم- ...ندم گرفتخ

....میگی یا النچیکومو بیارم-

...خشمگین نشو حاال تا بخوای پیداش کنی من در رفتم- ....خندیدم

....رضاااااا-

...ختشرطم این بود پاشی مثل بچه یه آدم بری پیش اون پرهام بدب- ....یه نفس عمیق کشیدم

دستمال رو انداختم تو سطل ....زل زده بود به فرش فانتزی کف اتاق ...بعد از چند لحظه سكوت برگشتم سمتش ...این پاک بشو نیست_

ه موهاتم بپوشونی دیگ ..یه،دست لباس خوب بپوش ....از اونجایی که به حرفت پشت نمیکنی- ....رفتم سمت در ....عالی میشه

Page 206: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

206

رفتم پیش ......آخرین نگاهمو ازش گرفتم درو باز کردم و اومدم بیرون ..زل زده بود به فرش هنوز .جوابمو نداد سقوط ...معلوم بود کالفه است صدای پای منو که شنید فکر کرد پونه است تا خواست بال در بیاره ...پرهام و خاطره

..چی شد- ...کرد نشستم پیش خاطره خم شد سمتم

...رضا- ....اشتماز روی میز یه سیب برد

..خدا داشتم سکته میکردم به_ ..یه نفس راحت کشید ...میاد-

...چه خبرا چه احوال جناب مهندس،- ....روکردم سمت پرهام

اخیرا یه پروژه ی دولتی کار میکنم که بیشتر ..خبر که همه اش مربوط به کار میشه- ...خودشو روی مبل جاب جا کرد ...وقتمو گرفته

....گ تموم بزارینپس سن-

ق نداره یه حاال فر ..من همیشه بر این باور بودم وقتی تو زندگی خوشبختم که هر کاری رو تا نهایت توانم پیش ببرم- ....خرید ساده باشه یا یه پروژه مهم کاری

...سالم-

شو از روی میز برداشتشاخه گل...جواب سالمشو به گرمی داد .قبل از اینکه سر برگردونم پرهام مثل فنر پاشد ...قابلتو نداره عزیزم _...گرفت سمت پونه

....پونه جون بشین پیش آقا پرهام-

نمی دونم چرا یه تیکه سیب پرید تو حلقم به سرفه افتادم تا خواستن بلند ..تازه وقتی نشستن نگام افتاد ب پونهوقتی خواستم سر بکشم نگام افتاد به چشم های لیوان آب رو از خاطره گرفتم و ...شن اشاره کردم چیزی نیست

خاطره از سر جاش بلند شد ...نگران پونه

....با اجازه ما بریم تو حیاط شمام اگه دوست داشتین بیاین-

...یه چشم تحویلمون داد یه جورایی از دست مزاحممون راحت شد ...مشخص بود پرهام هر آن ممکنه بال در بیاره ....نشسته بودیم روی تاب دونفره که خاطره به حرف اومد ..حیاط با خاطره رفتم توی

وای ..تا االن سابقه نداشته تو خونه حجاب این جوری داشته باشه ..رضا اصال باورم نمیشه پونه با روسری اومد-تیه نه کم گیر میاد دختر این دوره کم رو باشه، دختری که نه اهل دوس ...دیدی چقدر خجالت میکشید ...عزیزم

فک ...واقعا خوش به حال پرهام ...فرشته اس به خدا ...خیابون گردی نه پز میده نه حتی با این همه ثروت لوسه مگرنه پرهام با این همه دبدبه و کبکبه کم کسی ...کنم خودشم فهمیده چه فرشته ای نصیبش شده که اینقدر سمجه

...نیست

....آبجی-

...چیه داداش -....نگام کرد

Page 207: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

207

...اگه تعریفات تموم شد به فکر این شکم منم باش دارم غش میکنم اگه هم خبری نیست برم پیش جاسم-

....الزم نکرده من ناهار نخوردم گذاشتم بیای حاال واسه من کالس میزاره- ...از سر جاش بلندشد

...سیب هم که خوردم کوفتم شداون یه تیکه ....کالسم کجا بود باور کن گشنمه-

..شما اینجا باش،غذا رو گرم میکنم خبرت میدم ....باشه چشم-

یه لبخند تحویلم داد و رفت چند لحظه بعد از سر جام بلند شدم خواستم یه چرخی بزنم که با باز شدن در سرمو ..پونه و پرهام اومدن بیرون خارج از دیدشون بودم ....برگردوندم

بر عکس خیلی از امثال خودش ...فاصله هم میتونستم ذوق وشوقی که پرهام تو وجودشه رو حس کنم از همین همه ....اونقدر مغرور نبود و پای کسی که دوست داشت بد جور وایساده بود کافیه یه نظر باهم مقایستشون کرد

پرهام دست پونه رو ...حیاط میگشتن همینجور که توی ....خانواده فرهنگ ثروت و حتی قیافه ..جوره به هم میومدن ...به کل از اونجا دور شدم.نگاهمو ازش گرفتم و ...گرفت

...همیشه میگفتن کبوتر با کبوتر غاز با غاز

سرم به دوران افتاد یک آن زد به سرم که از این خونه برم بیرون اما با ...یه،پوزخند مسخره روی لبم نقش بست ....داداشی کجا- ...صدای خاطره سر جا میخکوب شدم

...میخوام برم برات گل بچینم- ....با لبخند برگشتم طرفش

....بیا غذا آماده است ...دیونه-

....سر جمع یه قاشق نخوردی ...همینقدر بود..ه،اینقدر گشنمه گشنم _

چیزی شده رضا پکری،؟ - ...قاشق و چنگالمو گذاشتم روی میز و تکیه زدم به صندلی

....خوابم میاد- ....چشمامو بستم

...غذاتو بخور بگیر بخواب-

...دست گلت درد نکنه خوردم-

...ببینم نکنه بدمزه شده ...رنج هم نخوردیپنج تا دونه ب ....چی چی و خوردم- .چشماش گرد شد

...اگه به دستپخت خودت شک داری من ندارم- ....خندیدم

..گفتم که خسته ام- . .پس چیه-

...پاشو برو باال بگیر بخواب_ ...خاطره بشقاب رو جلوم برداشت ....اینجوری نمیشه_

...میرم خونهبا اجازه ...باال نه -....از روی صندلی بلند شدم

...اینقدر نگهت میدارم تا اینو بخوری بعد بری ....غذاتو که نخوردی ...اجازه بی اجازه-

Page 208: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

208

...ثواب هم داره ....این هم بزار میبرم با جاسم میخورم ...آبجی جون من بی خیال شو-

....برای اونم ببر،ولی تا شب همین جایی-

....تا دلم برای اون پوریای بدبخت میسوزهبعضی وق- ....سرمو با ناچاری تکون دادم

چه عجب یه بار به پوریا حق دادی؟- ...خندید

...فقط جلوی خودش نگو پررو میشه-

..حاال هم پاشو برو ااستراحتتو بکن که میدونم خسته ای ....دیونه ای به خدا- ...خندید

....باور کن تو این خونه خوابم نمیبره_ ....رفتم سمت در

....در اتاق خاطره رو باز کردم و خودمو انداختم روی تخت ....با سرعت پله ها رو دوتا یکی کردم رفتم باال ...رضااااا- ..اعتراف میکنم چند لحظه بعد بیهوش شدم

پریز برقو پیدا کردم و ...چشمامو که باز کردم همه جا تاریک بود کش و قوسی به خودم دادم و از سر جا بلند شدم خواستم از اتاق ....تا چشمام به روشنایی عادت کنه چند لحظه طول کشید ...کلید کنارش زدم همه جا روشن شد

خم شدم و از زیر تخت کشیدمش بیرون برش ...برم بیرون که یه چیزی زیر تخت نظرمو جلب کرد یه تیکه کاغذ بودت به دختری که تو عکس بغل دست پوریا نشسته مشتم گره خورد و با دق ...عکس بود اونم چه عکسی ....گردوندم

....بود نگاه کردم

از شدت خشم عکسو مچاله کردم نشستم روی زمین رو تختی قهوه ای رنگو زدم باال چندتا عکس دیگه هم بود خر آ ....شقیقم رو ماساژ دادم ....پس با یه نفر نبوده ...سرم داشت منفجر میشد ....آوردم بیرون همه رو نگاه کردم

....سر نتونستم خودمو کنترل کنم از سر جام بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون

.....خاااطره ....خاطره-

..چی شده؟ - ....خاطره پایین پله ها ظاهر شد

...اینا چیه-عکسها رو گرفتم جلوش ...پله ها رو دوتا یکی اومدم پایین

گفتم اینا یعنی چی؟خاطره - ...نگاهشو که به عکسا دوخت رنگش پرید

.؟؟؟...اتفاقی افتاده-

....شما راحت باشین.. ..چیزی نیست آقای پرهام- ....عکس ها رو پشت رو کردم .....هنوز نرفته ....صدای پرهام بود ...پونه عزیزم یه سیب پوست بکن براشون

...با اجازه من با رضا یه کار دارم االن بر میگردم- ..دست منو گرفت

....اینا چه کوفتیه ...منتظرم- ...دنبال خودش کشوند از پله ها برد باال در اتاقو بست و بهش تکیه زد منو

از کجا پیداشون کردی؟ - ...یه نفس عمیق کشید و سرشو گرفت باال

Page 209: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

209

....خاطره طفره نرو جواب بده-

....باشه بهت میگم ولی قبلش یه چیز دیگه هم باید ببینی- ...از در جدا شد

با چند لحظه مکث عکس ها ...در یکی از کشوها رو باز کرد و از البه الی یکی از پروندهها چند تا عکس بیرون آورد ....رو گرفت سمتم

....تو اگه اینا رو باور کنی منم اونا رو باور میکنم-

خاطره دارم گیج میشم این - ....داشتم شاخ در می آوردم یه نگاه به عکسا یه نگا به خاطره ....عکسا رو ازش گرفتم یعنی چی؟

نه؟ .تو اول بگو باورت میشه یا-

اگه همه بهت تهمت بزنن مطمئن باش تنها کسی که حاضره به ....معلومه که نه- ...عکسا رو پرت کردم روی تخت ....پاکیت قسم بخوره منم

....می دونم داداشی- ..نشست لبه ی تخت ....یه لبخند تلخ نشست کنج لبش

همونجور که تو نتونستی عکس های منو با اون پسرا باور کنی منم نمیتونم عکس - ....عکس های پوریا رو ازم گرفتکوک عد با زیاد شدنشون مشالبته اینو اعتراف میکنم اولش برام شک بود اما ب ....های پوریا رو با این دخترا باور کنم

...مطمئنم کرد که فتو شاپه ....شدم بردم پیش یه آدم خبره

؟.یعنی چی فتوشاپه-

یعنی یه نفر میخواد زندگی منو خراب کنه عکس های پوریا رو فرستاده برای من و عکس ...آه از نهادش بلند شد ....های منم فرستاده برای پوریا

...این عکس ها رو دادن به پوریا- ...ری داشت میزد بیرونچشمام از شدت بهت و ناباو

ی لحظه هم به من شک نکرد خودم اینا رو از تو وسایلش پیدا کردم تو .باورت میشه پوریا _: .سرشو تکون دادمیدونی چقدر این کارش برای من ...مدتی که باهاش قهر بودم حاضر نشد با عکس های من خودشو تبرئه کنه

.....شتارزش دا

پس واسه این هی با پوریا قهر میکردی؟ - ....نشستم کنارش

؟ نا سالمتی داداشتم ...چرا ب من چیزی نگفتی- ...همینجور که به عکس ها خیره بود سرشو تکون داد

یعنی اینقدر کند ذهن و- ...می دونستم چقدر حساسی کاری نکرده با پوریا لج بودی دیگه واویال اینا رو میدیدی- ...عقب مونده تصورم کردی

ی خودت مشکل داری نمیخواستم درگیر مشکل های منم تو به اندازه ...این چه حرفیه داداشی- ..دستمو گرفت ...بشی

Page 210: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

210

....یعنی خاک تو سرم با این داداش بودنم- ...و با تاسف تکون دادمسرم ...دستمو کشیدم بیرون

...رضا اینجوری نگو دلم آتیش میگیره-

عاشق چشم و ابروی دخترای ....این همه شهر تو ایران فکر کردی برای چی زدم تهران- ....از سر جام بلند شدم ه یه داداش داره که عین کوه پشتشه و احساس خیر سرم اومدم اینجا تا حداقل آبجیم حس کن ....تهران بودم

...تو کافیه اراده کنی من جونمم میدم ..غریبگی نکنه

ر باو ....ولی رضا خودتو بزار جای من ...خودتم خوب میدونی از اینکه تهرانی من چه حالی ام ..جونت سالمت باشه- ...افتاده عاشق پوریام نمیخوام زندگیم نابود بشهبا تموم اتفاقاتی که تو این چند سال ...کن زندگیمو دوست دارم

...حتی شده با چنگ و دندون هم ازش محافظت میکنم

....منو که به داداشی قبول نداری ولی به نظرم رو مخ عشقت کار کن که از این جا برین-

....نمی خوام تا آخر عمرم نفرین و ناله ی یه مادر پشت سرم باشه- ...آه از نهادش بلند شد

...مادری که بخواد زندگی بچشو تباه کنه مادر نیست-

....رضا آرومتر خواهش میکنم-

...ی یه ارزن قدرتو می دونستکاش اینقدر که تو براش احترام و ارزش قائل بودی اونم اندازه-

...رضا-

..یبازم اتفاقی افتاد و به من نگفت خاطره به جون خودت که خیلی برام عزیزی اگه خدایی نکرده- ....اینو با ناله گفت ....خودمو سر به نیست میکنم

...رضا !خدا مرگم بده؟-

...رضا بی رضا همین که شنیدی-

خداحافظی سردی کردم خواستم برم مانعم شد ...گوشیمو ازروی تخت برداشتم

..مگه من میزارم تو بری اونم با شکم گشنه-

...من چی میگم تو چی میگی-

....در ضمن شام هم آماده است عجقم ....ی حرف بزرگترت حرف زدی نزدیارو-

..همیشه از تلفظ این کلمه خندم میگرفت و خاطره با این نقطه ضعفم منو مجبور به تسلیم میکرد

این پسره هنوز نرفته؟ - ...با هم از پله ها اومدیم پایین

...تو جای اون بودی میرفتی ...بینهبیچاره حق داره بعد از دو هفته داره پونه رو می-

Page 211: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

211

اینقدر که پونه بهش محل میده من جای پسره بودم ده - ....به پونه نگاه کردم حواسش همه جا بود اال پیش پرهام ...تا زن گرفته بودم

...تو یکیش رو بگیر نه تای دیگه پیش کش- ...خندید

بودین؟ شماها کجا -... .پونه تا ما رو دید انگار پرواز کرد

...تو چیکار به ما داری تنهاتون گذاشتیم تا دو کلوم اختالط کنید-

...من خسته شدم از بس باهاش اختالط کردم تو برو به جای من ادامه بده _ .اخم کرد

...میخوای به جات بشینم پای سفره عقد-

...تنهاستپونه جون برو پیش آقا پرهام زشته ...بسه شما دوتا تو این موقعیت_

...حوصلم سر رفته شمام بیاین-

...ببرش شهربازی بگو برات پفیال بخره-

...اصال به قیافش میخوره که بره اون جور جاها-

...خوب ببرش باغ وحش به قیافش هم میخوره-

پونه خانمی محض اطالعتون این آقا پرهام قراره بشه شوهرت ...خجالت بکشین !بچه ها زشته؟- ...خنده اش گرفت ...برو باهاش بگو بخند دو روز دیگه حسرت این روزا رو میخوری

...بعدشم اگه شماها نیاین من نمی رم پیشش ...خورماصال هم نمی-

...حاال بگذریم به بچه ومچه ..عمر باهاش تنهایی سر کنیتو قراره یه ...همیشه که ما نیستیم-

ا دو رفت دو قدم عقب، ب.با شتاب برگشت طرفم همچین نگام کرد ولی هیچی نگفت همینجور بر و بر نگام کرد بعدبرگشت چنان کوبید تو ساق پام که اجدادم جلوم سالم عرض کردن بعدم یه لبخند خبیثانه زد سرشو برگردوند

...پهن زمین شد.ره پاش گیر کرد با کله فرود اومد وخواست ب

....موندم بخندم یا کمکش کنم ...همه ی اینا ده ثانیه هم نشد منو خاطره خشکمون زده بود

....چی شد عزیزم-

...نگران نباشین ...چیزی نیست- ...پونه قبل از اینکه پرهام بیاد از سر جاش بلند شد خودشو تکوند

....یه لحظه قلبم وایساد ...خیلی بد افتادی- ...نزدیکشپرهام اومد

...گفتم که چیزی نیست-

...ماشاالله بدن محکمی داره ...پونه جون راست میگه-

Page 212: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

212

...اگه چیزی شده بریم دکتر اینجوری خیال منم راحتره-

...به نظر منم برین دکتر شاید ضربه مغزی شده-

ا اجازه االن هم ب ...شما برای خودتون نظر بدین- ...ازش فاصله گرفتم ...د تو پامدور از چشم پرهام با صندلش کوبون ...من میرم اتاقم زود بر میگردم

....آقا پرهام معلومه خیلی براش عزیزی تو عمرم ندیدم از کسی اجازه بگیره-

..پرهام لبخند نشست روی لبش به جاش پونه با غیض نگام کرد

...شه منم باهاتون بیام خیلی دوست دارم اتاقتون رو ببینماگه اجازه میدین می-

...نهههههه-

...هاج و واج نگامون کرد ...بدبخت سکته رو زد هم زمان سه نفر بهش نه گفتن

؟؟؟..چیز بدی گفتم-

...راستش دارن تغییر دکوراسیون میدم- ....هر سه نفر می دونستیم تو اتاقش چه خبره .

....نم می تونم نظر بدماین که عالیه م-

...پونه با در ماندگی به من و خاطره نگاه کردم

....فکر کنم تغییر دکوراسیونش دخترونه اس_

...آره آره من فقط دخترا رو راه میدم-

...با دهن باز به پونه نگاه کردم

....پونه جون راست میگه شما نمیدونین چقدر رو اتاقش حساسه_

...اصال بریم بقیه ی حرفاتونو بزنین ...میگه من خیلی حساسم مخصوصا درمورد اتاقخاطره جون راست -

ببین وخامت - ....پرهام رو دنبال خودش کشوند برد سر جای اولش با صدای خنده ی ریز خاطره بخودم اومدم .....اوضاع چقدر بود راضی شد بره پیشش

....تو هم برو پیششون گناه داره_ ...سرشو گرفت باال

...من برم پیشش؟ حالت خوبه خاطره-

!آره تو حکم داداششو داری؟-

....چقدر سنگین بود این حرف ....داداش ....خشکم زد

Page 213: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

213

...برو دیگه نگا چجور داره با نگاش التماس میکنه- ...هلم داد

مو سر ...م صدام زدزل زده بودم به ظرف میوه که پرها ...نشستم روی مبل تک نفره ...مجبور شدم برم پیششون ....بله- ...بلند کردم

- ....با نشانه ی تاکید فقط سرمو تکون دادم ..شما با پونه جان تو یه رشته درس میخونین- ...با لبخند نگام کرد ...خوش به حالتون

جانم؟- ..به خودم اومدم

شاید ....من که خیلی کم سعادتم ...منظورم اینه که خوش به حالتون که بیشتر از من میتونین پونه رو بینید- .....باورتون نشه با تموم مشغله فکری که دارم فکرم همش پیش پونه است

...!!!.خدا به دادم برسه_ ....دستمو گذاشتم روی شقیقه ام

از حرف زدنش مشخص بود یه کار مهم ...اگه گوشیش زنگ نمی خورد معلوم نبود تا کی این وضع ادامه پیدا میکرد ....همینجور که حرف میزد از سر جاش بلند شد ...اش پیش اومدهبر

پونه عزیزم تو ...مجبورم برم...سال عموم از ایتالیا برگشته 25نمی دونم از خوش شانسی منه یا بد شانسی بعد از - ...هم میای عموم خوشحال میشه ببینتت

...چرا شما وایسادین- .....خاطره اومد پیشمون

....با اینکه برام سخته ولی باید برم-

....آماده میشی- ....رو کرد سمت پونه

....من کار دارم ....من ....راستش-

...پونه جون برو اینجوری میتونی باخانواده آقای پرهام هم بیشتر آشنا بشی-

...بخونممیخوام با رضا درس ...راستش امتحان دارم ....یعنی نه که نخوام بیام ....نه-

!؟...بامن-

!آره دیگه یادت نیست استاد گفت تحقیق بنویسید-

....من تحقیق نوشتنم عالیه می تونم کمکتون کنم-

...پونه آب دهنشو قورت داد به من نگاه کرد

...خودتون کمکش کنین ...از سری بعد ...این سری شما برین چون عموتون اومده منتظره ...خب یه کاری میکنیم-

...آره منم موافقم-

Page 214: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

214

آخر کار پرهام تک و تنهاراهی خونه شد پونه از بدرقه اش که برگشت ولو شد روی ...از قیافه ی پونه خندم گرفت ...مبل و روسریشو از سرش کشید یه نفس راحت کشید

....با اخم روسری رو پرت کردم سمتش

..هان چیه-

....بکن سرت-

....برو ببینم-

...باز شما دوتاچتونه -

...به این بچه بگو روسریشو بکنه سرش مگرنه من میرما-

..رضا داداش حالت خوبه-

!من هر چی یاد میدم پونه همی مدل بوده؟-این کارا یعنی چی؟ ...تب هم که نداری_ ...دست گذاشت رو پیشونیم

...داشته باشه وقتی جلوی اون پسره حجاب داره باید جلوی بقیه هم ..بوده که بوده-

...خوبی رضا- ....خاطره خندید

...به جون خودم سر نکنه پامو نمیزارم اینجا ...خاطره من جدی اما-

....وا-

پونه جان تو هم اینو بکن سرت تا خان ...نمیدونم این غیرتت یهو از کجا سبز شده- ....!خواستم پاشم خاطره نذاشت ...داداش من بی خیال بشه

...محکمتر ببند- ...اخم روسری رو سرش کرد پونه با

...خوبه همه مدل منو دیدی ...بهونه کم آوردی گیر دادی به روسری ....انتظار که نداری خفه شم-

....من میرم تو آشپزخونه_

دارم چون ن کار به کار بقیه ...این مدل بیشتر از بقیه ی مدالیی که دیدم بهت میاد- ...خاطره رفت به پونه نگاه کردم ...آزادی ولی جلوی من روسری سر میکنی

....یه چیزی خورده تو سرت دیوونه شدی-

...هر چی میخوای تصور کن-

...چیه اگه ناراحتی من اینجام پاشم برم- ...هنوز نگاش اخم داشت

....وشکل نیستدرضمن تا یادم نرفته بگم این دختره که باهاش میگردی اصال هم خ- ...روشو برگردوند وگفت

Page 215: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

215

..یه دکتر خوب سراغ دارم برو چشماتو نشونش بده-

...میخوای ببرمت- ...لبخند زدم ...با غیض برگشت سمتم

....می زنمتا- ...خندیدم ...شوخفه-

...پوست کلفت شدم راحت باش-

به ....یه چیزی توش بود بیرون آوردم ...یبمتکیه زدم به مبل دستمو فرو کردم تو ج ...یه بالشتک پرت کرد سمتم ...پونه- ...با اخم داشت تلوزیون نگاه میکرد ...پونه نگاه کردم

واسه من خریدی؟- ...نگاش کرد ...پاستیل رو پرت کردم تو هوا گرفتتش ..برگشت

. ..تو چیکار داری دوست داری بخور دوست هم نداری پس بده بدم یکی دیگه- ...واسه کیه- ..نچ-

یه ایش کرد و درشو باز کرد شروع کرد به خوردن

.....

!رضا چته پکری؟-

....با منی- ...به کاظم نگاه کردم

...ستم بر بیادتعارف نکن بگو شاید کاری از د ...چیزی شده-

...تو راحت باش ..نه چیزی نیست .-

....چجور راحت باشم چند روزه تو خودتی-

...بی خیال چیزی نشده-

...ولی حالت یه چیز دیگه رو میگه-

....حالم بی خود کرده-

باز چیه؟ - ...نفسمو دادم بیرون ...پونه بود ...ویبره ی گوشیم رو تو جیبم حس کردم

....ستته بزار زمینرضا آب د-

!رضا فهمیدی؟ ....الو_....صدای جیغ می اومد

....این صداها چیه !چی شده؟-

....رو جون خاطره پاشو بیا.تو-

....یه حس عجیب اومده بود سراغم.از وقتی پوریا برگشته بود ..یه چیزی ته دلم خالی شد

Page 216: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

216

رضا کی بود؟ چی گفت که رنگت پریده؟-

....کاظم باید برم-

..کجا بابا تازه سرشبه-

....مطمئنم یه اتفاق بدی افتاده ....باید برم- ...با سرعت رفتم سمت موتور

....سوار موتور شدم

خواستم ....بی خیال شدم و با بیشترین سرعت ممکن خودمو رسوندم خونه ی پوریا ...بابا حداقل لباستو عوض کن- ...با دو خودمو رسوندم اما قبل از اینکه برم تو خونه پونه اومد بیرون ....لولی در باز شد رفتم داخ ...زنگ بزنم

...رنگش پریده بود

چی شده؟ -

...پونه چی شده- ...ترسم بیشتر شد ...یه دفعه زد زیر گریه

....فت .....کثا ...غال .....ی آ ش ......دختر- ...نشست رو زمین

....برو داخل ببین چه خبره_ ...اک کردبا استینش اشکاشو پ ....با کی هستی-

نگام چرخیدولی خاطره ...همه بودن به اضافه ی یه دختر و یه زن میانسال که نمیشناختم ...در سالن رو باز کردم ...نبود

ردی یه کاری ک ....بخوای بهونه بیاری میرم با مامور میام ....پوریا خان همین فردا تکلیف دختر منو روشن میکنی- ....باید پاش وایسی

....اینقدر درگیر بودن که حضور منو کسی متوجه نشد ....حسابی ریخته بود به هم ...به پوریا نگاه کردم

....چه خبره اینجا-

....میگم چی شده؟؟؟؟- ...سیخ وایساد ....رق گرفتتشپوریا انگار ب

میگم چی_ ....حمله بردم سمتش ....همین باعث میشد عصبی تر بشم ...من میکرد ...فقط من ...انگار الل شده ؟ ...شده

...چته وحشی بازی در میاری اینجا خونه است طویله که نیست-

....پسرتون که الل شده ....شما بگین چی شده- ..نگاش کردم ...مادرش بود

....باالخره انسان جایز الخطا ست ...چیزی نشده- ...یه پوزخند تحویلم داد

...میشه رک بگین چی شده- ...این حرفا بیشتر گیجم میکرد

...پسر جون از من بپرس چی شده-

Page 217: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

217

....شما بگین چی شده- ....برگشتم سمت زن غریبه

...این پسره ی نمک نشناس نمک خورده نمکدون شکسته-

بهونه ی به ...این پسره از سادگی دختر من سواستفاده کرده_ ....اشاره کرد به دختر جونی که یه گوشه نشسته بود ....برد کانادا و وقتی برگشت بی آبروش کرده بود.سفر کاری دخترمو

چیکار کرده؟- ....!باز و بسته کردمچشمامو ....رگ های گردنم داشت تیر میکشید

....اونم از این پسره ی بی چشم و رو ....حامله ...دختر طفل معصوم من حامله است ....چیکار می خواستی بکنه-

تازه فهمیدم ....دوتا با تمام قواشون جدام کردن .نفهمیدم کی یورش بردم سمت پوریا فقط وقتی مادرش و اون ....چکیداز سر و صورتش میخون ....چقدر خورده

...پسره ی گدا حاال کارت به جایی کشیده دست روی بچه ی من بلند میکنی-

دوباره شروع کرد به زدن ...به همون افاقه نکرد ....چنان سیلی زد تو صورتم که مطمئنم جاش روی صورتم موند تک خورده بود نای ایستادن نداشتولی من فقط مثل یه ببر زخمی داشتم به پوریا نگاه میکردم از بس ک

....مامان بسه-

....کار توهه که به این پسره گفتی بیاد ...تو دیگه خفه شو-

...نباید می گفتم-

....تو فکر برادر خودتی یااین پسره-

....من فکر خاطره جونم-

کجا رم کردی؟- ....حمله بردم سمت پوریا که مادرش وسط راه مانعم شد ...جرقه ای به مغزم زده شد

؟؟؟....خاطره کجاست-

...مثال قهر کرده ...تو اتاقشه ...کجا میخواستی باشه-

.....خاطره- ....باز کردم نشد ....بدون اینکه به کسی نگاه کنم سریع از پله ها رفتم باال در اتاقو زدم جواب نداد ....خاطره

....خاطره اگه باز نکنی اینو میشکنم- ...تموم بدنم رو ترس گرفته بود

...این کلیدشه-

به موال ...آبجی...خاطره_.....محکم زدم به در ...سریع کلید رو از پونه گرفتم و نشد باز کنم کلید از داخل تو قفل بود ...باز نکنی میرم اون بی شرف رو میکشم.درو

Page 218: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

218

خواستم صداش .....اثری از خاطره نبود ...دروهل دادم ....در باز شد ....قفل قلبمو آروم کردصدای چرخش کلید تو بودمش من فقط یه روز ندیده ....دستشو گرفتم ...سریع نشستم کنارش ...دیدم کنار دیوار روی زمین نشسته ...بزنم

....ه اماحساس کردم خیلی الغر شده بدون اینکه حرف بزنه سرشو تکیه داد به شون

.....من نمیزارم ....می خوان زندگیمو خراب کنن ....مثل اون عکسا ....من مطمئنم اینا دروغه-

ولی حال و روز پوریا اینو ...منم دوست داشتم همین خیالو بکنم ...به عکس هایی که رو زمین پخش بود خیره شدم ...خاطره سرشو بلند کرد و زل زد بهم ....نمی گفت

.....دروغه مگه نه داداشی-

پاشو آبجی وسایالتو جمع کن بریم _....به خاطره نگاه کردم ....اشاره کردم بره ....پونه بود ...صدای گریه اومد ...شیراز

....اینجا خونه ی منه کجا برم- ......سرشو تکون داد

....خونه ات شیرازه نه اینجا-

....یکی دیگه حامله است میخواد بندازه گردن پوریای مننمیام من مطمئنم اون دختره دروغ میگه از -

سبکیش رو کامل حس ...زیر بغل خاطره رو گرفتم از روی زمین بلندش کردم ...از درون داشتم آتیش می گرفتم .....اصال رنگ به رو نداشت ....روی تخت .کردم خوابوندم

...خودم وسایالتو جمع کنم-

....از اینجا هم جایی نمیرم ...نیاد حتی به پوریا شک هم نمیکنممن تا جواب آزمایش ...نه-

...یعنی اینکه یه گوهی خورده ...وقتی اون مردیکه نفهم ساکته ....آبجی من عزیز من- ...دستام مشت شد

....خوابم میاد ....میشه تنهام بزاری- ....روشو برگردوند

....خواهش میکنم ازت- ...خاطره-

...رضا- ....بلند شدم ....و مالفه رو کشید روی خودشدراز کشید

...جان رضا-

.....برگرد برو سر کارت ....به پوریا کاری نداشته باش-

...آخه من چجوری تنهات بزارم-

....برو ...تو رو جون مامان قسمت میدم-

...باشه میرم ولی اگه ثابت بشه پوریا غلط اضافی کرده زنده اش نمیزارم- ...نفس عمیق کشیدم یه

...اون کاری نکرده من مطمئنم-

Page 219: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

219

اگه مطمئنی چرا اومدی تو اتاق و درو قفل کردی؟ -

....خوابم میاد ....خسته ام رضا-

...؟؟؟.این یعنی دکم میکنی-

....ولی وای به حال پوریا ...اشه آبجی حاال که خودت میخوای اشکالی نداره میرمب- ....دوباره روشو ازم برگردوند ..مادرشو به عزاش میشونم

از نگاهش یه چیزی رو می تونستم بفهمم ...تکیه زده بود به دیوار ...از اتاق که اومدم بیرون چشمم خورد به پوریا ...ولی دلم نمی خواست این درست باشه

غیر از این باشه آرزوی دیدنش ...فقط دعا کن اینا همش دروغ باشه- ....انگشتمو به نشونه ی تهدید گرفتم طرفش ....رو به گور میبری

.......مگرنه همینجا میکشتمش ....حیف که به خاطره قول دادم ...سرشو گرفت پایین

همین ....میگن و میخندن ...انگار نه انگار اتفاقی افتاده ....از پله ها که پایین اومدم نگام به اون سه نفر خیره موند رضا ولشون - ...خواستم برم پیششون که پونه با چشمای خیس جلوم سبز شد ....باعث شد عصبانیتم بیشتر بشه

...به خدا فقط خودتو خراب میکنی ..کن

....برو اونور-

...قسم نده- ...رضا تو رو خدا-

...بره باز داد و هوار راه انداختیچه خ-

....نمی فهمم چه خبره ...فکر کردین من خرم- ...پونه رو زدم کنار رو به مادرش وایسادم

...چه خبره؟ چی شده که اینجوری شلوغش میکنی-

....دیگه می خواستین چی بشه ..!!!؟؟..چه خبره- ...خنده ام گرفت اونم از نوع عصبیش

و از خونه ی من گمش !ببینم اصال کی گفته بیای اینجا؟ ...داتو باال نبر اینجا که چاله میدون نیستصد بار گفتم ص- ...برو بیرون زنگ میزنم پلیس بیاد جمعت کنه

...مامان-

....تا فردا صبح هم حق نداری بیای بیرون ..گمشو برو تو اتاقت ....مامان و درد مامان و مرض-

....گفتم بیرون ...ی نفهم کریپسره - ...اومد نزدیکم

...به خداوندی خدا بالیی سر پوریا میارم که تا هفت نسل بعدتون زار زار گریه کنن ....فقط دعا کنین دروغ باشه-

...یه بار دیگه دستت به پسر من بخوره کاری میکنم تا آخر عمر چالغ بشی ...تو هیچ غلطی نمی تونی بکنی-

Page 220: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

220

....مامان تو رو خدا بس کن-

....گمشو تو اتاقت کر شدی؟ نری زنگ میزنم به رامین میگم فردا برین محضر عقد کنین-

....میری بیرون یا خودم بیرونت کنم ...تو که هنوز اینجا وایسادی- ....رفت سمت تلفن

رم تا ومن میرم ولی قسم میخ- ....رفتم سمتش تلفنو از تو دستش کشیدم بیرون و گذاشتم سر جاش زل زدم بهش ...آخر عمر حسرت نوه ی پسری رو با خودتون به گور ببرین

....کور که نیستی میبینی مادرش اینجا وایساده-

....هر کی ندونه من که میدونم مقصر اصلی کیه ....من که میدونم چرا اینقدر خوشحالین-

...دیگه هم حق نداری پاتو اینجا بزاری ....حاال که فهمیدی برو بیرون-

....دفعه ی دیگه میام خواهرمو با خودم میبرم-

....زنی که اجاقش کوره به چه دردی میخوره ....انگار که چه آش دهن سوزیه-

...دستمو از تو دستش کشیدم بیرون ....یه دفعه کشیده شدم سمت در پونه بود منو میکشوند ...دستمو مشت کردم ...تو چته-

....حتی بیشتر از مادرم ..من بیشتر از همه اونو دوست دارم ....ره جون تحقیر بشهنمی خواستم بیشتر از این خاط-

....اگه دوسش داری چرا نذاشتی جواب مادرتو بدم-

اگه هم زنگ زدم میخواستم بیای حق این دختره رو بزاری کف ....هر چی بیشتر دعوا کنین اتفاقای بدتری می افته- ....دستش

....حق دختره یا داداشتو-

؟....!من مطمئنم داداشم کاری نکرده-

...یه نگاه به پوریا بندازی میفهمی چیکار کرده ...آخه شما دخترا چرا اینقدر ساده این-

...منم با خاطره جون موافقم تا جواب آزمایش نیاد حتی به این فکرم نمی کنم-

...پونه کدوم گوری موندی-

....تو برو خونه جواب آزمایش که اومد خودم خبرت میدم که بری حساب دختره رو برسی- ...اصله گرفتترسید ازم ف ...حاال هم برو خداحافظ

از خونه ...واقعا حیف که به خاطره قول داده بودم ...یه درصدم شک نکرده بود ....اینو گفت و با دو رفت داخلموتور رو گذاشتم تو پارکینگ و خودم پیاده خیابونا رو متر ...دور میزدمشب تا صبح تو خیابونا ....اومدم بیرون

حتی یه لحظه هم قیافه ی خاطره از جلوی چشمم کنار نمیرفت ...میکردم

Page 221: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

221

...عیدی که هنوز نیومده داشت زهرم میشد ...امتحانا تموم شده بود و نزدیک عید بود

...کوکا پوسیدی تو ای خونه پاشو برو بگرد-

....جاسم فقط ساکت شو- ...مامو بستمچش

....میخوام قبل رفتنوم چند تا نصیحت برادرونه بهت بکونوم ....چند دقه تحمولوم کن خودوم میروم-

...الهی بری برنگردی- ....با پاش زد به پهلوم

م همی شکلی ازت اول اینکه اینجا تا من بروم خرمشهر و برگردو ....می خواستم چشت واز شه که شد- ...خندید ...سوم اینکه ...وای به حالت بیام ببینوم سروم هوو آوردی سرت هوو میاروم ...دوم ...تحویل میگیروم

....جاسم خودت میری یا پرتت کنوم بیرون-

عیدی مونوم بزار ....پیشاپیش عیدت موبارک ...رفت سمت در ...ساکشو از روی زمین برداشت انداخت روی کولش ....ای جوری هم نگام نکون می ترسوم ...کنار

روح ...می خواستوم بگم فک نکنی خونه خالیه دختر بیاریا_ ...نگاش کردم ....ها سوم یادوم رفت- ....دراز کشیدم ....مو تو ای خونه حضور دا

دمپایی تمیز خورد وسط جفت ابروش

...حاال میری یا یکی دیگه هم بهت بدم ...ای هم عیدیت -

...ه بودوم شیرازیا مهمون نوازن ولی نمیدونستوم تا ای حدشنید-

...غیبش زد.دستم رفت سمت دمپایی که یه خداحافظ تحویلم داد و

حالم چه روحی چه جسمی افتضاح بود هر روز که با خاطره تماس ...دوباره دراز کشیدم و به سقف خیره شدمبه ساعت نگاه کردم انگار این عقربه ها تصمیم نداشتن تکون ....هیچ رقمه زیر بار نمیرفت ...میگرفتم بدترم میشد

شماره ی پونه رو ...چرا هنوز زنگ نزده ...به گوشیم نگاه کردم ....ساعت ده جواب آزمایش بیاد.قرار بود ...بخورندم اما ولی مجبور ش ...دل اینو نداشتم به خاطره زنگ بزنم ...این بار خاموش بود ...بر نداشت دوباره گرفتم ...گرفتم

...اونم خاموش بود

وباره د ....از سر جام بلند شدم تو روشویی چند مشت آب زدم به سر و صورتم ...ته دلم یه چیز سیاه رخنه کرده بودسریع آماده شدم و با موتور رفتم سمت ...نمی تونستم صبر کنم ....زنگ زدم بازم جفتشون خاموش بودن

با تموم ...نبوددل تو دلم ...خونشون

ه با اینکه همه چی بر علیه پوریا بود اما ت ...نفرتی که به پوریا داشتم از ته دل آرزو میکردم اینا همش یه بازی باشه باالخره دستم خودش ...دو دل بودم زنگ بزنم یا نه ...موتور رو پارک کردم دم در ...دلم دوست داشتم دروغ باشه

....شناخت درو باز کرد رفتم داخلو میخدمتکار من ...رفت روی زنگ

Page 222: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

222

چند نفر که تو سالن بودن ...یه نفس عمیق کشیدم و درو باز کردم از چیزی که می دیدم داشتم شاخ در می آوردم ....یه چیزی تو دلم لرزید ....همون مادر و دختره ...به من خیره شدن از میون اون ها دو تا چهره ی آشنا دیدم

...پوریا اومدی-

....پوریا بیا تا خودم نیومدم- ...برگشتم سمت صدا مادرش بود

...اینجا چه خبره-

...مگه من به تو نگفتم حق نداری پاتو بزاری تو این خونه- ...سریع برگشت با نفرت تمام منو نگاه کرد

....خاطره کجاست- ...بی توجه به حرفش رفتم سمتش

....کجا می خواستی باشه تو اتاقش سر و مر گنده نشسته-

..کجا سرتو انداختی پایین و میری- ...خواستم برم باال مچ دستمو گرفت و برم گردوند

....میخوام برم پیش آبجیم-

...حاال هم برو بیرون کلی کار ریخته سرم ...الزم نکرده آبجی بی آبجی-

....ا رو صدا کرددوباره سرشو گرفت باال و پوری

....شکوه خانم چی شد؟ ما که مسخره ی شما نیستیم-

....خودشم نیاد به زور میارمش ...شما صبر داشته باشین االن میاد-

!چه خبره؟-

...برو بیرون تا نگفتم پرتت نکردن بیرون ...به تو هیچ ربطی نداره-

...شما بگین چه خبره- ...به مادر دختره نگاه کردم ...از پله ها رفت باال

....می خواستی چه خبر باشه حتما باید جواب آزمایش می اومد تا بهتون ثابت میشد من دروغ نمیگم-

...جواب آزمایش چی بود ....جواب آزمایش-

...مثبت بود دیگه ...چی می خواستی باشه-

ادرش پوریا و م ...خمی از پله ها رفتم باالفقط چند ثانیه بی حرکت بودم اما یهو مثل یه ببر ز ...نشستم رو زمین پشت در اتاق وایساده بودن و بحث میکردن بی توجه به مادرش پوریا رو چنان پرت کردم که صدای استخون هاشو

پوریا فقط سنش از من بیشتر بود ولی جون من ....فقط می زدم ...به جیغ های مادرش هم اهمیت ندادم ...شنیدم ...و با این اتفاقی که افتاده بود چند برابر شده بوداز اون بیشتر بود

تو اوج زدن و التماس کردن مادر پوریا یه ...برام هم هیچی مهم نبود ...فقط خدا میدونه میزدمش به قصد مردن ...دفعه یکی از پشت بغلم کرد

Page 223: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

223

بیشتر منو حرصی کرد دوباره خواستمهمین ...انگار ده سال پیرتر شده ...بند دلم پاره شد ...خاطره بود ....برگشتم ....پوریا رو بزنم که خاطره محکمتر گرفتتم

....تو رو به جون خودم قسمت میدم ولش کن-

واقعا ..خاطره رو بردم تو اتاقش ...بی حرکت شدم مادرش هم از این موقعیت استفاده کرد و رفت سمت پوریا ی بریم؟؟میا ...بجی حاال که بهت ثابت شد این یه آشغال عوضیهآ- ...نمیدونستم چی باید بگم فقط نگاش میکردم

....اینبار از دست خودش عصبانی شدم ...با یه مکث کوتاه سرشو به نشونه ی نه تکون داد

...یعنی چی که نه-

نمیدونین برای یه برادر چقدر سخته ....داشت گریه میکرد ....دستاشو دور کمرم قفل کرد ...یهو پرید تو بغلمبریم - ...دستمو گذاشتم روی موهاش و سرشو بوسیدم ....از داغون گذشته له له بودم ...خواهرشوتو این وضع ببینه

....آبجی

...من ...رضا-

....تو چی-

.....من دوسش دارم-

رو جون .اصال تو ...رو جون من.خاطره تو-....تو اون لحظه حالم از پوریا از خودم و هر چی مرده به هم می خورد ....بابا بریم.مامان و

- ...آروم از خودم جداش کردم ....یعنی دلم میخواست خودمو بکشم ....همینجور که تو بغلم بود سرشو تکون داد ....عزیز م

...همین امروز حسابتو میزارم کف دستت.....رو.و.چشم پسره ی نفهم بی-

مگرنه پای پلیس ...بگیره.همی االن میری رضایت میدی که پوریا این دختره رو :...رفت سمت خاطره .مادر پوریا ...میاد وسط و اول از همه ابروی خودت میره

...با خواهر من درست صحبت کن-

...رو کرد سمت خاطره...تو خفه شو-

اینقدر عرضه نداشتی شوهرشو ....میگن تو بی لیاقت بودی ...اگه نری همه انگشت اتهام رو میچسبونن طرف تو_نگه داری و یه بچه بیاری ده سال کم مدتی نیست هر کی جای تو بود می خورد و خوابید االن حداقل چهارتا بچه

...داشت

....چی میگذرهخاطره دستامو محکم گرفته بود می دونست تو سرم

Page 224: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

224

جواب محبت این ....می دونی خیلی ها حسرت کلفتی این خونه رو دارن اونوقت تو مثل یه پرنسس اینجا لم دادی_ ...همه سالو باالخره باید یه جوری بدی

....دست خاطره رو کنار زدم رفتم سمت مادر پوریا

ری اون پسر بی غیرتتو ادب کنی اومدی تالفیشو سر به جای اینکه ب ...حواست به حرفی که از دهنت در میاد باشه- ....خواهر من در میاری

...پسر من هم مرده دلش بچه میخواد اونم بچه ای که از گوشت و پوست خودش باشه-

لیاقتون همین بچه ی حرومزاده است-

...ریزم به پاشثروتمو می که اگه هم پسر باشه کل ...چه حرومزاده باشه یا نباشه مهم اینه که نوه ی پسری منه-

...مطمئن باش بالیی سرت میاد که کل ثروت دنیا هم جمع بشن نتونی از شرش خالص شی_

...حاال گمشو بیرون ...منبرت تموم شد-

...میرم خیالت تخت ولی اول خواهرمو میبرم بعد-

...د رفتن ندارهما که خیلی وقته راهو نشون آبجیت دادیم خودش قص ...راه باز جاده دراز-

....مامان-

....پوریا بود تموم بدنش کبود شده، حالم جا اومد از دیدن قیافش

...همین پسره از بچگیش تا حاال چقدر چزوندتت حاال دیگه وقت تال فیه ..مامان بی مامان کم زدتت بازم میخوای-

- ....سرشو گرفتم باال ....روی میز آرایشش زل زده بود به عکس ...بی توجه به حرفای مادرش رو کردم سمت خاطره ...می بینی که دیگه جای تو اینجا نیست ...آبجی بریم

...مامان خدا شاهده خاطره بره بیرون من خودمو میکشم-

....!سی و خورده ای سالته قد یه بچه دو ساله حالیت نیست ..تو گوه میخوری-

....نمیکنممی دونین که شوخی هم ...همین که شنیدین-

....تو هر غلطی خواستی بکن ولی آبجی من با من میاد-

...بریم آبجی_ ....به خاطره نگاه کردم

...رضا اگه از روی نعش من رد بشی-

...مطمئن باش رد میشم-

Page 225: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

225

دستشو گرفتم که با خودم ببرمش از سر جاش ...این وسط تنها چیزی که عصبانی ترم میکرد سکوت خاطره بود ....خاااااطره- ...ن نخوردتکو

...صدام بلند تر از حد معمول بود ولی حتی سرشو تکون نداد

به موال جات اینجا ...د آخه خواهر من عزیز من میخوای اینجا چیکار کنی این از مادر شوهرت اینم از شوهر کثافتت - ...برت میگردونم شیراز تا آخر عمرهم خودم نوکرتم ....نیست

...رضا برو- ...تو دستم کشید بیروندستشو از

...یعنی چی برم من تا تورو نبرم از اینجا قدم از قدم بر نمیدارم- ...انگاری یه تانکر آب یخ خالی کردن روم

مامان همیشه می گفت دختر با لباس سفید عروسی میره خونه ی شوهر و با کفن سفید میاد - ...ازم فاصله گرفت یم نمی خوام روی پیشون ...ولی شوهرمه ...این کاری که پوریا کرده دیگه هیچ ارزشی برام نداره درسته که با ...بیرون

...کلمه ی طالق حک بشه و یه عمر انگشت نمای خلق بشم

...غلط کرده انگشتی که بخواد سمت تو بلند بشه خودم اونو میشکنم-

...می خوام تنها باشم ...اصال همتون برین ....رضا فقط برو-

...دیدی خواهرت پوست کلفت تر از این حرفهاست-

..دست صدتا جادوگر رو از پشت بسته بود ....با نفرت به مادر پوریا نگاه کردم

...ارث باباتو که نخوردم اینجوری نگام میکنی-

....پلیسا اومدن ....خانم ....خانم-

...بگو بیان باال-

مامان چه خبره؟؟؟؟-

....گفتم که ادبت میکنم :؛ زل زد به من ..تو ساکت _

!!!!این پسره است ..جناب سروان- ...دو تا مامور تو چارچوب در نمایان شدن

...ببینید چه بالیی سر پسر من آورده_ ....به من اشاره کرد

...دستبندشو زد به مچمیکی از مامورا اومد سمتم و

....تو ساکت- ...مادر جون-

..جناب سروان ببرینش _

....من شکایتی ندارم- ...قبل از اینکه از چهارچوب بگذریم پوریا مانع شد

Page 226: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

226

گفتم که شکایت - ...سرش نیست.ببرینش جناب سروان به حرف این گوش ندین عقل تو ....تو غلط میکنی- ....ندارم

...گمشو برو پایین :..مادرش حمله برد سمتش و هلش داد

...جناب سروان ولش کنین ....نمیرم-

دروغ میگه -

چیکار میکنین؟ - ...دستبند رو از دستم باز کرد

...وقتی این آقا شاکی نیست این پسر رو به چه اتهامی بندازیم زندان-

...این پسره از خونه ی من دزدی کرده ...اومد سمتم ...ن باشهاتهام می خوای-...مادرش به من نگاه کرد

..جفتتون ساکت- ...مادرجون_ ....مامان-

....خانم اگه اتهامتون ثابت نشه برای خودتون بد میشه-

ه فهمیدم ب وقتی ....همه ی سوراخ سنبه های خونه ی منم میشناسه ...عالم و آدم می دونن این پسره اینجا پالسه- ...روی خودم نیاوردم ولی حاال که زده پسرمو ناکار کرده منم ازش نمیگذرم

...اصال رضا سمت اتاق شما میره که بخواد چیزی برداره ....مادر جون می فهمین چی میگین-

جناب سروان معطل چی هستین ببرینش به حرف این یه وجب بچه گوش میدین؟-

...من کجام بچه است-

....نرگس ...سنرگ-

...بله خانم- ...یکی از خدمتکاراشون اومد سمتمون

...مامان- ...این دختر رو بنداز تو اتاقش درم قفل کن-

....ببرش دیگه ...درد مرگ کوفت و مامان-

نی جیغ دست به من بز - ..خواست پونه رو بگیره سریع ازش فاصله گرفت ...نرگس خدمتکارشون سه برابر پونه بود ...زنممی

...خانم چیکار کنم-

....برو زیر غذاتو کم کن غذات نسوزه ...الزم نیست خانم بگه چیکار کنی خودم بهت میگم-

...با سرعت و بدون توجه به قیافه ی عصبی مادر پونه رفت سمت آشپزخونه ...وای خدا مرگم بده اصال حواسم نبود-با تموم وخامت اوضاعی که داشتم خندم می ...بود و می دویددیدن قیافه ی تپلش با اون پیشبندی که بسته

...انداخت

Page 227: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

227

...نکنه منتظرین این در بره ...شما چرا هنوز وایسادین-

....از بابت فرار هم خیالتون تخت دستبنددستشه ...من ببرمش یا نه ...خانم شما تکلیفتونو روشن کنین-

...!جناب سروان یه دستبند دیگه هم دارید-

..؟؟؟.دستبند میخواین چیکار- ...پونه بود

....میشه ببینم- ....بله داریم- ...دارین یا نه-

....میشه یه لحظه بازش کنین- ..پونه اومد بغل دست من وایساد ...دستبند شو ازکمربندش بیرون آورد

اینقدر ....سریع ازش گرفت زد به دست خودش و من پلیسه با قیافه ی متعجب دستبند رو باز کرد پونه با یه حرکت ....سریع عمل کرد که همه هنگ کردن

...دختر این مسخره بازیا یعنی چی-

....اگه میخواین رضا رو ببرین منم ببرین ...یعنی همین که می بینین-

....پووووووو نه-

....جونتوناز صبح تا حاال هی منو حرص دادین حاال هم نوبت خودتونه نوش -

...پونه اون روی سگ منو میبینیا-

...از بس دیدم تکراری شده-

قیافه ی مادرش از قرمز گذشته بود شده بود ...من این وسط سکوت کرده بود چون پونه یه تنه مادرشو حریف بودبه - ....هوا گرفتمدوباره خواست بزنه دستشوتو ...یه دفعه حمله آورد سمت پونه و محکم زد تو گوشش ....بنفش

..بچه ی خودتم رحم نمیکنی

....عصبی نگام کرد دستشو کشید و به جای پونه اینبار به من سیلی زد

....همه ی این آتیشا از گور تو بلند میشه ....پسره ی گستاخ-

....خانم محترم می دونستین این آقا میتونه ازتون شکایت کنه-

...حاال که اینجوریه جفتشون رو با هم ببرین تا این دختره هم ادب بشه ...هیچ غلطی نمیتونه بکنه-

....چیکار میکنین- ...پلیسه نفسشو داد بیرون بعد دست منو و پونه رو باز کرد

ه دگیتون رو بآگاهی که جای این مسخره بازیا نیست شمام دعوای خانوا ...خانم مگه می خوام ببرمشون مهد کودک- ...برای خودتون وجهه خوبی نداره ...آگهی نکشونین

Page 228: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

228

...دعوای خانوادگی کجا بود دارم میگم دزدی کرده-

....بریم ...رفيعى ما دیگه اینجا کاری نداریم- ...مرده بی توجه به حرفش رو کرد سمت همکارش

....به خدا برین میرم ازتون شکایت میکنم-

...تو هم مراقب رفتارت باش- ...رو کرد سمت من ..با اجازه-

ه ی ....ی مادر پوریا این وسط دیدنی بود کاردش میزدی خونش در نمیومد فقط قیافه ....خداحافظی کردن و رفتن ...دفعه برگشت سمت ما دوتا چنان با خشم نگامون میکرد که پونه رفت پشت سرمن پنهون شد

...حسابتو میرسم ...واسه من بلبل زبونی میکنی-

اینقدر عصبانی بود که متوجه اون آدمهایی که تو سالن نشسته ....صندلشو بیرون آورد که پونه پا گذاشت به فرار ....بودن و هاج و واج نگاش میکردن نبود مطمئنم همه به سالمت عقلیش شک کردن

...دمنو که دید تعجب کر ...و دوتا یکی می اومد پایینتو این بدو بدو ها نگام افتاد به پوریا که با نگرانی پله ها ر

...تو رو مگه نبردن-

....انگار هنوز کتک میخواد ...دستمو مشت کردم

..آقا پوریا این مسخره بازیا یعنی چی؟ از صبح تا حاال ما عالف شما شدیم-

...ی گفتماصال فهمیدی من چ- ....متوجه حالت پریشونش بودم همه ی حواسش به در بود

صدای زنگ که بلند شد پوریا پرواز کرد سمت ....مادر دختره با قیافه ی شاکیش داشت پوریا رو باز خواست میکردا به باالی پله ه- ....در چند لحظه بعد دو تا مرد سفید پوش همراه پوریا اومدن داخل و با سرعت رفتن طبقه ی باال

....خاطره_ ....نگاه کردم

آشغال کثافت چه بالیی سرش - ....!یقه ی پوریا رو گرفتم ....تاق دیدم بی هوش افتاده روی تخترفتم داخل ا .؟؟؟..آوردی

...رضا به خدا کاریش نکردم تو رو که بردن داشت خودشو میزد خواستم آرومش کنم-

...این چه مدل آروم کردنه-

.......آخر کار تو بغلم از هوش رفت ....بشهرضا من فقط می خواستم آروم ......باور کن هلم داد زدتم-

ی توجه ب ....شمام یقه ی ایشونو ول کنین به اندازه ی کافی درب و داغون شدن ....فشارشون افتاده مشکلی نیست- .....به حرفش نشستم کنار خاطره دستشو گرفتم

قسم ....نخوای من به زور می برمت آبجی تو خودتم ...دلم داشت آتیش میگرفت ....به سرم باالی سرش نگاه کردم ....میخورم

Page 229: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

229

....برو بیرون نمی خوام قیافه ی نحستو ببینم- ...اون دوتا مرد که رفتن بیرون رو کردم سمت پوریا

...درو که بست یه نفس عمیق کشیدم ...خودش می دونست اگه بخواد ی کلمه حرف اضافی بزنه چی در انتظارشهخم شدم و پیشونیش رو ....اولین بار بود اینقدر ضعیف شده بود ...ریده ی خاطرهخیره شدم به صورت رنگ پ

خاطره بود از روی زمین بلند ...سرمواز روی تخت بلند کردم ...یه چیزی روی دستم حرکت میکرد ..........بوسیدم ...شدم و نشستم کنارش

؟؟؟ ...مگه نبردنت ....اینجایی رضا-

....از مادر زاییده نشده کسی بخواد منو ببره آگاهی- ....فشردمدست ظریفشو تو دستم

؟؟؟...یعنی اصال نرفتی- ...تار موشو از روی صورتش زد کنار

....با همکاری پونه جونتون پامم به كالنترى نرسید-

....آبجی- ....یه لبخند کم رنگ روی لبش نقش بست

....جون آبجی-

....اداشی قبول میکنییه چیزی ازت بخوام مرگ د-

....نه- ...خیره نگام کرد بعد سرشو آروم تکون داد

...از روز اولم جای تو اینجا نبود ...به من بگو میخوای اینجا بمونی چیکار-

....زندگی هر آدمی پستی و بلندی خودشو داره حاال نوبت من شده که از بلندی برم به پستی-

.....خدا این دره است خیلی هم عمیقه ته اش هم میرسه به یه مرداب پر از کثافتبه ....پستی داریم تا پستی-

...همیشه که نمیشه خوشی، باید نا خوشی هم تحمل کرد-

....ولی عزیز من این مرتیکه داره رو سرت هوو میاره ...قربون دل بزرگت برم-

یه پسر داره و دوست داره نوه دار ....هم حق دارهمیدونی چیه رضا حاال که دارم فکر میکنم می بینم مادر جون -ودم شاید من مقصر ب ....این چند روزه خیلی با خودم کلنجار رفتم ....باالخره که باید نسلش ادامه پیدا کنه ....بشه

...کرداگه زن خوبی بودم پوریا هیچ وقت این کارو نمی

خدا قسم میخورم ذره ای هم تو کار اشتباه نکردی به خداوندی .....مقصر اونه بعد تو عذاب وجدان داری-

....این چند وقته خیلی اذیتش کردم باالخره اونم آدمه ....چرا رضا-

...هر کاری هم که کرده باشی دلیل نمیشه که بخواد بره سراغ یکی دیگه-

....رضا میخوام رضایت بدم- ....سرشو تکیه داد به بالشت و چشماشو بست

...ت بدیبه چی رضای-

Page 230: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

230

...می دونم با وجود این اتفاق اگه من نخوام هیچ کاری نمیکنه ...که پوریا این دختره رو بگیره-

....خاااااطره-

....نمی خوام آیندشو خراب کنم ...دلم برای اون بچه میسوزه- ....اشاره کرد ساکت باشم

....!چه آینده ای خواهر من اون بچه نامشروعه-

...خودش که نخواسته نا مشروع بشه ...نا مشروع باالخره که بچه است چه مشروع چه-

یعنی تو میخوای بقیه ی عمرتو با یه هوو سر کنی و یه مادر شوهر جادوگر و - ....حرفای خاطره بیشتر داغونم میکرد ...یه شوهر خیانتکار و یه بچه ی حرومزاده

....اگه خدا بخواد زندگی میکنم-

....به جای این فکر های الکی به این فکر کن که از این نامرد طالق بگیری ....ه دیونه شدییعنی چی خاطر -

بدبختی این جاست که این مرد نا مرد رو دوست ....بهت گفتم رضا- ...یه لبخند تلخ گوشه ی لبش نقش بست ....دارم

کلمه دیگه بخوای ادامه بدی یه بالیی خاطره یه - ....عصبی از روی تخت بلند شدم و طول و عرض اتاقو طی کردم ....از آینده ات میترسم ....تو خودتم بخوای من نمیتونم اینجا تنهات بزارم ...سر خودم میارم

...به قول بابا سختیش صد سال اوله-

...اگه اون بفهمه به موال سکته میکنه ....خودت میگی بابا-

..بعدم قرار نیست که اون بفهمه اگه من بمونم سر خونه و زندگیم کسی چیزی نمیفهمه ...دور از جون-

...باز داری از خود گذشتگی میکنی_....نگاش کردم

...اینم تموم شد_ ...از سر جاش بلند شد به سرم باال سرش نگاه کرد

از روی تخت اومد پایین و با پاهایی لرزون اومد ...کرددردش اومد ولی بروز ن ...سوزنو از تو دستش کشید بیرون ...رضا داداشی- ....دستمو گرفت ...پیشم

..جوابمو نمیدی- ...دستمو محکم تر فشرد ...نگاهش هم غمگین بود هم نگران

...جوابتو نمیدم چون میترسم یه چیزی ازم بخوای که نتونم انجامش بدم-

...خودم میام پیشت قول میدم ....دیگه نیا اینجا ...میشه بری ......میشه- ...یه نفس عمیق کشید

...میخوای راحت برم شیراز،تا قیافه ی نحسمو نبینی- ...پوزخند تحویلش دادم

......فقط نمی خوام اتفاق امروز دوباره تکرار بشه ...رضا این چه حرفیه-

Page 231: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

231

...چطور تو حرف منو نشنیده گرفتی-

....اگه تو اذیت بشی من بیشتر اذیت میشم ...اذیت میشی منم اذیت میشم اگه بیای ....رضا-

...میخوای بمیرم-

...رضاااااا-

...یه بار دیگه از این حرفا بزنی،دیگه اسمت هم نمیارم- ...اولین بار بود سرم داد میزد

من همیشه تو رو اون باال ...نیستهر چقدر میخوای داد بزن ولی دیدن تو توی این شرایط برای من کمتر از مردن - ....باالها تصور میکردم انتظار نداشته باش تو این فالکت ببینمت

..تو رو خدا تو اینقدر حرص نخور ...این راهیه که خودم باید برم-

گه بیکی نیست بهش ....یا برم اون پوریای کثافت رو تیکه پاره کنم ...دلم میخواد خودمو خفه کنم ....حرص نخورم- ...سر تا پاش عملیه ...مرتیکه ی االغ چیه این دختره از تو سره

...رضا تو رو خدا آروم باش- ...یه لگد محکم زدم به صندلی پرت شد روی زمین

..داداش نیستی بفهمی چی میکشم ...نمی تونم ...نمی تونم خاطره-

رضا دیدن تو با این حال خرابت منو از کاری که - ....دستمو عصبی فرو کردم ال به الی موهام و تکیه زدم به دیوار ....پوریا کرده بیشتر داغون میکنه

....انتظار نداری که برم بهش مدال بدم-

...فقط یه چیزی ازت میخوام-

...باشه داداشی ....ادب کردنش رو بسپار دست من ...کاری به کارش نداشته باش- ..نگاش کردم

االن هم برو پیش اون خوشکل خانمی که خیلی تعریفشو میکنی سالم منو هم بهش _ ...یقه ی پیرهنمو مرتب کرد ...برسون

....فک کردی با بچه طرفی-

ولی در ....من هیچ وقت روی حرفت نه نیاوردم- ....صاف وایسادم ....یه نفس عمیق کشیدم ....نگاهشو ازم دزدید ..در بیام ولی باید یه قولی بدی تا برممورد پوریا قول نمیدم شاید یه روز از خجالتش

....چ قولی-

..هیچ رقمه کوتاه نیای-

از این بابت خیالت راحت- ....یه لبخند کم رنگ روی لبش نقش بست

...یه چیز دیگه_

Page 232: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

232

....اگه اتفاقی افتاد سریع خبرم میدی- ....نگاهشو دوخت بهم

....باشه چشم-

....تو خواب هم نمیدیدم یه روز از تو خونت بیرونم کنی- ...سرمو تکون دادم ...رفت سمت در

...همین که در باز شد پونه افتاد وسط اتاق ...بیشترشبیه آه بود کشید و دستگیره ی درو چرخوند.یه نفس عمیق که اینجا رد میشدم من فقط داشتم از- ....بدون اینکه به ما نگاه کنه بلند شد خودشو تکوند

...خانم کوچولو گوش وایسادن کار بدیه- ...سرشو گرفت پایین ....با اخم نگاش کردم

چهار - ...رفتم سمت در ولی لحظه ی آخر برگشتم پیش پونه ...جوابمو نداد به جاش دستاشو تو هم قفل کرد ....چشمی حواست به آبجیم باشه فهمیدی

....در ضمن _ ...سرشو تکون داد

....به اون خان داداشت بگو حسابشو بعد تصویه میکنم- ...سرشو گرفت باال

پوریاطبقه ی باال نشسته بود ....به خاطره نگاه کردم سرمو تکون دادم و از اتاق اومدم بیرون ..آب دهنشو قورت داداراده ...حواسم به خاطره اسچار چشمی ...فک نکن میرم بی خیال میشم- ...منو که دید بلند شد وایساد ...یه گوشه

...کنه مردی

راب حالمو خ ....از این خونه نفرت داشتم ....بدون اینکه کسی رو نگاه کنم زدم بیرون ...اینو گفتم و اومدم پایین ...میکرد

آقا این چیه تحویلم میدی من پنجاهی- ....همه اش انتظار زنگشو می کشیدم ...سر کار تمام حواسم به خاطره بود ....دادم

...آدم ندیدی؟ میگم این چیه به من دادی- ...به مردی که روب روم وایساده بود نگاه کردم

هزار تا کار و - ...اینبار صداش بلند شد ..اصال یادم نمیاد کی بهش پول دادم ....یه اسکناس هزاری نشونم داد ....بدبختی دارم بیکار نیستم که بخوام باهات کل کل کنم

..؟؟؟.شدهچی -

...به جای بیست تومن یه اسکناس هزاری تحویلم داده ...به این همکارتون بگین دو ساعته منو االف کرده-

...کیوان یه لحظه حواست به اینجا باشه االن میایم- ....کاظم پولشو حساب کرد و حسابی ازش عذر خواهی کرد

یا پول ...سه روزه ریختی به هم اصال حواست به بقیه نیست چته رضا دو- ..منو با خودش برد تو اتاقک پمپ بنزین اضافه میدی یا کم

...چیزی نیست-

...بگو شاید کمکی از دستم بر بیاد ...منم مثل داداشت- ....خواستم برم مانعم شد

Page 233: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

233

....خیلی آقایی ولی از این حرفا گذشته-

....نکنه شکست عشقی چیزی خوردی-

..کاش شکست عشقی خورده بودم- ...خندم گرفت

...پس چی شده-

....کاظم جون جدت ولم کن حالم خرابه_

تو به من بگو چرا خرابه؟ ...از قیافه ات هم کامال مشخصه ...میدونم خرابه-

....گیر نده-

؟؟؟....می خوای بری خونه استراحت کنی-

....هر چقدر هم ضرر زدم از حقوقم کم کنید ....نه اینجا حداقل کار میکنم سرم گرمه-

....این چه حرفیه من به خاطر خودت میگم-

.....تو فقط کاری به کار من نداشته باش-

...معلوم نیس چی شده که اخالقتم ریخته به هم-

صله اصال حو .......واسمو جمع کار کنم و تا حدی موفق بودمدرو باز کردم رفتم بیرون اینبار سعی خودمو کردم که حیدن به امید د ....دانشگاه رو نداشتم ولی این کالس آخریه بود و تا بعد از عید دیگه خبری از،درس و دانشگاه نبود

لوی یه ج وقتی به خودم اومدم دیدم ...تنها کسی بود که می تونستم ازش حرف بکشم ...پونه رفتم و نا امید برگشتمسه ها رو قف ...تنها چیزی که می تونست از این وضعیت بیارتم بیرون خوندن یه کتاب شعر بود ....کتاب فروشی ام

...نمیدونستم چی میخوام ولی اونی که می خواستم نبودن ...یکی یکی زیر و رو کردم

آقا رضا شمایین؟-

....جوابشو دادم ..کردسالم ...روشنک بود ...سریع برگشتم ...صداش آشنا بود

؟؟؟...اومدین کتاب بخرین_

...شما بفرمایید من مزاحمتون نمیشم-

...هر کتابی خواستین بگین براتون بیارم..چیه من اینجا کار میکنم .مزاحمت-

....نگفتین دنبال چی میگشتین- ....تازه متوجه شدم مانتو فرم تنشه ...به سر تا پاش نگاه کردم

...راستشو بخواین خودمم نمیدونم- ....یق کشیدمیه نفس عم

.؟؟؟...خب موردی نداره شما یه راهنمایی کنین دنبال چجور کتابی میگردین- ...لبخند همیشگیش رو تحویلم داد

Page 234: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

234

...شعر-

.....شعر دوست دارین- ...یکی از ابروهاشو انداخت باال

...ک میکردین به من جوک نمیادچی بگم مثل شما که ف- ....بهم نمیاد-

....راستش از بچگی شعر دوست داشتم- ...بعد از چند روز یه لبخند کم رنگ روی لبم نشست

.؟؟؟...احتماال شاعر که نیستین-

....اسمشم سخته ....شاعر- ...خندم گرفت

؟؟؟ ...بسیار عالی بعد چجور شعری دوست دارین-

...نبال یه کتاب شعر امروزی میگردمهر چی باشه می خونم ولی االن د-

...نظرتون در مورد یه کتاب رباعی با حجم کم چیه_ ...یه کم فک کرد

...برام محتواش مهمه .....حجمش مهم نیست-

....پس چند لحظه صبر کنین من بر میگردم-

...نگاش کردم یه کتاب کوچیک گرفت سمتم ...هنوز داشتم می گشتم که صدام زد

؟؟؟...کتاب قصه است-

....اما قول میدم باطنش عالی باشه ..نه ظاهرش غلط اندازه- ...خندید

...کتابو ازش گرفتم

...از محمد مرادی ...این مجموعه شعر بابا نوئل

..از پشت به پای خسته ام پل نزنید

...یا رحم کنید بر دلم یا نزنید

...مردم به خدا زیپ دهانم شل نیست

...پیش همه زیرآب دلم را نزنید

؟؟؟...خوبه- ...غرق در خوندن شدم

...واقعیتش اینقدر عالی هست که یادم رفت شما اینجایین- ....نگاش کردم

....خدا رو شکر که پسندیدین-

!!! ....حکایت این کتاب مثل حکایت فلفل نبین چه ریزه است-

Page 235: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

235

ولی متاسفانه این روزا کی کتاب می خونه ...من اینو خیلی دوست دارم به همه ی دوستام هم معرفی کردم- ...خندید ...البته شما استثنایین ...همه سرشون تو گوشیه

...استثنا نیستم از گوشی زیاد خوشم نمیاد-

....داریم میخواین برین اونجا العهراستی ما اینجا یه سالن مط ...به خاطر همین میگم با همه فرق دارین-

منم از خدا خواسته ...وقتی نشستم عذر خواهی کرد و رفت ...به خاطر همین باهاش رفتم ...کار خاصی نداشتمشه خیلی لذت بخ ...هر شعری رو بارها با خودم تکرار میکردم ...شروع کردم به خوندم شعراش خیلی به دلم نشست

یه لحظه سرمو بلند کردم روشنک رو دیدم که نشسته روی صندلی روبروم و ..ش میدهخوندن چیزی که بهت آرام ...نگاهمو که دید سرشو انداخت پایین ...زل زده به من

...فقط خیلی قشنگ با کتاب حرف میزنین ...ببخشید نمی خواستم مزاحم بشم فقط-

؟؟؟..حرف میزنم- ....ابروهام رفت باال

باهاش برخورد میکنین یه جورایی دارین حرف میزنین بله وقتی با احساس- .

....تا حاال اینجوری در موردش فکر نکرده بودم-

...انگشت دست چپش بود .یه لحظه نگام افتاد به حلقه ای که توی

...مبارک باشه-

؟.چی- ..با تعجب نگام کرد

....نی نمی خورمباور کنید من بیشتر از یه کیلو شیری- ...به حلقه اش اشاره کردم

...نمی خوام کسی مزاحمم بشه ....اما اینو الکی انداختم ...نوش جونتون- ....لبخندش پر رنگ تر شد

....اینجوری کسی که مراحمه هم فک میکنه مزاحمه-

...موردی نداره-

....چی بگم سالح مملکت خویش خسروان دانند- ....سرمو تکون دادم

ممنون ولی برای چیه؟ - ...یه خانم تقریبا مسن بود ....لیوان جلوم سبز شد یه

....نکنه قهوه دوست ندارین ...من گفتم بیارن-

...اینجا کافی شاپ هم هست-

....نه ولی بغل دستمون یکی هست-

....اینو گفتین از اونجا بیارن-

Page 236: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

236

؟؟؟...اب میکنینبه جاش قیمت اینو دوبله حس- ..با لبخندش جوابمو داد

...جفتشون یه هدیه اس ....نه این چه حرفیه- ...خندید

...من عادت به هدیه گرفتن ندارم-

...تموم اون وسایلی که رفتیم تحقیق پیش من موند اینا در ازای اون-

...واقعا شما چقدر منصفین-

شما هر از گاهی بیاین ....میخوام عذر- ...می خواست صدای خنده اش کمتر بشه ...دستشو گرفت جلوی دهنش ....منم یه کتاب بهتون میدم اینجوری حسابمون صاف میشه

...اونا رو یادگاری فرض کنین ....شوخی کردم خانم ستوده- ...خندیدم

...واقعا هم یادگاریه نگاش میکنم می خندم-

....روشنک بودم پونه زنگ میزد نمی دونم چه حکمتی داشت هر وقت با ...پونه بود ....گوشیم زنگ خورد

...نمی خواین جواب بدین-

....چرا اتفاقا امروز منتظرش بودم-

....الو- ...تماسو وصل کردم

...چیزی شده ...الو- ...تکیه زدم به صندلی ....دوباره به شماره نگاه کردم خودش بود ....ساکت بود

....سالم-

چی گفتی؟ - ...مطمئنم شاخام رو سرم سبز شد

....گفتم سالم-

!!! ...با ادب شدی-

....اتفاقی افتاده راستشو بگو ....الو چرا حرف نمیزنی- ....به روبه رو نگاه کردم روشنک رفته بود

....با همهخاطره با داداش مامان با داداش اون دختر پر روهه هم ...همون جر و دعواهای همیشگی ...نه-

یادم که به دختره می افتاد آتیش میگرفتم هنوزم مونده بودم خاطره چطور قبول کرد پوریا این دختره رو بگیره و ...باهاش تو یه خونه زندگی کنه

...رضا-

...چی شده رک و راست حرفتو بزن- ...لحن صداش آروم بود

Page 237: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

237

...دعوام نمیکنی-

...بگو- ...یه نفس عمیق کشیدم

....قول بده دعوام نمیکنی-

.....میگم بگو-

....ببین داری دعوا میکنی-

..پونه نگی قطع میکنما-

...منتظرم- ....نه نه میگم-

....بگو- ....تو چیکار به من داری- .؟؟؟..االن تو کجایی_

....تو یه کتاب فروشی ام راضی شدی-

....پونه تو االن کجایی- ...صدای بوق ماشین اومداز اونور خط

....خیابون- ...میگم کجایی- ...ساکت شد

....ن میگم خیابون- ....رفتی دانشگاه-

...میشه بیای دنبالم ...میشه- .....این بوقا چیه_

....بیا سوار شو ناز نکنخانمی - ...کجایی مگه-

.....سریع از روی صندلی بلند شدم

...میگم آدرستو بگو- ....میای دنبالم- ...آدرستو بگو-

...نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم به همون آدرس دور و برم رو نگاه کردم ....لحنم اینقدر جدی بود که ترسیدکوله پشتی وایساده بود و یه ماشین مدل باال بهش گیر داده بود خودمو رسوندم اون طرف خیابون با یه ...دیدمش

نقدر ای ...اونطرف پسره خیلی پر رو بود موتور رو انداختم رو زمین در ماشینو باز کردم پسره رو پرت کردم بیرونم ناموس مردم میشی بار آخرت باشه مزاح- ...رفتم باال سرش ..حرکتم ناگهانی بود که زبونش بند اومده بود

...فهمیدی

...دوست دارم مزاحم بشم تورو سنن ...تو چیکاره ای این وسط- ...تازه به خودش اومد از سر جاش بلند شد

....تو رو خدا ....بریم- ...خواستم بخوابونم تو گوشش پونه جلوم سبز شد

...شانس آوردی- ...به پسره نگاه کردم ...از نگاش التماس می بارید

...برو بچه گدا دختره ی سوسول لیاقتت همی گدا گشنه هاس-

Page 238: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

238

...یروندستمو از تو دستش کشیدم ب ...ولی دستمو کشید و از اونجا دورم کن ....اگه پونه نمی گرفتتم کتلتش میکردم

...این چه سر و شکلیه که اومدی بیرون-

...بپوشمعجله داشتم نشد لباس درست و حسابی _ ...سرشو گرفت پایین

وقت نداشتی لباس بپوشی این همه آرایش ...انگار اومده عروسی کسی با صندل میاد تو خیابون ..موهاتو بکن تو- ...کردی

...میگم مجبور بودم بفهم ...سر من داد نزن _...تقریبا جیغ زد !!!بسسسسسسس کن-

...صد بار گفتم تو خیابون جیغ نزن-

..اگه بخوای دوباره بهم گیر بدی اینقدر جیغ میزنم که بمیرم-

....باهوش کسی تا حاال از جیغ زدن نمرده که تو دومیش باشی-

..میشم اولیش-

؟؟؟ ...خوب با من چیکار داشتی- ...یه نفس عمیق کشیدم

اینقدر هول شدم یادم رفت از روشنک خداحافظی کنم عین جن زده ها زدم ...زدم تو پیشونیم ....گوشیم زنگ خورد ...الو واقعا ببخشید یه کار مهم برام پیش اومد یادم رفت خداحافظی کنم- ..بیرون

....فقط زنگ زدم بگم کتابتون رو جا گذاشتین ...موردی نداره_

...ام ازتون میگیرمباشه اونجا بعدا می-

....فقط اگه کمکی در مورد کارتون از عهده ام بر بیاد در خدمتم ...چشم-

...بازم ممنون و خیلی شرمنده ...نه ممنون خودم از پسش بر میام-

...خواهش میکنم این چه حرفیه_

..اینجوری نگام نکن بهت نمیگم کی بود- ...تماسو که قطع کردم به پونه نگاه کردم

....خودم میدونم حتما همون دختره است-

....ببینم نکنه برای خاطره ...تو نگفتی چی شده ...حاال هر کی-

...نخیر ربطی به خاطره جون نداره-

....سرشو گرفت پایین ..پس چی شده-

...می دونی این روزا حالم خرابه ..جوابمو ندی میرم-

Page 239: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

239

...بگم دعوام میکنی نگم هم دعوام میکنی-

....یا خدا بچه میگی یا برم-

...من که میدونم نمیری ولی نمی تونمم بگم-

...پووووونه-

....داد نزن سرم گریه می کنما-

....بچه بازی رو بزار کنار جون به لبم کردی میگی یا زنگ بزنم به خاطره-

....گشنمه-

...یشهتو گشنه ات نم ....چیه خب گشنمه- ...هاج و واج نگاش کردم

....گشنمه ....گشنمه ....گشنمه- ..حالت خوبه-

!!!یه بار گفتی فهمیدم-

...من از اون ساندویچا می خوام که اون سری برام خریدی-

...تا نگی چی شده از ساندویچ خبری نیست-

..دو روزه لب به غذا نزدم غذا بهم ندی همینجا می افتم میمیرم-

...کلفت تر از تو زاده نشدهپوست -

...میگم گشنمه- ...با کوله اش محکم زد بهم

...خوبه گشنه ای و این همه زور داری-

...باشه اینجور نگام نکن برات میگیرم ولی وای به حالت بعدش نگی چی شده- ...اخم کرد

یا دستشوییش می اومد یا دلش فیلم کشیده بود یا می ...تا شب همه رقمه منو پیچوند ....فقط لبخند تحویلم دادآخر کار زد به سرم ببرمش خونه اما تا فهمید جیغ زد منم زدم سیم ....واقعا دیگه کالفه شدم ....خواست بره بازار

ملت میرن ...االن دیگه شبه ...چته تو از صبح پدرمو در آوردی- .....از موتور پیاده شدم با اخم نگاش کردم ..آخر ...خونشون میگیرن می خوابن

....من خوابم نمیاد-

...بچه جون ،مامان و بابات نگران میشن ...یا خدا چه گیری کردیما-

....بابام که دو ماهه آلمانه مامانم هم اصال مهم نیست-

...ه قهر کردیببینم نکن ...من با تو چیکار کنم-

Page 240: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

240

......پس حدسم درست بوده قهر کردی- ....ساکت شد

...بله که قهر کردم می خواد به زور شوهرم بده منم نمی خوام-

...می خوای تو خونه بمونی ور دل اون مامان خون آشامت که چی بشه-

تو خودت خوشت میاد به ..کنم پهلوی مامان خون آشامم زندگی کنم بهتر از اینه با کسی که دوست ندارم زندگی- ...زور بدنت به یکی

...سرشو گرفت پایین ...اصال حق با توهه من باهات چیکار کنم-

...نگی ولت می کنم میرما ..ببین پنج دقیقه هم با خونتون راه نیست_

....منم بهت میگم بی غیرت-

....چیکارت کنم پونه خودت بگو- ...کالفه دست کشیدم به موهام

....ببرم یه جایی-

کجا ببرمت؟ خونه ی دوستت؟-

....نخیر همشون نامردن لو میدنم-

....؟؟؟ سرتو ننداز پایین جواب منو بده....مگه قهر نکردی ...یعنی چی لو میدنم-

.....داد نزن میگم-

...ولی ....قهر که کردم_ ...یه نفس عمیق کشید

ولی چی؟ -

..بزار خودم میگم اینقدر حرف نزن-

...نخیر اینجوری نمیشه- ..جیغ میزنما- ...بگو دیگه-

...من فرار کردم- ...خواستم سوار موتور بشم آستین لباسمو گرفت

...فرار-چیکار کردی؟ - ...برق گرفتتم

تو نمیدونی مردم در مورد یه دختر ...غلط کردی فرار کردی می خوای آواره کوچه و خیابون بشی که چی بشهتو - ...فراری چه فکرایی میکنن

...دیدی گفتم بهت بگم دعوام میکنی-

تو خجالت نمیکشی صاف صاف جلوی من وایسادی ...اگه می تونستم کتکتم میزدم ....معلومه که دعوات میکنم- ...میگی فرار کردم

Page 241: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

241

وقتی ...صبحی به زور مامانی بردتم آرایشگاه گفت شب میخواد منو و آرمین نامزد کنیم ...اینقدر سر من داد نزن- سش داشته باشم منم تند تند وسایالمو جمع کردم قیافه امم این مدلیه اومدم خونه دیدم هیچ رقمه نمی تونم دو

....تازه از روی دیوار پریدم کلی هم پام درد گرفت ...چون وقت نکردم آرایشمو پاک کنم

...دماغشو کشید باال ...گریه نکن شدی شکل جن- ...یه نفس عمیق کشیدم نگاش کردم

...جای من بودی هیچکی دوست نداشت چیکار میکردیتو اگه به ...گریه نکنم چیکار کنم-

از اون ده پونزده تایی که خودم گفتم بگذریم این پرهام فلک زده فقط کافیه یه نظر ...دیگه داری نامردی میکنی- ...ببینیش میفهمی چقدر دوست داره

....من که دوسش ندارم-

...کردپس نگو کسی دوستم نداره اشکاشو با آستین لباسش پاک -

....حاال هر چی انتظار نداری که چون دوسم داره برم باهاش نامزد کنم-

...گناه داره-

....شکل زامبیا شدی ...گریه نکن گفتم- ...گناه من دارم نه اون-

....خودتو مسخره کن االن شرایط من به درد مسخره کردن میخوره-

...جیغ میزنما- ...شرایطت نه ولی قیافت چرا-

...یعنی طوری تهدید میکنی که موی تنم سیخ میشه-

...گفتتتتتتتم منو مسخررررررره نکن-

...صداتو بیار پایین تو خیابونی حواست هست-

....قیافتو اینجوری نکن شکل بچه های سر چهار راه میشی_ ...بغ کرد

...ر روهه چقدر بهت زنگ میزنهدختره خیلی پ- ...گوشیم همون لحظه زنگ خورد

...پر رو عمته-

...جانم- ....نگاه کردم خاطره بود جون گرفتم

....سالم رضا-

....مامان ...دختره کاری کرده ...چیزی شده پوریا اذیتت کرده- ...صداش گرفته بود

عالم و آدم دارن ...غیبش زده همه چی هم مرتبه جز اینکه پونه از صبح ...یه کم گلوم گرفته ...نه اینا نیست- ...دنبالش میگردن

Page 242: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

242

فرار کرده؟ - ..به پونه نگاه کردم التماس میکرد بهش چیزی نگم

مادر پوریا از صبح مثل ...یه یادداشت گذاشته که من میرم هر وقت از فکر شوهر دادنم اومدین بیرون بر میگردم- ...اسفند رو آتیشه

.....الهی که بعدش شوهرش سرش هوو بیاره ....حقشه بدتر از این-

....رضا داداش-

....جان رضا-

و با این اتفاقایی که افتاد ..من سرما خوردم ....راستش از خونه ی عمه زنگ زدن بهم گفتن حالش یه کم نا خوشه- ...دل نمیکنم برم میتونی بری دیدنش

...خوبهحالت ....خاطره من-

....پیرزنه گناه داره ...جون خاطره نه نیار-

؟؟؟....میری رضا- ...تو دلم گفتم گل بود به سبزه نیز آراسته شد ...به پونه نگاه کردم

...چیکار کنم من مثل تو بی معرفت نیستم بگم نه-

....رضا اینجوری نگو می دونی که چقدر دوست دارم-

....میری دیگه- ....بله- ....رضا- ...دوست داشتنت هم دیدم آبجی-

...تو هی منو تو شرایط سخت قرار بده-

...عاشقتم رضا-

؟؟؟...کار دیگه ای هم داری؟؟؟ می خوای ببرمت دکتر- ...آه از نهادم در اومد

...تو فقط برو پیش عمه ...نه استراحت کنم خوب میشم-

...خیالم جمع- ....م عزیز من یه بار گفتی گفتم چشم نترس میرمآبجی گل-

....بله جمع جمع-

...پس من میرم استراحت کنم کاری نداری-

....کارمون رو که انجام نمیدی برو استراحت کن-

...رف بزنیودت حسری بعد بخوای اینقدر بچسبی به گوشی میدم خ- ...گوشی رو گذاشتم تو جیبم به پونه نگاه کردم

..؟؟؟..دروغگو من کجا چسبیدم به گوشیت اصال قدم میرسه بهت-

Page 243: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

243

...تو راست میگی-

....حرف زور میزنی-

....اینا رو بی خیال فقط بگو من کجا ببرمت عجله کن که برم جایی-

....منم میام باهات خونه ی عمه دیگه -

...عد نگی نچسبیده بودم به گوشیب ....خیلی رو داری می دونستی- ...نگاش کردم

....شاید خدایی نکرده بالیی سرش بیاد ...بیا سوار شو عمه حالش بده- ....رفت سمت موتور

ببین اینبار چون دوست دارم همه جوره حال مادرتو بگیرم قبول - ....هم خندم گرفته بود هم از دستش عصبانی بودم ....میکنم سری بعد من می دونم و تو

...عمه ی منه یا تو- ...ای چقدر حرف میزنی دیرمون میشه هاو-

.....عمه عمه است چه فرقی میکنه عمه من باشه یا تو-

...همون بهتر فرار کردی اون بدبخت از شررت خالص شد- ...سرمو تکون دادم

ده رکت ناشایستی مساویه با پیاهمین االن بگم جیغ کتک هر گونه ح- ....نشستم روی موتور اونم پشتم سوار شد ....شیرفهم شد ....کردنت

...باشه تو برو فقط-

..........خدایا آخر و عاقبت مارو به خیر بگذرون- ....سرمو بلند کردم رو به آسمون

...رضا-

.....چه عجب نطقت باز شد فک کردم لولو بردتت-

....لوس نشو خودت گفتی حرف نزنم-

...الل میشما- ....نگفتم حرف نزن گفتم عمل خاصی رو انجام نده- .

...میگما اینجا واقعا اینقدر ترسناکه یا من ترسناک میبینم- ....حرفتو بزن-

.....چه عجب یکی با ما هم عقیده بود-

....یعنی تو هم ترسناک میبینی-

....ونه رو ندیدیدختر خوب این تازه کوچشونه خ-

...یعنی اونجا از اینجا ترسناک تره-

Page 244: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

244

....اینجا بهشته- .....خندیدم

....از صداش هم مشخص بود چقدر ترسیده ....دروغ نگو-

....نخیر مگه گفتم منو ببر- ....می خوای برت گردونم پیش مامانت-

....پس انرژیتو جمع کن که رسیدم-

اینه؟ - ....به در آهنی بزرگ رو به رو نگاه کردم

نمیخوام که بدمت دست قاچاقچیا اینقدر ترسیدی؟ - ...از موتور پیاده شدیم به پونه نگاه کردم

...آب دهنشو قورت داد

....این دره چرا اینقدر بزرگه-

...رفتی تو جو بابا ،این از در خونتون هم کوچیکتره- ...خندم گرفت

.؟؟؟..عمه ات خیلی مهربونه مگه نه- ...کردنگام

...اصال عاشق منه ....خیلی-

.!!!آخی خیالم راحت شد- ...یه نفس عمیق کشید

....کیییه- ....زنگ رو زدم .....چون می دونستم بیشتر می ترسه ..خودمو کنترل کردم نخندم

..پسر ...رضا هستم- ....ولی من رو نکردم ...چنان صداش کلفت بود که جفتمون ترسیدیم

...چیه بابا- ....با لبخند ساختگی به پونه نگاه کردم ...در باز شد

...هیچی- ...سرشو تکون داد

....اینجا چقدر تاریکه- ....درو کامل باز کردم موتور رو گذاشتم تو حیاط

...دنبالم راه افتاد ....بستم.درو

به پونه ...تا حاال تو شب این خونه رو ندیده بودم اگه قبال میگفتم شبیه فیلم ترسناکه االن میگم خود فیلم ترسناکه یه دفعه تو اون جو ترسناک وسط یه عالمه درخت لخت و خش خش ..نگاه کردم تمام حواسش به اطراف بود

..نترس چیزی نیست_ ......غ زد و چسبید به منپونه جی ...برگهای زیر پامون صدای واق واق یه سگ بلند شد

من قالب تهی کردم چه برسه ..از شانس بدمون هیکل یه سگ سیاه و زشت از میون درختا ظاهر شد .ولی متاسفانهرفت سرشو گ ...دستشو گرفتم ...داشت بهمون نزدیک میشد ....چنان می لرزید که نزدیک بود غش کنه ...به پونه

...سه دو تایی با هم فرار کنیم بشمار- ...باال

.....دو ....یک_ ....سرشو تکون داد

Page 245: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

245

سگ خواست حمله کنه که سه رو گفتم هنوز نرسیده بودیم به ساختمون که پای پونه گیر کرد به یه چیزی و افتاد ...بلند شد ولی جیغش رفت هوا ...زمین

...رضا پام-

شتم با یه حرکت از رو زمین بلندش کردم و دویدم، نور سگ دقیق پشت سرمون بود فرصت فکر کردن نداگ س ...ساختمون رو ک دیدم انگار نور امید بهم تابیده میشد پرواز کردم سمت در بازش کردم و درو محکم بستم

صداش هم ترسناک بود چه برسه به قیافه اش ...بزرگ زشت پشت در پارس میکرد

وجه پونه سرمو گرفتم پایین مت ....یکنم تا حاال توی عمرم اینقدر نترسیده بودماعتراف م ...قلبم دیونه وار می کوبید ...پونه حالت خوبه ...پونه- ....قلبم وایساد ...تو بغلم بود اما چشماش بسته بود ..شدم

- ..روش خم شدم ....سریع رفتم سمتش و گذاشتمش روی مبل ...به مبل گوشه ی خونه نگاه کردم ....جوابمو نداد ....چه غلطی کردم آوردمت اینجا....پونه

...این دختره کیه؟؟؟-

خاطره به من گفته بود ....از دیدنش اونم سر پا جا خوردم ...سریع بلندشدم عمه بود ....تموم موهای تنم سیخ شد ....ولی االن ....حالش بده

...میگم این دختره کیه ورداشتی آوردیش اینجا-

....باز تو الل مونی گرفتی- ..عصا زنون اومد سمتم ....م و رسا بودصداش مثل همیشه محک

این ببینم نکنه از ...از کجا پیداش کردی ....چقدرم خوشکله- ...نگاه پر از اخمش رو از من گرفت و به پونه نگاه کرد ...دختر فراری هاست

...نه عمه خانم همراه من اومده این سگه بیرون بود ازش ترسید-

عمه نگاش که به ...بیچاره عین جن زده ها شد ..از روی میز یه لیوان برداشت آبشو خالی کرد رو سر پونه ...گام کردن ...افتاد جیغ زد پرید سمتم و پشتم پنهون شد

...چته دختر آدم ندیدی-

....این بیچاره از ترس غش کرد بعد شما با آب بیدارش کردین منم بودم می ترسیدم-

!!!!....غش کرد- ....د تحویلم دادپوزخن

....همون خنده هایی که من ازش می ترسیدم ...خندید

....با توام بیا بیرون گفتم- ....دختر از پشت این پسره بیا بیرون میخوام ببینمت ....شما مردا خیلی ساده این-

؟؟ ...چی شد- ...گاش کردن ...پونه آروم آروم اومد بغل دستم وایساد اما یه دفعه جیغش رفت هوا

....پام درد میکنه- .....با دستش مچ پاشو گرفته بود

Page 246: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

246

..؟؟؟..باز داری بازی در میاری-

....تو حیاط خورد زمین-

...بشین روی صندلی ببینم_ ....به پونه نگاه کرد

کاری رو پونه با ترس ...باالپاچه شلوارتو بزن ...عمه نشست بغل دستش ...پونه به من نگاه کرد اشاره کردم بشینه ....قوزک پاش قرمز شده بود ....که خواسته بود انجام داد

....چیزی نیست زود خوب میشه این همه جیغ و جوغ هم نداره-

....خیلی درد میکنه عمه-

عمه؟؟-

شما مگه عمه ی رضا نیستین؟ -

...این پسره چیکارش به تو-

نگاه نکن جواب منو بده اینو- ....پونه به من نگاه کرد

....من دختر عموشم- ....خواستم جوابشو بدم پونه پیش دستی کرد

....که دختر عموشی- ...چشمامو بستم یعنی دروغ شاخدار تر از این امکان نداشت

ه ی تفقط به من بگو دختر کدوم برادر نداش- ...پونه خوشحال از اینکه عمه باور کرده یه لبخند گشاد تحویلش داد ...منی

....پس این دختره میشه دختر عموت- ...عمه به من نگاه کرد ...رنگش پرید تازه فهمید سوتی داده

....شنوم می- ...دوباره برگشت سمت پونه ....نه من دروغ گفتم-

..عمه- ...همینجور زل زده بود بهش

....خودش باید بگه ...تو ساکت باش-

....گفتم به این پسره نگاه نکن- ....عمه عصاشو محکم کوبید زمین ....کردپونه نگام

....این پسره اسم داره چرا اسمشو نمیگین-

....فوضولیش به تو یه وجب بچه نیومده-

؟؟؟....سانت قدمه کجاش یه وجبم 228من یه متر و -

...رهاین خوشمزه بازی هات فقط به درد خر کردن این و امثال این میخو-

Page 247: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

247

....حاال که اینجوریه تا اسمشو نگین منم نمیگم چیکارشم ...باز که بهش گفتین این-

مثل اینکه حواست نیست اینجا خونه ی منه کسی که - ....عمه با چشم های پر از خشمش به پونه چشم دوخت ....سوال میپرسه و دستور میده منم نه تو

ب خونه میتونه هر کاری بکنه شاید خواست طرفو بکشه باید بهش کی گفته یعنی خونه ی هر کسی میریم صاح- ....بگیم چشم

!این دختره ی گستاخ رو از کدوم جهنم دره ای پیدا کردی با خودت آوردی؟-

....اینی که میگین اسم داره اسمش هم پونه است-

...زبونت از خودت دراز تره-

...نکردمدارم دفاع میکنم در ضمن اصال هم بی احترامی -

...وقتی تحویل پلیس دادمت حالیت میشه ....که بی احترامی نکردی-

...مگه آدم کشتم که بدینم دست پلیس-

....نخیر بچه جون آدم نکشتی از قیافه ات معلومه از خونه فرار کردی-

....شما رو هم می خواستن به زور شوهر بدن هم فرار میکردین ...فرار کردم که فرار کردم-

....پس اعتراف میکنی که فرار کردی-

...بله که اعتراف میکنم گناه که نکردم-

...این پسری که به خاطرش از خونه فرار کردی به درد الی جرزدیوار هم نمی خوره-

اتفاقا خیلی هم می خوره بعدم من به خاطر رضا فرار نکردم من به خاطر خودم از اونجا اومدم زندگی تو اون خونه - ....مثل جهنمه

....خونه ی آدم هر جهنمی هم باشه بهتر از کوچه خیابونه-

....نکنه خونتون خیابونه خبر ندارین ...ببخشیدا من االن تو خیابونم-

...می شه خواهش کنم بس کنید- ....اوج میگرفت باید از قالب مجسمه بودن می اومدم بیرونداشت دعواشون

....تو ساکت باش پسره ی بی چشم و رو_

....چرا اینجوری باهاش حرف میزنین رضا که کاری نکرده-

...همین که تو رو فراری داده بدترین کاره-

...رضا منو فراری نداده-

Page 248: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

248

.....خودتو خر کن بچه من ده تا پیرهن بیشتر-

ر پونه از س ...چند لحظه تو سکوت محض سپری شد ....پونه چنان جیغی زد که ترس برم داشت عمه سکته کنهببخشید ولی فکر نمیکردم اینقدر مهمون نواز باشین حاضرم شب تو خیابون بمونم ولی پیش یه -...جاش بلند شد

خاطره جون چقدر تعریفتون میکرد منو باش با خودم میگفتم شما خیلی ...زی مثل شما نباشمآدم یه دنده و لجبا ....مهربونین و

خاطره جون- ...گفتی کی گفته ....بچه دندون به زبون بگیر-

..؟؟.تو خاطره رو از کجا میشناسی_

....عمه شما بزارین من حرف بزنم ب-

...تو جوابمو بده کسی باتو نبود دختر-

.....اگه شما عمه ی خاطره جونین من ده ساله دارم باهاش تو یه خونه زیر یه سقف زندگی میکنم-

....اگه اشتباه نکنم تو باید پونه باشی ....تو فکر فرو رفت

!!!..اینو که خودم گفتم اسمم پونه است-

....خواهر پوریا شوهر خاطره-

...اتون من دیگه میرم ولی خیالتون تخت به خاطره جون نمیگم چقدر مهمون نواز بودینبله االن هم با اجازه -

ا از اول چر - ....خواست بلند شه عمه دستشو گرفت نشوندتش روی مبل، نشوندن که نه، یه جورایی افتاد روی مبل ...آشناهای خاطره مثل خودش برام عزیزن ...نگفتی خواهر شوهر خاطره ای

...با آدم خشن برخورد میکنین آدم جرات نمیکنه حرف بزنه شما از بس_

چرا پرسیدم کی هستی گفتی دخترعمویی؟ ....دیدم چقدر حرف نزدی-

..االنم مجبور شدم بگم ...چونکه نمی خوام خاطره جون بفهمه من اینجام-

....یعنی این پسره آوردتت که پیش من قایم بشی- ....عمه یه نفس عمیق کشید

....ه خاطره جون گفت شما مریضین ما اومدیم بهتون سر بزنیمن-

...؟؟؟.مریض-

....فهمیدم کار کیه- ...یه کم فکر کرد

یعنی شما حالتون خوبه؟- ...سرشو تکون داد

خدمتکارم چند روز رفته مرخصی اونم به خاطره زنگ زده اما نمیدونم چرا به این !!!می بینی که حالم از تو بهتره- ...پسره گفته بیاد

Page 249: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

249

....عمه خاطره سرما خورده بود عذر خواهی هم کرد-

...نمی خواد خودم زنگ میزنم ...زنگ بزن بهش بگو من حالم خوبه-

....میشه رضا بزنه-

...بعدم فکر نکنم خاطره اینقدر دهن لق باشه که بخواد تو رو لو بده .جایینترس نمیگم این- ...به پونه نگاه کرد

...لو دادن که نه، میترسم از دهنش در بره-

...نترس گفتم که نمیگم-

...رضا- ...از سر جاش بلند شد رفت سمت تلفن قدیمی و عتیقه اش

.؟؟؟..تو چرا اینقدر ساکتی- ...به پونه نگاه کردم

....زاری آدم حرف بزنهمگه تو می-

رو ب ....خاطره جون گفته بود از عمه میترسی باورم نمیشد ولی حاال با چشمای خودم دیدم ...برو خودتو رنگ کن- ...خجالت بکش آدم از عمه اش میترسه

...یک یک مساوی ...کسی از مامانش،میترسه نه ...خانم کوچولو-

...نگین کیه- ...حتی نگین هم ازش میترسه ...زش میترسننخیر قبول نیست مامان من عالم و ادم ا-

...میگم نگین کیه جواب بده- ...مثل مجسمه خشکش زد

..؟؟؟.اینجا آب ندارن-

...زن پوریا- ....برت میگردونم پیش سگه-

...چرا عصبانی میشی خودت میگی بگو منم گفتم- ...دستم مشت شد

...عمه لو ندی بسه این دهنت هم ببند جلوی-

...نخیر حواسم هست-

...از همین حواست میترسم-

...شما دوتا چی میگین که با هم پچ پچ میکنین-

....داشتم به رضا میگفتم خیلی گشنمه شما تو خونتون غذا ندارین-

...یعنی رویی که این بشر داشت سنگ پای قزوین نداشت

...ذاشته و رفتهاتفاقا صغری کوفته بار گ ...چرا نباشه-

Page 250: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

250

...رضا بدو بریم ..وای آخ جون کوفته-

...چته گشنمه خب- ...با اخم نگاش کردم

....زنت که نیست اینجوری نگاش میکنی دختر مردمه-

....آی حرص بخوری بخندم- ...سر به زیر شدم پونه خندید

...دختر تو هم اینقد ورجه ورجه نکن برای پات خوب نیست-

اول غذامو میخورم بعد .عمه جون باورتون نمیشه من وقتی گشنم میشه هیچی حالیم نیست تیر هم بزننم- ....میمیرم

هیچی از غذا نفهمیدم همه اش حواسم به عمه و پونه بود ........از اون خنده هایی که کم دیده بودم ...عمه خندیده خداییش به پونه حسادت کردم ک ...بودن و االن میگن و میخندن انگار نه انگار تا چند دقیقه قبل عین کارد و پنیر

بخوامم قضاوت کنم من یه جورایی با عمه راحت میشدم مطمئنم عمه با من ناراحته اینو با ...اینقدر با عمه راحته ...سریع از سر جام بلند شدم ..با صدای ساعت دیواری تازه فهمیدم ساعت چنده ...تموم وجودم حس میکردم

چی شد؟ - ...دوتاشون برگشتن سمتم

....اصال یادم نبود باید برم سر کار-

....خب برو کی جلوتو گرفته ...همین-

خیالت راحت این دختر پیش من می مونه خدا خواسته من تنها نباشم- ...به پونه نگاه کردم

...وای عمه جون عاشقتم-

....دختر خفه شدم- ...پونه عمه رو محکم بغل کرد

...حاال که اینجوری شد تا صبح اینقد بخندونمتون که دل درد بگیرین ...خدا نکنه-

...برو دیگه مگه دیرت نشده- ..بعد به من نگاه کرد

س نتر - ....برگشتم که عمه جلوم ظاهر شد .....خواستم برم یادم افتاد به سگ ...تمیز و مرتب عمه امو صاحب شداینجوری هم نگام نکن برو دیگه معطل چی ...رفش نری تیکه پاره ات میکنهفقط حواست باشه ط ..بستمش

...هستی

......خوشبختانه خبری از سگ نبود .خداحافظی کردم و رفتم

خانواده ی زنش ..به خودم رسیدم و رفتم خونشون ...بعد از کار به اصرار زیاد کاظم دعوتش رو به ناهار قبول کردم می گفتن ...ودر عین خونگرمی ...اینجا به آدم حس شاهانه دست میداد ....زم استقبال کردنبا گرمی ا ...هم بودن

....اعتراف میکنم باها شون اخت شده بودم ...می خندیدن انگار نه انگار من هفت پشت غریبه محسوب میشدم ..آقا رضا اینم امانتی شما- ...بودن در کنارشون بهم آرامش میداد

Page 251: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

251

...ممنون ولی این که دوتاس- ....کتابو ازش گرفتم ....کردمبه روشنک نگاه

...اون یکی هشت کتاب سهراب سپهریه-

...؟؟؟.سهراب رو دوست دارین- ...نشست کنارم

....معلومه که دوست دارم ولی به شرطی قبول میکنم که پولشو ازم بگیرین-

...به جاش یه خبر خوب براتون دارمقبول نمیکنم - ...یه سیب برداشت و مشغول پوست کندنش شد

خبر خوب؟ چه خبری؟؟ -

...خب- ...اون دوستم بود براش رفتیم تحقیق-

..عید قراره نامزدی کنن اتفاقا من و شمام دعوت کرده-

....ولی شرمنده اگه شبه من شبا شیفت دارم ...چه عالی-

....حت باشینبابابا صحبت کردم به جای مرخصی که نرفتید عید را-

...یعنی کال نرم-

شما دوست ..خب همه دوست دارن عید آزاد باشن- ...یه تکه سیب پوست گرفته رو با چاقو گرفت سمتم ؟؟؟..ندارین

...دوست دارم ولی به کارم بیشتر نیاز دارم- ...با تشکر سیبو ازش گرفتم

...بازم قبول نمیکنین ..مرخصی با حقوقه-

...زیر دین باشمدوست ندارم -

....این چه حرفیه بابا خیلی دوستون داره اصال به عنوان پاداش قبول کنید _

...چی میتونم بگم- ...یه نفس عمیق کشیدم

....وای یعنی قبول میکنید-

...؟؟؟.مگه کار دیگه ای هم ازم بر میاد-

در جواب تمام محبت هایی که بهم داشت این تنها کاری بود که ازم بر ....حال اینقدر خوشحال ندیده بودمش تابه .....میومد

از قرار معلوم پونه و عمه خیلی باهم جور شدن طوری ک این جور شدن رو تو اخالق جفتشون میشد به وضوح دید تک و تنها نشسته بودم تو خونه که ..مونده بودم چیکار کنم روز عید بود و ...بعد از یه هفته باالخره عید رسید

...پونه بود ....گوشیم زنگ خورد

Page 252: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

252

....بی ادب بی تربیت مثال عیدها پاشو بیا خونه ی عمه- ....الو-

....نمیگیری .مطمئنم من بمیرم هم تو سالم یاد-

...ارمت اینجا فهمیدیتا ربع ساعت دیگه اینجایی نیومدی میام گیستو میکشم می-

....لهب- ....دوباره زنگ زد ...اخالق عمه خیلی روش تاثیر گذاشته بود یه جورایی شده بود خود عمه .....بعد قطع کرد

تو خیابونی پس چرا صدای موتورت نمیاد ببینم نکنه هنوز تو خونه ای بیام بزنمت ..اومدی-

خواستم جواب ندم ولی اینقدر زد و زد که ....ودم زمین دوباره زنگ زدهنوز گوشی رو نذاشته ب ....دوباره قطع کرد ....چته بچه بزار روز اول عید رو با آرامش بگذرونم- ....عاصی شدم

جر سرم داشت منف ....آرامش کیه؟ اسم دختره آرامشه ...وایسا ببینم ...تو غلط میکنی با آرامش میخوای بگذرونی- ..میشد

ه میزنم اینقدر زنگ میزنم ک .اگه نیای اینقدر زنگ -...هر کی دوست داری بس کن دارم دیونه میشم پونه تو رو جون- ....هم تو دیونه بشی هم گوشیت خراب بشه

...اصال غلط کردم بردمت خونه ی عمه پاشو برو خونتون ...خدایا گیر چه آدمی افتادیم-

ن منم اال ...که به مامانم گفتم رفتم شهرستان خونه ی دوستمهه هه دلتم بخواد اول اینکه خودم رفتم دوم این- ....از اینجا تا خونمون هم خیلی راهه ...شهرستانم

....یه نیمچه عقلی هم داشتی دود شد رفت هوا-

...میای یا به عمه جونم بگم بهت بگه بیای .با زبون خوش-

....!به من عنایت نکن خودم میام .قربون دستت از این مرحمتا-

در ضمن لباسات هم اتو زده باشه ...آفرین پسر خوب-

...بابا زنم که نیستی این همه گیر میدی-

اون پیرهن سفید خط خطی با شلوار سرمه ایت رو ..حرف اضافی نزن عمه جون از لباس های چروک بدش میاد- ....بپوشیا

؟؟...لباس های منو دیگه از کجا دارییا حضرت عباس آمار - ....چشمام داشت از حدقه میزد بیرون

...فوضولیش به تو نیومده بپوش بیا _

؟این دیگه کیه- ...هنوز تو حالت تعجب با چشمای گرد و دهن نعلبکی مانند به دیوار خیره بودم ...بعد قطع کرد

با ...موتور رو گذاشتم کنار دیوار ..تا زنگ رو زدم بدون اینکه حرفی بزنم در باز شد ....با سالم و صلوات راهی شدممیتونم قسم بخورم از ...با صدای هاپ هاپ سگ به خودم اومدم ...اینکه بعید بود ولی بوی عید رو میشد حس کرد

Page 253: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

253

سگ سیاه و گنده یه پاپیون صورتی دور گردنش بود و پونه اون ...دیدن صحنه ی روبه روم فکم چسبید به زمینبیا نگاش کن چه ....عجب اومدی.چه-تو اون لحظه چیزی از مجسمه کم نداشتم ....داشت باهاش بازی میکرد

...گوگولیه

را رضا چ- ...دستشو کشید رو سر سگ اونم با اون هیکل گنده اش سرشو تکون میداد و زبونشو بیرون آورده بود ....بیا ببین چه نازه ..وایسادی

....رضاااااا-

سگ تازه متوجه من شد حمله آورد سمتم که ...به آرومی قدم برداشتم ....با بلند شدن جیغش به خودم اومدم ....جولی بشین- ...رو رفتم.عقب

...ن نازی میترسیسرت با این قیافه ات از این موجود به ای.خاک تو- .پونه اومد سمتم ...سگه سر جاش نشست

...یکی تو نازی یکی این-

...حاال من اینجا نبودم تو نباید بیای دست بوس عمه جون ...خودتو مسخره کن بی شعور- ....لبخندش ماسید

...تو دست بوسشی برای من کافیه-

..؟؟؟ به جولی بگم بخوردت..چرا اون لباسی که گفتم نپوشیدی- .با اخم سر تا پامو نگاه کرد

....اینو که بعید نمی دونم-

.... .میگم چرا پیرهن سفیدتو نپوشیدی-

...بابا اینو جدید خریدم ببین نوعه نو-

....اینقدر با ای گنده بک همنشین شدی اخالقش روت تاثیر گذاشته_ ..خم شد و بو کرد

...چنان زد تو ساق پام ک دادم رفت هوا

....اول عید این پا رو برام سالم نگه دارروز ...خدا بگم چیکارت کنه پونه-

اول اینکه این گنده بک نیست خیلی هم دوست داشتنیه اسمش هم جولیه دوم اینکه نوش جونت پیش بیاد بازم - ....سومندش کو عیدی من ...میزنم

....به زور مجبورم کردی بیام اینجا که ازم عیدی بگیری-

....دهنخیر اول عمه مهمه دوم عیدیم رو ب-

...بچه بزار عید بشه بعد عیدی عیدی کن-

....خسیس-

اوی من خسیس نیستما یه بار دیگه بهم بگی خسیس من می دونم و تو-

Page 254: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

254

....نخوری منو ...آخ که چقدر من ازت میترسم-

...خودتو مسخره کن فسقلی-

خودتو با این سگه ست کردی؟ _ ...به سر تا پاش نگاه کردم ...خندید

....به روت میخندم پر رو نشو-

...به خاطر این یه جایزه پیش من داری ....می بینم که روسری پوش شدی-

....بده- ...دستشو سمتم دراز کرد ...به عینه دیدم چشماش برق زد

...میگم بده- ....االن که نگفتم-

....نفس نکش بده من، ندی روسریمو در میارما- ...نفسمو دادم بیرون

چیه میخوای رد گم کنی جایزمو ندی که اینجور نگام - ....خواستم یه چیزی بهش بگم ولی نتونستم ...نگاش کردم ....میکنی آدم ندیدی تو عمرت

....واال تو شکلت فقط به آدمیزاد میخوره-

...رضااااا-

...میخوای یه عیدی خوب بهت بدم- .....خندیدم

....!چته افسار گسیختی- ...مثل بچه ها ذوق کرد شیرجه اومد سمتم یه قدم رفتم عقب

....عیدیمو موخام-

خودت ....چرا اینجوری نگام میکنی من که چیز بدی نگفتم ...چته- ....با غصب نگاش کردم ترسید ازم فاصله گرفت ....بهم گفتی عیدی میدیم

.....بار آخرت باشه اینجوری با من حرف میزنی فهمیدی- ...انگشت اشارمو گرفتم سمتش

....مگه من چی گفتم- .....لب و لوچه اش آویزون شد

....هر چی گفتی ولی مثل آدمیزاد باهام حرف میزنی-

....بداخالق هم هستی ....خیلی بدی-

....هر چی هستم به خودم مربوطه-

.....ا یه ساعته اینجا وایسادین چی به هم میگینشما دوت-

..عصای صورتیش بودم.فقط محو .....برگشتنم همانا شاخ درآوردنم همانا ....سریع برگشتم سمت صدا

Page 255: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

255

....یاد نگرفتی با این هیکل گنده ات بزرگتر که میبینی زل نزنی بهش و سالم کنی ...تو ادب نداری شعور نداری-

...سرمو ب زیر گرفتم و سالم کردم خودم خجالت کشیدم

.....بینید چقدر عمه اشو دوست دارهمی ....عمه جون رضا اومده سال تحویل پیش ما باشه-

.....خیلی-

.....خیلی گفتنش از صدتا فحش بیشتر اثر داشت

....پونه دخترم بیا باال این مجسمه هم اگه خواست بیارش-

از لحظه ای که پامو گذاشتم تو این خونه ....اد و منو دنبال خودش کشوند داخلپونه یه چشم گنده تحویل عمه د االنم خونه ای که انگار موزه بود تبدیل شده بود به یه خونه پر از وسایل ....باید هی منتظر یه صحنه ی،جدید باشم

ها فقط دیوار .....مبل و کاناپهاز پرده های کرم گرفته تا ....می دونستم همه ی اینا سلیقه ی پونه است ....لوکس ....دست نخورده بود که مطمئنم به خاطر عید نرسیدن بدن نقاشی کنن

...سلیقه ام حرف نداره مگه نه-

....دو هفته اس اومدی اینجا اندازه ی دو قرن تغییر ایجاد کردی-

....ر بر گردوندمس ...تازه نگا چه سفره ی خوشکلی چیدم .....ما اینیم دیگه پس فکر کردی چی-

.....پونه-

.....کف کردی،مگه نه-

....میخوام یه کاری بکنم-

....چیکار-

....اسمتو عوض کنم تو گوشیم سیو کنم پلنگ صورتی-

....دوباره یه لگد نوش جان کردم

تکرار بشه خدا شاهده ....بار آخرت باشه به من توهین میکنیا ....پلنگ صورتی اون دوست دختر بی شعورته- ....کشتمت

. ....بینممن بمیرم هم از تو ی رفتار محبت آمیز نمی-

.......................

منم با فاصله نشسته بودم و محو اطراف که تلوزیون توپشو .....پونه چسبیده بود به عمه و باهاش قرآن میخوند....از قیافه اش خندم ....ول کرد عمه رو چهار دستی چسبیدپونه قرآن رو ....به هوا داد و سال جدید رو اعالم کرد

از تو جیبش یه جعبه کوچیک بیرون آورد گرفت ...عمه با مهربونی پونه رو بوسید ....گرفت شکل مارمولک شده بود

Page 256: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

256

بی معطلی انداخت گردنش و ...یه گردنبند ظریف با اسم خودش بود ...پونه هم ذوق زده جعبه رو باز کرد ...سمتشسر به زیر عیدو بهش تبریک گفتم ...منم نخواستم باز مورد عنایت عمه قرار بگیرم ....ز عمه یه ماچ آبدار گرفتا

....ولی اون حتی به خودش زحمت نداد جوابمو بده

عمه به رضا عیدی نمیدین؟-

.!....این با این هیکلش عیدی میخواد چیکار-

....اصال هم هیکلش بزرگ نیست بعدم...من بزرگتره .رضا همه اش دو سال از-

....تو دختری فرق میکنه-

....من که شما رو اینقدر دوست دارم عاشقتونم ....عمه جون من-

....دختر خوب خیسم کردی- ..دوباره خودشو به عمه چسبوند عمه به زور از خودش جداش کرد

...تا عیدی ندین ول نمیکنم-

....پونه بس کن-

....و نقشه ام تمرکز داشته باشمتو ساکت بزار ت-

ت با شناخ ...کرد رک و راست جلو چشمت می گفتاین دختر تو سرش هیچی رو پنهون نمی ....لبمو گزیدم نخندم با جیغ پونه به خودم ....کمی که از عمه داشتم می دونستم از همین اخالقش خوشش اومده که اینقدر دوسش داره

....وای عمه خیلی ماهی- ...کواال چسبیده بود به عمهدوباره عین ...اومدم برگشتم

...پونه عزیزم سنی ازم گذشته همینجور بخوای به فشار دادنم ادامه بدی باید برم سینه ی قبرستون-

...پونه ولش کرد

...شما هزار و صدو بیست سال زنده این ...این چه حرفیه-

از لبخند گشادش خندم گرفت آخر سر نتونستم تحمل ...دنذاشت عمه چیزی بگه مثل فشنگ بغل دستم ظاهر ش ...چته- ....کنم خندیدم

..عیدی گرفتم برات- ....دو تا تراول گرفت سمتم

...باشه برای خودت من عیدی نمی خوام-

...نمی خواد واسه من قیافه بیای عیدیتو بگیر- ....عمه بلند شد

- ...ایی که رفته بود خیره بودم پونه دو تا تراول رو جلوی چشمم تکون دادهمینجور که به ج ...این حرف رو زد و رفت ...بگیر دیگه

...من عیدی میخوام چیکار ..گفتم برای خودت- ....نگاش کردم

Page 257: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

257

...خیلی بدی این همه من زحمت کشیدم- ...اخم کرد

....ولی من که از رو برو نیستم ...لوس - ...خسته نباشی-

....جون خاطره جون اگه پس بدی_ ..پولو به زور گذاشت تو جیب پیرهنم

....عین میر غضبا هم نگام نکن به جاش عیدیمو بده- ...اخمم بیشتر شد ازم فاصله گرفت

می کنید حتما باید من پیرزن.چرا عین جن زده ها همو نگاه- ...با بلند شدن صدای زنگ دو تایی برگشتیم سمت هم ....باز کنمدرو

....کیه- ....نذاشتم از سر جام بلند شدم رفتم ...پونه خواست بلند شه

...خاطره- ...رضا داداشی تویی-

...آره داداش درو باز میکنی-

...کی بود؟؟؟- ....درو زدم برگشتم سمت اون دوتا

....به عمه نگاه کرد ....پونه رنگش پرید ...خاطره-

...نمی خواد بترسی برو تو اتاق من-

در سالن بازشد خاطره که منو دید یه جورایی دوید سمتم و محکم ...انگار منتظر اجازه عمه بود به شدت باد محو شد ....بغلم کرد

...خدا میدونه چقدر دلم برات تنگ شده بود-

...چرا اینقدر الغر شدی- .....نگاش کردم

...سالم-

..اینو چرا همراه خودت کشوندی- ...م برگشتم سمت صدابا خشم تما

...عمه جون عیدتون مبارک- ...خانم وار رفت و بغلش کرد...خاطره خواست جوابمو بده نگاش افتاد به عمه

....عید تو هم مبارک دختر گلم-

....پوریا جان چرا وایسادی بیا دیگه-

....مه جون اینجا چقدر تغییر کردهع- ....حالم از دیدن قیافه اش به هم میخورد

.....خوب شده یا بد-

...جای پونه خالی آخه اون عاشق رنگ صورتیه .....شده .معلومه که خوب شده انگار بیست سال جونتر-

Page 258: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

258

....چرا سر پا وایسادین ....بفرمائید بشینین- ....با یه نگاه فهمیدم عمه دستپاچه شد

....اینجوری میام پیشت- ....از نگاه کردنش سیر نمیشدم ....خاطره با لبخند نشت بغل دست من

...کن سرم شلوغ بود .باور ...نشد رضا- ...سر ب زیر شد

.....میگم چی شده تو اومدی اینجا اونم تنهایی- ....آه از نهادم بلند شد

...عمه ی منم هستا-

.؟؟؟؟..باور کنم خودتی- ....یه تای ابروشو انداخت باال

تمام مدت پوریا ...عمه با ی سینی چای اومد خاطره سریع از سر جاش بلند شد سینی رو به زور از عمه گرفت 26_20من آدم حسودی نبودم ولی حداقل پوریا ....عمه به جفتشون عیدی داد ...ساکت بود و الم تا کام حرف نزد

...سال از من بزرگتر بود

...؟؟؟.ه جان هنوز بابا و مامانت بر نگشتنخاطر -

....خیلی بهشون خوش میگذره ....نه عمه جون تا آخر عید کربال هستن-

....من دوست داشتم برم ولی عمری ازم باقی نمونده .....خوشا به سعادتشون-

......این چه حرفیه شما ماشاالله-

با نفرت به .....بقیه ی،حرف خاطره رو نفهمیدم تازه متوجه غم صداش شدم همه رو میتونست گول بزنه اال من ......حالم ازش به هم میخورد ....پوریا نگاه کردم نگاهشو ازم دزدید

به این زودی؟- ...نگاش کردم ....گفتن بریم خاطره به خودم اومدم .با

...میشه باید بریم .هست زشتخونه ی فامیالی پوریا هم -

از سر جاش بلند شد ولی فهمیدم دروغ میگه اینجام فقط به خاطر حفظ ظاهر با پوریا اومده بود حاضر بود بمیره ....ولی بابا و مامان نفهمن چه بالیی سرش اومده

ل با نگین مربعی شکیه انگشتر مردونه ....در جعبه رو باز کرد ...خاطره یه چیزی گرفت سمتم گنگ نگاش کردم ....بگیر واسه تو گرفتم عیدیه- ....نگاش کردم ....مشکی

اری از یه یادگ ....بار آخرت باشه دست منو پس میزنیا- ....اخم کرد انگشتر رو به زور دستم کرد ....بهش برگردوندم ....من داشته باشی بده

.....موج میزد .زنم التماس توشبه چشماش که نگاه کردم منصرف شدم از حرفی که می خواستم ب

همه چی مرتبه؟- ...خداحافظی کرد خواست بره دستشو گرفتم نگام کرد

..سرمو آورد پایین و گونمو بوسید ....یه لبخند کم رنگ روی لبش نقش بست

Page 259: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

259

...یادت نره هر وقت اتفاقی افتاد یه تک بزنی کافیه-

چیزی شده سریع برگشتم سمت- ...افظی با عمه از خونه رفتن بیروندستمو فشرد بعد از خداح ....سرشو تکون داد ؟؟؟....چیزی گفتین- ....عمه

؟؟؟...برای خاطره اتفاقی افتاده- .....بدون اینکه نگام کنه نشست روی صندلی راحتیش

!چه اتفاقی؟- .

می دونم یه چیزیش بود ...ربه دارمخودتو به اون راه نزن پسر من اندازه ی موهای سرم تج- ....با کالفگی نگام کرد ..ولی چی نمیدونم

.؟؟؟...عممممممه رفتن-

...بیا دختر جون-...لبخند نشست روی لبش

..؟؟؟..لو که ندادین من اینجام- ...پونه با سرعت تو سالن حاضر شد

کجا میری؟ - ....شتمبا دیدن حال خاطره و خود داریش حسابی حالم گرفته بود از روی میز سویج موتورمو بردا

....م-...به پونه نگاه کردم

..الو- ....سریع جواب دادم ....روشنک بود ..گوشیم زنگ خورد

...سالم آقا رضا عیدتون مبارک-

....سالم ممنون عید شمام مبارک-

..خواهش میکنم ببخشید مزاحم شدم می خواستم مراسم فردا شبو یاد آوری کنم-

....ئن باشین آدم بد قولی نیستمخیالتون راحت مطم-

....نه بابا این چه حرفیه-

....از طرف من به خانواده تبریک بگین-

....چشم حتما شمام همین طور-

!؟...چته- ....خداحافظی که کردم تازه نگام افتاد به پونه با اخم داشت نگام میکرد

....فردا شب چه خبره-

....یه خبر خوب-

....تا عمه رو صدا نزدم بگو چه خبره-

Page 260: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

260

....کجا رفت عمه- ....به اطراف نگاه کردم

.....رفت تو آشپزخونه-

...از قول من ازش خدا حافظی کن- ....گوشی رو گذاشتم تو جیبم

چی می گی تو؟- ....خواستم برم آستین لباسمو گرفت برم گردوند

....می لرزید .....وری بودلحن صداش یه ج ....با من درست حرف بزن-

....حاال خیالت راحت شد ....فردا شب یه مراسم نامزدی دعوتم-

...ببینم نکنه میخوای،با این دختره بری- ....اخمش بیشتر شد

.....نه پس با تو برم-

ه خدا حافظ بلند میدونم عمه نقش دیدنم رو نداره به خاطر همین ی ....دیونه ...محکم زد تو ساق پام و با دو رفت ...کردم که اونم بشنوه

ود با اولین بار ب ....دم در منتظر روشنک بودم به انگشترم خیره بودم ک باصدای بسته شدن در سرمو بلند کردمشما موتور رو _...در پارکینگ رو باز کرد ...دیدمش جا خوردم انتظار نداشتم تا این حد خوشکل باشهآرایش می

....من بریمبزارین با ماشین

تا ...به اصرار خودش من نشستم پشت فرمون ....از،حال خودم اومدم بیرون کاری رو که گفته بود انجام دادماشینو م ....اعتراف میکنم برای اولین بار تو زندگیم معذب بودم ....رسیدن به محل مورد نظر هیچ کدوم حرفی،نزدیم

با ورود ما یه زن نسبتا مسن اومد پیشواز و با لبخند ازمون ....بودمجلس مختلط ...پارک کردم با هم وارد شدیمبه اطراف نگاه کردم که یه آشنا پیدا کنم و موفق هم ....تشکر کرد و روشنک رو با خودش برد تا لباسشو عوض کنه

....رسولی ....شدم اونم چه آشنایی

...زدم به شونش منو که دید نیشش تا بنا گوشش باز شد

چه عجب یه جا حاضر شدی بیای؟ ....کی اینجاستبه -

...سالمت کو- ....باهاش دست دادم

؟؟؟...جدی تو اینجا چیکار میکنی_ ...خندید

دعوتم کردن خودت چی؟ -

....من پسر خاله ی شاه دومادم_

....واقعا-

...کجاش تعجب داشت؟؟؟-

Page 261: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

261

...چی شد جواب ندادی_ .!!!..ومادهمن پدرم در اومد تحقیق کنم اونوقت این پسر خاله ی د

...هیچی چه خبرا؟؟؟-

...عزیزم بیا بریم وسط برقصیم-

...برگشتم همون دختره بود ولی با چه وضعی

کل لباس ...نامرد ،پونه یه چیزی می دونست هی میگفت نه ....رسولی بی توجه به من همراهش رفت وسط سالنهمیشه از دخترای این مدلی متنفر ...جذب کرده بود سرمو گرفتم پاییندختره سه وجب نبود همه ی نگاها رو

...بودم

....آقا رضا بریم پیش عروس و داماد-

...یه لباس نقره ای بلند با یه کت حریر و یه شال همرنگش اونو به یه فرشته تبدیل کرده بود ....سرمو بلند کردمبدون حرف دنبالش رفتم سمت جایگاه عروس ....ه زیر انداختمخودم خجالت کشیدم اینجور خیره نگاش کردم سر ب

...و داماد

....جن که ندیدی- ....با لبخند باهاش دست دادم ...داماد از دیدنم جا خورد

...جان رضا میخواستم دعوتت کنم یادم رفت- ...خندید

....سر به زیر به عروس تبریک گفتم ...نترس خانومت زحمتشو کشید-

....م آقا رضا که تشریف آوردین باور کنین اگه نمیومدین پدر روشنک رو در می آوردمممنون-

...رها خانم حاال دیگه دستت درد نکنه-

مونده بودم چی بگم فقط زل زده بودم به گلدون ....بعد از تبریک و این حرفا نشستیم سر میز ....خواهش میکنم- ...روی،میز

...آقا رضا-

....من کار اشتباهی کردم ....امشب خیلی ساکتین ...چیزی شده- ....و نگاش کردمسربلند کردم

!!! ...احساس غریبگی میکنم ...مشکلم با این مراسمه ...مشکلم شما نیستین ....این چه حرفیه نه_

...خوب منم مثل شما غریبم شرایطمون مساویه االن-

ه شام رو ک ....راجب به درس و دانشگاه و خانواده بینمون رد و بدل شدتا زمان شام حرفایی ...لبخند تحویلش دادم یه نفس عمیق کشیدم ....شماره پونه بود ...حاضر کردن بلند شدیم سر میز وایساده بودم که گوشیم زنگ خورد

....از میز فاصله گرفتم ...خواستم جواب ندم ولی نتونستم

...صدایی نمی اومد ....بله-

Page 262: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

262

....ی مسخره بازی رو الو حوصله-

...پاشو بیا خونه کارت دارم -

...تو این همه سر و صدا به وضوح میتونستم صدای عمه رو تشخیص بدم

....قطع کرد .....ال-

ت روشنک رفتم سم ...قلبم به تپش افتاد مطمئن بودم یه اتفاقی افتاده مگرنه سابقه نداشت عمه به من زنگ بزنه .....چیز ...د شدمنو که دید سریع بلن

چطوری رضا تو اینجا چیکار میکنی؟ -

ا رض- ..بعد از سالم و علیک رو کرد سمت روشنک ....وقتی رسولی پسر خاله داماده پس اینم هست ...سعید بود ....چند لحظه مهمونتو ب ما قرض میدی

چی؟ -

..خار ی رقص دو نفره رو به بنده میدینخانم محترم افت ...اصال به خودش میگم ....بابا قیافتو این مدل نکن-

متاسفم -....روشنک با لبخند سرشو تکون داد

سر دو ....می خواستم برم ولی با وجود سعیدی نمی تونستم ..ولی از رو نرفت ...سعیدی حسابی سنگ رو یخ شد...تن بی خیال رف ...زیر داشتروشنک در مقابل تموم شیرین زبونیای سعیدی فقط سر به ...راهی قرار گرفته بودم ...روشنک تا منو دید اومد سمتم ..شدم رفتم سمتشون

....آقا رضا جایی میخواستین برین-

.........نه چیز مهمی نیست-

...ی آزاد شده رو داشتم .باالخره تموم شد وقتی اومدم بیرون حس یه پرنده

...تا حاال ندیده بودم اینقدر معذب باشین-

....همیشه اینجور جاها معذبم- ....نگاش کردم

...منم خیلی دوست ندارم راستی یه خبر خوش براتون دارم-

....اینجوری نگام نکنین خونه که رسیدیم بهتون میگم-...مشتاق نگاش کردم

دیر نعکس رفت سکوت کامال شکسته شد تا خونشون یه ریز حرف زدیم دم در نگهم داشت چو .مسیر برگشت به ....وقت بود علی رغم اصراری که داشت نرفتم باال

..بفرمایید-

.....باور کنید اصال فکر نمیکردم خبر خوشتون این- ...ازش گرفتم ....به کتاب تو دستش نگاه کردم

Page 263: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

263

- ....همون لبخند همیشگی روی لبش بود ....روشنک ستوده نگاش کردم ....با دیدن اسم روی جلد خیلی جا خوردم ....!تشابه اسمی یا واقعا خودتون نوشتین

...فقط امیدوارم رمان خون باشید ...رمانه ....نه خودم نوشتم-

...وقتی شما نوشتین حتما میخونم ...چرا که نه-

....وای ممنونم-لبخندش پر رنگ تر شد

..چی؟- .نگام کرد ...فقط یه چیزی-

.؟؟؟...امضاش نمیکنین-

....ش کنمواقعا امضا- .

....اگه دوست ندارین نمی خواد-

....وایسین یه لحظه ...نه اصال باورم نمیشه بهم گفتین امضاش کنم-

گاه به نوشته ن ....از تو کیفش یه خودکار بیرون آورد کتابو ازم گرفت یه چیزی نوشت و امضا کرد گرفت سمتم ...بعدا بخونینش- ...کتابو بست ....کردم

باز کردم قبل از اینکه برم داخل به گوشیم نگاه کردم ببینم ساعت چنده که با دیدن اون .درو ....ادمسرمو تکون د .....الو پونه ات- ...سریع شماره پونه رو گرفتم ...همه تماس بی پاسخ شوکه شدم

من ...نین ناز میکحاال دیگه واسه م ...من مگه بهت نگفتم پاشو بیا اینجا ....پسره ی احمق کدوم قبرستونی هستی- ....هم سن توهم

...عمه اتفاقی افتاده- ....تا حاال اینجوری ندیده بودمش ..عمه واقعا عصبانی بود

...هر آشغال دونی هستی زود خودتو برسون اینجا-

ی تا خونهخدا میدونه ....نکنه قضیه ی خاطره رو فهمیده ....حتما یه اتفاقی افتاده که اینقدر شاکیه ....قطع کرد ...عمه چی کشیدم

درو که باز ...با سرعت خودمو رسوندم به ساختمون ...ساعت از نیمه شب گذشته بود در زدم سریع درو باز کرد ...خم شدم و ی نفس عمیق کشیدم ....کردم نفس نفس میزدم

...بار آخرت باشه حرف منو پشت گوش میندازی-

...مطمئنم ادامه اش فحش بود ...شو خوردبقیه ی حرف ...سالم و- ...سالم کردم

.....اتفاقی افتاده عمه-

....دنبالم بیا- ....با تاسف سرشو تکون داد

Page 264: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

264

به کل رنگش پریده بود و ....عصا زنان رفت سمت یکی از اتاقها درو که باز کرد پونه رو دیدم که روی تخت خوابیده ...چش شده- ..عرق صورتشو پوشونده بود

ح هم از صب ...دیشب تا دیر وقت تو حیاط بود هر کاریش کردم نیومد داخل_ ...عمه نشست کنارش و دستشو گرفت ...افتاده زیر تب و لرز

....دکتر بردینش-

از صبح دارم پاشویه اش میدم ولی تبش ...پس فکر کردی نشستم پر پر شدن این طفله معصوم رو نگاه کردم- ...میگههذیون ....خیلی باالست

...هذیون-

...ببینم نکنه چیزی بهش گفتی که ناراحت شده ...همه اش اسم تو رو میاره- ...دستشو کشید روی سر پونه

....چی بگم-

عادت داشتم ....از دیدن حال و روز مریضش یه جوری شدم ....دستمال رو خیس کرد گذاشت روی پیشونی پونه ...من مراقبشم شما برین استراحت کنید- ...ال رو از روی پیشونیش برداشتمدستم ....همیشه شاد و سرحال ببینمش

....دیگه چی؟ دختر مردمو بسپارم دست یه پسر- ...پوزخند تحویلم داد

نمیدونم چرا اینقدر از من بدتون میاد ولی توقع نداشته ...این پسری که میگین پسر برادرتونه از خون خودتونه- ....شمام برین تو اتاقتون خیالتون راحت باشه ....ام هیچ کاری نکنمباشین حاال که اینج

....پسر چرا حرف الکی میزنی یه دختر و پسر جون رو تو اتاق تنها بزارم که چی بشه-

...اگه بهم اطمینان نداشتین چرا گفتین بیام ...اصال من بد فاسق- ....کالفه نگاش کردم

....این در نباید بسته بشه فهمیدی- .....بلند شد از سر جاش ....با اخم نگام کرد

....می خواین بیارمش تو سالن خیالتون راحت بشه-

...با من یکی بدو نکن فقط بگو چشم- ....با عصاش کوبوند تو کمرم

....چشم- ....دستمو گذاشتم جای عصا

....یه تار مو از سرش کم بشه روزگارتو سیاه میکنم-

....اصال نمی خواد برین همین جا بمونین تا صبح- ....شیدمیه نفس عمیق ک

....اگه حالم نا خوش نبود تو رو خبر نمی کردم ....فک کردی منت تو رو میکشیدم...اگه می تونستم می موندم-

....تا صبح چند بار میام و میرم پس حواست به خودت باشه- ....از سر جاش بلند شد

اعتماد موندم چی بگم واقعا در جواب این همه-

Page 265: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

265

داشت تو تب می سوخت لباش خشک شده . ....عمه که رفت دستمال رو خیس کردم گذاشتم روی پیشونی پونه ..........................بود و هذیون می گفت

کردم یه هبرگشتم تو اتاق به پونه نگا ....بلند شدم رفتم سمت اتاق عمه در نیمه باز بود نگاه کردم خواب خواب بود پتو رو از روش زدم کنار یه تشت آب آوردم پاچه ی شلوارشو زدم باال پاشو گذاشتم توی ....نفس عمیق کشیدم

....تشت هم زمان هم دستمال خیس میکردم و میزاشتم روی پیشونیش

ال دم اصخبری از عمه نشد تمام مدت حواسم به پونه بود که باالخره نزدیک های صبح تبش کمتر شد نگاش کر به خودم جرات دادم و موشو از روی صورتش زدم کنار شاید دیگه هیچ وقت این ...دوست نداشتم اینجوری ببینمش

... ...فرصت گیرم نمی اومد

ن تا به حال به ای ...نگاش،کردم ..اسم منو می گفت ....یه چیزی زیر لب می گفت خم شدم گوشمو گرفتم سمتش ش نگا ....به سرم زد ی کاری کنم اما آخرین لحظه به خودم اومدم از سر جام بلند شدم ....اندازه بهش نزدیک نبودم

...آروم مالفه رو کشیدم روش ...کردم

بعضی وقت ها یه چیزایی تو زندگی آدما پیدا میشه که اینقدر باهاش فاصله داری که حتی نمی تونی بهش فکر ....ارو کردم به خودم جرات دادم و بهش فکر کردماما من تو این لحظه و این ساعت این ک ....کنی

....چقدر اذیتت کردم- ....ونشستم کنارش .جانماز رو جمع کردم ...نمازمو خوندم ،تنها چیزی که آرومم میکرد

خاطره ای که یه روز تو برای بچه ات و منم ...اما بدون همه اینا خاطره میشه ....چقدر اذیتم کردی ...نگاش کردمنمی دونم شایدم چند سال دیگه حتی اینا رو فراموش کنی اصال شاید منم فراموش ...برای بچه ام تعریف می کنیم

....ولی من ...کنی

....یخوامآب م ...آب- ...حرفم نصفه موند ...تکون خورد

بازم - ....تا ته خورد ...نمی دونم با چه سرعتی براش آب آوردم کمکش کردم بشینه لیوان آب رو گرفتم جلوی دهنش میخوای؟؟؟

....هنوز منگ خواب بود چشماشو بست و تکیه زد به شونه ام ....لیوانو گذاشتم روی پاتختی ...فقط سرشو تکون داد چند لحظه گذشت مطمئن شدم خوابه ....م جداش کنم نذاشت محکمتر بهم چسبیدخواستم از خود ....نگاش کردم

....آروم دستشو از دور بازوم جدا کردم سرشو گذاشتم روی بالشت

...بعضی چیزا هیچ وقت قرار نیست با چیزی جور بشه ...بفهمی ....دختر خوب باید بزرگ بشی- ...آروم زمزمه کردم ...رقمه به هم نمی خوره مثل دوتا تیکه پازل که هیچ

بیداری؟- ...یه دفعه دستمو گرفت

..پونه ولش کن- ....دستمو کشیدم ولش نکرد ...جوابمو نداد

.............یا گریه .نمی دونستم خنده کنم ...جیغ میزنما-

Page 266: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

266

دوباره ....می خوند پونه بیدار بود داشت کتاب ...با صدای ورق زدن کتاب یا دفتر بیدار شدم چشام چارتا شد .صبح خوب شدی؟ - ....چشمامو باز و بسته کردم

...پونه با تواما- ..یه اخم کرد دوباره مشغول خوندن شد ...سرشو برگردوند سمتم

....بدش من داشتم می خوندم- ...پرید سمتم ...کتابو ازش گرفتم ....نخیر جواب بده نیست

...بچه بزار حالت خوب بشه بعد کتاب بخون-

....حالم خیلی هم خوبه بدش به من ببینم-

!اینو از کجا آوردی؟_ ...!کتاب روشنک بود... .نگاه کردم .یه لحظه به کتاب

....بدش به من جای حساسش بودم ...روی میز بود-

....کی گفته بدون اجازه کتاب مردمو برداری-

....مگه مال توهه-

...بله مال منه-

تو رمان می خونی؟ از کی تا حاال-

..ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است-

؟؟؟...برای من گرفتی روت نمیشه بهم بدی مگه نه- ..چشماشو ریز کرد

....آخه من چرا باید برای تو چیزی بگیرم- ...خندم گرفت

ی به تقدیم ...هستببین امضای نویسنده اش هم - ....صفحه ی اخرشو بدون اینکه خودم نگاه کنم گرفتم سمتش ....سواد که داری ...خودمه

...الو چی شدی؟- ...دیدم خشکش زد

...یه دفعه کتابو ازم گرفت و مقابل چشم های از حدقه بیرون زده ی من ریز ریزش کرد

رم به دور و ب ....یه مشت کاغذ پرت کرد تو صورتم بعد خودشو انداخت روی تخت پتو رو تا کله کشید روی خودش ...شاکی رفتم طرفش با یه حرکت پتو رو انداختم اونور...اه کردمنگ

...پونه با توام جوابمو بده ....این چه کاری بود کردی-

....بالشتو پرت کردم روی زمین ...بالشتشو از زیر سرش برداشت گذاشت روی سرش تا مثال نشنوه من چی میگم

...پووووونه ......کور خوندیدر مورد هر چی کوتاه بیام در مورد این یکی -

....سر من داد نزن- ...سریع بلند شد

Page 267: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

267

...چرا اینقدر بچه بازی در میاری ...داد میزنم خوبم داد میزنم-

...دوست دارم به تو هم مربوط نیست-

...اتفاقا خیلی مربوطه-

....گفتم داد نزن-

.... !دی؟داد نزدم مثل آدم دارم ازت میپرسم چرا کتابو پاره کر -

...پاره کردم که پاره کردم فدای سرم-

...چه خبرتونه کله ی سحر خونه رو گذاشتین رو سرتون-

....این کاغذا چیه- ...اومد داخل اتاق ....معلوم بود تازه بیدار شده قرمزی چشماش اینو مشخص میکرد ...عمه بود

...عین روانیا زده سرش ...از این خانم بپرسین_

....با مشت می کوبید به قفسه ی سینه ام ...روانی خودتی روانی اون دختره ی کثافته- ...شیدجیغ ک

...حق نداری به دختر مردم توهین کنی ....هوی حواست به حرف دهنت باشه- ....جفت دستاشو محکم گرفتم

...دختره ی آشغال عوضی کثافت هرزه ....دوست دارم توهین هم میکنم-

...هنوز نزده اشکاش جاری شد ...داشتم .به زور خودمو نگه ...باال که بزنمدستمو بردم

تو می خواستی به خاطر این دختره منو بزنی ؟؟؟ _

....عمه نشست کنارش ....کاغذهایی که روی زمین بود رو تو دستش مشت کرد و زد زیر گریه ...نشست روی زمین ....گرفت گریه اش شدت ...دختر جون پاشو این چه کاریه-

....آفرین ....پاشو دخترم ...پونه مادر تو هنوز حالت خوب نشده اینجوری گریه نکن دوباره می افتی تو تختا-

تو به چه حقی میخواستی - ...با خشم همیشگیش اومد سمت من.به زور بلندش کرد و نشوندتش روی تخت بعد ؟؟؟...دست رو دختر مردم بلند کنی

...گفتم بیای که اینجوری مواظبش باشی- ...سینه امبا عصاش کوبوند به

....عمه جون دعواش نکنین تقصیر خودم شد-

....یاال از خونه ی من برو بیرون.....کور که نبودم دیدم چه اتفاقی افتاد-

...عمه به جون خودم من مقصرم- ...پونه سریع بلند شد

...بگیر بخواب دختر جون تو هنوز حالت خوب نشده-

Page 268: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

268

االن هم کتاب دوستشو ....چشم رو هم نذاشت .تا صبح ...اگه رضا دیشب نبود من هنوز تب داشتم ...به خدا خوبم- ....پاره کردم ناراحت شد

...هر چی که باشه حق نداشت دست روت بلند کنه-

...نو نمیزنهرضا هیچ وقت م ....نمی خواست ک بزنه-

....خودت اللی- ....وایساد و نگام کرد .عمه تکیه به عصاش داد و صاف

...بزنه .از بس من پر حرفم رضا وقت نمیکنه حرف-

...دختر تو چقدر از این پسر طرفداری میکنی بسه دیگه شورشو در آوردی _

بار اول و آخرت باشه بخوای رو زن جماعت دست بلند کنی - ....عمه دوباره برگشت سمتم ...پونه ساکت شد ...فهمیدی

...عمه جون رضا هیچ وقت-

...دختر مگه با توام-

...خوب صداتو نشنیدم- ....دوباره زل زد تو چشمام

....چشم- ....بلندتر_ ...چشم-

..جفتتون بیاین بیرون صبحونه بخورین ...دحاال ش-

..پ- ....نگاش کردم سر به زیر داشت ...عصا زنان از اتاق رفت بیرون دوباره من موندم و پونه

.....ببخشید-

....پونه؟- ...ولی حقش بود- ....پرید تو حرفم

....ذر خواهی نکردی ازمچیه فکر کردی یادم رفته همین چند دقیقه پیش منوزدی چرا ع- ....نگام کرد

...اصال دست من به صورت تو خورد- ...چشام گرد شد

..مهم اینه که قصد زدن داشتی ...اگه گریه نکرده بودم خورده بود-

....باشه ببخشید خوبه حاال-

.....نخیرم قبول نیست-

....چیکار کنم ببخشی-

...دیگه طرف اون دختره نرو تا ببخشم-

Page 269: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

269

.؟؟...ربطی به تو داره آخه این چه-

....به خودم مربوطه-

.....منم به خودم مربوطه برم یا نه-

....ببینم تو مگه نگفتی دوست دختر دارم اگه بفهمه با این دختره هی میگردی می کشتت _....یورش آورد سمتم

...اون فقط می خواد من خوشبخت بشم چه با خودش چه با این-

...غلط کرد-

....چته تو-

...اعصابم خرده نمیبینی-

....دارم میبینم دلیل اعصاب خوردگیت رو نمی فهمم-

...از بس خری-

!بله؟-

....همین که شنیدی-

...پونه دیگه داری اون روی منو باال میاری-

.....دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم-

....آدرستو میدم ب پرهام تا حالت جا بیاد ...بی جا میکنی هر کاری که دلش بخواد میکنه بعد میگه دوست دارم-

با تموم خشمش هلم داد انتظار این همه قدرت رو نداشتم نتونستم خودمو کنترل کنم افتادم روی زمین سرم خورد چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی،نشنیدم ...به دیوار

توی ....دست گذاشتم باند گذاشته بودن ب اطرافم نگاه کردم ...مامو که باز کردم پشت سرم تیر میکشیدچش ...نجامچرا من ای- ...که با اومدن یه پرستار داخل اتاق از این کار منع شدم .خواستم از سر جام بلند شم ...بیمارستانم

....وردنتون اینجادیروز بیهوش بودین که آ- ...با لبخند سرم رو چک کرد

...یعنی دیروز تا حاال من بیهوشم-

....بله الآن میگم همراهتون بیاد داخل-

....بدون اینکه نگام کنه نشست روی صندلی و زل زد به دیوار رو به رو ....چند لحظه بعد از رفتنش عمه اومد داخل ...عمه چرا من اینجام-

خودت نمیدونی؟- ....دفعه برگشت سمتم اعتراف میکنم ترسیدم یه

Page 270: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

270

...سرم درد میکنه چیزی به ذهنم نمیاد-

.....اینو گفت و بلند شد رفت بیرون ...بهتر- ....یه نفس عمیق کشید

هم بتقریبا عصر بود که از بیمارستان مرخص شدم عمه فقط یه کلمه ...بیشتر گیجم کرد تا اینکه بفهمم چی شده ...وارد خونه که شدم همه جا سوت و کور بود ..باهاش رفتم خونه اش ...گفت همرام بیا منم نتونستم مخالفت کنم

چرا - ...وایسادم ..از کنار اتاق پونه ک گذشتم همه چی یادم اومد ...یکی از اتاقها رو آماده کرده بود برای من ؟ !وایسادی

!پونه کجاست؟-

.....خوابیده-

عمه درو که بست همه ی اتفاق های روز قبل مثل یه فیلم از جلوی .....فس عمیق کشیدم و دنبالش راه افتادمیه ن ................چشمم رد میشد

- ...در اتاق رو که باز کردم عمه با یه سینی جلوم سبز شد ...باید حتما پونه رو می دیدم .....از روی تخت بلند شدم . .؟؟؟..چرا بلند شدی

....عمه باید پونه رو ببینم-

....این داروها رو بگیر بخور تا برم برات سوپ درست کنم ...الزم نکرده- ...با عصاش هلم داد داخل اتاق

...چنان خشن نگام کرد که نزدیک بود قبض روح بشم ....عمه-

....صد بار گفتم حرف رو حرفم نیار-

...خوب نشده همین جا میمونی .حالت تا روزی که- ....سینی رو گذاشت روی تخت

....عمه تورو خدا بزارین فقط یه لحظه پونه رو ببینم-

..نشستم روی تخت و به سینی زل زدم ...بی توجه به حرفم رفت سمت در و اونو بست

ز ده بود اعمه بعد از شام به طور جدی توصیه کر ...شب شده بود در اتاق رو باز کردم همه جا رو ظلمات گرفته بود پاورچین پاورچین خودمو رسوندم به اتاق پونه از نور زیر در فهمیدم ...اتاق نرم بیرون ولی دلم طاقت نیاورد

...آروم صداش زدم ....بیداره

...پونه ....پونه-

...دستگیره ی درو چرخوندم ولی قفل بود

...پونه به خدا کاریت ندارم-

...تو اینجا چیکار میکنی؟ مگه نگفتم از اتاقت نیا بیرون-

Page 271: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

271

...فقط یلحظه خواهش میکنم ...عمه بزارین ببینمش- ....به عمه نگاه کردم

...عمه- ...برو تو اتاقت-

...پونه دخترم تو هم المپ رو خاموش کن- ...برو گفتم

...یه لحظه درو باز کن پونه- ....زدم به در ...خاموش شد ...به زیر در نگاه کردم

...از اینجا جم نمی خوری فهمیدی- ...عمه مچ دستمو گرفت با خودش کشوند و پرتم کرد تو اتاقم

....عمه-

...اینقدر عمه عمه نکن-

ده می دونستم پونه حالش ب ...نشستم روی تخت و دستمو فرو کردم البه الی موهام ...و درو محکم بست .اینو گفت ....پونه رو می شناختم میتونم بگم از خودم بیشتر ....خوام ببینمش بهش بگم چیزیم نیست سالمم من فقط می

بازم جوابمو نداد از ...صبح که بلند شدم طبق معمول همه جا سوت و کور بود، یه راست رفتم سمت اتاق پونهیه نفس عمیق کشیدم و مشغول ....نگام افتاد به جولی که گوشه ی باغ بسته بودنش ....ساختمون اومدم بیرون

اینقدر ذهنم درگیر بود که نفهمیدم کی رسیدم به ته باغ خواستم برگردم که یه چیزی شبیه انباری ....قدم زدن شدمدرو که خواستم باز کنم از جا کنده شد و پرت ....بدون فکر کردن به عاقبت کارم رفتم سمتش ....نظرمو جلب کرد

به سرفه افتادم ولی باز مشتاق بودم بفهمم ...ل اون کل فضا رو خاک و گرد و غبار پر کردشد کف اتاق و به دنبا ...یه مشت آت و اشغال بود ...تار عنکبوت ها رو زدم کنار و رفتم داخل ....اینجا چه خبره

....درست تو آخرین لحظه که خواستم برگردم نگام افتاد به یه صندوقچه ی قدیمی

تیر و تخته هایی که روش بود رو برداشتم با دیدن قفل روی صندوق آه از نهادم بلند شد ولی یه کم ....رفتم سمتشر در منم مشتاق ت ...که قفلو تکون دادم فهمیدم که بر اثر پوسیدگی صندوق جای قفل به راحتی از صندوق جدا شد

...صندوق رو باز کردم

ی تیکه پارچه که دور ...ها رو کنار میزدم متوجه ی چیزی شدمهمینجور که لباس ...چند دست لباس خیلی قدیمی پارچه رو زدم کنار یه دفتر قدیمی ال به الش بود بازش ....گره رو باز کردم ...ی چیزی رو پوشونده بود بیرونش آوردم

ه دیوار قلبم ازبا خوردن پنجره ی اتاق ب ...چند تا ورق زدم فهمیدم دفتر خاطراته ...چه خط قشنگی داشت ....کردماز سر جام بلند شدم خرت و پرت ها رو گذاشتم داخل صندوق درشو بستم و تخته شکسته ها رو ...جا کنده شد

...زیر پیرهنم قایمش کردم ...عمرا حس فضولیم اجازه میداد اینو نخونم ....به دفتر نگاه کردم ...گذاشتم روی سرشخودمو رسوندم به شیر آب لباسمو ...ریستش کردم که سر پا وایسهاز سر جام بلند شدم درو یه جوری راست و

...کدوم گوری بود- ...رفتم داخل ساختمون که با شنیدن صدای عمه سر جام قفل شدم ....تکوندم

...جواب منو بده- ...عصا زنان اومد سمتم ...برگشتم سمت عمه و سریع سالم کردم

....رفتم تو باغ یه دوری بزنم-

Page 272: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

272

صبحونتم همون جاس کوفت ....گمشو برو تو اتاقت- ....معلوم بود خودشو به زور کنترل کرده تا منو نزنهقشنگ ...پانسمان سرتم خودت عوض کن ..کن

....تو یاد نگرفتی اینجوری به بزرگترت زل نزنی- ...همینجور بر و بر نگاش میکردم

...برو دیگه- ...عصاشو زد به پام

واقعا دلیل این همه نفرتش رو نمیدونستم ....م و رفتم سمت اتاقمیه نفس عمیق کشید

می ترسیدم هر آن عمه بیاد داخل باید ،تا شب ...درو که بستم دفترو آوردم بیرون یه نگاه سطحی بهش انداختم طر عمه اصبر میکردم دفترو زیر تخت جاسازی کردم به سینی روی تخت نگاه کردم با اینکه اشتها نداشتم ولی به خ

...هنوز کامل نخورده بودم که یه فکری زد به سرم گوشیمو برداشتم شماره یه پونه رو گرفتم ...مجبور شدم بخورمحدسم درست بود پشت ....که قطع شد از روی تخت شیرجه زدم و در اتاقو باز کردم ...صدای زنگ خورشو شنیدم

تا خواستم بهش برسم خودشو پرت کرد تو اتاقش و ...به فرار در وایساده بود ولی به محض اینکه منو دید پا گذاشت ....زدم به در ...درو بست

ی اتفاقه ممکنه برای هر کس ..میدونم نمی خواستی اون کارو بکنی ...به خدا کاریت ندارم ...پونه چرا ازم فرار میکنی- ..بیفته

.......پونه باز کن- ...دوباره زدم به در

....چیکارش داری-

...اگه نبینمش معلوم نیست چه بالیی سر خودش بیاره ...شناسممن اینو می- ....به عمه نگاه کردم

....همچین آش دهن سوزی هم نیستی-

...فقط بهش بگین یه لحظه بزاره ببینمش ..باشه هر چی شما بگین اصال من گدای سر چارراه-

...که به زور مجبورش کنم کاری رو که دوست نداره انجام بدهنمی تونم ...خودش هر وقت خواست درو باز میکنه-

...عمه خواهش میکنم ...اگه شما بهش بگین مطمئنم درو باز میکنه-

از همون اولم می دونستم هیچ وقت ...بی توجه به حرفام که بیشتر به التماس شبیه بود روشو برگردوند و رفت ...حاضر نیست کاری برای من انجام بده

ه ضربه ی ...هیچ وقت فکرنمیکردم واسه دیدن پونه مجبور بشم التماس کنم ...ه در بسته ی روبه روم خیره شدمب ....خیلی بی معرفتی- ...محکم زدم به در

تو این خونه حس یه زندونی رو داشتم که توی ......رفتم توی اتاق و درو بستم ...طوری گفتم که قشنگ بشنوهدلم میخواست از اینجا برم محیط اینجا ...عمه مثل یه نگهبان برام غذا می آورد و میبرد ....انفرادی حبسش کردن

....ولی تا پونه رو نمیدیدم نمی تونستم برم ...بهم احساس خفگی میداد

Page 273: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

273

قتیاز و ...بعد از شام دوباره سعی خودمو کردم ولی حتی جوابمم نداد نا امید برگشتم تو اتاقم عمه خاموشی رو زد روی تخت دراز کشیده بودم و به تموم اتفاق هایی که این چند ....مهین خانم رفته بود خودش اینجا رو میچرخوند

نمی دونم ....یه لحظه فکرم چرخید سمت دفتر عین جن زده ها خم شدم زیر تخت ...وقت افتاده بود فکر میکردم ...تخت و آباژور رو روشن کردم و المپ اتاق رو خاموشدفتر رو گذاشتم روی ...چرا فکر میکردم یکی اینو برداشته

ولی اینقدر تمیز نگهش داشته بودن که بشه نوشته هاشو خوند دفتر و باز کردم ...دفتر مشخص بود چقدر قدیمیه .....با لبخند ورق زدم .....صفحه ی اول با یه خط خوش نوشته بود بسم الله الرحمن الرحیم

........فصل دوم

فتر رو آقا بابا بهم داد همیشه بهم میگفت دخترم تاج سرماین د

آق بابا برعکس همه ی بابا های دیگه منو میذاشت رو کولش و تو حیاط ...کل بچه های محله بهم حسودی میکردن آق بابام از خنده های من انگاری انرژی میگرفت هر ...دور دور میکرد آخ که چه خنده های مستانه ای سر میدادم

...چی نبود من یکی یه دونه دخترش چراغ خونه اش بودم بعد مردن مادرم خانم باجی ،شدم همدم و همه کس بابام؟ قناری بابا کجاست از بس ...چلچراغ خونه ام کجاست؟ مونس بابا کجاست ..چپ میرفت راست میرفت میگفت

بود مثل فلفل بودم تند و سریع همه هشت سالم ...صفت های قشنگ قشنگ بارم میکرد اسمم رو یادم رفته بوده بچه و ی ....دوسال پیش خانم باجی سر زا داداش کوچیکم چشمشو به دنیا بست من موندم و آق بابا ....کار میکردم

...از اون روز به بعد واقعی من شدم همه کس بابا ....فسقلی نارس که دو روزم دووم نیاورد رفت سراغ خانم باجیوای از اون روزی که کسی میخواست ....چشمش دور میشدم زمین و زمانو به هم میدوخت یه دقیقه از جلوی

بام عزیز آق با ...روزگارش سیاه میشد تا یه ماه جرات نمیکردن از جلو چشم آق بابا رد بشن ....چغولی قناریشو بکنه ...بود همه دوسش داشتن بهش احترام میزاشتن

ماس نون پختنو یاد گرفتم البته خیلی بلد نبودما در حد خمیر کردن و یه نون کج و از گلرخ خانم با کلی عجز و الت کوله درست کردن هیچ وقت یادم نمیره روزی که آق بابا اولین نون پخت منو خورد اینقدر تعریف و تمجید کرد کم

تم ولی یه بابا داشتم که مامان نداش ...آخ آخ چه روزهای قشنگی داشتم ....مونده بود زمین دهن باز کنه آب بشمکافی بود آروم صدام ....ی هم و غمم آق بابا بود و آق بابااون روزا همه ...فقط سايه سرش به تموم عالم می ارزید ...بزنه مثل فشنگ خودمو میرسوندم بهش

جلوی همه آق بابا ....از هیچی برام کم نذاشت وقتی منو فرستاد مکتب چشم فامیل داشت از حدقه میزد بیرون ...دختر من باید درس بخونه سری تو سرا داشته باشه-وایساد و گفت

منم درس میخوندم میخواستم سر بلندش کنم آخر سال وقتی نمره هامو دید گل از گلش شگفت اول از همه این شوق ..بمونه دفتر رو برام خرید گفت میخوام دخترم یادش نره آق باباش چکارا براش کرده باید بنویسه تا یادش

ه گفتم بابا یه چیزی میخوام اگه بگین ن- ...بهم گفت قناری بابا چی میخوای برات بگیرم....نوشتنو اون برام ساخت ...میگم نه

....بابا به قربانت هر چی بگی میگم چشم--

افه حیف دست هایدختر بزرگ کردم قالی بب ...!اخم کرد ...آق بابا میخوام برم پیش نرگس خانم قالی یادم بده- ..هر چی شما بگین- ....سر به زیر انداختم ...ظریفت نیست

Page 274: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

274

....نبینم قناری بابا اخم کرده باشه- ...با یه چهره ناراحت رفتم که برم تو اتاقم صدام زد برگشتم

شت د به انگحاال که خودت میخوای باشه فقط حواست بای- ....با لبخند مردونه اش سرشو تکون داد .....نگاش کردم ....های ظریفت باشه

یشه مگه م- ...دستشو کشید روی سرم ....انگار دنیا رو بهم دادن پرواز کردم و خودمو بی هوا انداختم تو بغل آق بابا ...مرغ عشق بابا یه چیزی بخواد من بگم نه

...آق بابا شما خیلی خوبین- ...با لبخند نگاش،کردم

..آدم ها اگه ذاتشون خوب باشه خودشونم خوب میشن- ..پشتش و بهشون فرم داددستی،کشید به سیبیل های پر

...آق بابا شما هم ذاتتون خوبه هم ظاهرتون-

..اینقدر قند و شکر نریز برای بابا به جاش برو اون روغن و بیار که این سیبل ها دارن از قیافه می افتن-

ی قفسه روغن مخصوص رو آوردم دادم دست آق بابایه چشم بلند گفتم و دویدم از تو زیر زمین تو

خاله ام نبود ولی بهش میگفتم خاله منو خیلی دوست می ....از فردای اون روز قرار شد من برم پیش نرگس خالهردم نه گریه میک ....با مهربونی گره زدن به قالی رو یادم میاد اوالش سختم بود یه بار دستمو با قالب بریدم ..داشت

دم برم تا شب جرات نکر ....ه درد داشته باشم از اینکه آق بابا ببینه ترس داشتم اگه می دید غوغا به پا میکرداینکهر چی تعارفش کرد نیومد داخل منو با خودش برد ....خونه آخرش هم آق بابا خودش اومد دم در نرگس خاله

...تو خونه تنها چیکار کنهدختر خوب این موقع باید بیام دنبالت نمیگی آق بابا - ...خونه

....خجالت زده سر ب زیر انداختم و ازش عذر خواستم

وقتی رسیدیم غذایی رو که دوست داشت درست کردم ...خوبی شب این بود هوا تاریک بود و زخم دستمو نمیدیدکله ی سحر برم تا یه هفته کارم شده بود ...گذاشتم تو سفره مثل همیشه من بودم و تعریف و تمجید های اون

با ....ریختاز زمین و زمان آب می ...یه روز خیلی بارون گرفت ...خونه ی نرگس خاله و شب آق بابا بیاد دنبالمسرعت خودمو رسوندم خونه شانس بهم رو کرده بود تا رسیدم بارون هم شدتش بیشتر شد هر چی منتظر آق بابا

شدم

شب دیر ....می ترسیدم نکنه اتفاقی برای آق بابا افتاده باشه ...در و برگشتمنیومد دل تو دلم نبود صد بار اومدم دم وقت با صدای بسته شدن در سرازیر شدم تو حیاط خودش بود خود خودش مثل موش آب کشیده سرتاپا خیس بود

تو خونه بودی بابا؟- ...ولی گرفتتم ....بی هوا رفتم سمتش

همینجور که سرفه ....داشت شدت میگرفت نرگس خاله فرستادم خونه عصر اومدم خونه بارون- ...نگاش کردم ...رفتم پی ات خونه نرگس خاله درشون یه قفل زده بودن این هوا- ....میکرد منو با خودش برد داخل

ترسیدم اتفاقی برای قناری بابا افتاده باشه فک نمی کردم برگشته باشی خونه همه جا سر ....کردم .به دستش نگاه ....زدم اال اینجا

....آق بابا سرما می خوری خدایی نکرده .....تو این بارون-

Page 275: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

275

ط من فق ...به شکر میکنمهمین که االن جلوی چشممی و سالمی خدا رو هزار مرت- ...کالهشو از روی سرش برداشتزبونم الل گوش شیطون کر اتفاقی برات بیفته من جواب خانم باجی رو اون دنیا ..تو رو از خانم باجی به یادگار دارم

....چی بدم

....ببخشید آق بابا دیگه نمیرم خونه ی نرگس خاله- ...از خودم بدم اومد ...خجالت کشیدم

که شده گفتم تو به خاطر منم ...نه بابا نگفتم که اخم بیاری به پیشونی- ...تمکتشو از تنش بیرون آورد گرفت سم ....بیشتر حواست به خودت باشه

....بابا برم ممد آقا حکیم رو خبر کنم- ..دوباره سرفه کرد

آب هی ....ی سرفه اس ...چیزی نیست ....همینم مونده این موقع شب دخترمو بفرستم تو کوچه خیابون پی حکیم- ....جوش عسل آب لیمو کارسازه

ولی آب جوش عسل آب لیمو کار ساز نبود حال آق بابا بهتر که نشد بدترم ......شما لباستونو عوض کنید من میارم- حکیم اومد باال سرش گفت باید مواظبش ....ریخت منم گریه میکردمدو روز بعد اینقدر تب کرد اون عرق می ..شد

ابا رو طاقت مریضی آق ب ...نتونستم بشنوم من همه اش هشت سالم بود ....ه تبش باال بره دیگهخدایی نکرد ...باشم ...خودم بودم و خودش ....کسی هم تو این شهر آشنا نداشتم ....نداشتم

لبمو دندون گرفتم که اشکم جاری ....ناله میکرد و هذیون میگفت ...دستمال رو خنک کردم گذاشتم رو سر آق بابا یادم افتاد به سوپ روی اجاق که با هزار زحمت درست کرده بودم با دو خودمو رسوندم به مطبخ در چوبی رو .هنش

تو دستگیره رو برداشتم سوپو ریختم ....نیمه باز گذاشتم رفتم سر وقت اجاق خوب وقتی رسیدم داشت ته میگرفت استم برم اما یه دفعه پام خورد به تشت خمیر وکاسه گذاشتم تو سینی خوشحال از اینکه یه کار تونستم بکنم خو

..دمبه کف دستم نگاه کر ....سوپ از تو دستم پرت شد توش حاال دیگه نه سوپ داشتم نه خمیر که نون درست کنمخدایا چرا کمکم نمی کنی آخه ..همینجور که روی زمین بودم پامو تو بغلم جمع کردم و زدم زیر گریه ...زخم شده بود

...اگه صدای کوبه در بلند نشده بود حاال حاال زار میزدم به حال خودم و آق بابا ....غیر آق بابا کی رو دارم اینجامن به کشوی درو بلند کردم همین که عزیز بانو ....با آستین لباسم اشکمو پاک کردم از سر جام بلند شدم رفتم سمت در

....م تو بغلش و زار زدمرو تو چارچوب در دیدم انگار فرشته رو دیدم پرید

...خدا منو مرگ بده مادر چرا از قیافه افتادی- ...آوردتم داخل دست کشید به سر و روم

...سر و وضعت چرا اینقدر شلخته اس ....این تاوال چیه رو دستت- ...دستمو گرفت

...ا مهمهدستام مهم نیست آق باب ...تب داره هذیون میگه ....آق بابا مریضه ...عزیز بانو-

....االن پسرم کجاست ...الکی نبود دلم شور میزد- ...زد تو صورت خودش

چادرشو از سرش بیرون آورد و با سرعت در حالی که من پشت سرش می دویدم رفت ....تو اتاقشه عزیز بانو- رنگ به رخسار حقم داشت آق بابا ...دوباره صورت خودشو سرخ کرد ...درو که باز کرد ...سمت اتاق آق بابا

....نداشت

...دست تنها چی کشیدی مادر ....بمیره عزیز برای دخترم ...رو کرد سمتم ....بمیره عزیز-

Page 276: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

276

....خجالت میکشیدم تو روش نگاه کنم ...دیگه معطل نکرد وسایلشو گذاشت یه گوشه رفت تو آشپز خونه

..همین کارا رو میکنی ک آق بابا ایقدر خاطرت رو میخواد ....خجالت نداره مادر منم جای تو بودم هول میشدم-

ه داشت پاشویه اش میداد ک ...نشوندتش با قاشق فرو کرد تو حلقش...تند تند یه غذا آماده کرد برد برای آق بابا ....سرشو تکون داد ....نگاش افتاد به من

...ت برو آب بزار جوش بیاد ببرمت حمومعزیز فدا-

...نمی خواد عزیز آق بابا خوب بشه من هیچی نمی خوام-

چند روز بهش برسم خوب خوب ...دور از جون بیماری العالج که نگرفته یه سرما خوردگیه ...یعنی چی نمی خوام- ...وف میکنه مادرخ .....نمی خوای وقتی که حالش خوب شد با این سر و رو ببینتت ....میشه

چارقدشو بست پشت ...آب گذاشتم جوش اومد عزیز با اون دست های پینه بسته اش ...لبمو به دندون گرفتم عزیز جان چند وقته نرفتی خودتو بشوری؟- ....سرش و تو زیر زمین چرکای منو می سابید

....بکشهحموم که رفتم روم نشد به نازی خانم بگم کیسه - ....سرمو گرفتم پایین

...اون که پولشو میگیره باید کیسه بکشه تا پولش حالل بشه ....وا مادر روم نشد نداره-

....باید دو سه روز فقط تو رو بسابم ....هر چی کیسه میکشم هنوز چرک داری مادر- .....یه کاسه آب ریخت روم ....چرکا پوست انداختن رو تنت

عزیز ....ه یمن ورود عزیز بانو آق بابا سر یه هفته باالخره سر پا شدب ....دوباره مشغول کیسه کشیدن شد ودیم سر سفره نشسته ب ...فرستادش بره حموم محل وقتی برگشت براش اسفند دود کرد و قربون صدقه اش میرفت

چه هم ن بای ....باید به فکر باشی مادر من که همیشه نیستم ...اینجور نمیشه- ....که عزیز سر صحبت رو باز کردنکن عزیز بانو شروع- ...بچه .دست تنها نمی تونه باید به فکر باشی یکی رو بیاری که همدم تو باشه و مونس این

.....من که گفتم بعد خانم باجی چشم و دلم به هیچ زنی روشن نمیشه ...باز

خدا ...به روز این بچه اومد به این طفل معصوم نگاه کن تب داشتی بهوش نبودی بفهمی چه ..مادر اینجور نمیشه- ...منو رسوند مگرنه ممکن نبود چه بالیی سر تو و این بچه تو این شهر غریب می اومد

....عزیز بانو دلم لک زده بود برا دستپختتون-

به فکر خودت نیستی به فکر این بچه ....باز زد کوچه علی چپ ...ال الله ال الله- ...عزیز ظرف غذاشو گذاشت کنارنم نکنه اینا ببی ....دو روز دیگه بزرگ شد بالغ شد باید یه زن پیشش باشه بهش بگه چیکار کنه چیکار نکنه ....باش

...رو هم تو میخوای بهش یاد بدی

پسرم من چند تا دختر خوب سراغ دارم با دخترتم - ...سرخی که من دلیلشو نمی فهمیدم ...سرخ شدصورت آق بابا ...میسازن از خانواده ی خوبی هم هستن فقط کافیه دست بزاری روی یکیشون

....کجا باز ترش کردی- ....آق بابا از سر جاش بلند شد

Page 277: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

277

....وقته بسته اس مردم چشم انتظارنباید برم کار دارم دم حجره خیلی - ....کفششو پوشید

.....من اگه تو رو نشوندم سر سفره عقد اسمم عزیز نیست_ ...عزیز سرشو تکون داد ....خدا حافظی کرد و رفت

آخر همونی شد،که عزیز میخواست به یک ماه نکشید که آق بابا نشست سر سفره عقد اونم با یه دختر به اسم ....بود غصه داشتم ولی دوست نداشتم آق بابا تنها بمونه با اینکه تو دلم غم ...شیرین

به خواسته ی آق بابا فقط یه عقد مختصر گرفتن نمی خواست سر و ..آق بابا .با تموم بچگیم راضی بودم به ازدواج ونی بجلوی پاش گوسفند قر ...با سالم و صلوات عروس با چادر سفید گلدارش راهی خونه ی ما شد ...صدا راه بندازه

عزیز رو سرشون نقل و ....کردن و پخش کردن تو محل عروس پاشو گذاشت روی خون گوسفند و اومد داخل خونهبعد از شام مهمونا رفتن موند منو و آق ...نبات می ریخت و در مقابل چشم غره های آق بابا کل میزد و شادی میکرد

بود که یه دفعه عزیز از سر جاش بلند شد و دست منو گرفت هر کی به یه جا زل زده ...بابا و شیرین و عزیز بانوت و به آق بابا نگاه کردم سر به زیر داش ...ما میریم تو اتاق اونور حیاط شمام بگیرین بخوابین دیر وقته ...بلندم کرد

از کرد ز درو بعزی ...با فاصله از شیرین نشسته بود من فقط یه خداحافظی کردم و همراه عزیز رفتم اتاق اونور حیاط ...جای منو پهن کرد ...و منو برد داخل

....بر میگردم .اینجا باش من االن .مادر تو-

از اتاق رفت بیرون بلند شدم و پاورچین پاورچین رفتم سمت پنجره با اینکه هوا کامال تاریک بود ولی عزیز رو دیدم اتاق خاموش شد و برگشت سریع برگشتم سر جام و پتو رو اینقدر اونجا موند تا چراغ ....که رفت سمت اتاق آق بابا

...کنارم دراز کشید ....صدای باز و بسته شدن در اومد ..کشیدم رو خودم

.....خدایا به کوری چشم دشمنا خوشبختشون کن-

ق بابا آ تا صبح خوابم نبرد همه اش به چند روز گذشته فکر میکردم به ....بلند شد .چند لحظه بعد صدای خرو پفش ....این کارش خیلی برام ارزش داشت ....به اینکه تا من شیرین رو پسند نکردم قبول نکرد بشینه سر سفره عقد

صبح کله ی سحر با بوی جگراز خواب بیدار شدم رفتم تو حیاط عزیز داشت جیگر کباب میکرد منو که دید لبخند ....سالم کردم ....نشست رو لبش

...را به این زودی بلند شدی بیشتر میخوابیدیصبحت بخیر مادر چ-

....مگه بوی اینا میزاره آدم بخوابه-

یام اینا رو بهشون میدم م ....اینا رو برای آق بابات و شیرین بانو کباب کردم ....عزیز قربان خنده ات بگرده- ...خندید ....برای خودمون هم کباب کنم

....ام بیایمادر تو هم میخوای باه- ...نگام کرد

...در زد ....دنبالش با سینی کباب راه افتادم رفتم سمت اتاق آق بابا ....از خدام بود

....پسرم بیداری کباب آوردم -

Page 278: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

278

...بفرمایید عزیز- ..یه کم طول کشید در باز شد

....دختر گلتم اومده سالم کنه-

..دختر گلمم خوش اومده-

م سالم کرد ....ق بابا و شیرین رو نگاه کنم نمیدونم چرا ازشوم خجالت میکشیدمروم نمیشد آ ..وارد اتاق شدیم ...سینی رو گذاشتم روی زمین برگشتم و کنار عزیز خودمو پنهون کردم

....سرتو بلند کن ...پریدی تو بغلشمن همون آق بابا م که می ...قناری بابا از کی خجالت میکشی-

....انگار منتظر اجازه بودم از عزیز ...که ندارهبلند کن مادر باباته خجالت -

اومد ...بابا مهربون بود ولی کم پیش می اومد اینجوری بخنده ...سرمو که بلند کردم نگام افتاد به صورت خندان بابا ...بخند ببینم ....حاال دیگه از آق بابا خجالت میکشی- ...بغلم کرد و گرفتتم تو هوا ..سمتم

....بار آخرت باشه از آق بابا خجالت میکشی- ..گذاشتتم روی زمین .قلقلکم داد که زدم زیر خندهبخند اینقدر

....چشم آق بابا-

...دوست هم نداری بهش بگو شیرین بانو ....از این به بعد شیرین خانم مثل مادرته_ ....برم گردوند سمت شیرین

ر عالم و آدم میدونن چقدر خاط ....شیرین بانو این قناری منه- ....نگاش کردم زن خوشگلی بود با لبخند نگام میکرد ...دخترمو میخوام

...حاال هم بشینین صبحونتون رو بخورین که یخ کرد ....از این به بعد باید اول خاطر زنتو بخوای بعد دخترتو-

...عزیز بانو شما که این همه زحمت کشیدین بیاین با ما صبحونه بخورین-

نه مادر اون جگر خوباشو گذاشتم برای خودمون خیالتون راحت-

....خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون ....با این حرفش هممون خندیدم

....عزیزمو از دست دادم ...خوب و بد افتاد پنج سالی که خیلی اتفاق های ....بعد از پنج سال این دفتر رو پیدا کردمتو خونه تکونی امسال شیرین بانو ....جز اتفاق بد میشه اما خدا بهم یه داداش داده ک جز اتفاق های خوب میشه

.....دفترمو پیدا کرد اینقدری ذوق کردم که خودش هم به وجد اومد

....آبجی من مرد شدم-

...ی احمد خندم گرفت با ذغال برا خودش سیبیل کشیده بود سرمو برگردوندم از دیدن قیافه

چرا لباستو به این روز آوردی؟ ...وای به حالت شیرین بانو بفهمه-

.....احمد احمد-

....شیرین بانو اومد تو اتاق که دار قالی گذاشته بودیم ...احمد سریع اومد پشتم قایم شد

Page 279: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

279

....دم حجره لباسهای نو نوارشو کردم تنش میترسم باز شیطنت کنه رقيه جان احمد و ندیدی؟ میخوام ببرمش-

اعتراف میکنم تو این پنج سال نه تنها بهم بدی نکرد بلکه اینقدر مهربون و دوست داشتنی ..با لبخند نگاش کردم ...رقيه جان چرا ماتت برده- ....بود که از همون روزای اول باهاش اخت شدم

م سیاه رو چجور میبری دم حجره؟ داشتم فکر میکردم غال-

.....خدا منو مرگ بده این بچه باز برا خودش سیبیل کشیده -محکم زد تو صورت خودش

....شیرین بانو آرومتر از بس خودتو میزنی صورتت کبود شده-

حاال این غالم سیاه من کجاست؟ ...خودمو نزنم چیکار کنم-

....من غالم سیاه نیستم مردم-

خدا بگم بچه چیکارت کنه این چه سر و شکلیه واسه -بانو خیز برداشت احمد رو از پشت سرم آورد بیرون؟ شیرین خودت درست کردی؟

.....می خوام مثل آق بابا بشم-

...مثل اونم میشی غصه نخور ولی مطمئنم قبلش منو دق مرگ میکنی-

...شیرین بانو ولش کن گناه داره چهارساله بیشتر نیست-

...ان شاالله مادر میشی میفهمی چی میکشم-

....ب خاطر من نزنش شیرین بانو- ....دوباره محکم زد پشت دست احمد

...آخه تو چقدر مهربونی رقیه جان- ....نگام کرد

آدم حض میکنه ...هزار الله اکبر چه طرح و نقشی زدی- ....با لبخند جوابشو دادم نگاش افتاد به فرش زیر پام ....اش کنهنگ

....بینه شیرین بانوچشمات قشنگ می-

.....نخ قرمزم آخرشه امروز باید برم بخرم- ....به نخ قرمز نگاه کردم

...میخوای من برم برات بگیرم-

....نه شما که خیلی کار دارین داداش احمد هم جدا-

....شنیدم یه نخ فروشی جدید باز شده یه خیابون باالتر از قبلی-

....واقعا -

....از سر جام بلند شدم ....آره رقیه جان-

Page 280: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

280

.....پس تا هوا روشنه برم_

...رقيه جان تو احمدو بگیر من میرم پی نخ-

....میرم و جلدی بر میگردم ...خودت هم میدونی من از پس این وروره جادو پس نمیام- ....گونشو بوسیدم

....برو خدا پشت و پناهت دختر جان_

کوچه و خیابون ....از شیرین بانو خداحافظی کردم و اومدم بیرون ...درمو سرم کردم نقاب هم انداختم روی سرمچاخواستم برم داخل یادم افتاد به حرف شیرین بانو از رفتن به ...خیلی شلوغ نبود باالخره رسیدم به مغازه ی سید ممد

داخل مغازه منصرف شدم

و تو تکه نخ ر ...سرمو که بلند کردم در حیرت اون همه رنگ موندم ....رو پیدا کردمپرسون پرسون نخ فروشی جدید ....بسم الله گفتم و وارد مغازه شدم ...دستم فشردم

یه لحظه پشیمون شدم مغازه ی سید ممد با اون ....اینقدر بزرگ بود مونده بودم از کجا شروع کنم به گشتن ...مدکوچیکیش ولی همه چیزی توش گیر میو

با نا امیدی آخرین نگاهم رو انداختم خواستم برگردم محکم خوردم به ....اومدنم به اینجا فقط محض کنجکاوی بود ه عذر خواهی ی ...یه چیزی سرمو بلند کردم مو بر تنم سیخ شد سریع از پسر قوی هیکلی که جلوم بود فاصله گرفتم

انم از خ- ....نخمو گرفت سمتم ...دا میدونه با چه حالی برگشتمترس ورم داشت خ ...کردم خواستم برم که صدام زد ....این نخ ها میخواین

...صبر کنین من االن براتون میارم-- ...توانایی تکلم نداشتم فقط سرمو تکون دادم

مینه ه- ....نخ رو گذاشت کنار کالف ...بعد از چند لحظه که سر جام خشکم زده بود با یه کالف نخ رو به روم وایساد ...دیگه درسته

در جوابش بازم سر تکون دادم

...خانم_ ...کالف رو گرفت سمتم ازش گرفتم خواستم برم بازم صدام زد

....قابلی نداشت همشیره- ...برگشتم

احساس خفگی میکردم اولین بار بود ....سریع پولشو بهش دادم و با سرعت اومدم بیرون ....لبمو به دندون گرفتم اصال نفهمیدم با چه سرعتی خودمو ....چقدر هم که من حرف زدم ....هم کالم ..یه پسر جون باهام هم کالم میشد

رسوندم خونه

شنیدم داشت با احمد دعوا صدای شیرین بانو رو می ...نفس نفس میزدمدرو باز کردم خودمو انداختم تو حیاط هنوز میکرد یه دفعه در زیر زمین باز شد و احمد با یه لنگ دورش پرید بیرون اون بدو شیرین بدو هم خندم گرفته بود

....نش زمیدست و پا میزد که بزارم ..رفتم و با یه حرکت احمدو گرفتم زیر بغلم ..هم دلم برای شیرین می سوخت ....خدا تورو رسوند برام رقیه جان_ ...شیرین نفس نفس میزد تا رسید به من

Page 281: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

281

مگه آق بابا نیاد خونه میگم دیگه ....از دست من فرار میکنی- ....اومد احمد رو ازم گرفت و یکی محکم زد پشتش ....نبرتت حجره

...لی دوسش داری زغال میریزمرو اون فرشه که رقیه آبجی بافته خی ..اگه به آق بابا بگی-

..نزدیک اون فرش بری من که هیچی آق،بابا از خجالتت در میاد ...جرات داری- ...گوششو محکم پیچوند

ت من دیگه پوستم کلف _احمد محکم دست شیرین رو گاز گرفت ولی باز ولش نکرد به جاش دستشو پس کشید ...شده بچه

انو ببین چه کار شیرین ب ...احمد به آق بابا میگم برات شکالت نخره- ...ختبه مچ دست کبودش نگاه کردم دلم سو کردی؟

....منو نبره حموم کیسه بکشه منم دندون نمیگیرم-

اون که محکمتر میکشه؟ ....اگه من ب جونت کیسه نکشم عبدل دالک میکشه-

....نه تو محکمتر میکشی بدنم سوراخ میکنی-

....کاش زبونت هم مثل موهات میشد کوتاه کرد ....بچه ی اینقدری چه زبونی داره-

....خدا مرگم بده با این قیافه رفت- ...با صدای کوبه ی در احمد از دست شیرین جیم شد و رفت که درو باز کنه

ه آق بابا تو چهار چوب در در باز شد و هیکل چهار شون ....چقدر که از روی این بچه حرص میخورد ...خندم گرفت ...سالم آق بابا ...درو بست و در حالی که یه پاکت تو دستش بود احمد رو بغل کرد و آورد تو حیاط ...ظاهر شد

جواب سالم جفتمون رو داد

....باز این کره بز آتیش سوزونده_

...آق بابا-

یکرد در جوابش با خنده ی از ته دل آق بابا مواجه هر وقت شیرین بانو اینجوری با حرص و خجالت آق بابا رو صدا م ....لبخند به لب داشتم که نگاش افتاد به من ...میشد

...جایی بودی بابا؟؟؟ ...قناری من چادر سرشه-

....به کالف توی دستم اشاره کردم

....رفتم نخ بگیرم برای قالی-

...چرا به خودم نگفتی دختر جان-

....خواستم زحمتتون بشه آق باباکاری نداشتم نمی -

...پنجه طالم بکنم.من باید یه کاری برای دختر هنرمند و ...این چه حرفیه دختر جان-

Page 282: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

282

...بدو بیا تو بغل بابا_همینجور که احمد بغلش بود دستش رو برام باز کرد

بغلم کرد و سرمو دیگه مثل بچگیم نمیپریدم تو بغلش خجالت میکشیدم ازش خودش فهمید اومد سمتم و ....بوسید

...آق بابا-

...جان دلم پسرم-

...چرا هیچ وقت مامان شیرین رو بغل نمیکنی-

...خنده به شیرین نگاه کردم از خجالت سرخ شده بود و لبشو دندون گرفته بود .آق بابا غش کرد از

...احمد خجالت بکش-

....نکنه مامان شیرین رو دوست نداری آق بابا ...تو رو نه راست میگم چرا منو و رقیه آبجی رو بغل میکنه-

...احمد-

...آق بابا همینجور که می خندید به شیرین اشاره کرد آروم باشه

...اگه همی االن بغلش کنم خیالت راحت میشه _

دیدم شده آق بابا گذاشتش روی زمین خواست بره سمت شیرین به عینه ...یه لبخند گشاد اومد روی لب احمدیرینت از ببین مامان ش- ...خنده ی آق بابا بیشتر شد ...همین که یه قدم جلو گذاشت شیرین پا گذاشت به فرار ...لبو

...آق بابا میترسه

آق ....بز بز قندی اگه من خاطر مامان شیرین رو نمی خواستم تو اینجا چیکار میکردی ...خم شد لپ احمد رو گرفتبه ...به من که تمام مدت با لبخند داشتم نگاشون میکردم و رفت سمت اتاقی که شیرین بانو رفتبابا پاکت رو داد

بچه بود و عاجز از حرفی که آق بابا زده ...احمد نگاه کردم از دیدن قیافه ی متعجبش خندم گرفت

ی مردونه ی پسره بودمای بود که تازه باز شده بود دروغ چرا بیشتر درگیر صداشب تمام مدت فکرم درگیر مغازه ....فقط یه نظر اینم از پشت نقاب دیدمش ولی حتی برای یه لحظه هم قیافش از جلوی چشمم دور نمیشد

داشتم به قالی گره میزدم یه هفته از اون روز گذشته بود بند آبی رو کشیدم که دیدم تموم شد به جای اینکه ناراحت ....رفتم بیرون ...شدم چادرم رو سرم کردمسریع بلند ....بشم لبخند نشست روی لبم

....شیرین بانو ....شیرین بانو-

...چیزی شده رقیه جان- ...شیرین از تو مطبخ اومد بیرون

...تموم شده ...من میرم نخ بگیرم-

....سر راه باید برم چند جا کار دارم ...خودم میرم برات میگیرم-

Page 283: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

283

....شما برین به کارتون برسین من خودم میرم و زودی بر میگردم- ....باید یه کاری میکردم

...باز با من تعارف کردی دختر جان- ...نگام کرد

....بزار برم شیرین بانو میخوام یه سر هم برم خونه سکینه-

..واست به خودت باشه هافقط ح ...برو مادرجان ....پس بگو دلتنگ سکینه ام- ...لبخند تحویلم داد

....چشم خیالتون راحت-

ار خدا انگ ...نمیدونم ولی خدا خدا میکردم پسره نباشه ..تا رسیدم به مغازه دل تو دلم نبود ....از خونه اومدم بیرون م تباالخره بعد از اینکه خریدمو کردم رف ...صدامو شنید به جای پسره ی پیرمرد بود هم خوشحال بودم هم ناراحت

آبجی کوچیکش درو باز کرد ..در زدم ....تنها دوستی که آق بابا بهم اجازه میداد برم خونشون ....سمت خونه سکینه ...خیلی دوسم داشت بغلش کردم و رفتم داخل خونه ...نقاب رو زدم کنار منو که دید پرید تو بغلم

....شهرناز کسی خونه نیست-

درو بستمبا خیال راحت ...چرا سکینه هست-

....سکینه ...سکینه مهمون نمیخوای-

...وای رقیه خودتی چه عجب یادی از ما کردی- ...در یکی از اتاق ها باز شد سکینه با خوشحالی اومد بیرون

...من که همیشه میام تویی که بی وفایی- ...چادرمو از سرم بیرون آوردم انداختم روی تخت توی حیاط

...یوان شربت بیارم حالت جا بیادبشین یه ل_ ...خندید

...نمیخواد زحمت بکشی خیلی،نمیمونم-

...جرات داری زودی بر میگردم -

ت اینجا رو خیلی دوس ...به حیاط با صفاشون و حوضی که وسط حیاط بود نگاه کردم ...با سرعت رفت تو آشپز خونه ...داشتم

...ازی کنم به آبجی سکینه بگوآبجی رقیه من میرم خونه زهرا خانم با شهربانو ب-

....روی تخت دراز کشیدم ..نذاشت حرفی بزنم سریع از جلوی چشمم محو شد

..خدا خواستم .پشیمون بودم از خواسته ای که از-

...با پاشیدن چند قطره آب روی صورتم یه لبخند تحویل سکینه دادم

...نکن دیونه-

...چنان جیغی زدم که سابقه نداشت.ه باالی سرم وایساده بودچشمام رو که باز کردم از دیدن چیزی ک

Page 284: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

284

...قلبم داشت دیوانه وار میکوبید ...باورم نمیشد خودش بود با اون قامت مردونه و رشید با بهت داشت نگام میکرد م بهتر ک نفس کم آورده بودم اگه سکینه تکونم نداده بود حاال حاالها خشکم میزد چند قلوپ شربت رو که خوردم یه

تو کل عمرم هیچ نا محرمی ...دیگه مردم ...یه چیزی افتاد روی سرم نگاه کردم سکینه،روسریمو سرم کرد ...شدم ..بدون چادر ندیده بودتم چه برسه بدون روسری

الییفک کردم خدایی نکرده ب ...نمی خواستم بترسونمتون ...شرمنده- ...بدون اینکه نگاش کنم سر به زیر انداختم ...سرتون اومده که اینجوری رو تخت افتادین

پسر خاله چرا در نزدی؟-

م اومدم یاالله گفت .واال در زدم ولی در باز بود- ...شنیدم پسر خاله یعنی این پسره پسر خاله سکینه بوددرست می ...داخل

...رقیه جان درو نبستی اومدی تو-

...میرم خونه شهربانو.شهرناز گفت ...شهرناز- ...طول کشید تا بتونم جوابش رو بدم

ه اوردی رنگ ب.با تو هم هستم فرهاد ببینن دختر یکی یه دونه ی مردم رو به چه روزی در ...مگه دستم بهش نرسه- ...رو نداره

...چه اسم قشنگی ..پس اسمش فرهاد بود ...فرهاد

...زدی کارتو بگو به چی بر و بر زل-

از ب ...یعنی زل زده بود به من ..به خودم اومدم سکینه منظورش به پسری بود که حاال می دونستم اسمش فرهاده ...خجالت کشیدم

...نفهمیدم چی شد که فرهاد یه دفعه خداحافظی کرد و رفت ...سرمو بیشتر خم کردم چادرمو تو دستم مشت کردم ...بسته شدن در اومد عین ماست وا رفتم اعتراف میکنم وقتی صدای

...بیچاره خاله ام با این پسری که داره ...این پسره هم خل و چل شده رفته نگفت برای چه کاری اومده-

فاقا خیلی پسر بدی نیستا ات ...علم غیب نداشتم که فرهاد عین گاو میاد تو ...رقیه به خدا شرمنده- ...سکینه نگام کرد ...داد بیاد اینجااگه پاک نبود بابا حاجی راش نمی ....و خوش اخالقهپاک و کاری

...اشکالی نداره یه لیوان دیگه شربت میاری خیلی تشنه ام- ...یه لبخند نشست کنج لبم

مقصر اون بچه کوچکی ...یه چشم گفت و با سرعت رفت بیچاره ترسیده بود دعواش،کنم آخه اون چه گناهی داشت ...دستمو گذاشتم روی قلبم ...غرق بازی و شادی بود و خبر نداشت با باز گذاشتن در چه بر سر من آورد بود که االن

در در زدم «..به فکر رفتم حرفای فرهاد رو تو ذهنم مرور کرد ...یه نفس،عمیق کشیدم ...هنوز داشت نا مرتب میزد ....ولی نه سکینه این همه ازش تعریف میکرد ...فتهیعنی دروغ گ ....ولی چرا من نشنیدم ...باز بود یا الله گفتم

...بفرما اینم شربت-

Page 285: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

285

ت رو تموم رقیه قالی- ...با یه حرکت سر کشیدم به خنکیش نیاز داشتم برای برطرف کردن عطشی که درونم بر پا بود ....کردی

..من میخوام مثل تو شروع کنم به بافتن کمکم میکنی- ...آخرشم-

نم؟کمک؟ چیکار ک-

...بهم یاد بده آخه دلت میاد تو با این همه هنری که داری با من بی هنر دوست باشی-

....دیگه،اغراق نکن میدونم چه مهارتی تو لباس دوختن داری-

پس میای؟ -

.باید به آق بابا بگم-

...خیلی مهربونی رقیه جان- ...محکم بغلم کرد

...آق بابا هم قبول کنه باز،شرط داره-

!؟....چه شرطی-

....تو هم باید بهم دوخت لباس،رو یاد بدی-

جون من آق بابا رو راضی کن باشه ....باشه قبول-

می خواستم دوست نداشت من خونه .اولین بار بود یه چیزی رو با اصرار از آق بابا .......با لبخندم جوابشو دادم قبل از ....به حالم سوخت قبول کرد اما با شرط و شروط خودشکسی قالی ببافم ولی اینقدر التماس کردم که دلش

قالی خودم که تموم شد چقدر خداروشکر ....منم همه رو قبول کردم ....تاریکی برگردم خونه آسه برم آسه بیامه نتظر کتو اتاق بودم و م ....فرهاد ....فردای اون روز خونه ی سکینه دار قالی برپا شد اونم کی برپاش کرد ...کردم

در ....کارشو تموم کنه هر کسی نگام میکرد فک میکرد که چقدر آرومم ولی فقط خدا از دل آشفته ی من خبر داشت ...سکینه چادرشو از روی سرش برداشت ...اتاق باز شد

....پاشو بیا نگاه کن خوبه-

....نگام که به دار قالی افتاد جون گرفتم ....بلند شدم همراهش رفتم

...راضی هستین از کارم پس-

...بمیری فرهاد باز ترسوندیش- ...دستمو گذاشتم روی قلبم انتظار نداشتم فرهاد هنوز اونجا باشه

...وایسا برم یه لیوان آب قند بیارم ....ترسیدی ...خوبی رقیه جان- .....سکینه دو طرف بازومو گرفت

....چجور باید بهش میگفتم حال خرابم از ترس نیست ...نذاشت حرکتی کنم سریع رفت

Page 286: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

286

با اینکه فاصله اش زیاد بود ولی ....تازه به یاد آوردم با فرهاد توی اتاق تنهام ......من نمی خواستم بترسونمتون- ....عطر تنش رو به خوبی احساس میکردم

....م بترسیدانگار قراره هر بار منو میبینید از -

....تا حاال سه بار ترسوندمتون- ....زل زده بود به من ....سرمو بلند کردم

قول میدم دیگه جلوی - ...یه میله رو برداشت ..نگاهشو ازم گرفت خم شد از روی زمین .....یه نفس عمیق کشید ...چشمتون آفتابی نشم

کرد خداحافظی ....زنده بود که آب شدم و سر به زیر انداختمسر برگردوند و دوباره نگام کرد ولی اینقدر نگاهش سو درونم آتشی بر پا بود که داشت می ....ازش حرارت می بارید ...به دست مشت شده ام نگاه کردم ....و رفت

...سوزندتم

...بیا رقیه جان-

..فرهاد رفت؟- ...سکینه لیوان آب قند رو گرفت جلوی دهنم خوردم بهش نیاز داشتم

....به تکون دادن سر اکتفا کردم

شاخ، نه دم داره نه ...رقیه جان حاال خودمونیم تو که اینقدر ترسو نبودی؟ چرا هر بار این پسر رو میبینی می ترسی- ....زشت هم نیست که بخوای از قیافه ی نکره اش بترسی

چادرمو از سرم برداشتم ...قالی نگاه کنمفقط تونستم در جوابش به دار ....دردم ترس نبود ....چی باید میگفتم ....به سکینه نگاه کردم .....ریشه های توپ شده رو برداشتم رفتم داخل دار ...گذاشتم توی طاقچه

....مگه نمی خوای قالی یاد بگیری ...بیا دیگه-

هش یاد ب ..همین کار بودتنها چیزی که آرومم میکرد ....با خوشحالی سینی و چادرشو گذاشت یه گوشه و اومد سمتمدادم ریشه بندی قالی رو محکم بستم اون از یه طرف به زیر دار می نداخت منم از این طرف از روی اسکلت قالی

این کار خسته کننده بود اما لذت داشت .....رد میکردم

ا جیغمو ب ..ترسوندمتون تازه یادم افتاد به من گفت بار سومه .....های فرهاد رو تو ذهنم مرور کردمشب باز حرف ....دستی که روی دهنم گذاشتم خفه کردم

...ختمداشتم می سو ....جفت دستامو گذاشتم جلوی صورتم ...یعنی ...یعنی ....امکان نداشت ....بلند شدم نشستم ازی در در بچه بآخه چرا باید اینق ...اما با یاد اینکه بهم گفت دیگه جلوی چشم ظاهر نمیشه نفسمو با آه دادم بیرون

دلم می خواست خودمو خفه کنم پتو رو تا کله کشیدم روی خودم بغضم شکست بی صدا اشک ....می آوردم بی حوصله بودم سکینه هم ...گشتمبه امید دیدن فرهاد میرفتم اما نا امید بر می ...یک هفته گذشت .......ریختم

ن آق بابا شیری ....حس پژمردگی داشتم ...آب رو می طلبید چند باری بهم گوشزد کرد ولی مثل ماهی بودم که دلمهمه ...به بهونه نخ هم نمیتونستم برم دم حجره اشون ....بانو سکینه حتی احمد هم بهم میگفتن که یه چیزیم شده

اید ش ...اشتاونم مثل من مادر ند ...سکینه رفته بود ناهار رو آماده کنه ....از اتاق اومدم بیرون ....رقم رنگ داشتیم

Page 287: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

287

صدای کوبه در بلند ...دلیل دوستیمون هم همین بود اما من بچه بودم مادرم مرد ولی سکینه هنوز یه سال نمیشه .....شد

....شهرنازه اومده برای ناهار ...رقیه جان درو باز میکنی-

ات نمیشد،حاال حاال اونجا اگه گشنه- ...رفتم سمت در ....از سر جام بلند شدم چادر رنگی رو برداشتم سرم کردم ....می

اگه سر به زیر ننداخته بود معلوم نبود تا کی زل ..شهرناز نبود فرهاد بود ...درو که باز کردم حرفم نیمه تموم بود ...از بی حیایی خودم خجالت کشیدم ..بزنم بهش

...ببخشید-

؟ ..ببخشم- ...سرشو گرفت باال اینبار با تعجب نگام میکرد

....با چند لحظه مکث اومد داخل ...سکینه داخله اگه کاری باهاش دارین ...رفتم کنار.به دندون گرفتم از کنار درلب ...شما نمیاین داخل- ....دو قدم که رفت برگشت سمت من ...یا الله گفت

کردم هر آن رسوا باز رهاش کردم و سر به زیر از کنارش رد شدم قلبم داشت منفجر میشد احساس ...درو نبستم ...چیه- ...رفتم و سکینه رو صدا زدم ...میشم

...پسر خاله ات اومده-

نگاهشو ازم دزدید ...یه لحظه نگاش کردم ...باشه االن میام-

...حیا مانع ام شد.می خواستم به اندازه ی این غیبت ی هفته اش یه دل سیر نگاش کنم اما نه ،شرم و

...قالیتون رو بافتین-

....سکینه خیلی از کارتون تعریف میکرد- ....هنوز تا سکینه راه بیفته مونده.یه کمیش رو

...غیبیتم میکردین ....اسم من اومد- ....دوباره سرخ شدم باورم نمیشد اینی که دارم باهاش حرف میزنم فرهاده

...یه هفته چه کردی؟غیبت کجا بود دوست دارم ببینم تو این - ...سکینه چادر به سر اومد بیرون

...رفت سمت اتاقی که دار قالی بود ...انگار منتظر اجازه بود ..خودت برو نگاه کن ببین چه کردم _

...مطمئنم االن از تعجب شاخ در میاره-

دست .نشسته بود و ...دنبال سکینه کشیده شدم داخل اتاق ...بیا بریم ببینیم چه نظری داره ...دستمو گرفت کار خودته؟ ....واقعا قشنگه- .....به نقش ها.میکشید

این طرفی که نشستی رقیه میشینه اون طرف هم ...اگه رقیه جان کمکم نکرده بود افتضاح میشد ...نه خودم تنها- ...من

Page 288: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

288

....پارچه زیر انداز رو زد کنار و با بهت نگاش کرد ..از سر جاش بلند شد

....اشهباورم نمیشه یه انسان اینو بافته ب-

استادی که من دارم تو ....دیدی گفتم چقدر کار رقیه جان قشنگه- ..آب دهنمو قورت دادم گلوم خشک شده بود ..........دنیا نظیر نداره

...داغ میشدم ....باز شب بود و مرور خاطرات من هر بار که یادم می افتاد به اون نگاه پر از تحسین گر میگرفتمبهونه می رفتم به ...ی سکینه انرژی داشتم حال خوبم به آق بابا و شیرین بانو هم سرایت کردبرای رفتن به خونه

هر از گاهی می اومد خرید های خونه ی سکینه به عهده ی فرهاد بود اوایل .....قالی و سکینه اما بهونه دلم فرهاد بودبهم گفت من و فرهاد مثل خواهر و ترس ورم داشت نکنه به سکینه نظر داشته باشه اما یه روز خود سکینه

....با این حرفش دنیا رو بهم داد ...برادریم

ی بعضی وقتا که می اومد دزدک ..تا نمیدیدمش آروم و قرار نداشتم ...باعث شد امیدوار تر بشم دلم بی تاب تر بشه و رها ش غافلگیرم کرد سریع پرده ریه بار سرشو بلند کرد و با نگا ..پرده رو میزدم کنار و یه دل سیر نگاش میکردم

بعضی وقت ها اینقدر فکرم درگیر فرهاد بود که یادم میرفت گره بزنم ....می لرزیدن ...به دستام نگاه کردم ...کردم دیونه راست میگفت ..سکینه بهم میگفت دارم دیونه میشم .زل میزدم به ریشه قالی و لبخند به لبم می نشست

...ه ی کسی که حتی نمی دونستم دوستم داره یا نهشده بودم اونم دیون

دیرم شده بود چیزی تا تاریکی هوا باقی نمونده بود هنوز خیلی دور نشده بودم که سر ...از خونه سکینه زدم بیرون ر مست بودن تند ت ...داشتم سکته میکردم ...با حرفا و متلکاشون ..و کله ی دوتا الت و الوات دور و برم پیدا شد

وای اگه میفهمید گیر دوتا آدم مست - ....یه لحظه به آق بابا فکر کردم ......خواستم برم اما یکیشون مانع ام شدمیگفت مست دین و ایمون نداره حتی خواهر و از زنش ....همیشه منو از آدم های مست میترسوند ....افتادم

سمت چادرم که یه دفعه پرت شد روی زمین همینجور که سکندری میخورد دست آورد ...نمیتونه تشخیص بدهانی بود اینقدر عصب ...تا می خوردن زدشون خون از سر و صورتشون فواره میکرد ....فرهاد بود فرشته نجاتم ..برگشتم

...فقط صداش زدم ...که ولش میکردن میکشتشون

....بازم نفهمید ..بلند تر صدا زدم ...نفهمید ...آقا فرهاد-

....فرهاد-

...ولشون کنید- ...برگشت و منو نگاه کرد ...مشتش تو هوا خشک شد

خودم ....جرات دارین یه بار دیگه مزاحم ناموس مردم بشین- ...به جفتشون لگد زد و پرتشون کرد روی زمینو شاز سر جاشون بلند شدن لنگون لنگون با سر و وضع خونی رفتن حتی جرات نکردن جواب ....دخلتون رو میارم

...شمام زودتر برین خونتون خوب نیست تا این موقع یه دختر جون تو کوچه و خیابون بگرده اونم تنها- ...بدن

..معذرت میخوام- ....سر به زیر انداختم

ن درگیرم داشتم با ذه ....فقط همینو تونستم بگم وقتی برگشتم خونه خودمو سرزنش میکردم چرا ازش تشکر نکردم ...دیر کردی رقیه جان- ...که شیرین بانو با یه صندوق میوه جلوم سبز شدکلنجار میرفتم

Page 289: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

289

....شرمنده شمام به آق بابا چیزی نگین- ....سالم کردم

...یک خبر خوب برات دارم ...بیا که خوب آمدی ...خیالت تخت دختر جان-

....خبر خوب؟ چه خبری- ....چادرمو بیرون آوردم

..راره رقیه خانم عروس بشهق- ....چشماش برق میزد

...؟؟؟.عروس بشم- ....لبخندم ماسید

.چه خانواده ای ....از مال و منالش که بگذریم ...آره مادر حسن آقا تو رو برای پسرش شاهرخ خواستگاری،کرده- چقدر بخت بهت رو کرده رقیه جان اگه بدونی آق بابا ...چه مادری چه خواهری ...تک پسر خوش بر و رو...

...حقم داره هر کی با این خانواده وصلت کنه باید خوشحال هم باشه ...خوشحاله

.....برم اسفند دود کنم برات میترسم چشم بزنن دخترمو -صندوق رو گذاشت روی زمین

.....پس فرهاد چی میشه ...با شاهرخ پسر حسن آقا که حتی یه بارم ندیدمش ازدواج کنم ....من ...خشکم زده بود ....خودمو میشناختم آدمی نبودم که بخوام روی حرف آق بابا نه بیارم ...دلم میخواست زار بزنم ....نشستم رو زمین

.....ولی فرهاد چی

....چی شده رقیه چرا اینقدر در همی- ...سکینه تکونم داد ...فقط زل زده بودم بهش ...دستم به قالی نمیرفت

...چی شده دارم سکته میکنم- ...انداختم تو بغلش و زدم زیر گریهیه دفعه خودمو ...نگاش کردم

...از خودش جدام کرد

....خدایی نکرده اتفاقی برای آق بابا افتاده ...بهم بگو چی شده-

....خدا نکنه سکینه این چه حرفیه-

....پس چیه-

....راستش آق بابا میخواد شوهرم بده .....راستش-

...شحال بشه ولی نشد مثل خودم قیافش ریخت به همانتظار داشتم خو

؟ .به کی ...شوهرت بده-

...چشماش گرد شد ....شاهرخ پسر حسن آقا-

.....تو محله اعیون نشین میشینن ...اینا که خیلی پولدارن-

تو هم راضی ای؟_ ...نگام کرد

..حس کردم توی لحنش ترس وجود داره

Page 290: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

290

...من که نمیتونم روی حرفش حرف بزنم ...مهم آق باباس ....رضایت من چه دردی رو دوا میکنه- .

....ولی آخه-

از سر جاش بلند شد...منتظر ادامه حرفش ولی کاملش نکرد ...نگاش کردم

....یه دوری تو اتاق زد و بعد برگشت و جلوم وایساد تو باید مخالفت کن

مخالفت کنم؟ _..با تعجب نگاش کردم

....بله که باید مخالفت کنی نمیشه که به زور بشی زن یکی که دوسش نداری-

...یهو نشست رو زمین و دستمو گرفت

اصال ...نمیخوام شوهر کنم ...بگو ....بهش بگو مطمئن باش روی حرفت نه نمیاره ...مگه نمیگی آق بابا دوست داره- .....بگو شوهر پولدار خوشم نمیاد

آه از ...نمیگه دیونه شدم ...من به آق بابابگم شوهر پولدار نمیخوام ....تو که حالت بدتر از منه ....سکینه خوبی- ....هیچ کس رو اندازه ی اون دوست ندارم ...آق بابا اگه بگه بمیر هم میمیرم ...نهادم بر اومد

...نگاش کردم ...هیج کس-

....منظورت چیه-

.....نکنه ....اشم تو بغیر آق بابا کسی رو دوست ندارییعنی من مطمئن ب-

...چادرمو برداشتم ...از سر جام بلند شدم

...هر کی رو که بتونی گول بزنی منو که نمیتونی ....کجا میری میخوای از جواب طفره بری-

....تنهاس باید برم خونه مهمونا امشب میان باید برم کمک شیرین بانو دست- ...چادرمو سرم کردم

....یا.از چی داری فرار میکنی از من یا خودت-

...صدای کوبه در بلند شد

.خواست بره سمت در ولی برگشت و نگام کرد ....فرهاده نخ آورده- .

رهاد باید تا رفتن ف ....رفت پایین.سرشو تکون داد و از پله ها ....نگاش کردم ...برو دیگه ...مگه نمی خواستی بری- . ...نشستم روی زمین و زل زدم به روبرو ....منتظر می موندم

نگاش کردم با همون ....بود صدا میداد هنوز از شدت ضربه ای که به در وارد شده ....با باز شدن در قلبم ریخت دم ب خو ....نه اون حرفی زد نه من ....قامت چارشونه و رشید وایساده بود و با چشمای قرمزش منو نگاه میکرد

وقتی نه اون حرفی میزد نه من ....دست گرفتم به دیوار و وایسادم ....دستم مشت کردم.مسلط شدم چادرمو تو

Page 291: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

291

مام ت ....سر به زیر انداختم خواستم برم بیرون اما حتی از سر جاش تکون هم نخورد ....دلیلی برای موندن نداشت ....نیرویی که داشتم رو جمع کردم

...رفتباز ن ...برین کنار-

.....آقا فر-

...انگشت اشارشو گرفت سمتم

....تو هم میخوای یا نه ....به من بگو.فقط یه چیزی رو-

....با گنگی نگاش کردم ....منظورشو نفهمیدم

...چی رو میخوام-

....میخوام تو هم خاطر منو میخوای.همینجور که من خاطرتو-

.....جوابمو بده- ....است دست گرفتم به دیواریعنی فرهادم منو می خو ....چی میشنیدم

از سر جاش تکون ...ولی باز نذاشت ....فقط می دونستم باید برم ....یه نفس عمیق کشیدم ....چشمامو بستم ..نخورد

...فقط یه کلوم ها یا نه .....تا شب هم جواب ندی نمیزارم بری- .

مثل یه شیر درنده آماده ی حمله بود اما به من بی ...فرهاده ...نمی تونستم باور کنم اینی که جلو روم وایساده .....جوابمو بده- ...دفاع

آخه چی میگفتم بهش جواب من ....به جای جواب اشکام جاری شد ....اینبار از ترس بدنم شروع کرد به لرزیدن ......پس همون بهتر فکر کنه عالقه اش یک طرفه است ...بیشتر داغونش میکرد

...گفتم اینجوری باهاش حرف بزن ...داد میزنه واسه من ....برو کنار-

عین ابر ....ببین چه به روز دختر مردم آوردی- ...منو که دید به فرهاد غرید ...سکینه فرهاد رو زد کنار و اومد داخل بهار داره اشک میریزه

.....دوسش دارم خاطرشو میخوام اینجوری عمل میکنی-

....گریه نکنهبهش بگو -

....یتو هنوز نفهمید ...رقیه حساسه زود رنجه لطیفه ....گریه اشو در آوردی بعد به من میگی بهش بگم گریه نکنه- ...چرا وایسادی دیگه برو ...اصال خودم باهاش حرف میزنم تو برو بیرون

....فرهاد آخرین نگاهش رو به من انداخت و رفت

Page 292: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

292

ز حرف امروز و دیرو ....این پسر خاله غیرتی من خاطرتو میخواد ..ن اشک های پاکت بشمببین رقیه جان قربون ای- . .....االنم که افسار گسیخت به خاطر این بود که بهش گفتم چی شده ...نیست ها خیلی وقته دلش پیشت گیر کردهم یه کالم به من بگو تو هتو فقط ...عاشقه خره چیزی حالیش نیست ....اصال نذاشت من حرف بزنم دوید سمت اتاق

....فقط جون آق بابا راستشو بگو ....خاطرشو میخوای یا نه

...وقتی که نمیتونم رو حرف آق بابا حرف بزنم....جواب من چه دردی رو دوا میکنه-

....یکنفقط میخواستم خودت با زبونت اعتراف ....به خدا میدونستم تو هم خاطرشو میخوای- ....محکم بغلم کرد

خداحافظی کردم ولی ....اشک هامو پاک کردم چادرمو سرم کردم و از اتاق اومدم بیرون ...بلند شد و رفت پایین ...یه گوشه چادرمو گرفت ...خواستم برم نذاشت ...چشماش دیگه قرمز نبود برق میزد ...فرهاد جلوم ظاهر شد

....اول و آخر مال خودمی ...هبه همین چادر قسم نمیزارم دست اون پسره بهت برس- .

....مگرنه کی میتونست با شاهرخ پسر حسن آقا در بیفته ...اینا همه اش حرف بود ...از شرم سر به زیر انداختم ....رقیه- ..چادرمو از تو دستش کشیدم بیرون خواستم برم صدام زد

بدون اینکه نگاش کنم از خونه زدم بیرونیه نفس عمیق کشیدم و ....اولین بار بود صدام میزد ...قلبم لرزید

تا شب بشه چی گذشت دلم آشوب بود دستام می لرزید شیرین گذاشته بود پای خجالت ولی خجالت کجا و ترس فند دود اس ...شیرین لباس نو تنم کرد دم به دقیقه قربون صدقه ام میرفت ...از اتفاقی که می خواست بیفته کجا

به ....داشتم با گوشه ی روسریم بازی میکردم که آق بابا اومد داخل اتاق ....تمیزی برق میزد .کل خونه از ...میکرد ...دلم مثل سیر و سرکه می جوشید ...تا اومدن مهمونا چیزی نمونده بود ...سالم کردم ...احترامش بلند شدم

....با لبخند پر رنگش منو در آغوش کشید

چی بگم از خود ....با آبرو خانواده دار با اصل و نصب ...اده ای نصیبت شدهخوب خانو ...مبارکت باشه دخترم-بهم گفت بعد از عروسی برات ...خوشتیپ ....تحصیل کرده ...همه ی شهر میشناسنش ...یه تیکه جواهر ...پسره

یخوام گفت م- ....پیش مادرشوهرهم زندگی میکنه ....بهش گفتم دخترم بسازه ..خونه جدا میگیره با نوکر و کلفت ....دخترتون مثل شاهزاده ها زندگی کنه

...میخواستم بهش بگم دلم گیره ....می خواستم بگم ....از دیدن اشک ذوقی که تو چشماش می درخشید الل شدم ....ولی نتونستم اینقدر شاهرخ و خانواده اش کامل بودن که جای هیچ گله ای باقی نمی موند

...راضی ای به این وصلت مگه نه- ....ن تو چشمای مردونه اشزل زد ....قناری بابا-

- ...ممکن بود دیگه هیچ وقت این فرصت گیرم نیاد و بعدها حسرتشو بخورم ....باید میگفتم ....االن فرصتش بود -سکوت عالمت رضاست

...آق بابا_

هفت دونه اسفند ....مه چی بهم ریختخواستم بگم همه انرژیمو جمع کرده بودم که بگم نه ولی با ورود شیرین ه ....خوشبخت بشی دخترم- ....شکوند و صلوات فرستاد و فوت کرد

Page 293: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

293

خدایا ....با صدای در حیاط نزدیک بود پس بیفتم .....فقط خدا میدونه همیشه آرزو داشتم تو لباس عروس ببینمتآق بابا نگاه کردم کت قهوه ایشو تنش کرد و رو باز کنه به.رفت تا درو ....شیرین چادرشو سرش کرد ....یعنی فرهاده

...پدر عروس باید خوشتیپ باشه مگه نه قناری بابا-. ...کرد سمتم

...آق بابا-

....آق بابا فدای قناریش بگو بابا چی میخوای-

حرف مفت پس همه اش ...فرهاد نبود ...با بلند شدن صدای ساز و دهل و کل مو بر تنم سیخ شد ...من... ..من -آق بابا کالهشو از روی جا لباسی برداشت گذاشت روی ...من خوش خیال چه باور کردم ...بود که حوالم کرد

......چی میخواستی بگی دخترم- ....سرش

....آق بابا بیاین مهمونا اومدن-

د وقتی که فرها ....افسوس من موندم و هزار ...آق بابا رفت ...اینبار احمد مانع شد انگار قسمت نبود من حرف بزنمخودمو تاروپودش رو به هم ....به قالی ک کف اتاق پهن بود خیره شدم ...کاری نکرد پس حرف من چه فایده ای داره

هر کاری میکردم فرهاد از جلوی چشمم ....چشمامو بستم ...دست کشیدم روی نقش و نگارهاش ....گره زده بودم ..ن با یه زن مسن مملو از جواهر اومد داخل اتاق سریع بلند شدم و سالم کردمدر باز شد شیری ....کنار نمیرفت

عروسم حتی بدوم آرایش مثل قرص ....پس راست بود اون همه تعریف و تمجید ...ماشاالله ...هزار الله اکبر- . ...ماهه

...اومد نزدیک و دستمو گرفت ...چقدر سنگین بود برام ..عروسم

کاش مادرم ...با لبخند مادرانه نگام میکرد ....به شیرین نگاه کردم ....همه منتظرن عروسمو ببینن بیا بریم دخترم- .به خودم که اومدم وسط مجلس بودم و روی سرم نقل و نبات و پول ....بودی و می فهمیدی این نگاه نگاه التماسه

...انگار راستی راستی عروسیمه ...می ریختن

سر به زیر ....زیر نگاه های زن های حاضر در مجلس داشتم ذوب میشدم ...ش نشوندمنو صدر مجلس کنار خود روشون پارچه های مخمل مهره ...چندتا سینی بزرگ آورده شد وسط مجلس ...انداختم و به گل های قالی خیره شدم

طال جواهر لباس ....شدمادر شاهرخ با هر کفی که میزد از روی سینی ها پرده نمایی می ....دوزی شده پوشونده بودآخه ....انگار تو خواب این لحظه ها رو سپری میکردم ...چندین راس گوسفند و اسب ....خونه ...قواله زمین ...ابریشم

....تو دلم شمسی ملوک رو لعنت میکردم که مسبب این وصلت شده بود ....من کجا و این زندگی پر از تجمل کجا ....مبارکت باشه- ...بر و رو بودمیعنی فقط من تو این شهر خوش

دستمو گرفت تازه فهمیدم تو این زمانی که غرق در افکارم بودم سر تا پای منو ....به مادر شوهر آینده ام نگاه کردم ...غرق در طال کرده

....پسرم در دست و دلبازی نظیر نداره ....برات میگیره.زن خوبی برای پسرم باشی شاهرخ چند برابرش رو- .

پس چرا پای حرفش ...از همه و بیشتر از فرهاد که قول داد ...شاکی بودم ....طال و جواهر می خواستم چیکار ....خدا خدا میکردم این مجلس لعنتی تموم بشه ...داشتم خفه میشدم ....برای شاهرخ ....نشونم کردن ....نموند

Page 294: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

294

...گریه کردم ...چراغ رو خاموش کردم که نفهمن دردم چیه پناه بردم به اتاق خودم ..طاقت نیاوردم ....وقتی رفتنحالم ....دلم پر بود صدای جرینگ جرینگ النگوها بیشتر داغونم میکرد با حرص هر چی طال دور و برم بود باز کردم

....از همه اشون بهم میخورد

ان تشنه ام بود اما تو ....میسوختمداشتم ..صرفه کردم گلوم می سوخت ...حالم خراب بود چشمام به زور باز میشد خواستم شیرین رو صدا بزنم ولی چیزی که از گلوم خارج شد به ...پیشونیم غرق در عرق بود ...حرکت نداشتم

ارم یعنی د ...چشمامو بستم ....شب یادم رفت ببندم ...به پنجره باز اتاقم نگاه کردم ....شیرین شباهت نداشته در اتاق باز شد صدای سیلی ک ....اگه به فرهاد نمیرسیدم به کس دیگه ای هم نمیرسیدماینجوری حداقل ....میمیرم

دوباره ....نشست روی زمین دست گذاشت روی پیشونیم ...شیرین به صورتش زد باعث شد چشمامو باز کنم ....آخر بچه امو چشم زدن- ..خودشو زد

....چشمامو بستم دلم یه خواب عمیق می خواست ...بیرونهمینجور که با صدای بلند آق بابا رو صدا میزد رفت ....خوابی که آرزو میکردم هیچ وقت بیدار نشم

یرین ش ...دو سه نفر دور و برم بودن به سرفه افتادم ..با حس خنکی روی پیشونیم و پاهام آروم چشمامو باز کردم خجالت ....اه کردم از دیدن زن حسن آقا جا خوردمبه دور و برم نگ ....با قاشق یه جوشونده تلخ حواله حلقم کرد

..کشیدم خواستم بلند شم شیرین نذاشت

زن حسن آقا بلند ....کجا دختر جان همه از خودن دو روزه داری از تب میسوزی خدا تو رو دوباره بهمون برگردوند- .. ...چقدر الغر و ضعیف شده بود ..ردمبه شیرین نگاه ک ....رفت ...من برم بگم براش گوسفند قربونی کنند- ...شد

دا خ ...همه اش تقصیر من خاک بر سره باید حواسم به پنجره می موند تو این سوز چجور بچه تا صبح دوم آورد- : ...بهمون رحم کرد

..آق بابا- .

...االن میگم بیاد ....شیرین به فدات- .

منو که دید چشماش پر از اشک ...رنگش پریده بود .چند لحظه بعد آق بابا اومد داخل اتاق اونم ....رفت بیرون ....کور شه هر کی نتونه خوشبختی دخترمنو ببینه ....بترکه چشم حسود مردم که چه به روز دخترم آوردن- ....شد

بغل همینجور که من منو ....چشم بزن قناری آق بابا رو برات چنان عروسی بگیرم که چشمی براشون نمونه که بخوانهق هقم بلند شد آق بابا فکر کرد به خاطر مریضی ....اشکم جاری شد ....به فرهاد ...گرفته بود یادم افتاد به عروسی

ریختم من تا پای مرگ پیش رفتم اما اون حتی سایه اش هم این طرف گریه میکنم ولی به خاطر فرهاد اشک می ...نیفتاد

دلم می خواست حداقل سکینه اینجا بود ولی اونم غیبش ..مریضی من بهونه ای شد که عروسی رو زودتر برگزار کنن ...آق بابا تو تدارک جهیزیه بود میخواست سنگ تموم بزاره ....زده بود

خت اندا ..و برداشتتاقچه چادر گلدارم.رفت سمت ....نگاش کردم چشماش خوشحال بودن ...شیرین بانو صدام کرد ...منظورش رو نمی فهمیدم ....اینجور موقعیت ها برای هر کسی پیش نمیاد- ...با تعجب نگاش کردم ...روی سرم

Page 295: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

295

....اینقدر اسرار کرد که آق بابا اجازه داد با هم حرف بزنین-

....بفرمایید داخل- ..رفت سمت در

....تنم لرزید ....ن قد چارشونه ی پسر جون با کت و شلوار سفیدولی با دید ....یعنی به حرفش عمل کرد ...فرهاد ..بازم خیال واهی

...خونه ی خودتونه غریبگی نکنید ....بفرمایید داخل آقا شاهرخ-

....و سر به زیر انداختم ...چادرمو کشیدم جلو ...یاالله گفت اومد داخل

...من برم چایی بیارم-

...مروم نشد جوابشو بد ....سالم کرد ...صدای قدم هاشو شنیدم که بهم نزدیک میشد ....دوست نداشتم شیرین بره ..لبمو دندون گرفتم و جوابشو دادم ...جواب سالم واجبه درسته-

....بشینم .بشینین تا منم- .

لبش روی لبخند ...سرمو بلند کردم ....چادرم از روی سرم کنار رفت برق گرفتتم ....نشستم داشتم خفه میشدم ه درسته رقی ...هم خدا هم پبغمبرش گفتن یه نظر حالله- ...نذاشت .نقش بسته بود خواستم چادر رو سرم کنم

...خانم

...سر به زیر انداختم ...چندشم شد اسممو صدا زد

بشو ابدون اینکه نگاش کنم جو ...میشه یه چیزی ازتون بخوام- ...دستمو مشت کردم ...نگاهش داشت می سوزندتم ....چی- ...دادم

....وایسین-

...من عادت ندارم خواهش کنم ولی انگار باید از شما خواهش کرد- .......تعجب کردم ولی باز نگاهش نکردم

...با اینکه دوست نداشتم حرفش رو انجام بدم اما بلند شدم ...لبم داشت زخم میشد از بس به دندون گرفته بودم ...از آق بابا اجازه گرفتم بدون چادر ببینمتون- ...به دنبال من بلند شد

دید چیزی نمیگم آروم چادرم رو از دورم باز ...جز آق بابا و فرهاد کسی منو بدوم چادر ندیده بود ...چشمامو بستمسم حاحساس میکردم دارم به فرهاد خیانت میکنم با اینکه اون نامردی کرد و نیومد ولی ...سر به زیر داشتم ...کرد

انرژی که در بدنم ...کف دستم از شدت فشاری که ناخوکهم بهش وارد کرده بود می سوخت ...هنوز سر جاش بود ....نمیتونستم زیر رگبار نگاهش طاقت بیارم ...باقی مونده بود رو جمع کردم

....میشه چادرم رو سرم کنم-

...خواهش میکنم- .....جوابمو نداد

من قراره شوهرت بشم چرا اینقدر ازم میترسی؟- ....چادرمو گرفت سمتم

Page 296: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

296

..نمی ترسم- ....به زور جوابش رو دادم

...یعنی بزارم پای شرم و حیات ....پس دلیل این همه لرز چیه-

نشستیم بعد از چند ثانیه ....باز چادررو که سرم کردم کشیدم جلو ...آخه چرا شیرین نیومد ...آب دهنمو قورت دادم ...تا حاال شده دلت جایی گیر کنه- ..دبه حرف اوم

در اینق ...اونم پیش تو ....ولی من گیر کرده- ...حرفش رو ادامه داد ....فهمیده.نکنه قضیه فرهاد رو ..قلبم وایساد که همه انگشت به دهن .زنم که بشی زندگی برات میسازم ....شنیدم که ندیده خاطر خواهت شدم.تعریفت رو

خانم ...با نوکر و کلفت که نخوای دست به سیاه و سفید بزنی ...برات خونه جدا گرفتم ...بابا هم گفتمبه آق ....بمونن ....شاهرخ زندگیش رو میریزه به پات ...هر جایی که اراده کنی ..می برمت فرنگ ..فقط کافیه لب تر کنی ...خونه

ومدن فرهاد به زندگیم سر و کله شاهرخ پیدا میشد اون حرف میزد و من تمام فکرم درگیر فرهاد بود شاید قبل از ا عزای عشقی که به حرفش عمل ....شوق تو دلم عروسی بود ولی االن فقط و فقط تو دلم عزاست .االن از ذوق و

.....نکرد

...دوست دارم صداتو بشنوم ...نمی خوای چیزی بگی-

....چی داشتم که بگم من همه ی حرفام رو تو دلم برای فرهاد میزدم ...نفس عمیق کشیدم و سرمو تکون دادم یهر ماشاالله هزار الله اکبر چقد- ....با لبخند سینی رو گرفت جلومون ..شیرین بانو اومد تو اتاق انگار خدا هوامو داشت

....به هم میاین

خوش اخالق بود کاری ...فرهاد از بر و رو چیزی از شاهرخ کم نداشت ...زخممبا این حرفش بیشتر نمک پاشید به - ...شیرین نشست کنارم ...چیزی که هیچ وقت برام مهم نبود ...سرش به کارش گرم بود فقط مال و منال نداشت

...ر رد کردهاگه بدونین تا حاال چقدر خواستگا ...ماه شب چهارده است ..دیدین شاهرخ خان چه دختر ماهی دارم تو این چند سالی که زن آق بابام ...فرشته اس بخدا..خدا میخواسته نصیب شما بشه ....حسابش از دستم در رفته

فک نکنیم دارم تعریف ....از هر پنجه اش یه هنر میباره ...تو مهربونی نظیر نداره ...حتی یه بار به روم اخم نکرده ....از آشپزی و ..ست رقیه جانهبی خود میکنم تمام این فرش ها کار د

...بعد از رفتن شاهرخ یه نفس عمیق کشیدم ....خراب میکرد.سرم درد میکرد شیرین با این حرفاش بیشتر حالم رو .....هیچ کس ...به غیر از فرهاد دوست نداشتم هیچ کس توی زندگیم باشه

داخت اما اینقدر غمگین و دلشکسته بودم که باالخره روز عروسی فرا رسید زینت خانم داشت صورتمو بند می نفید لباس س ...و هر بار قربون صدقه ام میرفت ...پودر مالید سرمه کشید لبهامو قرمز کرد ...دردش رو حس نمیکردم

یکی دیگه ....آینه آوردن به خودم نگاه کردم...گردنم و دستمو غرق در طال شد ...روسری سرم کردن ...تنم کردننشوندنم تو ....رقص و پایکوبی ....پول ...نقل و نبات ...زن خیلی خوشحال صدای کل و دست یه ...بودم

عاقد اومد من اینور پرده شاهرخ اونور ...باز بریز وبپاش ...بهم چشم روشنی دادن ..خانواده داماد اومدن ....جایگاهمن میشم زن شاهرخ و دیگه فکر کردن به یعنی تا چند لحظه دیگه ....عاقد شروع کرد به خوندن خطبه ...پرده

...فرهاد حرام میشه برام

....به قرآن توی دستم نگاه کردم ..آب دهنمو قورت دادم ...اشک تو چشمام جمع شد ...عروس خانم وکیلم-

Page 297: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

297

....خدایا من فرهادمو از تو میخوام-

سوم برای بار ....یزی شده؟ سرمو تکون دادمرقیه جان چ- ...شیرین نشست بغل دستم ....باز صدای عاقد ....وکیلم- ....قطره ی اشکم از روی گونه ام لیز خورد و افتاد روی صفحه قرآن ....وکیلم

...نمی تونستم نفس بکشم حنجره قفل شده بود

..چشمامو بستم ....رقیه جان االن باید جواب بدی آق بابا هم رضایت داد-

چادرم رو زدم کنار ...همه حجوم بردن سمت در ...اد سکوت مجلس رو شکستفري.صدای جیغ و ....با اجازه ی -.اط تو حی ...از تو پنجره نگاه کردم ....صداهایی که میشنیدم می ترسوندتم..چی شده .......هیچ کس تو اتاق نبودچشمامو باز و بسته ....تنم لرزید ...نگام چرخید و چرخید تا اینکه روی یه نفر قفل شد ....غلغله بود،زن و مرد

ه دوباره متوسل شدم ب ...رفتم سمت در ولی از انبوه جمعیت نتونستم برم پایین ...فرهاد من ...خودش بود ...کردمتن به جونش داش .افتاده بودن.چند نفر ...چرا اینقدر خونی مالیه دستمو گذاشتم روی دهنم ...نگاش کردم ...پنجره

از پله ها که نمی تونستم برم ناچار رفتم باالی پنجره نفسمو حبس کردم پریدم ....باید یه کاری میکردم ...میزدنشبی توجه به نگاهاشوم خودمو رسوندم به آق بابا اون می تونست ..چند نفر برگشتن با تعجب نگام کردن ...تو حیاط

..بازوشو گرفتم و صداش زدم ...فرشته نجات فرهاد باشه

..از دیدنم جا خوردسرشو برگردوند ...آق بابا-

منو کشوند یه کناری ...دختر اومدی اینجا چیکار؟ زشته میون این همه مرد-

تو هم برگرد تو ...چیزی نشده دخترم یه پسره اومده داره اراجیف میگه حاال آدمهای حسن آقا میندازنش بیرون- ...اتاق تا چند دقیقه دیگه همه چیز درست میشه

....نمی خواد بترسی دخترم گفتم ک- ...تهخواست بره دستشو گرف-

..آق بابا تو رو خدا بگین نزننش-

ینو و تو هم نمیخواد دلت واسه ا ..باید اینقدر بزننش، آدم بشه تا دفعه دیگه نیاد وسط مراسم آبرو ریزی به پا کنه- .یکی نیست ...رت رو میخوامپسره معلوم نیست از کدوم جهنم دره ای در اومده میگه من خاطر دخت ...اون بسوزه

ولی خوشم اومد شاهرخ ...بهش بگه بدبخت اگه قرار بود به تو و امثال تو دختر بدم که دخترم االن،بچه ام داشت ...جر بزه اش رو نشون داد

....نگام کرد ...آق بابا-

دیگه چیه؟ -

...آق بابا من-

..چشمامو بستم و سر به زیر گرفتم ...حاال وقتش بود تنها راه نجاتی که به ذهنم میرسید

....دوسش دارم -

Page 298: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

298

کسی که ....مثل سکوت گورستان ترس ورم داشت سرمو آروم بلند کردم ....احساس کردم همه جا سکوت محضه ...نگاهش عوض شده بود ...جلوم بود آق بابا نبود

..دستمو مشت کردم ...به گوشام اطمینان ندارم چی گفتی-

...ش داگفتم منم دوس-

...بیشتر از صورتم قلبم آتیش گرفت ...نذاشت بقیه حرفمو بزنم برای اولین و آخرین بار به صورتم سیلی زد

د و خم ش ...نگاش کردم ...آق بابا منو زد ....دست گذاشتم روی صورتم...از شدت ضربه سیلی پرت شدم روی زمینبرای اولین بار توی عمرم از آق بابا می ...از روی زمین بلندم کرد و دنبال خودش کشوند توی زیر زمین و درو بست

م اینقدر رفت ....به دیگ و قابلمه ها و پخش زمین میشدن اون می اومد جلو و من میرفتم عقب می خوردم ...ترسیدمدستشو آورد سمتم که صورتمو میون ....تنم داشت می لرزید زانوهام سست شده بود ...و اومد تا رسیدم به دیوار

...دستمو زد کنار و محکم گرفت توی دست مردونه اش ...دستام پنهون کردم

میری باال و مثل یه دختر خوب بله میدی ...همین زیر زمین چالش میکنم اون چیزی رو که تو حیاط گفتی رو تو- داشتم سکته میکردم هیچ وقت آق بابا رو تا ...منم فکر میکنم هیچی نشنیدم شیر فهم شد ....میری سراغ زندگیت

....این حد عصبانی ندیده بودم از چشماش خون می بارید

....کری میگم شیر فهم شد-

....دستمو پیچوند جیغم رفت هوا ....توان حرف زدن نداشتم

....گفتم شیر فهم،شد-

...صورتمو با دستش گرفت نفسم بند اومد ....مرگ یه بار شیون هم ی بار ....اشکام خیال بند اومدن نداشتن

...نمی خوای جواب بدی-

...فکر کردی میدمت به این پسره ی پاپتی گدا گشنه

....ا گشنه نیسفرهاد گد--

تا چند ..چند لحظه تو سکوت گذشت رهام کرده بود ...نعره هاش چارستون بدنم رو به لرزه می نداخت ....خفه شو- ....نفس عمیق کشید دوباره اومد جلوم وایساد ازش میترسیدم خودمو بیشتر به دیوار چسبوندم

...منو نگاه کن-

....سرمو گرفتم باال

سره این پ ...می خوای بازم دختر من باشی و عروس خونه شاهرخ یا با این پسره باشی ....من بگوفقط یه کلمه به - ولی در عوض شاهرخ یه تار موش می ارزه به سرتا پای .....هیچی نداره خودشه و لباس تنش ...بدبخته آس و پاسه

هت بازم ب ....این پسره نگاه هم نمیکنههر دختری جای تو باشه به ....خانواده زندگی اصل و نصب ....این مفت خور ....من پدرتم نمی خوام بدبختیت رو ببینم ...انگار نه انگار اتفاقی افتاده ..من خودمو میزنم به خریت ...فرصت میدم

Page 299: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

299

فقط در ..اگه میخوای بازم دختر من باشی باید همه چی رو فراموش کنی کاری ندارم چی شده و چه اتفاقی افتادهسره رو میرم بگم پ- ...سکوتم رو که دید یه نفس عمیق کشید....میخوام با شاهرخ بشینی سر سفره عقدحال حاضر

انگار دلش نمی خواست ..مکث کرد ...پرت کنن بیرون رفت سمت در اما قبل از اینکه درو باز کنه صداش زدم ..برگرده

م خان .پای هم وایسادین ....طر خواه هم بودینگفتین شما و خانم باجی از بچگی خایادتونه آق بابا همیشه،می- .تا خوب شد همه ی طبیبا ....مثل پروانه دورش چرخیدین ....باجی مریضی العالج گرفت باز تنهاش نداشتین

با ...نفسمو دادم بیرون ....شما به من گفتین معجزه اش،عشق بوده ..انگشت به دهن موندن میگفتن معجزه شدهم من اینو ه ....لی خوب و مهربونه ولی هیچ وقت نمی تونه جای خانم باجی رو براتون پر کنهاینکه شیرین بانو خیشاهرخ خیلی خوبه ولی هیچ وقت نمیتونه ....حاال حکایت من مثل خانم باجی و شیرین بانوهه ..میدونم هم خودتون

.....جای فرهاد رو برام پر کنه

گردوندم سر بر ....نمی تونم قلبم رو دو تیکه کنم ....خاب کنم چون سختهاز من نخواین بین شما و فرهاد یکی رو انت قدم برداشتم و نزدیکش ...هنوز پشتش به من بود نگام افتاد به دستاش، داشت می لرزید قلبم هری ریخت

....شدم

ه هیچ وقت بهت ایناول اینک- ....اگه خودمو کنترل نکرده بودم می افتادم ....یه دفعه برگشت،سمتم ....آق بابا- من کی از تربیت تو غافل شدم که اینقدر بی ...دوم ...حقو نمیدم خانم باجی رو با این پسره ی یه ال قبا مقایسه کنی

...حیا شدی و حرمت ها رو زیر پا گذاشتی که خاطر خواه پسر مردم شدی و سوم

....حرف اومدباالخره به .....سکوتش عذابم میداد .....طوالنی ....مکث کرد

؟؟؟ ....حرف اول و آخرت همینه ....و سوم-

....حاال که تا اینجا اومدم باید کارم رو تموم میکردم

....جواب میخوام ....سر تکون نده_ ....اینبار بدون مکث کردن سرمو تکون دادم

.بله آق بابا- ....سرم رو گرفتم پایین

اینو بهت قول میدم رقیه تو این روز ..خودت پشت و پا زدی به بختت- ....دستگیره ی درو گرفت ....دوباره ساکت شد ...بشکنه.و این لحظه دل منو و شاهرخ رو شکستی یه روز هم میرسه که همین پسره دل تو رو

عروسی در کار ...صدای آق بابا رو شنیدم که میگفت ...صدای قفل شدن درو شنیدم ....این حرف رو زد و رفت باز صدا هیاهو نشستم روی زمین و با دستام گوشهامو گرفتم نمی خواستم چیزی ....برین خونه هاتوننیست همه

........صداها چاقو میشد به بدنم ....بشنوم

...اومد سمتم ....یه زن رو با چراغ توی دستش دیدم ...شب شده بود ....با صدای باز شدن در چشمامو باز کردم ...اشک بود شیرین بود چشماش غرق در

....چه کردی دختر با خودت با ما-

Page 300: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

300

...جرات اینکه ازش بپرسم چی شده رو نداشتم فهمید تو بدنم نایی نمونده از روی زمین بلندم کرد زیر بغلمو گرفته ب ...حیاط حسابی به هم ریخته بود بردتم سمت اتاق آق بابا دم در وایسادم ....بدون حرف باهاش رفتم بیرون

....اشکش جاری شد ....نگاه کردمشیرین

رقیه لگد زدی به بخت خودت-

گفت دستش بود و ذکر می.تسبیح تو ....سر به زیر انداختم ...تو اتاق فقط آق بابا بود ....درو باز کرد بردتم داخل .... ....حتی سر بلند نکرد که منو نگاه کنه

....شیرین طالهاشو از دورش باز کن-

.بازم کاری که خواسته بود انجام داد ...سرش کن.چادرش رو..گفته بود انجام دادشیرین کاری که

در که باز شد از دیدن فرهاد جا خوردم متعجب به آق بابا نگاه ....منظورش رو نفهمیدم ....بهشون بگو بیان داخل- ...کردم ولی سر بلند نکرد فرهاد هم با اون سر و وضع خونینش نگاهش به من بود

....بشییین-

....فرهاد چشم گفت و نشست یه گوشه اتاق ...نعره زد

از این در که پاتون رو گذاشتین بیرون حتی اگه کالهت هم ....گوشتون فرو کنید.این حرف هایی که میزنم خوب تو-از اون .بعد عقدتون میکنم برین پی کارتون ..باد آورد حق نداری بگردی یا قدمی به این خونه و محل نزدیک بشین

خیال میکنم خانم باجی نازا بوده تا .....فقط یه پسر دارم اونم اسمش احمده ...دیگه من دختری به اسم رقیه ندارم ....روزی که من زنده ام حق نداری برگردی تو این خونه فهمیدی

خوام م لیاقت نداشتم که بحقم داشت آبرو و اعتبارش رو برده بود ....بدم چی داشتم که بگم.نمی تونستم جوابش روهمه چی مثل یه خواب گذشت از اون عروسی پر از .........شیرین بانو بگو سید ممد بیاد داخل ....بگم دختر آق بابام

بله رو گفتم شدم زن فرهاد توی روزی که .......ساز و دهل رسیدم ب ی عقد ک بیشتر برای زنهای بیوه میگرفتن قرار بود بشم زن شاهرخ

...بابا با یه بقچه که این دفترم شاملش بود از خونه اش بیرونم کرد گریه های شیرین بانو هم تاثیری نذاشتآق ونه از خ ..خون گریه کردم بازم افاقه نکرد ....التماس کردم بزاره حداقل برای آخرین بار احمد رو ببینم ولی نذاشت

م کردن طرد شدم بد شدم ،شدم فرزند ناخلف شدم یه دختر ای که توش ی عمر با ناز نعمت بزرگ شده بودم بیرونز ا ........فرهاد قدم به قدم باهام میومد و هیچی نمیگفت ....گریه امونم نمیداد .........شدم ...که پدرش عاقش کرده

ود اما یک بکوچ ....اون شهر اومدم بیرون اونم شبونه بعد از یک روز مسافرت با گاری باالخره رسیدیم به شهر فرهادا منتظر شد ت ....بازش کرد ....رسیدیم به یه در قدیمی ....از کوچه پس کوچه ها رد شدیم ...قشنگ تر از تهران بود

اغ رو چر ...جلوی روم یه ساختمون نسبتا قدیمی و کوچیک بود ....دنبالش راه افتادم ..درو بست ...من اول وارد بشم ....اون ساکت بود منم ساکت از دیروز تا حاال باهم کالمی حرف نزده بودیم ..نور توی اتاق پخش شد ....روشن کرد

...رفت سمت در

...من تو اتاق بغلم کاری داشتی صدام بزن .خسته ای ..تو اینجا استراحت کن-

Page 301: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

301

...سرمو گرفتم پایین ....برگشت سمتم ...هنوز نرفته بود صداش زدم

...؟....چیزی الزم داری-

..؟؟؟..ناراحتی از دست من-

....قدمی رو که رفته بود رو برگشت

....چرا فکر کردی من دلگیرم ازت ....من غلط بکنم از دست تو ناراحت باشم-

....اگه ناراحت نیستی چرا از دیروز روزه سکوت گرفتی- ....گوشه چادرمو تو دستم مچاله کردم

خجلم از تو از آق ..نزدم چون ازت خجالت میکشم روم نمیشه تو صورت عین ماهت نگاه کنم .حرف- ....زانو زد جلومو سرم خاک ت ...باعث شدم یه پدر که دخترشو می پرستید از خونه پرتش کنه بیرون آق بشه .....از اهل محل ....بابا

می خواستم همون ...نمی خواستم اینجوری بشه ....خراب کردمبه خاطر خودم زندگیت رو ...که اینقدر بی عرضه ام ....روز بیام و با آق بابا حرف بزنم من قسم خورده بودم به حرمت چادرت نمی تونستم زیر حرفم بزنم ولی

من به غیر مادر کسی رو نداشتم مجبور شدم ...می خواستم بیام ولی خبر آوردن برام مادرم تموم کرده_ ....مکث کردعزا پوش اونم که جرات کردم و بی شعوری به خرج دادم که عروس ....این لباسی که تنمه مشکی مادرمه ...بیام

ولی باور کن شده جونم هم بدم نمیزارم خم به ...لیاقت دختر آق بابا اینجا نیست،میدونم ....آوردم تو این عزا خونه ....ابرو بیاری

رفتم مرد و مردونه با شاهرخ حرف زدم ....می تونستم دست رو دست بزارممن یه روز قبل از عروسیت برگشتم نی اشغالدونی گفت بعد از .میخوام گفتم جونم بسته به جونت ولی نامردی کرد حبسم کرد تو.گفتم خاطرت رو

ور ز درسته هیچی ندارم ولی اینقدری خدا بهم ...ولی منو نشناخت ...عروسی ولم میکنه تا نتونم هیچ غلطی بکنموقتی رسیدم وسط مراسم بودم و خدا کمکم کرد هنوز بله رو ...بازو داده که از پس اون چند تا قلچماق بربیام

به موال تا ....که بتابی و به زندگیم روشنی بدی ....اگه فقط یه ثانیه دیرتر اومده بودم االن ماه خونم نبودی ...نگفتیکار میکنم که سر بلندت کنم هم پیش خودت هم پیش آق بابا بهش نشون خون تو رگهام جاریه اینقدر.جون دارم و

به خاک مادرم قسم جبران ...به خاطر من از هر چی داشت و نداشتی گذشتی ...میدم جوون بی عرضه ای نیستم ....میکنم

...از شنیدن مرگ مادرش ناراحت شدم چرا نفهمیده بودم رخت سیاه تنشه

....رقیه جان-

...دلم آب شد سر به زیر انداختم قند تو

...چی میخوای بگی- .

دعوام کن فحشم بده اگه من نبودم االن خانم خونه ای بودی که از قصر چیزی ...هر چی هست تو دلت بریز بیرون - ...کم نداشت

...بدم میومد نداریش رو میکوبید تو سرش ...حرفاش عذابم میداد

Page 302: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

302

...آقا فرهاد- .

...جان دل فرهاد-

...گوشه ی لبمو دندون گرفتم

..حرفتو بزن جان فرهاد-

کسی نبودم که تو خونه پدری محبت ندیده ولی لحن آق ...اینجور که باهام حرف میزد گر میگرفتم ....نمی ذاشت . بابا کجا و فرهاد کجا

....ب پیرهنش خیره شدم ....چرا نمیگی به خدا نصف عمر شدم ...چیزی شده-

....خدا بهت صبربده .....غم مادر خیلی سخته من کشییدم ....تم ب خاطر مادرت تسلیت بگممی خواس-

....یکی از حوریهاشو از تو بهشت آورده تو کلبه خرابه من و نشونده بغل دستم ...خدا بهم فرشته داده-

...آب دهنمو قورت دادم ....فقط کافی بود دستمو لمس کنه می فهمید دارم میسوزم

دوست ندارم اسمش رو بیاری اذیت میشم هی خودتو کوچیک ....میشه دیگه خودتو با شاهرخ مقایسه نکنی-آقا باشه ...به خاطر منم شده دیگه حرفشو نزن ....من اگه دنبال مال و منال بودم از همه چی نمی گذشتم ....میکنی ....فرهاد

دیدی گفتم خدا یکی از حوری - ...ه برق دوست داشتنی دیدمسر بلند کردم تو چشمای مردونه اش ی ..جوابمو نداد ....هاشو داده به من

دوسش داشتم و دوستم داشت نگاه حاللی که به خاطرش از خیلی چیزا ....نگام میکرد.با لبخند زل زده بود و ظه بعد با ی چند لح ...تعجب کردم ...رفت بیرون.غرق در چشم های هم که فرهاد یه دفعه بلند شد ...گذشتیم

ت بلند شد رف ...کرد .تشک رو پهن ....سرمو به زیر گرفتم ...خجالت کشیدم ....دست لحاف و تشک اومد داخل اتاق ...سمت چهارچوب در

متعجب از این ....شب ب خیر گفت و درو بست ...راحت باش .من تو حال میخوابم ....بخواب گلم خسته ای- . ....ه کردمکارش به خودم و اتاق خالی نگا

....همه چی یادم اومد ....به دور و برم نگاه کردم ..با صدای خروس چشمامو باز کردم فضا و مکان برام غریب بودیه نفس عمیق کشیدم و به حیاط خیره .فوق العاده بود.هوا ...باز کردم.جامو جمع کردم گذاشتم گوشه اتاق پنجره رو

...ردموارسی ک.خونه رو ...در اتاقو باز کردم خبری از فرهاد نبود ....بهشتبا یه کم رسیدگی میشد یه تیکه ....شدمهمینجور که تو حیاط دور میزدم نگام افتاد به قفس مرغ و ....دوتا اتاق ی حال و آشپزخونه که گوشه حیاط بود

ا تخم گذاشته دوت ..نگاه کردم ....از بچگی عاشق مرغ و خروس بودم ...با دو خودمو رسوندم بهش ..خروس ها ...جلوشون .و ریختم ..از روی قفس دون برداشتم ...با احتیاط برشون داشتم ...بودن

...به این زودی بیدار شدی؟ بیشتر می خوابیدی بانو-

Page 303: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

303

....دست گذاشتم روی قلبم

...ترسیدم-

...اومد سمتم ...لبخند نشست روی لبش

...سالمتون کجاست رقیه خانم-

....خجالت کشیدم

..ببخشید-

..متعجب نگاش کردم ..با گفتن حرفم یه دفعه زد زیر خنده

چی شد؟-

..تو چرا به خاطر کار نکرده ببخشید میگی-

....سالم یادم رفت- .

....فدای سر خانمم-.با لبخند نون توی دستش رو گرفت سمتم

کجا رفته بودی؟؟- ...اینبار لبخند نشست رو لبم

بدون آقا فرهاد گفتن و ...میدونی چیه خیلی خوشحالم که باهام راحت حرف میزنی-..شد لبخندش پر رنگ تر ...چادر

...خدا مرگم بده- ...مثل شیرین زدم به صورتم ...به خودم نگاه کردم

....نشنوم دیگه این حرفو-

..ببخشید- ....از دیدن اخمش ترسیدم

...تادمسر به زیر دنبالش راه اف ...بیا بریم داخل که برات حلیم گرفتم حاال هم ...اینبار نمی بخشم تا تکرار نکنی- . ...سفره رو پهن کرد ....نشست نشستم خیره بودم به قالی کهنه زیر پام

...رقیه جان

....این تخم مرغا تو دستت قراره جوجه بشن- ..نگاش کردم

ولی دفعه دیگه تکرار ....اینبار رو بخشیدم- ....سفرهتخم هارو ازم گرفت گذاشت گوشه ...از حرفش خندم گرفت ..نشه

..خودم میخورم- .یه لقمه گرفت سمتم

...باز کن تا نگفتم جوجه ها بخورنت ...رو حرف شوهرت حرف میزنی- .

Page 304: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

304

....می دونستم فرهاد مهربونه ولی نه دیگه تا این حد شوخ طبع باشه ....خندیدم اینبار از ته دل

فرهاد منو به همسایه ها معرفی کرد درسته که بعضی هاشون یه جوری نگام میکردن ولی با این حال به عنوان ا ب ....از فوت مادر شوهرش پا گذاشته بود به این خونه.عروسی که چند روز بعد ...عروس جدید محل شناخته شدم

زندگی ....هم رنگ کردیم و خندیدیم و لذت بردیمبا.کل خونه رو ...کمک فرهاد خونه و حیاط رو سر و سامون دادیمبح از ص ....روی قشنگشو بهم نشون داده بود فرهاد اینقدر مهربون بود که نمی ذاشت کمبود آق بابا رو حس کنم

منم بیشتر خودمو با حیاط و رسیدگی به درخت هاش سر گرم ...خروس خون میرفت سر کار تا قبل از غروب آفتاب ...میکردم

تو راه برگشت زری خانم یه ....د از چهلم مادر فرهاد همراه زری خانم همسایه دیوار به دیوارمون رفتیم خزینهبع االن چهل و پنج ...وقتی رسیدم خونه فکر کردم و فکر کردم ....چیزهایی رو بهم گفت که از شدت شرم سرخ شدم

تازه به این ....من و فرهاد اتاقمون از هم جدا بودگذشت همه چی عالی بود جز اینکه هنوز روز از ازدواجمون می ....حرف های زری خانم تو گوشم می پیچید ...تو دلم آشوب شد ...نتیجه رسیدم که فرهاد حتی به من دست نمیزنه

چشمشون دنبال یکی ....از همدیگه خسته نمیشن ...این چیزا باعث میشه زن و شوهر بیشتر خاطر همو بخوان ...از سر جام بلند شدم .....تهدیگه نمی اف

....مرد اگه تو خونه تامین بشه زنش ناز کنه عشوه بیاد لباس خوب تنش کنه برای اومدن به اون خونه له له میزنه اولین باره..من غیر از فرهاد کسی رو ندارم بعد از وقتی که آق بابا طردم کرده .....نکنه فرهاد از من خسته بشه

رفتم ..چند لحظه که گذشت انگار ی چیزی بهم الهام شد هنوز،تا اومدن فرهاد وقت بود ....چشام خیس میشه یه مشت وسایل آرایش هم بهم داد به عنوان ...صورتمو بند انداخت ..خونه زری خانم آرایشگریش حرف نداشت

باس به خونه چند دست لبرگشتم .انگار فکرمو خونده بود..کادوی عروسی نمی خواستم قبول کنم ولی مجبورم کردانگار ...قشنگترینش رو تنم کردم یه پیرهن بلند طوسی رنگ از تو آینه به خودم نگاه کردم ..فرهاد برام گرفته بودخیلی گند کاشتم،ولی باالخره موفق ..به سورمه دون نگاه کردم با لبخند سرشو باز کردم ...برای خودم دوختنش

امو باز کردم مثل آبشار ریخت دو طرف صورتمموه ....لبمو قرمز کردم ..شدم

االن وقتش نبود قبل از اینکه برسه به در رفتم پیشوازش ی ....با صدای در سریع موهامو بستم و روسری سرم کردم ...با عشق نگاش کردم ...پاکت توی دستش بود

...پاکتو داد دستم ....سالم خسته نباشی آقا-

ه محکم پاکتو ب ...جیغمو خفه کردم ...از این زغال اخته ها برات گرفتم که دوست داری .....سالمت باشی خانم خونه- ..خودم چسبوندم

....منم براتون اون غذایی رو که دوست داشتی درست کردم آقا ی خونه- .

....بعد از خوردن غذا خواستم بلند شم خم شد دم گوشم ...دست و روشو شست سفره رو پهن کردم

...کن نفهمیدم خوشکل کردیفکر ن-

نگاش کردم انتظار نداشت نگاش کنم خیال میکرد مثل همیشه از تعریفش سر به زیر بندازم نه اینکه زل بزنم تو سمو نف ...حاال تازه می فهمیدم که بعضی کاراش عجیبه ...اینقدر نگاش کردم که خودش سر به زیر شد ...چشماش

Page 305: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

305

جوابشو ...حاال وقتش بود .شب به خیر گفت ...خواب که رسید جاشو پهن کردوقت .....دادم بیرون و بلند شدمرو یه نفس عمیق کشیدم چفت د ...ندادم به جاش رفتم تو اتاق درو بستم از کاری که می خواستم بکنم می ترسیدم

یه لباس از ....لباس خوابی که یکی از زن های همسایه بعنوان کادوی عروسی بهم داده بود رو پوشیدم ..زدم ..فرهاد زد ب در ...تا حاال بدنم اینقدر خودنمایی نمی کرد ..جنس ساتن و حریر

....خانم خونه شب بخیر منو یادت رفت بگی-..

...دست گذاشتم روی قلبم

؟؟؟...از دستم ناراحتی ....رقیه جان اتفاقی افتاده ...چرا در قفله-

یلحظه خواستم لباسمو عوض کنم ولی منصرف شدم ...به خودم نگاه کردمبرای بار آخر از تو آینه قدیمی مادرش یه برس برداشتم و رفتم سمت دری که فرهاد می کوبید بیچاره نگرانم ...به جاش دست بردم و گیره موهامو باز کردم

...چفت درو زدم ....بود خبر نداشت چه خبره

...نگرانیدختر نمیگی از دل-

..راز جلوی در رفتم کنا ...چند بار چشماشو باز و بسته کرد ...انگار باورش نمیشد خودمم.......ومنگاهش خیره موند ر ....بیا داخل-

.. .خواست بره صداش زدم ..از حالت خودش که خارج شد سرش رو گرفت پایین

...فرهاد -

..درخشش چشماشو وقتی اینجوری صداش میزدم دوست داشتم

....جان دل فرهاد- .

...خیلی بلنده ...موهامو شونه میکنی-...سمتش .برس رو گرفتم

...هیچ وقت به من نه نمی گفت ...برس رو با دست های لرزونش ازم گرفت ...دو دل بود از قیافش میشد خوند ..نگاش کردم ....درو بستم رفتم جلوی آینه وایسادم ...اومد داخل اتاق

... ...بیا دیگه- .

شونه رو که فرو میکرد ال به الی ...اومد و پشت سرم وایساد ...شده بود اون ازم خجالت میکشدانگار جامون عوض موهامو زدم یه طرف تا بازو و شونه ی برهنه ام ...نگاهشو ازم می دزدید ...از تو آینه نگاش کردم ...موهام می لرزید

...که تو آینه دید برس از دستش رها شد نگاهمو ...از تو آینه دیدم برس توی دستش خشک شده ...مشخص بشه ...خواست بره ولی سریع دستشو گرفتم و خودمو انداختم توی آغوش مردونه اش

...به وضوح صدای تپش قلبش رو میشنیدم ...دستامو حلقه کردم دور کمرش و سرمو چسبوندم به سینه ستبرشنیده قشنگترین صدایی بود که تو زندگیم ش ...وندمسرمو بیشتر به سینه اش چسب ....انگار می خواست منفجر بشه

.آروم منو از خودش جدا کرد ...از همه آهنگ های دنیا دلنشین تر بود ....بودم

Page 306: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

306

...میخوای دیوونه تر بشم ..داری چیکار میکنی با من-..

..با لبخندم چشم دوختم بهش

...دستشو گرفتم ...منو میبری یه عالم دیگه ....نمی تونم خوددار باشم ...اینجوری که نگام میکنی آب میشم- .

....تو باید خودار باشی -

...امانه برای من- ..حرفم رو ادامه دادم ...سرمو گرفتم باال

...امتنمی خوام فکر کنی به خاطر هوس میخو- ....داغ بود مثل خودم داشت می سوخت

....دارم اال رقیب.تحمل هر چیزی رو ...دوست ندارم ازم خسته بشی ....نمیکنم .هیچ وقت فکر- .

؟؟؟ ...من ازت خسته بشم ...رقیه جان این چه حرفیه که میزنی- .....اخم کرد و ازم فاصله گرفت

....تبه خدا به پیر به پیغمبر نفسم وصله به نفس ....ببینم نکنه خاله پیرزنا بهت چیزی گفتن- ...به فکر فرو رفت ....یه دختر پاک و معصوم رو آواره کردم که ازش خسته بشم.....من غلط بکنم خسته بشم به گور بابام خندیدم

.....اونوقت دیگه میشه اسممو بزارم مرد

..رفتم سمتش ازم فاصله گرفت ...احت بشهاصال فکرنمیکردم اینقدر نار

....من ثابت میکنم ...اگه کسی بهت گفته با این چیزا مرد از زنش خسته نمیشه حرف مفت زده- .

.....منکه چیزی نگفتم ...نشستم روی زمین ...چرا همه چیز وارونه شد .....از اتاق رفت بیرون

دوست من....نشستم کنارش ..راز کشیده بود و پشتش به من بوددرو باز کردم د ...بلند شدم لباسمو عوض کردم تمو یه نفس عمیق کشیدم دس ...داشتم نوازشم کنه ببوستم مثل زن های بقیه که هی تعریف از شوهرشون میکردن

..با من قهر نبود با خودش لج کرده بود ...برنگشت ...گذاشتم روی بازوی مردونش

...فرهاد جان- .

...هاینجوری محال بود نگام نکن ...دیدم فایده نداره بلند شدم و جلوش نشستم ....رد ولی نگام نکردچشماشو باز ک ....به اون نمیگفتم به کی باید میگفتم ...باید حرف دلمو میزدم

...راستش- :

...راستش ....کاری به حرف بقیه ندارم_ ..سرمو گرفتم پایین

.م آب دهنمو قورت دادمگر گرفته بودم و نمیتونستم حرف بزن

...من دلم میخواد مثل بیشتر مردا زنتو بغل کنی بب- ..

ودم به خ ...داشتم خفه میشدم ولی الم تا کام حرفی نزدم ...محکم توی آغوشش حلم کرد ...نذاشت حرفمو ادامه بدم ...فشردتمهنوز ب خودش می ...جرات دادم و سرمو بلند کردم

Page 307: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

307

اینقدر با فرهاد راحت بودم که انگار سالهاست همو ......چشممو بستم و عشقشو چشیدم ...منو ببخش رقیه جان-ارزش عشقشو برام روز به روز باالتر میبرد کسی که فکر میکرد اگه منو در آغوش بکشه به عشق ...میشناسیم

از آغوشش و بوسه هاش درسته رابطه ای صورت نگرفت ولی دیگه ...از اون شب به کل فرق کرد ........توهین کرده ...شیرین ترین لذت عشق رو به من داد ....محروم نبودم

من بودم و او بود و لحظه شماری برای ...دلم بی تاب بود تا برگرده ...کارهاش و رفتاراش روز به روز دیونه ترم میکرد ....دیدن همدیگه

...زی کم نشده بود بلکه بیشتر هم شده بوداین مدت نه تنها از عشقمون چی.روز و ماه تبدیل شدن به سال تو فکر نمیکردم اینقدر راحت بتونم نبود آق بابا رو تحمل کنم اما فرهاد ثابت ....شهره ی خاص و عام بودیم از دلدادگی

...کرد ممکنه

و ....میخوردفرهاد تو خونه بود و هی خودشو ....بارون بود و بی کاری ..یه چند وقتی بود دیگه از کار خبری نبودنمی تونستم دست رو دست بزارم باید یه ...پس انداز اندکمون رو به اتمام بود ....سرزنش میکرد از بی عرضگیش

شب بود و ....یه فکری مثل جرقه خورد به سرم ....دیدن حال فرهاد تو این وضعیت عذابم میداد ...کاری میکردم ...مشغول نوازش کردن دستش شدم ...ودیمبارون می بارید دوتایی زیر کرسی خوابیده ب

...جان دلم حرفتو بزن-

...فرهادم- ....برگشتم و رو بروش قرار گرفتم

..جان فرهاد- .

..چشماشو باز کرد ....یه چیزی بخوام نه نمیگی ..-

....نه گفتم .من کی به تو- .

....قول دادیا- ..لبخند زدم

...قول از من گرفتیشما اصال چیزی گفتی که _ ...خندید

.خب حاال میگم-

....بگو جانم- ..

..می خوام قالی ببافم- .

....منم نشستم...چیکار کنی؟- ...یه دفعه سیخ بلند شد نشست

..یادت نره که همیشه میگی مرد هست و قولش ...تو هم قبول کردی ....گفتم می خوام قالی ببافم-

....رقیه- .

....برام وسایلشو جور کن شب بخیرفردا - ....دراز کشیدم

Page 308: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

308

...خم شد روی صورتم

...ولی واسه چی می خوای قالی ببافی ....حرفت روی تخم چشمم-

...همینجوری حوصله ام سر رفته-

....کشیدمش سمت خودم ...چشمات اینو نمیگن- .

.....می خوابی یا بخوابونمت-

...الالیی هم بگو ....بخوابون-

...شب بخیر آقا فرهاد_ ....اف رو کشیدم روی خودمخندیدم و لح

...هر وقت میگفتم آقا فرهاد حرصش در میومد ....خندمو مخفی کردم

داشت بهش حسودیم ....فرهاد چشم ازش بر نمیداشت ....بعد از یه ماه از اجابت خواسته ام قالیم رو بریدم و هنرم ر ...میگفت ....میخواستم کمک خرجش باشم ...مجبورش کردم بفروشه هیچ رقمه زیر بار نرفت ....میشد

ا به اتاقک گوشه حیاط نگاه کردم فکرمو ب ...یه فکر بهتر زد به سرم ...تیرم به سنگ خورد ....حاضر نیست بفروشهاز اونجایی که نمی تونست بهم نه بگو موفق شدم راضيش کنم اونجا ...اول قبول نمیکرد ....فرهاد در میون گذاشتم

این کار هزینه ...هم آموزش میدادم هم ی درصد از فروش رو ب بافنده حقوق میدادم ...و بکنم کارگاه قالی بافیرسر شش ماه کارگاه رو ....نقشه ام گرفت ....داشت فرهاد مجبور شد پول قرض کنه اما بعد از یه ماه پولو برگردوند

از یه سال بعد ...جوره پشتم بود دو تایی اینجا رو می چر خوندیمفرهاد همه ...بزرگتر کردیم و تعداد نفرات رو بیشتر ..همه چیز رو به پیشرفت بود تا اینکه ی اتفاق ...اوضاع مالیمون خیلی بهتر شد

................

...قامت عمه تو چارچوب در ظاهر شد ....با صدای چرخیدن دستگیره سریع دفترو بستم و پرت کردم تو کشو.. ...بلند شدمسریع

.....کاری داشتین .این موقع شب با من-

....باید یه بار دیگه از سرت عکس بگیرن- ...تاسف تکون داد .سرشو با

....با تعجب نگاش کردم

اینجوری بر و بر منو نگاه نکن سرتو بچرخون سمت پنجره میفهمی روزه یا اینوقت شب- .

....ر بیارمنزدیک بود شاخ د ...به پنجره نگاه کردم

....من که نخوابیدم ....کی روز شد-

...عصاشو کوبید به زمین

...چی با خودت پچ پچ میکنی-

Page 309: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

309

...هیچی-

دی بیام بفهمم اذیتش کر ....حواست به پونه باشه ...من میخوام برم بیرون جایی کار دارم-....یه نفس عمیق کشید .....با همین عصا خفه ات میکنم

..مریضم اذیتش بکنممن مگه -

...حواست باشه بیرون هم نرو سگه رو آزاد گذاشتم ....اول صبحی خوب بلبل زبونی میکنی-

....رفت بیرون و درو محکم کوبید به هم

ه چرا عمه از ی ....یادم افتاد به دفتر .....فکر کردم ..سابقه نداشت من اینجوری با عمه راحت باشم اونم بدون ترس ....شه تبدیل شده به یه زن بداخالق اخمو شکاکزن عاشق پی

حتی شاید دلیل نفرتش از منم تو همین ....یه حسی بهم میگفت همه ی این سواال رو این دفتر برام روشن میکنه م بیرون اتاق رفت .از ....بی خیال دفتر شدم ...دستمو بردم سمت دفتر که ادامه اشو بخونم یادم افتاد به پونه ....باشه

....تقه ای زدم به در ....و یراست جلوی اتاق پونه وایسادم

...کیه،-

...یه نفس راحت کشیدم

.....پونه منم درو باز،کن کارت دارم-

....درو باز نکنی میرم پیش اون گنده بک تا تیکه تیکه ام کنه- ....جواب نداد

یک مشکی رنگ پیدا کردم ویژی هل دادم داخل از تو گلدون ی سنگ کوچ ..یه فکری زد به سرم ....بازم سكوت ....اتاق

....زود باش بیا بیرون، گاز هم میگیره ....از این سمی هاس ....پونه سوسکه-

یه دفعه صدای جیغش رفت هوا درو باز کرد خودشو پرت کرد بیرون تا اونجا که توان داشت جیغ میزد و باال و پایین بعد از ده دقیقه ی متوالی جیغ زدن ....د هم دست گذاشته بودم رو گوشام که کر نشمهم خندم گرفته بو ....می پرید

قدم برداشت و با پاش محکم زد تو ساق پام ...برگشت سمتم ...یهو ساکت شد

تو خجالت نمیکشی من نیم ساعته دارم جیغ میزنم حنجره ام پوکید تو نباید بری این سوسکه رو بکشی نمیگی منو - ..بزنه گاز بگیره چیکار کنم بخوره نیش

.....اگه هاری بگیرم چی- ...زد تو پام دوباره

اعتراف میکنم تو عمرم بشر به این خنگی ...ترکیدم از خنده ...خدایی دیگه بیشتر از حد توانم کنترل کرده بودم ...ندیده بود

....دوباره کوبید تو قلم پام

Page 310: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

310

...م خنده دارهکجای اینکه من هاری بگیر ...درد کوفت-

از من بگذره دیوارهای خونه ....با بیشترین صوت موجود جیغ زد ...حرصش گرفت ...با این حرفش بیشتر خنده ام ....هم لرزید

....کر شدم ....چه خبرته بابا-

....دوست دارم تا دفعه ی دیگه به من نخندی-

....هت نمیخندمتو یه موجود از خودت خنده دار تر نشونم بده من دیگه ب-

....برگرد تو اتاقت اونجا باشی بهتره- ...دوباره جیغ زد

...اصال دیگه اینجا نمی مونم ...من تا اون سوسکه اونجاس پامو تو اتاق نمیزارم-

...خسته شدی میخوای برگردی خونه بابات-

....نخیر من میرم تو اتاق تو تو بیا اینجا با این سوسکه زندگی کن-

...سوسکه ماده اس مشکلی نداره-

ماده اس؟ مگه سوسکام نر و ماده دارن؟ -

..خدایا چرا اینجای این پوکه - ....زدم تو پیشونی خودم

نزار بنده هات بیشتر از این عذاب ....چک کن اگه اون باال جا مونده بزارن سر جاش_ ....به سرم اشاره کردم ...بکشن

...چ خبره کیسه بوکستم مگه- ...دوباره خواست بزنه جا خالی

....دوست دارم ،بدم میاد یکی مسخره ام کنه-

...سرمو تکون دادم ...جیغ زد .....مسخره نکردم حقیقت رو گفتم-

...من میرم خونه ی خودم ...فایده ای نداره-

..خندم گرفت ...فقط نگام میکرد ...خواستم برم تو اتاق جلوم سبز شد

...یادت رفته یا بازم میخوای بزنیچیه حرفت - .

....نگاش کردم ....لباسمو جمع میکردم که دیدم وسط اتاق وایساده ...رفتم تو اتاقم.اخم کرد زدمش کنار و

....چته باز-

...عمه که اومد بگو کار داشت رفت- ...گوشیمو برداشتم.لباس ها و ......سرشو تکون داد رفت نشست پشت میز

Page 311: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

311

...میگممن دروغ ن- .

...جایی .باید برم خونه آماده بشم برم ...دروغ که نمی خواد بگی- .

کجا؟-

...باز داری تو کاری که نباید فضولی میکنی-

....با چشم های گرد نگاش کردم ....قفلشو زد.با سرعت رفت سمت در و

...دست به من بزنی زنگ میزنم به پلیس-

...ت نمیدمتا نگی کجا کلیدو به ...بی مزه- .

...نشستم روی تخت.یه نفس عمیق کشیدم و

....دیشب دعوت شدم برم مهمونی ....باشه میگم-

...چشماشو ریز کرد

کجا؟ با کی؟-

.....ببینم نکنه با این دختره میخوای بری هان- ....اومد سمتم دستشو زد به کمرش

...هان گفتنش گوشمو کرد

....ازت میترسماین قیافه رو نگیر فکر نکن -

....جواب منو بده-

چند ...اینبار از شدت جیغش نزدیک بود بیهوش بشم ....بله روشنک زنگ زده دعوتم کرده برای شام- ...نگاش کردماز ...لگد میزد یا با دستش پرت میکرد کف اتاق.هر چی سر راهش بود ...یه دفعه زد ب سرش.لحظه بی حرکت شد

گاش آخم بلند شد ن ...گیرمش مچ دستمو گاز گرفتتا حاال اینجوری ندیده بودمش خواستم ب ...سر جام بلند شدم عین روانی ها ...ولی باز زد سرش ....داد زدم طوری که بی حرکت شد ...کردم هنوز داشت به کارش ادامه میداد

و یه سیلی زدم ت ...باید یه کاری میکردم مگرنه خودشو نابود میکرد ...افتاده بود به جون خودش و خود زنی میکرده حاال گری ...خودشو انداخت روی زمین و زد زیر گریه ...بعد سرشو بلند کرد و نگام کرد ...خشکش زد ....صورتش

....نشستم کنارش ...دستمو فرو کردم ال به الی موهام ی نفس عمیق کشیدم ....نکن کی گریه بکن

....پونه منو نگاه کن ...پونه-

...ولوم صدام رو باال بردم ...محل نمیداد

.....پوووووووونه-

..باشه اصال نمیرم مهمونی خوبه ...چرا دیونه بازی در میاری- ...سرش رو گرفت باال چشماش قرمز قرمز بود

Page 312: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

312

...کن .اشکاتو پاک- ..همینجور که دماغش رو میکشید باال سرش رو تکون داد .

...به جای دستم روی صورتش نگاه کردم ...با آستینش اشکاشو پاک کرد .

...ببین مجبورم کردی چیکار کنم- .

...دستشو گذاشت روی گونه اش

...چشمامو بستم گریه اش عصبیم میکرد ...دوباره زد زیر گریه ....من هولت دادم خوردی به دیوار بی هوش شدی .-

....پونه تو رو جون هر کی دوست داری گریه نکن-

....یه دفعه صاف نشست

یعنی منو بخشیدی؟ -

....کردی که بخوام ببخشمتکاری ن-

...یه لبخند پهن روی لبش نشست

...ولی یادت باشه دفعه دیگه بخوای دست روم بلند کنی به اون سوسکه میگم بخورتت ...زدی.منم یادم میره منو-

....دیونه ای به خدا- ....از حرفش خندم گرفت

..خودتی-

حاال اجازه هست من برم،؟-

...دوباره جیغ زد

...؟!گیریابا شوخی کردم تو چرا هی به خودت میب-

...جرات داری یه بار دیگه از این شوخیها با من بکن حسابتو میرسم- ...جهشی بلند شد وایساد

...یعنی روزی ده هزار مرتبه خدا رو شکر میکنم شوهرت نیستم خیلی وحشی هستی به موال- .

...رهنمو گرفت و کشوندتم و پرتم کرد بیرونرفت سمت در قفلشو باز کرد بعد اومد گوشه پی

انگشت اشارشو گرفت سمتم خواست ی چیزی بگه نگفت به جاش گوشیمو از تو دستم ....وایساد تو چارچوب در ..اومد .قاپید و درو محکم بست صدای قفل کردنش هم

....روانی-

....پریدم باال ...جیغ زد

....خدایا منو از دست این راحت کن-

Page 313: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

313

..یه دفعه در باز شد

...اینقدر پشت در اتاق من وای نسا خوابم میاد هی دری وری میگی خوابم نمیبره .-

....بابا گوشیمو بده ....جانم؟ اتاقت؟ دری وری میگم-

یا حضرت فیل این دیگه کیه؟- ...دوباره درو کوبید به هم

....میام میزنمتا-

....خدایا شرکت این نشد پسر من دختر معلوم نبود چه بالیی سرم می آورد- ....از جلوی در رفتم کنار

رفتم سر یخچال گرسنه ام یه املت برای خودم درست کردم یه دوساعتی خودمو سرگرم کردم به ساعت نگاه کردم ...رفتم پشت در اتاق تقه ای زدم به در

....گشنه ات نیست ....الو-

چه خواب سنگینی داره این بی خیال شدم رفتم تو اتاق قبلش خواستم درو ببندم نگام افتاد به سنگ ....جوابمو ندادیق یه نفس عم ..خندم گرفت گذاشتمش تو جیبم و روی تخت دراز کشیدم ....سیاه کف اتاق خم شدم برش داشتم

زیر سرم و خوابیدمکشیدم همه جای اتاق بوی پونه پیچیده بود بالشت رو گذاشتم

تو اینجا چه غلطی میکنی؟ -

ای توی به عص ...سه متر پریدم باال کمرم تیر میکشید به عمه نگاه کردم با قیافه ی درهم وایساده بود باالی سرم ...دستش نگاه کردم

...اصال بهش نمیخوره اینقدر محکم باشه-

.ه؟ چه بالیی سرش آوردیمیگم اینجا چه غلطی میکنی؟ چرا اومدی تو اتاق پون-

مگه قاتل جانی آدم کشم؟ - .

وای اون گنده بک ...اون از پونه این هم از عمه محال ممکنه من سالم از این خونه برم بیرون ...دوباره زد تو کمرم ..هم هست

الل شدی میگم پونه کجاست؟-

...تو اتاق منه_

تو اتاق تو؟-

....د رفت تو اتاق مناینجا سوسک دی ....فکر بد نکنید-

...پاشو بیا ببینم-

..پامیشی یا با این بلندت کنم- ..رفت سمت در قبل از اینکه خارج بشه باز نگام کرد

Page 314: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

314

پونه درو باز کن؟ پونه جان؟- ...در زد ...سریع بلند شدم و دنبالش رفتم سمت اتاق پونه

...اد روی لبش آویزون عمه شدبعد از چند دقیقه معطلی در باز شد پونه با یه لبخند گش

...وای عمه جون دلم براتون یه ذره شده بود-

..ببینم این پسره که اذیتت نکرد؟؟؟-

..پونه به من نگاه کرد

....مگه نه رضا ..جرات داره اذیت کنه میزنمش-

...سنگ پای قزوین بود ..رو که نداشت

.....بیا بریم شام درست کردم -

ر میز هر س ....فقط زبونشو درآورد ....پونه درو بست قفلش هم کرد کلیدو گذاشت تو جیبش ،با تعجب نگاش کردم عمه صورت ...خیلی خوشمزه بود ....عمه جون مرسی- ....پونه سریع غذاشو تموم کرد و بلند شد ...سه ساکت بودیم

....چل.دیونه خل و- ....رو بوسید یه شکلک برای من در آورد شب بخیر گفت و رفت

..عمه با عصاش زد به بازوم

...حرف میزنی .دفعه آخرت باشه پشت سر دختر مردم- .

....من جلو روش هم میگم-

...بی جا میکنی-

....با اجازه ممنون از بابت غذا شب بخیر- ...خواست بزنه بلند شدم

کجا؟-

..از سر جاش بلند شد ...برگشتم ...موتنم سیخ شد

....هر غلطی خواستی بکن.بشور آشپزخونه هم مرتب کن بعد.رو.ظرف ها .-

....اینو گفت و رفت

اگه پونه اینقدر دیونه بازی در نیاورده بود االن خونه روشنک بودم چقدر هم که تحویلم ...نفسمو دادم بیرون روی تخت دراز کشیده بودم و سنگ ریزه توی دستم خیره بودم یهو ذهنم چرخیدسمت دفتر مثل فنر .......میگرفتن

..جوابمو نداد ...پاشدم آروم درو باز کردم و رفتم سمت اتاق پونه در زدم

....پونه .......پونه در و باز کن یه چیزی تو اتاق جا گذاشتم .-

...چشماشو ریز کرد ...یه دفعه جلوم ظاهر شد

Page 315: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

315

...ببینم چی جا گذاشتی اینجا-

....یه دفتره بر میدارم میرم-

دیگه چی؟ .-..پوزخند تحویلم داد

....بجون خودم همین-

....بزنی به اون دختره احیانا که نمی خوای زنگ-

..احساس کردم یه شیطنتی کرده ...نگاش کردم

پونه خودت بگو چیکار کردی؟ - .

...چطور مگه- ....دست بغل بست و قیافه ی حق به جانبی گرفت

....از قیافش خندم گرفت

....خل و چلی بیشتر بهت میاد این چ قیافه ایه-

...برای پای خودت میسوزه بدبخت دلم- ...خم شدم .....محکم زد تو پام

...حاال هم برو خوابم میاد ..حقته-

...جای حساسش بودم ...بده برم.دفتر رو-

...عذر خواهی کن تا بهت بدم-

.....پس پیداش کردی حدسم درست بود از صبح داشتی اینو میخوندی که بیرون نیومدی-

...باهوشیا-

.از تو خیلی-

...بهت نمیدما- .

....یه ایش گفت و رفت از تو اتاق دفترو آورد گرفت سمتم ....اذیت نکن جون من برو بیارش-

......بیا در ضمن این از رمان روشنک جونتون خیلی قشنگتر بود-

....عمه با بیشترین درجه از عصبانیت و خشم اومد سمتمون ...جفتمون پریدیم باال ....این دست شما چیکار میکنه- ...ز تو دستم کشید بیروندفترو ا

...این دست شما دونفر چیکار میکنه؟؟؟-

...رنگ به رو نداشت ....آب دهنمو قورت دادم به پونه نگاه کردم

Page 316: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

316

....من من-

..نفسمو دادم بیرون ...به تته پته افتاده بود

...یه دفعه هلم داد پخش زمین شدم ..من پیداش کردم- .

...ته عصاشو گذاشت روی قفسه ی سینه ام ...و روپسره ی بی چشم .غلط کردی-

....نمی دونستم دزد هم هستی- .

....اگه نمی خواستین خونده بشه چرا نوشتین ....دزد نیستم کنجکاو بودم بعدش میزاشتم سر جاش--

....پاشو گمشو از خونه ی من برو بیرون-

نم کار زشتی کردم اگه میدونستم اینقدر ناراحتتون میکنه معذرت میخوام میدو- ....بی معطلی از سر جام بلند شدم ...بهش دست هم نمیزدم

......گمشو بیرون ...اینقدر حرف نزن-

....به خاطر من .....خدا ببخشید رضا هنوز سرش خوب نشده.رو.عمه تو-

...خواست بوسش کنه نذاشت

...برو بیرون ...نتوهم بر و بر منو نگاه نک ...تنبیه تو هم باشه واسه بعد-

....بیار تا برم.گوشیم رو.لباسا و- ...به پونه نگاه کردم

...عمه تو رو-

..نشنیدی چی گفت-

عمه پونه رو که همینجور زل زده بود بهم رو کرد ...اتاق گوشی و لباسمو داد دستم.بیچاره ترسید با سرعت رفت تو ....پشتشو کرد به من ...داخل اتاق درو بست

...مشو بیرون نمی خوام قیافه ی نحستو ببینمگ-

اما شما با کسی که تو اون دفتره زمین تا آسمون فرق ....تقریبا نصفشو خوندم- ....زدم.دلمو زدم به دریا و حرفمو ....میکنین

...برگشت سمتم

...حاال هم نمی خوام صداتو بشنوم به در اشاره کرد ...اونی که تو این دفتره مرده-

.........خداحافظ گفتم و سرمو انداختم پایین و از خونه زدم بیرون

....با صدای موبایلم چشمامو باز کردم

Page 317: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

317

...الو چته کله ی سحر-

....حوصله داریا- ....پاشو بیا پارک نزدیک خونه عمه-

....پاشو بیا کارت دارم-

شسته ن ...رفتم به همون پارکی که میگفت.ده شدم وبا شناختی که از پونه داشتم سریع آما ....قطع کرد.گوشی رو ....روی یه نیمکت و پاهاشو عین بچه ها تکون میداد.بود

...زشته یه کم بزرگ شو سرشو گرفت باال-

پاستیل برام نخریدی؟ -

.حالت خوبه کله ی سحر بیدارم کردی از اون سر شهر کشوندیم اینجا که اینو بگی-

...هم نق نزن بی ادب خسیسبشین سر جات اینقدر -.

....نشستم روی نیمکت

..جفتش خودتی-

....میزنمتا-

...صد دفعه گفتم در انظار عموم از این حرکات ناشایست انجام نده-

- ....درست حرف بزن حالمو به هم زدی ..چندش ....ایییییی- .

...حاال بگو چیکارم داشتی ....لیاقت درست حرف زدن نداری _

!خبر خوب دارم یه-

چیه؟ -

...صاف نشستم و نگاش کردم ...دوست داری بقیه داستان رو بدونی-

نگو که کش رفتی از عمه؟ -

..نه بابا جرات میکنم برم طرف اتاقش خیلی عصبانیه-

....پس چی؟ اشاره کرد به سرش- .

...با لبخند سرشو تکون داد ...همه اشو خوندی- ...با دهن باز نگاش کردم ...همه اش رو ریختم اینجا-

...با این سرعت؟ بابا من از شب تا صبح یه بند خوندم تازه رسیدم نصفش-

.......روزی دوتا رمان هم خوندم ...رمان خوندن بلد نیستی من حرفه ای ام-

Page 318: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

318

...چه عجب یه هنری تووجودت کشف شد-

....یه کاری نکن بی خیال بشم پا بشم برم خونه ی عمه ها-

....کیفشو برداشت و با اخم بلند شد که بره ....مثال داری تهدید میکنی پاشو برو کی جلوتو گرفته-

...برو منم برم پیش روشنک.تو-

....چه خبرته این دیگه مال بیت الماله- ....طوری نشست روی نیمکت که صداش در اومد

...بخوای اذیتم کنی پامیشم مثل دیروز میزنم تو سر و کله ی خودما-

...بی جامیکنی گوشتومیپیچونم میبرمت خونه ی بابات-

....از این ادا اطوارا واسه من نیا حرف داری بزن مگرنه کار دارم_ ...بغ کرد

...کار دارم کار دارم خوبه خودم از خواب بیدارت کردم-

...محکم زد به بازوم ...ودت تعریف کنخ...روشنک جون -

...چته روانی-

...هان هان هان ..من روشنکم-

..از عمد نگفتم تو دهنم پرید-

...چند ثانیه مستقیم نگاش کردم ...غلط کردی جرات داری یه بار دیگه اسم این دختره رو جلوی من بیار-

.وجود نداره .دختر از تو ضایع تر تو دنیا-

ت چی بود؟منظور - .

...تو داستان رو تعریف کن برگشت طرفم چهار زانو نشست ...هیچی-

..زشته درست بشین خونه ی خاله ات که نیست-

.اون زمان قدیم ندیما ....یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود.یکی بود- .

زدم زیر خنده ..

..

Page 319: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

319

مثل آدم تعریف کن در ضمن نمی خواد از اول تعریف کنی تا ...مگه من بچه ام-درد کجاش خنده داشت؟ - .ریز کرد.چشماش رو ...وسطاش رو خوندم

از عروسیشون هم خوندی؟.یعنی بعد- ..

...بله خوندم-

...لبشو گاز گرفت

چته؟-

من بدبخت رو بگو چقدر به خودم فشار آوردم خاک تو سرت خجالت نمیکشی مطالب خاک بر سری رو خوندی - ..چجوری این جاهاش رو برات سانسور کنم نگو آقا خودش فلزش خرابه

..با اخم نگام کرد ..پاشم گورمو گم کنم .پونه میگی یا- .

...میگم-

...قیافتو موش نکن از سن و سالش هم خجالت نمیکشه-

...خواست بزنتم تو هوا دستش رو مشت کرد

...بزن تو دلت عقده نشه این همه زدی اینم روش-

...محکم کوبوند تو بازوم

...خدایا تا االن آمارش از دستم در رفته فقط تا پایانش یه کاری کن زنده بمونم-

....بعد از عروسی و کارگاه قالی بافی و ..مظلوم بازی در نیار تا کجاش رو خوندی-

چشمام گرد شد؟ ...پس مرگ آق بابا هم خوندی -

...مرگش؟ کی مرد-

پس نخوندی؟ دقیقا دو سال و نیم بعد از ازدواج عاشقانه ی این دوتا مرغ عشق برای عمه رقیه خبر میارن آق بابا - اونم تا خبر رو میشنوه سریع با فرهاد میرن تهران اونجا وقتی میرسه که آق بابا رو خاک کردن کلی خودشو ...مرده

اینقدر وضعیتش وخیم میشه که تا یه ماه نمی تونسته از ...که آق بابا ازم ناراضی بود و مرد میزنه فحش میدهاز کلی دوا و درمون تازه .بعد ..هر چی فرهاد و شیرین بانو سعی خودشونو میکنن فایده نداشته ...رختخواب پاشه

ه بوده طفلی خیلی خاطر خواه بوده تا فرهاد بیچاره به کسی نبود که رو ننداخت ...دوره افسردگی عمه شروع میشه ...اونجا بود که بعد از سه سال ...اینکه یه نفر بهش میگه اگه بچه دار بشن سرگرم بچه میشه و حالش بهتر میشه

....اینجاشو نمی خواد بگی خودم فهمیدم-

رو شت زورت بیاد اصلشچیه فکر کردی بی حیام نخیر بلدم سانسور کنم تازه اینجاهاش هم کلی جای سانسوری دا- ....شکلک برام در می آورد ....نخوندی

Page 320: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

320

.؟؟؟..مثل یه دختر خوب بقیه اشو بگو باشه پونه خانم-

...چون گفتی پونه خانم میگم- ...ذوق زده صاف نشست

وفرهاد هم که انگار دنیا ر ...خالصه از کلی اتفاقات سانسور شده عمه حامله میشه و کم کم حالش بهتر میشه-حاال عمه کامل خوب میشه تا اینکه ماه نهم ...بهش دادن نذراشو ادا میکنه کلی به فقیر بیچاره ها کمک میکنه

تو این مدت شیرین که برای همیشه ...حاال عمه یه طرف فرهاد بیچاره هم یه طرف ....میرسه و بچه مرده به دنیا میادمه بعد از یه سال دوباره ع ..عمه رو میفهمه دوباره بر میگرده رفته بود شیراز پیش برادرش زندگی کنه وقتی اوضاع

وضع و اوضاعشون بخاطر کارگاه قالی بافی که ...بار دار میشه اینبار فرهاد نمی ذاشته دست به سیاه و سفید بزنهیره با یگتوسعه اش داده بودن خیلی بهتر شده بود و فرهاد تو کار خرید و فروش فرش بود یه خدمتکار برای عمه م

رهاد ف ..عمه اینار بیشتر حالش بد میشه ...تموم رعایت ها و مواظبت هایی که میکنن بازم بچه مرده به دنیا میاده خالصه بعد از س ...ناچار میشه سکینه رو که چند روز قبل از عروسی فرهاد و عمه رفته بودن قم ،بیاره پیش عمه

میگه دیگه نمیخوام رقیه بازم حالش بد ...فرهاد قید بچه رو میزنه ...یادبار زایمان اونم بچه ای که مرده به دنیا م باشه

بعد ده سال زندگی عاشقانه خبر میارن عروسی احمده .. ..خالصه

..اینجا که میرسه غش کرد از خنده .

..خدا بگم چیکارت کنه دقیق وسط داستان تو حس بودم این مسخره بازیها رو بزار برای بعد -

وای اگه بدونی چه ماجرایی داشتن مامان و بابای تو؟ وای- .

مامان و بابای من؟ چه ماجرایی؟ -

..اول قول بده با موتورت برگردونیم-

...جهنم و ضرر بگو- .

..زبونشو بیرون آورد

...پونه-

ه نداشتم بقیه ب دوست ...با اخمم صاف نشست دوتا پسر جون از کنارمون رد شدن و هاج و واج به پونه نگاه کردن ..خل و چلیش پی ببرن

میشن ،وای که چه .آقا احمد و مهین خانم شما از همون موقع که شیرین بانو میره شیراز و اینا بچه بودن عاشق هم- ...با حاله نه .....اینا از هفت هشت سالگی عاشق هم میشن فک کن ..عاشقایی

..ریف کنیپونه خانم میشه این همه منو جز ندی بقیشو تع-

...اینا از بچگی عاشق هم شدن بفهم ..بدبخت دارم از عاشقی مامان بابات میگم یاد بگیر- .

...بقیه اشو بگو تا بی خیال موتور نشدم ..میگم ضایع ای نگو نه-

Page 321: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

321

...یه ایش تحویلم داد و دوباره شروع کرد

دو سال هم کوچیکتر بوده خواستگار .بوده و سالش بوده ک واسه مامان مهینت که دختر داییش 21دقیقا بابات -بابات وقتی میفهمه میگه این ...میاد از اون جایی هم که خواستگارش وضعش خوب بوده می خواستن بدنش ب اون

بهش میگن خجالت بکش ...کلی کتک میخوره ...زن منه و کسی حق نداره بهش دست بزنه و فالن، آقا دعوا میشه ....میگه یعنی هر کی با هم بزرگ شدن خواهر و برادرن ...گ شدین جای خواهر و برادرینشما از بچگی با هم بزر

یال آخر کار به خ ...خالصه اینقدر کتکتش میزنن که همه جاش سیاه و کبود میشه ...من از بچگی عاشق مهین بودممثل قصه ی عمه ات، ..دهاینکه بابات بی خیال شده یه مجلس راه میندازن که عقدش کنن مامانتو برای اون مر

جونی براش نمونده بود تو خونه زخمی و خونین افتاده بوده اونم از کسی که یه عمر حکم ...بابات وسط مراسم نمیادشیرین بانو هم مونده بود وسط بین داداشش که تو اون سالها زیر پر و بالش رو گرفته بود و پسرش ...پدرشو داشته

خالصه روز مراسم میرسه هر چی منتظر می مونن میبینن خبری از عروس نیست میرن ...که یادگار آق بابا بوده خودکشی کرده بود میبرنش ..درو میشکنن بیهوش وسط اتاق افتاده بود با چشمای خیس ..دنبالش در قفل بوده

الم به در مهین جون س با خدا عهد میکنه اگه .پدر بزرگت ازاونجایی که همین یه دختر رو بیشتر نداشته...بیمارستانخدا میخواد و حالش خوب میشه و چند روز بعد از بهبودی دوتاشون، خودش براشون ...ببره عقدش کنه برای احمد

....عقد میگیره و میرن سر خونه زندگیشون عمه و فرهاد هم دعوت میکنن اونا هم میان شیراز

...شدپاشو برو برام آب بیار دهنم خشک - ..یه نفس عمیق کشید

...تو وسط داستان پارازیت نپرونی نمیشه- .

..خشکککککک ...دهنم خشک شده میفهمی-

...بسه بابا فهمیدم-

...براش یه لیوان آب آوردم الجرعه سرکشید

.آخیش چسبید برو یکی دیگم بیار-

...پونه خانم- ..

.لوس خانم خانم میکنه برای من ..ایش-

تعریف کنقصه ی عمه و فرهاد رو - ..

...یه نفس عمیق کشید ..

...فک کن میشدم شیرین و فرهاد ..کاش اسم شیرین بانو رقیه بود اسم عمه شیرین ...عمه و فرهاد- .

.پونه-

..اینقد پونه پونه نکن جیغ میزنما-

..نفسمو دادم بیرون .

Page 322: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

322

...بگو دختر خوب-

من فرشته ام نه اصال حوری ام مثل ..تر خوبی امدیدی اعتراف کردی من دخ- ...لبخند پهن نشست روی لبش . ...فرهاد که به عمه میگفت خدا حوریشو فرستاده برای من

.....در حوری بودن تو که شکی نیست لطفا ادامه ی داستان رو تعریف کنید-

.کجاش بودم ...بی مزه-

...بعد از عروسی مامان و بابای من-

....آهان-

...از عروسیشون، مادرت حامله میشه عمه هم کلی وسایل و لباس و عروسک براش میخرهخب دقیقا یه سال بعد بعد از دنیا اومدن خاطره جون رفت و آمدنش به شیراز ...چون خودش بچه نداشته واسه خاطره تالفیشو میکنه

ا واقع ...ون ها بودنجالب اینجاس هنوز هم مثل لیلی و مجن ....همینجور ده سال میگذره ...خالصه ..بیشتر میشه ...خیلیه ها ..اونم بیست و خورده ایی سال بدون بچه ..کی رو دیدی اینقدر عاشق هم باشن ...خوش به حالشون

..پونه بقیه اش لطفا-

..یاد بگیر خاک تو سرت ..بی احساس-

...پونه میگی یا برم-

یه زن بدبخت بیچاره برخورد میکنه که خون گریه یه روز ک عمه رفته بوده امامزاده صالح اونجا به ...اخم کرد میکرده پای درد و دلش که میشینه می فهمه شوهرش ب خاطر اینکه بچه دار نمیشده طاقش داده اونم هیچ کسی

....سه روز بوده همونجا بدون غذا و جای خواب مونده بوده دلش میسوزه همراه خودش میبرتش خونه ...رو نداشته ...همینجور که باهاش حرف میزنه مهرش می افته به دلش ..اس نو بهش میده غذا براش میارهمیفرستش حموم لب

فرهاد اولش قبول نمیکرده، میگفته زن غریبه اس فردا مشکلی پیش ...فرهاد رو راضی میکنه پیششون زندگی کنهصه از اونجایی که فرهاد هیچ وقت میاد اصال یه جا براش میگیریم ماه تا ماه هم پولش میدیم عمه زیر بار نمیره خال

....بینه هم زنه که اسمش ماهرخ بوده معذبه هم فرهادبعد از ی مدتی می ...به عمه نه نمیگفته فرهاد قبول میکنهاد از اون شناختی که از فره ..با اصرار فراوان فرهاد رو راضی میکنه که یه صیغه محرمیت ساده بینشون خونده باشه

ه ولی با این حال باز ماهرخ ک ...اطمینان داشته خالصه فرهاد بیچاره بازم مجبور میشه قبول کنه داشته بهش کامالباز وضعیت همونی که بود عمه به دو ....یسال میگذره .....چاره ای جز قبول کردن نداشته چادر از سرش نمی افته

حالش خیلی بد بوده فرهاد رو ..رو باردارهطرف اطمینان کامل داشته و خیالش راحت تا اینکه خبر میدن مادرت تو ده وقتی بر میگر ...با اطمینانی که به ماهرخ داشته دو ماه تموم اونجا می مونه ....راضی میکنه و خودش میره شیرازتا اینکه ی مدت حال ماهرخ حسابی میریزه به هم و چند روز می افته تو ...گذشتهدوباره اوضاع به همین منوال می

زمایش بعد از آ ....عمه تمام مدت باال سرش بوده و ازش مواظبت میکرده میبنن افاقه نمیکنه میبرنش دکتربستر ...مشخص میشه ماهرخ بارداره

...؟.بارداره-

Page 323: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

323

یه لحظه ذهنم چرخید سمت ...منم وقتی به اینجا ش رسیدم شکل تو بودم کلی هم به فرهاد بدبخت فحش دادم ...بود خاطره همین بال سرش اومده

...نگاش کردم ....آی داری چه فکری میکنی فکرتو بلند بلند بگو منم بفههم-

....میخوای بدونی-

....بله که میخوام بدونم-

..یه نفس عمیق کشید ...قیافه اش رفت توهم ....داشتم به اون داداش نامردت فکر میکردم-

...ادامه ی داستانو بگو-

....فکراتو به زبون بیاری فهمیدیدفعه ی دیگه حق نداری - .

....فرهاد هم یکی بوده مثل پوریا ....فهمیدم.ببین می خوای با من کل کل کنی حوصله ندارم جاهای اصلی رو-

...نخیر- ...پیرهنمو چنگ زد پرتم کرد روی نیمکت

...هی موش میشه واسه من ...قیافت هم درست کن ..ی اتاق پر از لباس های رنگارنگ ندارم.نکن دختر من مثل تو-

...به من بگو بعد برو.یه چیزی رو-

...چی؟-

....به نظرت آخر داستان چی میشه _

...عمه طالق میگیره تنهایی میاد تو این خونه ای که هست زندگی میکنه-

بهت ر داستانآخ ...در ضمن یه چیز مهمتر هم کشف کردم ...تنهایی زندگی کردنش که درسته ولی طالق نمیگیره- . ...نگاش کردم ....میگم

....مثل بچه ی آدم تعریف کن-

یه ...همون زمانی که عمه میفهمه ماهرخ بارداره مثل یه ببر زخمی می افته به جون ماهرخ ...:یه نفس عمیق کشیداس میکرده اون زنه بدبخت التم ..جورایی حق داشته هر کس دیگه ای هم جای اون بود یارو رو آش و الش میکرد

،ماهرخ از هوش میره که عمه دست از سرش بر ..میگفته من بهتون خیانت نکردم عمه هیچ رقمه زیر بار نمیره البته اینم بگم خدایی نکرده گوش شیطون کر من جای عمه بودم گردن زنه رو دندون میگرفتم خونشو می ..میداره ...مکیدم

..ه نکن خیلی تعادل روانی داریصد دفعه گفتم این فیلم های مزخرف رو نگا-

..کیفشو کوبوند تو سینه ام

...دارم حسمو میگم بی شعور- .

Page 324: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

324

بچه داره شب میشه تمومش ..معلوم نیست من چه گناه کبیره ای کردم که مجبورم داستان رو از زبون تو بشنوم- ...کن جون خودت

تموم شد هم باید با موتور دورم بزنی هم واسم ناهار بعدم داستان که ....چرا دروغ میگی هنوز ظهر هم نشده- بخری؟

دیگه چیزی الزم نداری؟-

..پاستیل هم میخوام-

....بقیه اشو بگو ....رو که نیست- ..

...بلند شد .به نشونه ی پیروزی ابروشو انداخت باال بدنشو یه کش و غوصی داد بعد از سر جاش

...من میرم یه جایی برمیگردم-کجا،؟ -

پونه حوصله مسخره بازی ندارم میگم کجا؟-

....دستشویی میای-

...خیلی بی حیایی-

..در ضمن ...فک کردی کی هستی ...داد میزنه سرم ...خودتی-

...کیفشو پرت کرد سمتم افتاد روی پام

...توش نری ها چیز خصوصی توشه .....این اینجا باشه تا برگردم-

..قدم رفت بعد دوباره برگشت کیفشو برداشتروشو برگردوند چند

....اصال نخواستم کسی که یه دفتر قدیمی رو از ته انباری پیدا میکنه از کیف من نمیگذره-

...رو کردم سمت آسمون ...یه نفس عمیق کشیدم ...زبونشو بیرون آورد و رفت

......کردیخدایا خودمونیما نمی خوام تو کارت دخالت کنم ولی این چیه خلق -

نیم ساعت تمام منتظرش بودم آخرم طاقت نیاوردم بلند شدم رفتم سمت دستشویی نرسیده به دستشویی یه صدایی به گوشم رسید

...صدای جیغ پونه رو از یه کیلومتری هم میتونستم تشخیص بدم سرعتمو زیاد کردم دیدم با دوتا پسر درگیره ..ینقدر زدمشون که دمشون رو گذاشتن روی کولشون و رفتنا ...نفهمیدم چجور خوابوندم تو گوششون

...رضا دماغت داره خون میاد-

...جوش آوردم ...یه دستمال کاغذی گرفت سمتم خواستم دستمال رو ازش بگیرم نگام افتاد به قیافش

Page 325: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

325

این چه قیافه ایه؟-

...ترسید ازم فاصله گرفت

تو اومدی بری دستشویی یا اینکه این اشغاال رو بمالونی به ..کردیمیگم این چه قیافه ایه برای خودت درست - ..خودت

...یه دفعه زد زیر گریه .

همی االن میری اینا رو پاک میکنی یا خودم برت میگردونم خونه ی عمه خودتم بکشی دیگه به تلفنات جواب - ...نمیدم

.ند دقیقه بعد اومد بیرون سرش پایین بودچ ...تکیه زدم به درختی که اونجا بود ....دوید تو دستشویی

...سرتو بگیر باال- .

...جلوم سبز شد ...یه نفس عمیق کشیدم و از کنارش رد شدم ...بدون اینکه نگام کنه سرشو باال کرد

پاک کردم دیگه کجا میخوای بری؟-

...اومدنم اشتباه بود ...از اول هم نباید می اومدم-

بود اگه اون دختره روشنک میگفت بیا که با کله میومدی؟چون من گفتم اشتباه -

...روشنک با تو فرق میکنه هم اخالقش هم رفتارش هم تیپ و قیافه اش-

...اصال هم از من قشنگتر نیست-

... ...خوش برخورده مثل تو وحشی نیست ...من نگفتم قشنگ تره گفتم خانم تره آرومه مهربونه-

....دستت بشکنه چته روانی- ...محکم زد تو شکمم

...صاف وایسادم ...همینجور که خم شده بودم دستم روی شکمم بود سرمو گرفتم باال دیدم داره گریه میکنه

....پونه-

اصال انگار نه انگار وسط پارکه نشستم ....ریختعین بچه ها اشک می.و ...گریه اش بیشتر شد نشست روی زمین .ارشکن

..پونه بس کن زشته همه دارن نگامون میکنن- .

...برام مهم نیسسسست ...اصال- .

...نگاتم نمیکنم ...به قرآن بس نکنی دیگه نه من نه تو- ....دوباره زد زیر گریه

...نه که االن خیلی نگام میکنی-

Page 326: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

326

ابونا اصال تا شب تو خی ....باشه بابا تو هم دختر خوبی هستی فقط جون مادرت گریه نکن- ...یه نفس عمیق کشیدم ....میگردونمت خوب شد

...پاستیل هم میخواما- ...گریه اش تبدیل شد به یه لبخند گشاد روی لبش

تو کی میخوای بزرگ بشی؟- ...سرمو تکون دادم

...نشستم روی نیمکت ...تا بقیه اشو برات تعریف کنمبیا بشین اینجا ....بلند شد نشست روی نیمکت

..فقط تو رو جون هر کی دوست داری مثل یه راوی خوب فقط تعریف کن.-

...هی منو قسم نده میرنمتا-

...اشکاتم پاک کن زشت شدی _

روشنک زشته نه من فهمیدی؟ - ..با اخم اشکاشو پاک کرد

....تعریف میکنی-

....ست جلومدوباره چهار زانو نش

....خوب کجاش بودیم -

...وقتی که عمه میزنه ماهرخ رو سیاه و کبود میکنه-

تمام ...خالصه عمه خودشو آماده کرده بود که با فرهاد روبرو میشه می خواست پدرشو در بیاره ....آهان یادم اومد-وده فته و فرهاد هم که برای سرکشی رفته بفکرش انتقام بود تو همون حین یکی خبر میاره که انبار فرش ها آتیش گر

......خشکم زد .....آتیش گرفته و مرده

مرد طفلی وقتی این خبر رو به عمه دادن یه قطره اشک ....پونه به نشونه ی مثبت سرشو تکون داد ....فرهاد مرد-تونست طاقت بیاره و از به قول خودش اگه قبل از این اتفاق فرهاد رو از دست میداد نمی ....هم براش نریخت

ماهرخ به خاطر کتک هایی که از ....یه تکه سنگ.غصه دق میکرد و می مرد ولی اون یه قطره اشکم نریخت شدولی به خاطر شرایطی که داشت مجبور شد ...عمه خورده بود تو بیمارستان بستری شد اما بچه اش رو از دست نداد

از اون طرف چند روز بعد از مردن فرهاد یه نفر از طرف شاهرخ ...دنیا بیادتمام مدت اونجا بستری باشه تا بچه اش ..براش پيام میاره که می خواد ببینتش

شاهرخ؟ - .

...پونه سرشو تکون داد

...پای عمه مونده بود-

....واقعا؟ -

Page 327: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

327

....رهبوده قبول میکنه ب خالصه عمه به خاطر اینکه نفرت فرهاد رو تو دلش کاشته ...آره بقیه اشو گوش کن جالبه_کلی از دلدادگیش میگه ...اونجا میفهمه که ازدواج نکرده ...وقتی میره پیشش شاهرخ به شدت مریض بوده

و فقط فقط یه خواسته دارم حاال که این همه سال ...بهش میگه دکترا جوابش کردن ....عشقی که به عمه داشته.وعمه اول قبول ...مرده چند روزی که به زنده موندنم باقیه کنارم بمونیمن پای تو موندم تو هم حاال که شوهرت

تو اون ...بعد از عده ای که باید میگذرونده به عقد شاهرخ در میاد ...نمیکنه اما بعد فکر انتقام از فرهاد میزنه سرشاینکه یکی دو ماه بعد شاهرخ تا ...مدت با این که عالقه ای بهش نداشته فقط و فقط به خاطر فرهاد اونجا می مونه

..میمیره

..یه چیز جالب بگم- .

.چی؟- ....به پونه نگاه کردم

تازه اون عکس ...باورت میشه اون خونه ای که آالن توشه مال شاهرخه و اون سگ گنده خوشکل هم یادگار اونه- .از ازدواجش با شاهرخ دیگه به خونه ی فرهاد بر نگشت تمام این .عمه بعد ....بزرگه تو سالن هم عکس شاهرخه

....بیست و خورده ای سال هم با نفرت به فرهاد زندگی کرده

؟؟؟ ....راستی ماهرخ و بچه اش چی شدن- ....ه نفس عمیق کشیدمی

شونه شو انداخت باال

نمیدونم راستش چند تا صفحه اش برگاشو کنده بود رفتم تو همون انباری هرچی گشتم پیداشون نکردم جرات هم - ....نکردم از عمه بپرسم ترسیدم بیرونم کنه

از پشت پنجره اتاقم به انباری دید داره ،فقط هم اتاق - ...ی دفتر رو پیدا کردمببینم تو از کجا فهمیدی من از تو انبار - ...با گوشیم زوم کردم روت دیدمت !!!من

...تو دیگه کی هستی- ....سرمو تکون دادم

کاری نداری؟_از سر جام بلند شدم

....آستین لباسمو گرفت پرتم کرد روی زمین

....ید برمچته دختر کار و زندگی دارم با-

....بشین بابا اصل کاری مونده-

...پونه خدا شاهده بخوای مسخره بازی کنی نه من نه تو ...دیگه چیه-

....مسخره بازی کجا بود-

اینو از توی صندوقچه کشف ...امروز صبح قبل از اینکه بیام اینجا- ...از تو کیفش یه پاکت قدیمی آورد بیرون ....باز نشده بود باورت میشه هنوز ..کردم

...این که موش دندون گرفته-

Page 328: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

328

...بی ادب من با دندون باز ش کردم-

...حاال چی توشه؟-

....با خوندن این نامه میفهمی که همه چیز یه جور دیگه اس ...نامه ،ماهرخ به عمه اس که هیج وقت باز نشده-

...خودت بخون بیا ..یه کاغذ از داخل پاکت آورد بیرون ..چجور دیگه اس-

...خواستم ازش بگیرم نذاشت

...کن خودم برات میگم.ولش-

....پونه-

...میگم دیگه اینجوری هم نگام نکن-

.خب منتظرم- ...تکیه زدم

با اخم یه وجب خودشو عقب ...بچسبی به آدم.بچه برو اونورحتما باید- ...ازش فاصله گرفتم ...بهم نزدیکتر شد ...کشید

....حقته نگما-

...پونه خانم-

...لبخند تحویلم داد

یه ....بعد از کلی حرف های قلنبه سلمبه گفته آقا فرهاد حتی به من دست هم نزدن ..مختصر و مفید بهت میگم-اول نمی ....شب وقتی آقا رفته بودن مهمونی یکی در زد و گفت از طرف آقا فرهاد اومده یه چیزی رو ببره براش

ه نظرش ب ...درو بازمیکنه یه مرد قد بلند وارد میشه ..اما وقتی میگه شاگرد فرهاده قبول میکنه ..خواستم باز کنه قیافش آشنا میاد بعد می فهمه

بعد ماهرخ رو صدا ...از نگاش بدش می اومد سر به زیر میشه میره سمت ساختمون ..واقعا شاگرد فرهاده مرده میگه تا من میرم اون چیزی که آقا خواسته بیارم ...ترس و لرز میره ببینه چی میگه خالصه ماهرخ با ...میکنه

میره تو آشپزخونه اما می فهمه در آشپزخونه بسته میشه برمیگرده اون مرده تو آشپزخونه حبسش ....برام آب بیاری عد همونجور ولش میکنه میره سر پوالاونجا کارشو میسازه ب ...کلی التماسش میکنه ولی فایده نداشته ...کرده بود

بینه زنگ وقتی فرهاد میاد و ماهرخ رو تو اون وضعیت می ....فرهاد و هر چی تو خونه داشته رو میدزده و میبره ...اون میاد و براش دارو می نویسه ...میزنه به دکتر محمودی

میره که حساب شاگردش رو برسه ولی با فرهاد وقتی میفهمه چه خبر شده حسابی عصبانی میشه خودش ...خالصه اونجا ...به قصد کشت میزنتش ...ولی کوتاه نمیاد اینقدر میگرده و میگرده تا پیداش میکنه ...پوال فرار کرده بوده

پیش ماهرخ ...میفهمه همه اینا کار شاهرخه ...پسره اعتراف میکنه یکی بهش وعده ی پول داده که اینکارو بکنهیا فرشاشون رو میدزدیدن یا جسد یه حیون مرده توی ...چند بار فرهاد از لحاظ مالی دچار شکست شد اعتراف میکنه

Page 329: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

329

حیاط خونشون پیدا میشد یه بار هم یه زن خراب رفته بود دم مغازه اش تهدیدش کرده بود که آبروشو میبره که با خالصه میفهمه تموم این سالها ....گفته بودپول دهنشو بسته بود اما فرهاد هیچ کدوم از این اتفاقا رو به عمه ن

اون بوده که نمی ذاشته خیلی از معامالتشون انجام بشه به خاطرش خیلی شکست ...شاهرخ زیر نظرش داشتهاما شاهرخ ....میره سراغ شاهرخ و یه دعوای حسابی میکنه اما به خاطر حال خرابش کاریش نداره ....مالی دیده بود

فرهاد در جوابش یه تف ...یگه کاری میکنم که رقیه در تمام عمر با نفرت از تو زندگی کنهلحظه ی آخر بهش میچاره اما ب ...خالصه با ماهرخ صحبت میکنه و بهش پول میده که چیزی به رقیه نگه ....میندازه توی صورتش و میاد

طرفی زنده نمی مونه که بیگناهی خودش رو و از ....ماهرخ از اون مرده باردار میشه ....خبر نداشته چی در انتطارشه ...ثابت کنه و رقیه هم نمیزاره که ماهرخ کالمی حرف بزنه

و ماهرخ هم بعد از پرس و جو....از مردن فرهاد رقیه خیلی تالش میکنه با رقیه حرف بزنه ولی قبولش نمیکرده.بعد یعنی فرهاد نمرده کشته شده اونم ....ی چیمیفهمی یعن ...میفهمه آخرین بار شاهرخ توی انبار فرش دیده شده

همه ی مدارک رو میفرسته اداره ی پلیس اما شاهرخ اونجا پارتی ....واسه انتقام از عشق قدیمیش ....دست شاهرخبرین از اینا نمیکنین .تو نامه اسامی چند نفر رو نوشته که اگه حرفمو باور ...گردن کلفت داشته و کار به جایی نمیبره

...مثل اینکه چندتاشون معتمد عمه بودن ...سینبپر

مطمئنم خودشو ....وای اگه بفهمه ....فک کن رضا عمه ی عمر تو خونه ای زندگی کرده که قاتل شوهرش بوده- ...میکشه

..گلوم خشک شد ...وای چقدر حرف زدم _...یه نفس عمیق کشید

...ببینم همه ی اینا رو تو این یه کاغذ نوشته- .

...پاکت رو ازش گرفتم ..نگا چند تا توشه ...پاکت رو نشونم داد ...نه بابا یه کاغذ که نیست-

...شونشو انداخت باال ...این پیش من بمونه-

اگه از خونه فرار نکرده بودم میدادم بهش،که بخونه حتی شده مجبورش میکردم ولی ...بمونه مال من که نیست- ..منم جایی رو ندارم مجبور بشم برم خونه اونجام به زور شوهرم بدنحیف میترسم پرتم کنه بیرون

...از سر جاش بلند شد

بچه چی شده؟ ...ببینم این نامه چجور به دست عمه رسیده -

حق داره این همه ازت ...ولی شاید اگه عمه نمی اومد شیراز واسه تو این همه بال سرش نمی اومد ...من چه میدونم - ..متنفر باشه

....از سر جام بلند شدم جلوش وایسادم ...خب الهی شکر دلیل نفرت عمه هم فهمیدیم-

...کاری نداری-

....بله که کار دارم تا شب باید تو خیابونا برگردونیم ناهار هم میخوام قول پاستیل هم دادی-

....نههههههههه-

Page 330: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

330

یه لبخند پهن نشست روی لبش ...بله-

نمیشه بی خیال شی؟ -

.دیدم نیس.تو ...موتورت کجاس-

.پونه- .

....سرمو تکون دادم ..اینجوری قیافتو مظلوم نکن بهت نمیاد به قول فرهاد مردو قولش- ..

..خدایا خودت به فریادم برس-

....میزنمتا میگم موتورت کجاس-

...و پایین می پریدهمینجور باال ....با دست به موتور اشاره کردم با سرعت خودشو رسوند به موتور

..یه پاپیون صورتی هم بزنی این گوشه ..رضا نمیشه این دسته هاشو صورتی کنی ..وای دلم براش یه ذره شده بود- ..این روکشش هم صورتی کن

..می خوای سطل رنگ صورتی خالی کنم روش-

..به خدا خیلی قشنگ میشه ...وای راست میگی-

خودتو صورتی میکنم چطوره؟ ..اصال میخوای یه کار دیگه کنیم-

...اونوقت دیگه رسما میشی پلنگ صورتی- ....نشستم روی موتور

قیافش دیدنی بود مطمئنم دوست داشت خفه ام ....رفتم اون طرف خیابون ..گازشو گرفتم و از دستش فرار کردم ...چشام چارتا شد ....دفعه چهار زانو نشست وسط خیابوندستمو براش تکون دادم که مثال برم یه ..کنه

..دستشو گذاشت روی گوشش ...بچه برو اونور ماشینت میزنه-

...پونه- .

پسری که توی ماشین بودن اصال .یه ماشین با سرعت داشت می اومد سمتش دختر و ..به روبرو نگاه کردمودمو رسوندم بهش و پرتش کردم اونطرف توی آخرین لحظه موتورو ول کردم و با دو خ .حواسشون به پونه نبود

سرمو از روی ...چند لحظه سکوت محض بر پا شد...راننده متوجه شد و زد روی ترمز اما دیر شد و خورد به درخت ...چشماش بسته بود رفتم سمتش تکونش دادم ....آسفالت بلند کردم به پونه نگاه کردم

...پونه ...پونه-

...نگام افتاد به خونی که از زیر سرش جاری شد قلبم وایساد سرش خورده بود به جدول

.....پونه ....غلط کردم ..خدا چشماتو باز کن.پونه تو رو-

Page 331: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

331

پشت اتاق عمل وایساده ...تا اومدن آمبوالنس و جمع شدن مردم و رفتنمون به بیمارستان دیگه چیزی نفهمیدم می دونستم ...من که می خواستم بگردونمش چرا اون کارو کردم ..خودم فحش میدادم مثل دیونه ها به ...بودم

...می دونستم دیونه اس چرا اون غلط رو کردم ...لجبازه

.دکتر که از اتاق عمل اومد رفتم سمتش

....حالش خوبه ...آقای دکتر چی شد- ..

...ماسکشو از روی صورتش برداشت

....دستمو گذاشتم روی قلبم نشستم روی زمین ..ش میتونی بری ببینیشآره جوون وقتی آوردنش بخ-

....شکر ...خدایا شکرت-

....عاشقیا-

مش عادت نداشتم اینجوری ببین ...بخش رفتم باالی سرش .پونه رو آوردن تو ...لبخند زد و رفت ..به دکتر نگاه کردم ...اینقدر ساکت و مظلوم

و منو فقط شوخی بود ت ...ناهار برات بگیرم بهت پاستیل بدم ...خواستم ببرمت شهر بازی به خدا می ....پونه ..پونه-خر که نیستم می فهمم ولی مجبورم ...می دونم دوستم داری ....پونه تو خدا چشمات رو باز کن ....نمیشناسی؟

...اگه چشماتو باز کنی منم بهت میگم ...خودمو به خریت بزنم

...آخر کار خودتو کردی ...پسره ی عوضی کثافت-

مادرش حمله آورد سمت من و یه سیلی حواله ی ..مادر پونه و پوریا و خاطره و اون دختره تو اتاق ظاهر شدن ...صورتم کرد

کنم که کاری می ...ازت شکایت میکنم روزگارتو سیاه میکنم ...چه بالیی سرش آوردی ...تمام این مدت پیش تو بوده- .....پسره ی نمک نشناس ....ش از گلوت پایین نرهیه قطره آب خو

منم ساکت موندم تا هر چی میخواد خودشو خالی کنه ...اینقدر عصبانی بود که کسی جرات نمیکرد طرفش بره

بعد از این اتفاق به خاطر شکایتی که مادرش از من کرد نزدیک بود راهی بازداشگاه بشم اما عمه که موضوع رو اینکار رو به خاطر من ..گفت که پونه با پای خودش رفته اونجا و تمام مدت پیش عمه بوده نه منفهمید به همه

البته کم و بیش شک کرده بود یه اتفاقی افتاده که خاطره ازش پنهون ..نکرد نمی خواست اوضاع خاطره وخیم بشهبودم سریع سر پا شده بود اما کم حرف و از طریق خاطره از حال پونه باخبر ....میکنه اما به روی خودش نمی آورد

دلم میخواست برم ببینمش اما جراتش رو نداشتم مخصوصا اینکه بعد از برگشت پونه دوباره سر و کله ...گوشه گیرودم تو این مدت کالفه ب ...بعد از عید نبود پونه توی کالس به خوبی حس میشد ...ی پرهام به اون خونه باز شده بود

عادت کرده بودم بیاد و ازم جزوه بگیره بزنه تو ساق پام بازوم رو کبود کنه و حتی دلم برای جیغ زدنش و سردر گم ..اما چاره چی بود وقتی نمی تونستم کاری بکنم ...هم تنگ شده بود

Page 332: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

332

دقیقا روز دوشنبه ....لحظه ها بدترین لحظه های زندگیمه اما سخت در اشتباه بودم .همیشه فک میکردم اون تازه از سر کار اومده بودم درو باز کردم خواستم برم داخل که ..روزی که بدترین اتفاق زندگیم درش رقم خورد ....بود

....سریع جواب دادم ..خاطره بود ..گوشیم زنگ خورد

....جانم آبجی-

...خاطره چی شده- ..با شنیدن صدای گریه اش خشکم زد

...تو رو خدا بیا ...رضا-

ن از دید ..آدرس رو ازش گرفتم و با تموم سرعتم رفتم دنبالش ..رو کوبیدم به هم و دویدم سمت موتورسریع د زیر پرید تو بغلم و زد ...موتور رو انداختم و دویدم سمتش ..قیافه ی داغونش با یه ساک تو دستش جگرم کباب شد

....دیدماولین بار بود اینقدر حالش رو داغون می ...گریه

...خاطره تو رو قرآن بگو چی شده-

...از خونه پرتم کرد بیرون-

..کی چنین غلطی کرد ...پرتت کرد بیرون-

....مادر پوریا- .

...دلم می خواست با دستهای خودم خفه اش کنم آخه دیو سیرتی تا چه حد-

....پوریا کدوم قبرستونیه- .

...با زنش رفته شمال-

میخوان جلوی چشم ..آخر هفته میخوان براشون مراسم بگیرن- ...ق هق میکرد ادامه دادهمینجور که توی بغلم ه ...دیگه به من هم نگاه نمیکنه ...حتی دیگه پوریا مخالفت هم نکرد اون دختره اسیرش کرده ...من بزنن و برقصن

....و به دل نگرفتمرضا ده سال عاشقش بودم ده سال با همه چیزش ساختم به خاطر اون طعنه های مادرش رتو ..این دختره توی دوماه طلسمش کرد ....فقط و فقط به خاطر پوریا ..هرچی که به تو توهین کردن رو ندیده گرفتم

کسی که برای به دست آوردن من دو سال ...دوماه عشق ده سالمو بلعید تو دو ماه منو از چشم شوهرم انداختتو دوماه عوض ..هزار دفعه جواب نه شنید ...به امید جواب مثبت من می اومد تموم از شیراز تا تهران رو هزار دفعه

منو ....ولی نشد ..طاقت آوردم گفتم همه چی درست میشه پوریا میفهمه این دختره به دردش نمی خوره ...شدنمی ...یرونمن شدم یه تیکه آشغال که حاال مادرش از خونه پرتم کرد ب ...من شدم بدرد نخوره ...انداخت دور

به خاطر یه بچه منو طرد ..دعا میکنم یه روز خوش تو زندگیشون نبینن ....بخشمشون به قرآن نمیبخشمشون ....حتی نمیزارم دستشون بهش برسه ..یه بچه که االن تو شکم منم هست ولی آرزو به دلشون میزارم ...کردن

؟؟؟...خاطر تو حامله ای- ....همینجور که اشک میریختم خاطره رو از خودم جدا کردم

از شدت گریه می لرزید یه کاغذ از تو کیفش آورد بیرون

Page 333: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

333

ولی به احدی حرفی ...تاریخشو نگاه کن دقیقا همون روزی که سر و کله ی اون دختره پیدا شد من فهمیدم باردارم-با ....و زندگی کوفتیشون بشه می خواستم منو بخاطر خودم بخوان نه کسی که قراره مادر وارث این خونه ...نزدم

....حالم از همشون به هم میخوره ...خودم عهد کردم حتی رو به موت هم باشم پامو تو این شهر کثافت نذارم ....صورتشو بوسیدم

....به قرآن قسم جونمم برات میدم....نمی زارم آب تو دل بچه ات تکون بخوره ...خودم نوکرتم ....فدای یه تار موت-

...داغون بودم ...اشک ریخت اشک ریختم ...یه کرد گریه کردمگر

برای همون روز بلیط گرفتم برای شیراز یه نفر بیشتر گیرم نیومد هر چی ...طاقت شکستن دل آبجیم رو نداشتم ...تو فرودگاه دوباره بغلش کردم ...عجز و التماس فایده نداشت

می ..نستم دیگه نمی خواد یه لحظه بیشتر تو این شهر کوفتی باشهمی دو ....آبجی تو برو من با اتوبوس میام- .دستشو فشردم ...دونستم اتوبوس با وضعیتی که داره براش خطرناکه

.سرمو خم کردم سمت شکمش ....مواظب کوچولوی دایی باش- .

....تو هم مواظب آبجی ما باش اذیتش کنی کالهمون میره تو هما- .

دوست دارم - ....جلو اومد و برای آخرین بار همو بغل کردیم ..لبخند رو روی لبش دیدم بعد از مدت ها برق یه خیلی دوست دارم داداشی .....رضا

...منم دوست دارم آبجی بزرگه- ..دستشو بوسیدم

ترین ریعبا س .رفتنی که لحظه ی آخر به دلم بد افتاد تردید نکردم ....رفت .رنگ تر شد دستمو رها کرد.لبخندش پرتم می خواس ....دل از همه کندم از تهران از دانشگاه از کارم از پونه ....اتوبوسی که میشد سوار شدم به مقصد شیراز

تمام مدت یه دلشوره ی لعنتی ...با آبجیم باشم آبجی که لحظه ی آخر منو امین خودش دونست و بهم پناه آوردماشین نگه ...به خودم دلداری دادم هنوز نرسیدن ..اموش بودشماره ی خاطره رو گرفتم خ ...اومده بود سراغم

داشت کنار یه رستوران همه پیاده شدن زمان گذشت دیدم خبری از کسی نیست شاکی پیاده شدم من فقط می ..رفتم داخل رستوران اومدم بکوبم به راننده که چرا مردک نمیای ...شیراز .خواستم برم

مه بدون اینکه چیزی بگم ه ....ی تلوزیون جمع شده بودن دلم یه اتفاق بد رو گواه میدادنگام افتاد به مردمی که جلو ..و همهمه ی مردم رو فهمیدم .با شنیدن خبر تازه دلیل اشک ....رو زدم کنار چشام جلوی تلوزیون متوقف شد

خداااااا .نشستم روی زمین و نعره زدم

اورش ب ...اون هواپیمایی که قرار بود بهش آزادی بده جونشو گرفته بود باورش سخت بود که ..دنیا رو سرم خراب شد ..هایی که همراهش بودن نابود کردکه یه شی بی ارزش زندگی خواهر منو و تمام آدم.سخت بود

....یه هواپیمای توپولوف جون خواهر منو گرفته بود

...عزیز ترین کس زندگیم رو از دست دادم ....بیارمنمی تونستم طاقت ...روز مادرم پیر شد پدرم سکته کرد.تو دوسه بی خبر از همه جا ری... .ماشین جلوی خونه ی پوریا نگهداشت ...بدون اینکه به کسی چیزی بگم برگشتم تهران

Page 334: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

334

برگه ای که تو دستم بود رو ...کشیده بودن صدای رقص و پایکوبیشون گوش فلک رو کر میکرد چه برسه به منیداش کردم پ ...دنبال یه نفر گشتم ..به نگاه های خیره به من .اس سرتا مشکی وارد خونه شدم بی توجهفشردم با لب

...رفتم سمتش و هلش دادم پهن زمین شد ...وسط جمعیت داشت با دختری که دست تو دستش بود می رقصیدم میخواست ...نو نداشتمشتمو گره کردم نمی خواستم بزنمش لیاقت زدن م ...سالن تو سکوت مطلق فرو رفت

...میزدم .با نفرتی که توی وجودم بود نگاش میکردم نه اون جرات حرف زدن داشت نه من حرف ....عذابش بدم ..سکوت جمع تبدیل شد به همهمه

....کی گفته عین گاو سرتو بندازی پایین و بیای اینجا ...چه خبرته- .

...پوزخند زدم ......چشممو بستم و برگشتم سمت مادرش

..اومدم جشن پسرتو عزا کنم-

...دست به پسرم بزنی میگم تیکه تیکه ات کنم ...جراتشو داری-

..سرمو تکون دادم

...اومدم اینجا فقط یه چیز رو بگم ...لیاقت دست زدن رو نداره- .

...جواب آزمایش خواهر منه ...اینو نگاه کن- ..کاغذ رو گرفتم جلوش

...به برگه نگاه کرد

....منتها یکیش حالل زاده اس یکیش حروم زاده ...االن دیگه دوتا وارث داری ...خوشحالی مگه نه-

..برگشتم سمت عروس سرتا پاشو نگاه کردم ....رو بندازه بیرون.یکی این پسره-

که لیاقت میخواست ..آبجی من فرشته بود ...بجی منم نمیشیبا این همه بزک دوزکی که کردی ناخن کوچیکه ی آ- این بی شرف لیاقتش رو نداشت

مگه ...نمی خوای شیرینی پخش کنی .!!!..بابا شدنت مبارک ...االن چه حسی داری؟؟؟ ....به پوریا اشاره کردمخاطره ..ادحالت جا بی .میگم تا مبارکت فقط یه چیزی رو ....همینو نمی خواستی به این دختره چسبیدی که بابا بشی

...باردار بود اونم از توی بی شرف دقیقا روزی فهمید بارداره که این دختره ی هرزه پاشو گذاشت تو این خونه

.امکان نداره-

...جواب منو بده ..تو حاال از دهن من دروغ شنیدی- ..

...سرشو به نشونه ی نه تکون داد

یه هفته پیش این زنت یه هفته پیش اون زنت، که مادرت از خونه پرتش ....کار کنیبه من بگو االن میخوای چی- ؟؟؟...کرد بیرون

...پرتش کرد- ...انگار برق گرفتتش

Page 335: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

335

..به مادرش نگاه کردم

..پس بهش نگفتی چجوری عروس گلتو پرت کردی از خونه بیرون-

..ه خونه باباش بعد مراسم بر میگردهمامان مگه تو نگفتی خاطره رفت- ...پوریا رفت سمت مادرش

....بگو خجالت نکش بزار همه ی این آدم هایی که اینجان بشناسنت ...براش تعریف کن چجوری انداختیش بیرون-

..؟؟؟.مامان تو چیکار کردی-

....دپوریا اومد سمتم با التماس نگام میکر ...مادرش سکوت کرده بود فهمیده بود دیگه آبرویی براش نمونده

...به خدا جبران میکنم ...االن خاطره کجاست-

...خدا میدونه از لحظه ی اول منتظر همین حرفش بودم .

...آدرسش رو بهت میدم ولی فک نکنم هیچ وقت ببخشتت-

....یه نفس عمیق کشیدم ...تو بگو خودم به پاش می افتم التماسش میکنم-

...بهشت زهرا 22ردیف 59قطعه ..-

...پوزخند زدم ...ش زدخشک

...حاال برو بیفت به پاش-

...گفت هیچ وقت نمی بخشتتون ...اینو هم بگم قبل از مردنش همه اتون رو نفرین کرد- ..رو کردم سمت مادرش

..به پوریا نگاه کردم هنوز تو شوک بود رفتم وسط جمع

برای داماد مهمه پدر شد اما قبل ازاینکه بچه اش برای شماها که فرقی نداره ...معطل چی هستین بزنین برقصین- . ....رو ببینه با زنش پر کشید

م اینجوری حداقل قلب ...پوریا پهن زمین شد بی توجه به اون و جیغ هایی که به گوشم میرسید از خونه زدم بیرون ..همونطور که خواهرم زجر داد باید خودشم زجر بکشه ...آرومتر میشد

چه با وفا بود نمی خواست خاطره با ب ....عد از مردن خاطره بابام قلبش یاری نکرد و رفت پیش آبجیمدقیقا یکسال ب اش تنها باشه من موندم و مادرم که روز به روز پیرتر و شکسته تر میشد تو همون روزا پستچی یه نامه آورد از طرف

ی قدیمی بود یادم افتاد به دفتری که خاطراتش رو چندتا برگه ...نامه رو باز کردم ..عمه اونم برای من تعجب کردمم چی میتونست ...تموم که شد به مادر پیرم نگاه کردم .انتظار همه چیز رو داشتم اال این ....خوندم .....نوشته بود

Page 336: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

336

بهش بگم رفتم سر خیابون چندتا جوون توی سطل آهنی آتیش روشن کرده بودن برگه ها رو ریختم توی سطل تا ..حرفای عمه تو ذهنم تکرار میشد ...بسوزه

به پدرت قول دادم تا وقتی زنده اس این راز بین خودمون بمونه اما حاال که مرده باید بدونی که همونجور که تو _ ...دفتر خوندی تو پسر ماهرخ و فرهادی وارث تمام ثروت دست نخورده اش

م از اینکه متاسف ...که برام فرستاده بود بعالوه نامه ی ماهرخ بالفاصله یه نامه فرستادم برای عمه با اسناد و مدارکی تموم این سال ها با نفرت از مردی زندگی کردی که عاشقانه دوستت داشت و حتی یک لحظه هم به فکر خیانت

ت سمن بودن با مادرم رو با هیچ ثروتی که حقم نی ...متاسفم از اون سالهایی که با نفرت زندگی کردی .......نبود ...عوض نمیکنم

اینو می دونم که ..حتی عمه هم هنوز زنده است ...از اون روزهای تیره و تار سه سال میگذره من هستم و مادر پیرم کل ثروت شاهرخ رو بخشیده و برگشته به خونه ی قدیمی خودش و فرهاد از روشنک هم کم و بیش خبر دارم هنوز

از روی نیمکت بلند شدم هوا تاریک بود ....ن با پرهام باشه و بچه دار هم شدهشاید اال ...مجرده اما از پونه بی خبرم .....الو_ ....جاسم بود ....گوشیم زنگ خورد ..باید میرفتم خونه

...سالم کوکا چه حال و احوال-

....شما بهترین-

....برومکوکا پنج شنبه عروسیمه دعوتی با مادر مهربونت نه بیاری میام کولت میکنم می -

...باشه میام- ....یه نفس عمیق کشیدم

...سوغاتی هم برام ماهی بیار ...شیراز رو ببوس و بیا ...آ باریکال-

.....خداحافظی که کرد لبخند نشست روی لبم مطمئن بودم این سفر واسه حال مادرم خیلی خوبه

می ترسیدم ....قلبم آتیش می گرفت اینجوری می دیدمش ..مادرم نگاه کردم نگاهش خیره بود به یه سمت به ...کس دیگه ای رو نداشتیم .من و اون به غیر از هم ....افسردگیش اوت کنه

قی به دنیا با این همون زنی بود که وقتی بچه اش نارس به دنیا میاد و میارنش تهران برای دوا و درمون اما عمر بچهنیست بچه ی زنی رو قبول میکنه که سر زا مردو از پرستار قبل از مرگش میخواد بچه و نامه رو ببره به اون آدرسی

اما مادرم با التماس ازش میخواد که بچه رو اون ...عمه می خواست اون بچه رو بده به پرورشگاه ...که تو نامه اس .......نزارم .خرین روز زندگیش تنهاشبه خودم قول دادم تا آ ...بزرگ کنه

..کوکا بیا وسط برقصیم چیه عین ماتم زده ها نشستی این جا-

....خوش نیست جاسم .حالم- ...جاسم رو پس زدم .دست

...شاد میشه .پاشو برقص دل مادرت هم ..کوکا سه سال گذشته-

Page 337: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

337

ند شدم رفتم وسط جمعیت و با کمک جاسم و بل ...من حاضر بودم به خاطر دلش هر کاری بکنم ....دل مادرم ....دوستاش رقص محلیشونو انجام دادم

دیدن اون لبخند کم رنگ روی لبش بهم انرژی داد ...تمام حواسم به مهین بانو بود به همه کسم

ه از نمی خندیدن می دونستن دلم مادرم چقدر داغو.زن ها دور مادرم رو گرفتن جاسم سفارش کرده بود می گفتن و ومد با لباس دامادی ا .جاسم ..عروسی زدم بیرون .دیدن لبخندش جون گرفتم نتونستم طاقت بیارم اشکم در اومد از

...دنبالم

..چی شد کوکا-

...می خوام تنها باشم آروم که شدم بر میگردم تو فقط حواست به مادرم باشه- .

...فهمید حالم خرابه

.....هار چشمی حواسوم به مادرتهخیالت تخت کوکا تو برو مو چ-

داشتم می رفتم سمت اسکله ی مرد با ویلچری که کنارش بود نظرمو جلب کرد ....با لبخندم ازش تشکر کردمیه دختر معلول سه ...جمعیت زیاد بود اما بچه ای که توی ویلچر نشسته بود نگاه ها رو میچرخوند سمت خودش

اونم متوجه نگاه خیره ام شد ..نم اون مرد کیه از دیدن چهره اش خشکم زدچهار ساله سرمو بلند کردم که ببی ..برگشت چشم در چشم شدیم چهار سال پیش آخرین دیدار ما بود

..رضا خودتی- .

.به خودم اومدم ،خواستم برم ولی دستمو گرفت

....تو رو خدا اول حرفامو گوش کن بعد برو- ..

گرفتی بچه اشو تو نطفه کشتی پدرمو سکته دادی و رونه ی قبرستون کردی مادرم رو خواهرم رو ازم - ....نگاش کردم ..پیر کردی دیگه چی از جونم میخوای.افسرده و

مادرم شش ماه بعد یه بیماری العالج گرفت ..ببین نفرین خاطره دامن هممون رو گرفت ...می خوام نگام کنی-- .خودش نیست به همه بد و بیراه میگه پدرم ورشکست شد خودمم االنم توی تیمارستان بستریه رفتارش دست

زنمم تو سفرش به ترکیه که با دوستاش رفت ....همون شب سکته کردم و نتیجه اش شد این دست افلیجماسمش رو گذاشتم خاطره ...به بچه ی روی ویلچر نگاه کردم ....و این بچه .دزدیدنش و معلوم نیست چیکارش کردن

بخاطر یه هوس ....باعث و بانی این همه اتفاق منم ..همه ی اینا حقمه ...داش میکنم عذاب بکشمتا هر بار ص ...خاطره که رفت برکت و زندگی هم با خودش برد ...زودگذر گند کشیدم به زندگیم

...یه نفس عمیق کشیدم

...حرفات تموم شد-

Page 338: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

338

نمی بخشینم اما دوباره زندگی رو به خونتون بر طلب بخشش نمیکنم چون میدونم ...فقط ی چیز دیگه میگم- . ....میگردونم قول میدم

از کنارش رد شدم از کنار مردی که ده سال پیرتر شده بود ...پوزخند زدم

سنگ ریزه ای که توی دستم بود رو مشت کردم ....نشستم روی اسکله صدای دریا بهم آرامش میداد ...

نمی خواستم خیانت کنم به دختری که االن ...آخرین نگاهمو بهش انداختم این تموم دلخوشی من از زندگی بود ممکن بود شوهر داشته باشه کسی که از بچگی دوسش داشتم و دوسم داشت اما هیچ وقت به روی خودم نیاوردم

..یه نفس عمیق کشیدم و پرتش کردم توی آب

که دیدن کسی.ند شدم خواستم برگردم به عروسی ازاز سر جام بل ....فقط می تونم برات آرزوی خوشبختی کنم- . ..سالم کرد ...نه خودشه اومد سمتم ...چند بار چشمامو باز و بسته کردم ..جلوم وایساده بود خشکم زد

.بزرگ شدی بلد شدی سالم کنی-

.. -

....من از همون اولشم با ادب بودم-

..اخم کرد ...نگفتم با ادب گفتم بزرگ-

..چیحاال هر -

...اینجا چیکار میکنی- .

...داداش پوریا یه سفر کاری داشت منو و خاطره کوچولو هم همراش اومدیم-

..توی قلبم.اسم خاطره که می اومد جگرم آتیش میگرفت سرمو گرفتم پایین برق حلقه اش مثل یه تیر بود

...پس باالخره پرهام به آرزوش رسید- .

..کجا میدونیتو از - ..با تعجب نگام کرد

...نمیدونم شاید خیلی باهوشم-

االن کجاس؟ - ...شونشو انداخت باال

کی؟ -

...پرهام-

...پیش پسر گلش اسمش سامه-

چیه چرا اینجوری نگام میکنی؟ - ...نگاش کردم

Page 339: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

339

تو هنوز بچه ای چجور بچه آوردی؟ -

؟؟؟ ...کو .؟؟؟..من بچه آوردم- ....چشماش گرد شد

...به دور و برش نگاه کرد

....میگم هنوز بچه ای-

...من باید برگردم عروسی خداخافظ- ...دستمو فرو کردم تو جیبم

عروسی کی؟-

...جاسم-

....منم میام !واقعا؟-

خجالت بکش مادر شدی یه کم بزرگ شو؟ - ...برگشتم سمتش

...در شدم بزنمتچرا الکی تهمت میزنی من کجا ما-دوباره چشماش گرد شد؟

...مگه نگفتی اسم پسرت سامه- ....گنگ نگاش کردم

...زد زیر خنده

...آرزو .دیونه گفتم بچه ی پرهام اسمش سامه اسم زنش هم-

-یعنی باهاش ازدواج نکردی؟ -اینبار نوبت من بود تعجب کنم

....نوچ_

...نوچ-با یکی دیگه ازدواج کردی؟ -

..؟؟؟.چیه دستتپس این حلقه -

بینم در ضمن می خواستم ب ...اینو همینجوری دستم میکنم کسی دورم نپلکه ...چشمات هنوزم تیز بینه خوشم اومد- ...واکنش تو چیه که فهمیدم

..هنوزم بچه ای-

...دوست دارم- .

.....کتاب فروشی دیدمشمن فکر میکردم با روشنک ازدواج کردی تا چند روز پیش اتفاقی تو - ....سرمو تکون دادم

....تصمیم گرفتم تا آخر عمرم مجرد بمونم-

.....منم-

Page 340: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

340

...نگاش کردم

..چیه تو مجرد بمونی من نمونم- .

...پونه برو کنار دیرم شد- ..

.....وایسا کارت دارم-

چیه؟-....نگاش کردم

به خودت .از چهار سال دیدمت یه کم احساس به خرج بده تو که رمان خوندن بلدی بخون یه کم احساس.بعد- ...تزریق کن

...انتظار نداری بپرم بغلت کنم -

...نه خیلی بلدی ...لوس-

..پونه برو کنار مادرم نگران میشه_ ...نفسمو دادم بیرون

وقتی اومدی تو مراسم خودمو تو اتاق حبس کرده بودم حالم از همه اشون به من ....به خاطر خاطره جون متاسفم- .بعدش که فهمیدم خاطره جون چی شده تا چند روز تو بیمارستان ...هم میخورد همه اش داشتم گریه میکردم

خاطره جون فقط آبجی تو نبود منم ده سال باهاش زندگی کردم از آبجی خودم بیشتر دوسش ...بستری بودمفک نکن تو فقط ...تازه وقتی فهمیدم پدر جون هم فوت شدن اینقدر گریه کردم چشام شد این هوا ...اشتمد

خواهرت رو از .فقط پدرت و.تو ...دوسشون داشتی فکر نکن تو فقط عزیزاتو از دست دادی منم از دستشون دادمگرفته به خاطر ورشکستگیش داداش دست دادی ولی من مادرم االن تو تیمارستان بستریه پدرم افسردگی مزمن

حال منم خرابه ...از سکته اش دستش رو از دست داده مونده با یه زن گم و گور شده و یه بچه معلول.پوریام بعد تو تنها که مشکل نداری منم دارم ....مثل خودت

..چرا اینقدر اشک میریزی آخه ....اشکات رو پاک کن-

.می خوام بغلم کنی- .

..پونه- ...

....چیه خب عالم و آدم فهمیدن دوست دارم اال خود خرت- .

بی ادب تر شدی؟-

من دوسسسسسست دارم-

..اینبار جیغ زد ...بچه یواش زشته- ...

....نمی تونم با خواهر قاتل خواهرم ازدواج کنم ...نمیشه اینقدر جیغ و جوغ نکن-

...سینه ام.تو.ی مشت کوبید ....زیر گریه.زد

Page 341: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

341

ای عالم گناه برادر رو پای خواهر مینویسن؟؟؟کج-

....نمی تونم پونه اینو بفهم-

...رو به خاک خاطره قسمت میدم وایسا.تو- ....محل ندادم ...صدام زد ....زدمش کنار

رفته بود لبه ی اسکله ....برگشتم

دختر چیکار میخوای بکنی؟ - ..

..یادته که من شنا بلد نیستم-

..بازی رو بزار کنار بیا اینورپونه بچه - ..

..دوباره به خاک خاطره قسمت میدم اگه دوستم داری و میخوای باهام ازدواج کنی نجاتم بده - .

هر چی شنا ....سریع پریدم تو آب....موندم سر دوراهی ...دویدم سمتش اما دیر شد خودشو پرت کرد توی آب ..باورم نمیشد پیداش کردم بین جلبک ها گیر کرده بود ......م نگیرخدایا این یکی رو از ...میکردم پیداش نمیکردم

جداش کردم و شنا کنان خودمو رسوندم به ساحل خوابوندمش روی زمین و دستامو فشار دادم روی قفسه ی سینه ...اش

...خدایا تو فقط به هوشش بیار ...قول میدم خوشبختش کنم ...التماس میکنم ..خدایا-

....کمکش کردم بلند شد ....از دهنش و سرفه اش انگار جون دوباره گرفتم .با پریدن آب

....فردا ساعت چند-

....دوباره سرفه کرد

...نگاش کردم .....ساعت چند بریم محضر- .

.......دیونه ای به موال- ..

.........یک سال بعد

خسته و کوفته از سر کار اومدم جدیدا یه کار خوب توی یه شرکت به پستم خورده بود دنگ و فنگ زیاد داشت اما ....دست و صورتمو با آب حوض شستم خنک بود و دلنشین ....رسیدم دیگه شب میشدوقتی می ...پولش خوب بود

....از پله ها رفتم باال در زدم ...اخ که چقدر عاشق گلدونه ....به گلدون های دور حوض نگاه کردم

....مهین بانو صابخونه کسی خونه نیست-

ش نتونستم از دیدن قیاف ..مثل همیشه ی لبخند گشاد روی لبش ....یهو پونه بای لباس عجغ وجق جلوم سبز شد ..نخندم

این چیه کردی تنت شکل کوزت شدی؟ -

Page 342: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

342

...لبخند روی لبش ماسید

.ری اتفاقا لباسش هم خیلی قشنگهچیکار به دختر گلم دا-

..به مادرم سالم کردم .

...بار آخرت باشه عیب روی هنر عروسم میزاری ها-

....چشام گرد شد

هنر؟-

...بله رفتم کالس خیاطی اینم کار اولمه-

....خیلی حرفه ای بهت آموزش گونی دوزی میدن ....یادم باشه یه سر بزنم به این کالس خیاطی-

اصال حیف من که لباس به- ...لوچه اش رفت تو هم به مادرم نگاه کردم به زور خودشو کنترل کرده بود نخنده.ولب ..جلوی تو پوشیدم.این خوشکلی رو

...اون تاپ و شلوار آبیتو بپوش بیا ...آفرین دختر خوب حاال که فهمیدی برو لباستو عوض کن-

...ش داری گناه داره هی میزنی تو ذوقشمادر چیکار - ...با اخم رفت توی اتاقمون

دروغ که نمیگم این چیه یادش میدن-

...با تاپ و شلوار قرمز همینجور که شکلک برام در می آورد اومد نشست سر سفره

.واقعا ممنونم ..آفرین ببین این رنگ چقد بهت میاد خیلی زن حرف گوش کنی هستی-

...یزنمشامامان جون ببین داره مسخرم میکنه م- .

بزن مادر اختیارشو داری -

..یکی کوبوند تو بازوم

..نوش جونت- .

...حاال شام چی داریم ....ممنون از مهر و محبتتون-

..چی شد- ...پونه مثل فنر پرید تو آشپزخونه

خودمونیم ولی خیلی دوست داره از صبح که میری رضا رضا میکنه تا بیای ..رفته شام بیاره- .

...بعضی وقت ها چاره ندارم از دستش گوشی رو خاموش کنم ...بهم زنگ میزنه کل شرکت فهمیدن از بس -

...جفت گوشاتو دندون میگیرم ...جرات داری حتی به این فکرت هم فکر كنی-

Page 343: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

343

..ظرف غذا رو گذاشت وسط سفره

...یعنی من کشته مرده ی این همه مهر و محبتتم-

...مادرم خندید

.به غذایی که جلوم بود خیره شدم ...بخورین سرد میشهشامتونو -

یا جد سادات این چیه؟ - .

...بخورش خودم اختراع کردم چندتا دستور آشپزی رو قاطی کردم شد این-

...نگاش کردم

...میشه خودت اول امتحان کنی-

....بخور مادر من خوردم خوشمزه شده- .

...با اون سری کارم کشیده شد به بیمارستانخوب جلوی منم بخورین چی میشه مگه با-

بی ادب ...خودم میخورم_ ...اخم کرد

..قورتش داد.جوید بعد ....یه تیکه برداشت گذاشت تو دهنش

...بفرما دیدی نمردم- .

...نگاش کردم ...خودم که خوردم دیدم نه واقعا خوشمزه اس

..ترشی نخوری ی چیزی میشی-

...یه چیزی بودممن از همون اولش هم -

وسط غذا خوردن یه دفعه از سر سفره بلند شد

چی شد؟ - .

...چی شدی_ ...از سر جام بلند شدم ...از دستشویی اومد بیرون

...پونه مادر حالت خوبه-...مادرم هم اومد ....دوباره پرید تو دستشویی

..دلم داره پیچ میره-

..فکر کنم خبراییه-

چه خبری؟-

...!باید اون اتاق تکی رو بدیم رنگ کنن واسه اتاق بچه ..خندیدمادرم

Page 344: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

344

..قیافم دیدنی بود یه دفعه پونه انگار فهمید چی شده پرید تو بغلم ...هان-

....دختر خفه ام کردی-

ر بشهمن میزارم پس.تا صبح یه کله مخمو خورد که اتاقشو اینجوری میکنم اونجوری میکنم اگه دختر بشه اسمش رو ...تو بزار

از آزمایشگاه اومد بیرون اما با قیافه ی ....خالصه دم آزمایشگاه منتظرش شدم تا بیاد ی شاخه گل هم براش گرفتم ...درهم

...شونشو انداخت باال ...چی شد پونه-

...حامله نیستم فقط مسموم شده بودم -...پسش زد ...گلو گرفتم سمتش

؟؟؟...خب چرا پکری-

....هیچی _

مادرم هر چی گفت فدای سرت خودت سالم ...بهم محل نداد .هم رفتیم،خونه تا شب هر کاری کردم.سر به زیر باو چراغ خواب ر ...نصفه شب با صدای گریه اش بیدار شدم برش گردوندم سمت خودم ...باشی بازم هیچی به هیچی

...روشن کردم

.چرا گریه میکنی ...پونه-

... ..یکردفین فین م .

...من بچه میخوام-

..بغلش کردم

...عزیز من تو هنوز بچه ای بچه میخوای چیکار-

...من بچه میخوام به خاطر تو-

؟ .چی-..نگاش کردم

..که سرم هوو نیاری-

.؟؟؟..چرا چرت و پرت میگی پونه- ..صاف نشستم سر جام .

پوریا سرم هوو نمیاری؟دروغ میگم یعنی اگه من بچه نیارم مثل داداش -

حالت خوبه؟ تو منو با پوریا مقایسه میکنی؟ -

..خب همتون مردین-

Page 345: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

345

چشماش برق زد...فرهاد هم مرد بود نبود-

...وای یعنی اندازه ی فرهاد منو دوست داری ...یعنی تو میشی مثل فرهاد-

...اندازه ی فرهاد که نه-

...ادامه دادم حرفمو ...اخم کرد خودشو انداخت روی تخت

...از فرهاد بیشتر دوست دارم-

....چنان پرید تو بغلم که نزدیک بود از روی تخت بیفتم

...سرشو نوازش کردم ....محکم به خودش می فشردتم ...دیونه-

..خدا اینقدری بهم داده که فقط از پس توی وروجک بر بیام سر بگردونم با تیر سه شعله میزنه پس گلوم-

...ا خدا بزنه تو به یه زن دیگه نگاه کن خودم با این دستام چشماتو از حدقه در میارمچر - .

..پس فکر کردی صاف صاف وای میستم نگات میکنم- ...آب دهنمو قورت دادم

نگاهمو که دید خندید گونمو بوسید

دراز کشید ...شب بخیر عشقم-

...کجا منو بیدار کردی میخوای بخوابی-

..برش گردوندم ...بله خوابم میاد-

...راستی راستی چشممو از حدقه در میاری- .

....حاال هم بگیر بخواب فردا باید بری سر کار ...بله که در میارم پس فکر کردی چی-

قصه ی .....حسود لجباز اما فوق العاده دوست داشتنی ...خندم گرفت چقدر دوست داشتنش رو دوست داشتم ...قصه ی عشقی که دعا میکنم تهش ازش سر بلند بیرون بیایم ...ازه شروع شدهعشق ما ت

با تموم جنگ و جدل هایی که داشتیم عاشقانه زندگی رو شروع کردیم که با ایمان و توکل به خدا بتونیم زندگی پر از ....م استفاده میکنیمعشق و مهربونی و گذشت بسازیم و البته در این مسیر از تجربیاتی که به دست آوردیم ه

پونه با اومدنش به زندگی مرده ی ما زندگی بخشید شاید پوریا تنها کاری که ازش بر میومد رسوندن من و پونه به از خدا ...اما یادمون نره گاهی یه گناه میتونه تا چه اندازه روی زندگی بقیه تاثیر بزاره و اونو به گند بکشونه..هم بود

....سیر پر پیچ و خم همیشه همراهمون باشه و نزاره پا کج بزاریم میخوام توی این م

Page 346: قصه عشق – زهرا فاطمی - 98iia.com‚صه-عشق.pdf · یمطاف ارهز – قشع هصق romankade.com 3....دنبب وتشین رام رهز_ ؟یدموا اقآ

ROMANKADE.COM فاطمیزهرا –عشق قصه

346

..........پایان

میدونم آخرش تلخ شد بابت این تلخی عذر میخوام

از همه ی شما ب خاطر همراهی کردن این داستان ممنونم

roman -baraaanآیدی من در اینستا .زهرا فاطمى

....اهه ام باران میکنماین رمان رو تقدیم ب دختر هفت م

در پناه حق تعالی