آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 ·...

52
Copyright © 2018 Khameneh Multimedia All rights reserved. ﮔﻠﺪﻣﻦ اﻣﺎ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ﺎﯾﺸﻨﺎﻣﻪ زاﻧﮋادﯾﻦ زﯾﺴﺘﻢ ﻣﻦ ﮐﻪﮔﻮﻧﻪ آن

Transcript of آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 ·...

Page 1: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

Copyright ©

2018 Kham

eneh Multim

edia All rights reserved.

اما گلدمن ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

مبنمبمایشنامه

شربیربرین مربیربرزانژاد

آن گونه که من زیستم

Page 2: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

اما گلدمنآن گونه که من زیستم

مبنمبمایشنامه مستند

شربیربرین مربیربرزانژاد

آبان ١٣٩٧

�٢

Page 3: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

�٣

Page 4: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

مقدمه نویسنده

« من مبتمبمام عمرم پای آرمامبنمبم ایستادم و هرگز به خاطر رای دادگاه تغیربیربرش مبنمبمی دم. تصمیم مسشمسما هر چه که باشه، مبارزه باید ادامه پیدا کنه. ما چربیربزی نیستیم جز ذره هاىبیىبی در مبارزه ی ىببىبی وقفه ی انساىبنىبی به سوی

نوری که در تاریکی می تابه. آرمان رهاىبیىبی اقتصادی، سیاسی و معنوی نوع بشر.» ‐ اما گلدمن

اما گلدمن، آنارشیست، نظریه پرداز، سخنور و از مهم ترین اعضای جنبش آنارشیسىبتىبی ابتدای قرن ٢٠ در سال ١٨۶٩ در شهر کوونو در لیتواىبنىبی که در آن زمان جببجبخشی از روسیه بود در خانواده ی فقربیربر هبیهبهودی متولد شد. او از کودکی جممجمجبور به کار در کارگاه ها و کارخانه ها بود و مهھمهمواره مورد بدرفتاری پدر مستبدش قرار می گرفت. او با مبیمبمت تالش فراوان و علربیربرغم جممجمخالفت پدرش به جبتجبحصیل ادامه داد. در سال ١٨٨۵ با خواهر بزرگ ترش که قصد عزکن شدند و در این مدت با به آمریکا را داشت، مهھمهمراه شد. آهبنهبها در شهر روچسربتربر نزدیک خواهر دیگرشان ساگروه های سوسیالیست و آنارشیست آشناىبیىبی جممجمختصری پیدا کردند. او جبتجبحت تاثربیربر واقعه ی هی مارکت و جانباختگان به او کرد. ترک را روچسربتربر ناموفق ازدواج یک از پس ١٨٨٩ سال در و کرد پیدا عالقه آنارشربیربزم به آن نیویورک رفت تا به جممجمحافل آنارشیسىبتىبی بپیوندد و این آغاز راهی پرفراز و نشیب و پرافتخار برای این انقالىببىبی بزرگ بود. او در طول ٣۴ سال فعالیت ىببىبی وقفه در آمریکا در سرتاسر این کشور سخربنربراىبنىبی کرد، بارها دستگربیربر شد و به زندان رفت و بارها تیربتربر اصلی روزنامه ها بود. او در جریان اجرای قانون مهاجرىبتىبی که حضور آنارشیست های خارجی را در کشور ممممممنوع می کرد، بر مبنای سلب تابعیت مهھمهمسر سابقش که جداىبیىبی شان رمسسمسماً به ثبت نرسیده بود گوىبنىبی زندگی کرد که جبنجبخستنبینبن و مهم ترین آن اجبتجبحاد از آمریکا اخراج شد. در سال های تبعید در کشورهای گوناشوروی بود. او که به شوق خدمت به انقالب به آجبنجبجا شتافته بود، با دیدن سیاست های بلشویک ها در شوروی به گری درباره ی آن پرداخت. او در دوران جنگ داخلی اسپانیا کلی ناامید شد و پس از ترک آجبنجبجا به انتقاد و افشابه آجبنجبجا سفر کرد و توانست مدىبتىبی هرچند کوتاه در جامعه ای آنارشیسىبتىبی زندگی کند. اما گلدمن پس از یک عمر ک ترین زن فعالیت ىببىبی وقفه در سال ١٩۴٠ بر اثر سکته ی مغزی در کانادا درگذشت. او سال ها به عنوان خطرنا

آمریکا شناخته می شد. زىبنىبی که صراحت بیان و استواری عقیده اش حىبتىبی جبتجبحسنبینبن جممجمخالفانش را هم برمی انگیخت.

منبتنبن حاضر مهم ترین جببجبخش های زندگی اما گلدمن را در قالب فیلم ‐تئاتر مستند به تصویر می کشد، گرچه پرداخنبتنبن به مبتمبمام زندگی پرماجرای او در یک مقال مبنمبمی گنجد. در این منبتنبن تالش شده است که وقایع مهم تارجبیجبخی و شخصی زندگی اما گلدمن در پرتو نگاهی شخصی از دید اطرافیان و یا اشخاصی که در این وقایع دخیل بوده اند روایت شود. مبتمبمام گفتگوها و روایات مبتىبنىبی بر حقایق مستند است و تنها شیوه ی رواىبیىبی آن تغیربیربر کرده است. برای نگارش این منبتنبن از جممجمجموعه ی مقاالت ، زندگینامه و مکاتبات اما گلدمن در کنار دیگر متون مستند

هببهبهره گرفته شده است. شربیربرین مربیربرزانژاد

�٤

Page 5: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

شخصیت ها

✮Emma Glodman اما گلدمن✮

✮Helena Glodman هلنا گلدمن✮ خواهر اما گلدمن

✮Alexander Berkman (ساشا) الکساندر برکمن✮ نظریه پرداز، از فعاالن اصلی جنبش آنارشیسىبتىبی آغاز قرن بیستم

✮ Johann Most یوهان موست✮ سیاستمدار، روزنامه نگار و سخنور آنارشیست آمللملماىبنىبی‐آمریکاىبیىبی

✮Modest Fedya Stein مادست فدیا اشتاین✮ نقاش و هربنربرمند آنارشیست

✮Michael Schwab مایکل شواب✮ آنارشیست، از بازماندگان واقعه ی هی مارکت

✮Solotaroff سولوتاروف✮ پزشک و سخربنربران آنارشیست

✮Henry Clay Frick ربری کلی فریک✮هربن مدیر کارخاجبنجبجات فوالد کارنگی

✮Mary Isaak ک ✮مری آیزا آنارشیست، از گردانندگان نشریه ی آنارشیسىبتىبی فری سوسایىبتىبی

✮Oakey Hall اوکی هال✮ وکیل و شهردار سابق نیویورک

✮Leon Czolgosz لئون شولگوز ✮ ضارب مک کینلی رئیس مججمجمهور آمریکا

✮Edward Brady (اد) ادوارد بریدی✮ آنارشیست

✮Peter Kropotkin نبن✮پیربتربر کروپوتکنبی فیلسوف و نظریه پرداز آنارکو کمونربیربزم

�٥

Page 6: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

✮Benjamin Reitman نبن رایتمن✮بنجامنبی پزشک آنارشیست، مدیر برنامه های اما گلدمن

✮Margaret Sanger مارگارت سنگر✮ فعال حقوق زنان و از پیشگامان کنربتربرل موالید

✮Jacob Kershner ربر✮جیکوب کرشربنمهھمهمسر سابق اما گلدمن

✮Stella Ballantine استال بلنتاین✮ آنارشیست، خواهرزاده ی اما گلدمن

✮J. Edgar Hoover جی . ادگار هوور✮ بنیان گذار پلیس فدرال آمریکا ـ اف.ىببىبی.آی

✮Valentina والنتینا✮ آنارشیست روس فراری از جوخه ی اعدام

✮Maxim Gorky کسیم گورکی ✮ما نویسنده، پایه گذار سبک رئالیسم سوسیالیسىبتىبی در ادبیات

✮Anatoly Vasilyevich Lunacharsky حتچ لوناچارسکی✮آناتوىللىلی واسیلیوحتی کمیسر خلق برای آموزش ١٩٢٩ -١٩١٧در اجبتجبحاد مججمجماهربیربر شوروی، مبنمبمایشنامه نویس، منتقد و روزنامه نگار

✮Vladimir Ilich Lenin نبن✮والدمبیمبمربیربر ایاحتیحتج لننبی رئیس دولت اجبتجبحاد مججمجماهربیربر شوروی ١٩١٧- ١٩٢۴

✮Clara Zetkin نبن✮ کالرا زتکنبی تئوریسن مارکسیست و مدافع حقوق زنان

✮Stepan Maximovich Petrichenko جبچنکوکسیمووحتیحتچ پربتربرجبی ✮استپان ما آنارکوسندیکالیست روس، رهرببربر کمیته ی انقالىببىبی قیام کرونشتات

✮ Peggy Guggenheim مبم ✮پگی گوگنهامبی سوسیالیست، کلکسیونر هربنربری

✮Lucía Sánchez Saornil جبچز سائورنیل ✮لوسیا ساجبن شاعر، آنارشیست، از بنیان گذاران سازمان زن آزاد در اسپانیا

�٦

Page 7: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

موسیقی« آرامگاه من» از موریس روزنفلد جبپجبخش می شود. اما روی صحنه است و مهھمهمراه با آهنگ در حال جبپجبخش زمزمه می کند(به زبان ییدیش):

جاىبیىبی که گل ها سرببربز هستند به دنبال من نگرد.

مرا آجبنجبجا جبنجبخواهی یافت، جممجمحبوب من.

جاىبیىبی که جان ها پای دستگاه می پژمرند،

آجبنجبجا آرامگاه من است.

جاىبیىبی که پرندگان آواز سر می دهند به دنبال من نگرد.

مرا آجبنجبجا جبنجبخواهی یافت، جممجمحبوب من.

جاىبیىبی که زجبنجبجربیربرها طننبینبن می اندازند،

آجبنجبجا آرامگاه من است.

آجبنجبجا که چشمه ها می جوشند به دنبال من نگرد.

مرا آجبنجبجا جبنجبخواهی یافت، جممجمحبوب من.

آجبنجبجا که اشک ها جاری می شوند و دندان ها بر هم ساییده می شوند،

آجبنجبجا آرامگاه من است.

گر تو با عشقی حقیقی مرا دوست می داری، و ا

پس به سوی من بیا، جممجمحبوب خوب من،

و قلب اندوهگینم را شاد کن

و آرامگاه مرا دلنشنبینبن کن.

روی پرده ی انتهای صحنه تصاویر مستندی از اما گلدمن جبپجبخش می شود.

�٧

Page 8: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

جببجبخش اول

اما گلدمن: آنارشیست

اما گلدمن روی صحنه زیر نور اسپات ایستاده است. در ابتدا به نظر سردرگم می رسد. به مبتمبماشاچیان نگاه می کند. به سرعت بر خود مسلط می شود و رو به مبتمبماشاچیان شروع به سخربنربراىبنىبی می کند.

ک درباره ی آنارشربیربزم در اوج نگه گاه رو دامبئمبماً با داستان های ترسنا اما گلدمن: احساسات فرد ناآکی علیه این فلسفه و مدافعانش اباىبیىبی ندارن. بنابراین آنارشربیربزم برای می دارن. از هیچ کار وحشتناکساىبنىبی که متفکر نیسنبتنبن، مهھمهمون کاریه که آدم بد داستان ها با جببجبچه می کنه ‐ هیوالی سیاهی که کمر به

بلعیدن مهھمهمه چربیربز بسته؛ جممجمخلص کالم، نابودی و خشونت.

نابودی و خشونت! چطور قراره فرد عادی بدونه که خشونت آمربیربزترین عنصر اجتماع جهله؛ که قدرت نابودی اش مهھمهمون چربیربزیه که آنارشربیربزم باهاش می جنگه؟ اون مبنمبمی دونه که آنارشربیربزم که ریشه هاش به نوعی جببجبخشی از نربیربروهای طبیعته، بافت سامللملم رو نابود مبنمبمی کنه، بلکه زائده های انگل واری رو نابود ک می کنه که بتونه ک رو از علف و گیاه هرز پا می کنه که از نربیربروی حیات اجتماع تغذیه می کنبننبن. خا

مبثمبمره ای سامللملم به بار بیاره.

آنارشربیربزم فلسفه ی نظم اجتماعی جدیده، بر مبنای آزادی جممجمحدود نشده توسط قواننبینبن انساىبنىبی؛ این تئوریه که مبتمبمام اشکال دولت بر مبنای خشونت قرار دارن و بنابراین نادرست، آسیب زا و غربیربرضروری هسنبتنبن. توی این جهان آنارشیسىبتىبی روحیه ی مهھمهمکاری آزاد جایگزین دولت می شه؛ از هر کس در حد

توانش، به هر کس در حد نیازش.

صحنه تاریک می شود. فیلم جبپجبخش می شود. شخصیت های مبنمبمایش درباره ی اما صحبت می کنند. پشت سرشان تصاویر واقعی از آهبنهبها و نربیربز تصاویری از آن دوران جبپجبخش می شود.

یوهان موست: وقىبتىبی گزارش اولنبینبن سخربنربراىبنىبی اش به دستم رسید، خیلی تعجب کردم. گفته بودن که خیلی مسلط صحبت کرده و جممجمخاطباش رو جذب کرده بود. اما چربیربزی که من رو متعجب کرد این

�٨

Page 9: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

نبود. ما هفته ها با هم روی منبتنبن سخربنربراىبنىبی هاش کار کرده بودمبیمبم. قرار بود که درباره ی جنبش هشت ساعت کار روزانه صحبت کنه و در عوض درباره ی آنارشربیربزم صحبت کرده بود.

الکساندر برکمن: وقىبتىبی اما از اولنبینبن تور سخربنربرانیش برگشت، تعریف کرد توی روچسربتربر وقىبتىبی روبروی بود. داده اجبنجبجام البداهه ىففىفی رو سخربنربراىبنىبی مبتمبمام و بود رفته یادش از موضوع بود، ایستاده مججمجمعیت می گفت تو یک حللحلحظه مبتمبمام سه سال زندگیش تو روچسربتربر، سخىبتىبی ها و جبتجبحقربیربر هاىبیىبی که دیده بود، جنایت هی مارکت، مهھمهمه جلوی چشمش اومده بود و تنها چربیربزی که می تونست ازش حرف بزنه، بزرگ ترین

ایده آل زندگیش بود: آنارشربیربزم.

ىببىبی نداشتیم. پدرم مهھمهمیشه عصباىبنىبی بود و روحیه سرکش اما هلنا گلدمن: ما هیچ وقت وضع ماىللىلی خوىببىبی نداشته باشن. مادرم هم چندان مجحمجمایىبتىبی مبنمبمی کرد. قرار هم باعث شده بود هیچ وقت رابطه ی خوبود من برم آمریکا پیش خواهرمون لنا. اما هم تصمیم گرفت با من بیاد. وىللىلی پدرم طبق معمول تو رو خودش که کرد هبتهبهدید اما دم. می خودم هم رو سفرش پول که گفتم من کرد. جممجمخالفت رودخونه ی نیوا غرق می کنه. پدرم باالخره راضی شد. من و اما راهی هامبورگ شدمبیمبم تا از اوجبنجبجا مبیمبم. لنا توی جممجمحله هبیهبهودی ها زندگی می کرد. چربیربزی نگذشت که دیدمبیمبم سوار کشىبتىبی بشیم و به آمریکا برزندگی اوجبنجبجا هم فرق چنداىبنىبی با روسیه نداره، جز اینکه هبیهبهودی ها رو کشتار مبنمبمی کردن. فقر مهھمهمون فقر

بود و اثرش روی روحیه ی حساس اما برای مهھمهمیشه باىفقىفی موند.

تواناىبیىبی که دونستم می نبود. بد بار اولنبینبن برای کنم. پوشی چشم گرفتم تصمیم موست: یوهان زیادی داره و هببهبهش گفته بودم که می خوام ازش یک سخربنربران بزرگ بسازم، تا وقىبتىبی که من دیگه نیستم، جای من رو بگربیربره. کنجکاو بود و تشنه ی دونسنبتنبن. این رو از مهھمهمون اولنبینبن بار که تو دفربتربر فراهبیهبهایت دیدمش فهمیدم. توی شلوغی دفربتربر روزنامه بنبینبن اون مهھمهمه آدم، تنها چربیربزی که توجهش رو

جلب کرده بود، کتاب های توی کتاجببجبخونه بود.

هلنا گلدمن: توی سنت پربتربرزبورگ، من با یه عده دانشجو دوست بودم و کتاب هاىبیىبی رو که ازشون می گرفتم می دادم به اما تا جببجبخونه. خیلی از این کتاب ها ممممممنوعه بودن.

�٩

Page 10: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

من و اما از وجود گروه آمللملماىبنىبی سوسیالیسىبتىبی توی روچسربتربر باخرببربر شده بودمبیمبم که یکشنبه ها توی سالن ژرمانیا جلسه برگزار می کردن. توی جلسات شون شرکت می کردمبیمبم، من گاهی و اما مهھمهمیشه. برای اما ىببىبی بود از زندگی ماللت بارش توی روچسربتربر. اما به تازگی روزنامه ی فراهبیهبهایت رو پیدا گریزگاه خوکرده بود و مرتب می خوند. اولنبینبن باری بود که می دیدمبیمبم روزنامه ای چننبینبن حللحلحن متفاوىبتىبی داره و در

واقع از آنارشیست ها می نویسه. این درست مهھمهمزمان بود با ماجرای هی مارکت.

مایکل شواب: سال ١٨٨۶ کارگرای آمریکا دست به اعتصاب سراسری زدن برای هشت ساعت کار گو بود. جدال بنبینبن کارگرا و کارفرماها باال گرفته بود. پلیس به یکی روزانه. مرکز این فعالیت ها شیکاگو که در اعتصاب بودند مجحمجمله کرد و چندین نفر از جلسات کارگرای مک کورمیک هاروِسربتربر شیکاگو کشته و زمجخمجمی شدند. در اعربتربراض به این مجحمجمله، فراخوان گردمهھمهماىبیىبی تو میدون هی مارکت شیکاگوست اسپایز و چند نفر دیگه در نظم و آرامش سخربنربراىبنىبی کردن. حىبتىبی برای چهارم می داده شد. آگو هم اوجبنجبجا بود و بعد از اینکه مطمنبئنبن شده بود که اوضاع آرومه اوجبنجبجا رو ترک خود شهردار شیکاکرده بود و موضوع رو به رئیس پلیس اون منطقه هم خرببربر داده بود. آخرین سخربنربراىبنىبی رو به پایان بود و مردم هم به خاطر بارون کم کم داشنبتنبن میدون رو ترک می کردن که نربیربروهای پلیس ظاهر گهان وسط مججمجمعیت مببمبمىببىبی منفجر شد و چند پلیس و شدن و شروع کردن به ضرب وشتم مردم. ناچند شهروند عادی کشته شدن. هرگز مشخص نشد که کار چه کسی بوده، البته مقامات هم تالش چنداىبنىبی برای کشف این موضوع نکردن. بالفاصله دستور بازداشت سخربنربران های جبتجبجمع هی مارکت و گو و مبتمبمام آنارشیست های دیگه صادر شد. مطبوعات شروع به جنجال کردن و بورژوازی شیکاکی گفته می شد کشور خواستار اعدام «جنایتکاران» هی مارکت شدن. چنان داستان های وحشتناکمه ی ما نیست، بلکه کمه ی منصفانه عمالً غربیربرممممممکن بود. دادستان گفته بود که این فقط جممجمحا که جممجمحاکمه ی خود آنارشربیربزمه. در هبنهبهایت مهھمهمه ی ما به جرمی که مرتکب نشده بودمبیمبم، جممجمحکوم به جممجمجازات جممجمحاشدمبیمبم. پنج نفر به اعدام، دو نفر حبس ابد و یک نفر پانزده سال حبس. حکم حبس ابد من بعد از

چند سال مشمول عفو شد.

صحنه روشن می شود. اما زیر نور اسپات رو به مبتمبماشاچیان صحبت می کند.

اما گلدمن: احساسی روشن داشتم که چربیربزی جدید و خارق العاده در جامبنمبم زاده شده بود. ایده آىللىلی بزرگ، باوری سوزان، عزمی برای اینکه خودم رو وقف یاد رفقای جانباخته ام کنم، که هدف اوهبنهبها

گاه کنم. رو از آن خود کنم، که جهان رو از زندگی زیبا و مرگ قهرمانانه شون آ

�١٠

Page 11: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

گو اما رو برای مهھمهمیشه تغیربیربر داده بود. از شوهرش جدا شد و مدىبتىبی به هلنا گلدمن: حادثه شیکانیوهیون رفت تا کار کنه. اما مدىبتىبی بعد برگشت. با برگشنبتنبن اما به روچسربتربر زندگی براش سخت تر شده بود. شاید برای این بود که دوباره با کرشربنربر ازدواج کرد. دور از چشم اون رفت دوره ی خیاطی و بود سرش توی نیویورک به رفنبتنبن رویای مدت این مبتمبمام کنه. کار کارگاه از خارج بتونه تا دید می دونستم عملیش می کنه. پول زیادی نداشتم که بتومبنمبم کمکش کنم، اما به اندازه ی بلیتش جور گوست ١٨٨٩ بود که کرشربنربر، خونواده و روچسربتربر رو برای مهھمهمیشه پشت سر کردم و هببهبهش دادم. آ

گذاشت و به نیویورک رفت.

سولوتاروف: اما رو اولنبینبن بار وقىبتىبی دیدم که رفته بودم نیوهیون برای سخربنربراىبنىبی. اوجبنجبجا با عده ای از آمد و رفت بودن کرده دعوت سخربنربراىبنىبی برای رو من که آنارشیست و سوسیالیست دانشجوهای داشت. آدرسم رو هببهبهش داده بودم. یک روز خسته و گرمازده پشت در خونه ام ظاهر شد. توی کس که پاتوق آنارشیست ها نیویورک کمکش کردم که جاىبیىبی برای موندن پیدا کنه. بردمش کافه سابود، تا با بقیه ی رفقا هم آشنا بشه. یادمه تو شلوغی کافه هبیهبهو صدای زجممجمخىبتىبی بلند شد که: یه استیک

خیلی بزرگ با یه لیوان بزرگ قهوه! اما بالفاصله گفت: این شکمو دیگه کیه؟

مادست فدیا اشتاین: برکمن بود. تازه دستمزد گرفته بود، وگرنه تو اون کافه معموالً کسی مبنمبمی تونست از این وحللحلخرجی ها بکنه. اون شب موست سخربنربراىبنىبی داشت و اما هیجان زده بود از اینکه اولنبینبن روزش توی نیویورک می تونه سخربنربراىبنىبی موست رو بشنوه. چربیربزی نگذشت که اما کار پیدا کرد و بعدازظهرها هم تو دفربتربر فراهبیهبهایت با موست کار می کرد. گاهی عصرها با ساشا بربیربرون می رفت و ساشا شهر رو هببهبهش و بودن اومده روسیه توی کوونو شهر از دو هر داشنبتنبن. هم با زیادی کات اشربتربرا داد. می نشون زندگی سخىبتىبی رو پشت سر گذاشته بودن. بعد از مدىبتىبی با رفقامون ساشا و هلن مینکنبینبن چهارتاىبیىبی یه

آپارمبتمبمان گرفتیم و زندگی کلکتیومون رو شروع کردمبیمبم.

پیدا هم رو مطالعه وقت مهھمهمیشه و کرد می کار کارگاه تو کرد، می خیاطی اما برکمن: الکساندر ىبیىبی از آشربپربزی و خونه داری نرببربرده می کرد. کارهای خونه هم گردن اما بود چون هیچ کدوم از ما بوبودمبیمبم. بعضی شب ها با موست به اپرا یا رستوران می رفت، من اصالً دل خوشی نداشتم که موست

�١١

Page 12: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

این طور وحللحلخرجی کنه وقىبتىبی جنبش به ذره ذره ی این پول نیاز داره. مهھمهمنبینبن باعث اختالف نظر من با اما و بقیه رفقا می شد. باالخره اما منو متقاعد کرد، گفت: من تو انقالىببىبی که نشه توش رقصید شرکت مبنمبمی کنم! فکر کردم که من می تومبنمبم مبتمبمام زندگی خودمو پای جنبش بگذارم، اما حق ندارم کسی اولنبینبن برای خواست می که روزی کنم. جممجمحروم ازش هاست، زیباىبیىبی این ی شیفته اینقدر که رو سخربنربرانیش از نیویورک بره، با چند نفر از رفقا رفتیم ایستگاه راه آهن بدرقه اش، و من براش یه شاخه

رز آمریکاىبیىبی بردم.

ىببىبی یوهان موست: مطمنبئنبن بودم که اما می تونه جای من رو بگربیربره. از کار ش راضی بودم و آینده ی خوبراش توی این راه می دیدم. وىللىلی بعد از اینکه برگشت به نیویورک، جممجمجادله ای بنبینبن مون پیش اومد. گفت که مبنمبمی خواد چشم بسته پربیربروی کنه. مبنمبمی خواد صرفاً به چشم یک زن هببهبهش نگاه بشه. می خواد اما برای وىللىلی برخوردمبیمبم تر جدی اختالفات به بارها بعدها باشه. داشته رو خودش های دیدگاه که اختالفاىبتىبی مبتمبمام علربیربرغم کردن، می دستگربیربر رو من که بار هر نبود. شخصی مسئله وقت هیچ داشتیم، از هیچ تالشی برای کمک به من دریغ مبنمبمی کرد. اون زمان ازش عصباىبنىبی شده بودم، وىللىلی

می دونستم که راه خودش رو پیدا کرده. هیچ کس مبنمبمی تونست آنارشربیربزم رو برای اما تعریف کنه.

�١٢

Page 13: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

جببجبخش دوم

اما گلدمن: مبارز

اما با هیجان و پرقدرت روی صحنه رو به مبتمبماشاچیان سخربنربراىبنىبی می کند.

ک بود و از خطراتش که اونو هبتهبهدید گاه از نربیربروهای طبیعی، از فرارسیدنش بیمنا انسان جبنجبخستنبینبن، ناآمی کرد پنهان می شد. به تدرحتیحتج که درک پدیده های طبیعی رو یاد گرفت، فهمید که گرچه ممممممکنه زندگی رو نابود کنبننبن و خسارات بزرگ به بار بیارن، اما آسایش هم به مهھمهمراه دارن. نربیربروهای انباشته شده در زندگی اجتماعی و اقتصادی ما که در عملِ خشونت آمربیربز سیاسی به اوج می رسن، شبیه

وحشت های جوّی هسنبتنبن که به شکل طوفان و رعدوبرق بروز پیدا می کنبننبن.

برای درک کامل حقیقت این دیدگاه، باید ىببىبی شرمیِ نادرسىبتىبی های اجتماعی ما به شدت احساس بشه؛ مبتمبمام وجود فرد باید با درد، اندوه و رحتنحتج میلیون ها انساىبنىبی که هرروزه وادار می شن جبتجبحمل کنبننبن به تپش دربیاد. البته، ما مبنمبمی تونیم کمربتربرین درکی داشته باشیم از خشمی که در روح انسان انباشته می شه، از سوزش، از شور خروشاىبنىبی که طوفان رو گریزناپذیر می کنه، مگر اینکه خودمون جببجبخشی از انسانیت

بشیم.

آمربیربز خشونت اعربتربراض ما اقتصادی و اجتماعی های نابرابری به نسبت که فردی به گاه ناآ ی توده می کنه، به چشم جانوری وحشی و هیوالىبیىبی سنگدل و درنده خو نگاه می کنه که لذتش در نابودی زندگی و مجحمجمام کردن در خونه؛ یا در هببهبهربتربرین حالت به چشم یه دیوانه ی ىببىبی مسئولیت. با این حال این فرسنگ ها دور از حقیقته. حقیقت اینه که کساىبنىبی که خصوصیات و شخصیت این افراد رو مطالعه کرده اند، که از نزدیک باهاشون ارتباط داشته اند، توافق دارن که حساسیت باالی اوهبنهبها به نادرسىبتىبی و ىببىبی عدالىبتىبی اطراف شونه که اونا رو وادار به پرداخت هببهبهای جرامبئمبم اجتماعی ما می کنه. مشهورترین نویسندگان و شعرا که به جببجبحث درباره ی روانشناسی جممجمجرمان سیاسی پرداخته اند، بیشربتربرین احربتربرام رو به اونا نشون داده اند. کسی می تونه فرض کنه که این افراد خشونت رو توصیه کرده اند یا حىبتىبی این اعمال رو تایید کرده اند؟ قطعاً نه. رویکرد اوهبنهبها رویکرد پژوهشگر اجتماعی بوده، رویکرد فردی

که می دونه در پس هر عمل خشونت آمربیربزی علىبتىبی حیاتیه.

�١٣

Page 14: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

گربیربر سرمایه و دولت، اقدامات خشونت آمربیربز سیاسی چربیربزی جز قطره ای در در مقایسه با خشونت فرابنبینبن تعارض که اینه بر گواه ترین قوی کنبننبن، می مقاومت کمی تعداد چننبینبن اینکه نیسنبتنبن. اقیانوس

که. روح شون و نابرابری های جبتجبحمل ناپذیر اجتماعی تا چه حد وحشتنا

مثل سیم ساز چننبینبن ىببىبی رمجحمجمانه، سخت و غربیربرانساىبنىبی کشیده شده اند و برای زندگی شون ناله می کنبننبن و کوک چربیربزی جز صدای ناهنجار اشک می ریزن. در حللحلحظه ی درماندگی سیم پاره می شه. گوش های ناجبتجبحقق کنبننبن؛ می درک اونو هارموىبنىبی کنبننبن، می حس رو اندوهبار فریاد که اوهبنهبهاىبیىبی اما شنوه. مبنمبمی

گریزناپذیرترین حللحلحظه ی طبیعت انساىبنىبی رو در اون می شنون.

روانشناسی خشونت سیاسی هم مهھمهمنبینبن طوره.

صحنه تاریک می شود. فیلم جبپجبخش می شود.

مادست فدیا اشتاین: موضع اما درباره ی خشونت سیاسی مهھمهمیشه مشخص بود و هیچ وقت از این گر می خوان از شر کسی که اقدام به قتل سیاسی می کنه خالص بشن، موضع پاینبینبن نیومد. می گفت اباید شرایطی رو که به وجود آورنده ی اونه از بنبینبن برببربرن. این موضوع رو در عمل هم ثابت کرد و

هببهبهای نسبتاً سنگیىبنىبی رو هم به خاطرش پرداخت.

هربنربری کلی فریک: سال ١٨٩٢ اندرو کارنگی مدیریت کارخاجبنجبجات فوالدش رو به من سربپربرد و خودش به اسکاتلند برگشت. باید اوضاع رو سروسامون می دادم. این جور کارها رو هم با لطافت مبنمبمی شه گه کارگرها رو ول کىبنىبی کارخونه رو هم صاحب می شن. اول هشت ساعت کار، بعد اجبنجبجام داد. امرخصی و تعطیالت، بعد حقوق بیکاری، البد بعدش حقوق بازنشستگی هم می خوان. اینطوری که مبنمبمی شه چرخ کارخونه رو گردوند. اعالم کردم که دیگه هیچ توافقی با اجبتجبحادیه در کار جبنجبخواهد بود. کارخونه فعالً تعطیله و مهھمهمه اخراجن. از این به بعد شرایط کار از طرف ما اعالم می شه و با

کارگرها تک تک طرف می شیم. هیچ سندیکاىبیىبی رو هم به رمسسمسمیت مبنمبمی شناسیم.

�١٤

Page 15: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

مادست فدیا اشتاین: فریک عمالً اعالم جنگ کرده بود. درگربیربری توی هومستد بنبینبن کارخونه فوالد کارنگی و اجبتجبحادیه ی ائتالف کارگران آهن و فوالد باال گرفته بود. این اجبتجبحادیه یکی از بزرگربتربرین و به فریک تصمیمات بود. ایستاده فریک جلوی تنه یک و بود آمریکا کارگری های بدنه بانفوذترین قدری خودسرانه بود که صدای مطبوعات هم دراومده بود. ما باید وارد عمل می شدمبیمبم. تصمیم کشتار خرببربر که نگذشت چربیربزی مبیمبم. برببربر هومستد به و کنیم چاپ و بنویسیم مانیفست یه گرفتیم

اعتصاب کننده ها رسید.

الکساندر برکمن: نیمه شب نربیربروهای آژانس پینکرتون برای شکسنبتنبن اعتصاب با قایق از رودخونه به مسسمسمت کارخونه اومدن. کارگرا که از این موضوع باخرببربر شدن، لب ساحل رودخونه صف کشیدن تا به شروع هشدار بدون پینکرتون نربیربروهای شد، نزدیک قایق وقىبتىبی بگربیربرن. رو عبورشون جلوی تربیربراندازی کردن. تعداد زیادی کشته و زمجخمجمی شدن، از مججمجمله یه پسرجببجبچه. دیگه کار از مانیفست دادن گذشته بود. فریک باید تقاص این جنایتش رو پس می داد. باید انتقام کارگرها رو از فریک و مثل نبود، ازش برگشىبتىبی عمل. در گاندا پروپا سیاسی، ترور گرفتیم. می سیستم این مبتمبمام از خودکشی بود. وىللىلی می تونست به دنیا نشون بده که امثال فریک آسیب ناپذیر نیسنبتنبن. صداش مهھمهمه جا

می پیچید و توجه دنیا رو به جنایات شون جلب می کرد.

مادست فدیا اشتاین: ساشا شب ها تو زیرزمنبینبن آپارمبتمبمان اجاره ای مون از روی دفربتربرچه ی راهنماىبیىبی که موست نوشته بود روی ساخنبتنبن مببمبمب کار می کرد. تو یه ساحل دورافتاده امتحانش کرد اما مببمبمب عمل نکرد. پول زیادی خرج مواد اولیه کرده بودمبیمبم و مبنمبمی تونستیم بیشربتربر از این صرف آزمون و خطا کنیم. یک دست کت شلوار و یک هفت تربیربر خرید و راهی دفربتربر فریک توی پیربتربزبورگ شد. من و اما مبیمبم، اما پوىللىلی که داشتیم فقط کفاف یک نفر رو می داد. ساشا اما رو متقاعد می خواستیم مهھمهمراهش برکرد که باید کسی باشه که قتل فریک رو به عنوان یه عمل سیاسی توضیح بده تا طبق معمول مطبوعات با انگ دیوانگی و داستان های عجیب وغریب توجیهش نکنبننبن. درست می گفت. اما هببهبهربتربرین

گزینه برای این کار بود.

هربنربری کلی فریک: مهھمهمه چربیربز خیلی سریع اتفاق افتاد. در دفربتربرم باز شد و یه جوون غریبه اومد تو و با هفت تربیربرش به من شلیک کرد. من به زمنبینبن افتادم. بعد چاقوش رو درآورد و شروع کرد به زدن. دو نفر از کارگراىبیىبی که اوجبنجبجا مشغول کار بودن از راه رسیدن و سعی کردن بگربیربرنش. مهھمهمون موقع پلیس هم رسید و می خواست هببهبهش شلیک کنه. نگذاشتم. می خواستم زنده مببمبمونه و سزای کارش رو ببینه. گفتم: من فکر مبنمبمی کنم مببمبمربیربرم. اما چه مببمبمربیربرم و چه زنده مببمبمومبنمبم، کارخونه مهھمهمنبینبن سیاست رو

ادامه می ده و پربیربروز هم می شه!

�١٥

Page 16: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

کمه مادست فدیا اشتاین: پلیس نتونست ارتباط اما رو با اقدام ساشا ثابت کنه و ساشا به تنهاىبیىبی جممجمحاشد. جبنجبخواست که وکیل داشته باشه. دادگاه غربیربرعلىبنىبی که عمالً صوری بود و تارجبیجبخش هم به هیچ کس حىبتىبی خود ساشا اعالم نشده بود، حکم بیست و دو سال حبس رو صادر کرد. با وجود اینکه پیش احساس کارگرا نشد. ساشا اقدام از مجحمجمایىبتىبی چندان اما بود، فریک علیه عمومی افکار اون از می کردن که این کار موقعیت شون رو تضعیف کرده. حىبتىبی موست هم که خودش طرفدار خشونت گاندای عملی بود، بر ضد ساشا صحبت کرد. وىللىلی اما یک تنه سر حرفش ایستاد و از سیاسی و پروپا

ساشا دفاع کرد.

اما بر روی صحنه زیر نور اسپات صحبت می کند.

اما گلدمن: چه کسی او را نگاه می کند هنگامی که می خواهد بگرید

و وقىبتىبی که می خواهد دعا کند،

چه کسی او را می پاید، مبادا که او

طعمه ی زندان را از آن برباید.

مهھمهمچنان که می نویسم، افکارم به سوی مردی جوان با چهره ای دخربتربرانه می رود که در آستانه ی مرگ است و زیر نظر چشماىبنىبی ىببىبی رحم، سلولش را می پیماید.

قلب من عمیقاً با او مهھمهمدل است، مهھمهمچنان که با مبتمبمام قربانیان سرکوب و رحتنحتج، با جانباختگان گذشته و آینده است که می مربیربرند، پیشگامان زندگی هببهبهربتربر و شریف تر.

کم بر جهان اند. تقصربیربر چننبینبن اعماىللىلی به گردن کساىبنىبی است که مسئول ىببىبی عدالىبتىبی و سبعیت حا

صحنه تاریک می شود. فیلم جبپجبخش می شود.

ک: سال ١٩٠١در مبنمبمایشگاه پان امریکن توی بافالو جووىبنىبی به اسم لئون شولگوز به ویلیام مری آیزاهیچ ما وىللىلی آنارشیسته که بودن نوشته ها روزنامه کرد. تربیربراندازی آمریکا مججمجمهور رئیس کینلی مک کدوم امسسمسمش رو نشنیده بودمبیمبم. اما تازه از بافالو برگشته بود و خوشحال بودمبیمبم که زمان تربیربراندازی

�١٦

Page 17: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

اوجبنجبجا نبوده. وىللىلی می دونستیم که هر جا امسسمسمی از آنارشربیربزم بیاد، پای اما رو وسط می کشن. وقىبتىبی عکس ضارب مک کینلی رو توی روزنامه دیدمبیمبم اما گفت:«چطور ممممممکنه؟ این که نیمانه!»

لئون شولگوز: بعد از سخربنربراىبنىبی اما گلدمن توی کلیولند درباره ی آنارشربیربزم، ازش پرسیدم که چه کتاىببىبی رو توصیه می کنه جببجبخومبنمبم. چند کتاب رو هببهبهم معرىففىفی کرد و گفت امیدوارم چربیربزی رو که می خوای که حاال و بودم شده خسته کلیولند عمل ىببىبی های سوسیالیست از کىبنىبی. پیدا ها کتاب این توی صحبت های گلدمن رو شنیده بودم می خواستم بیشربتربر با آنارشیست ها آشنا بشم. با اسم مستعار نیمان به سراغش رفتم. عازم سفر بود و سرسری من رو به یکی از رفقای آنارشیست حواله کرد. رفقای از نه و ها کتاب توی نه رو خواستم می که چربیربزی اما نشد، دستگربیربرم چربیربزی هم اونا از

آنارشیست، بلکه تو حرف های گلدمن پیدا کرده بودم.

ک: نیمان جوون عجیىببىبی بود و کنجکاوی و پرس وجوی شک برانگربیربزش باعث شد تصور مری آیزاکنیم که جاسوس و نفوذیه. سریع اطالعیه ای تو روزنامه ی فری سوسایىبتىبی چاپ کردمبیمبم و به مبتمبمام آنارشیست ها هشدار دادمبیمبم که مراقب فردی با این مشخصات باشن. اما وقىبتىبی متوجه شد، اعربتربراض کرد و ما هم یادداشىبتىبی چاپ کردمبیمبم که اشتباهی رخ داده. احتماالً نیمان یادداشت دوم رو ندیده

بود و رفته بود تا ثابت کنه که جاسوس نیست.

مادست فدیا اشتاین: با مرگ مک کینلی شولگوز هم به اعدام جممجمحکوم شد. قلب اما برای پسرک اون روی تونست می اینکه تصور ساشا بود. ماجرای شباهت با خاطر حدی به تا شاید تپید. می کنش آنارشیست ها و حىبتىبی صندىللىلی الکربتربریکی ساشا باشه براش تکان دهنده بود. اما بدتر از اون، واکربثربراً اقدام شولگوز رو جممجمحکوم کرده بودن یا در هببهبهربتربرین حالت خود ساشا به اقدام شولگوز بود. ارو شولگوز اقدام اجتماعی ضرورت که بود گفته ای نامه در هم ساشا کردن. مبنمبمی دفاع ازش مبنمبمی بینه. اما سعی کرد به شولگوز کمک کنه اما نه اجازه ی مالقات داشت و نه هیچ وکیلی وکالتش رو قبول می کرد. پلیس نتونست هیچ ارتباطی فراتر از شایعات روزنامه ها بنبینبن اقدام شولگوز و اما پیدا کنه و اما رو آزاد کردن. آنارشیست ها معتقد بودن که موضع اما به جنبش ضربه می زنه و افکار عمومی هم به نفع اما نبود. اما به انزوا کشیده شد و با اسم مستعار ای جی امسسمسمیت مشغول پرستاری

شد.

فیلم مستند صحنه ی اعدام لئون شولگوز بر روی صندىللىلی الکربتربریکی جبپجبخش می شود.

�١٧

Page 18: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

جببجبخش سوم

اما گلدمن: آشوب گر

اما روی صحنه رو به مبتمبماشاچیان سخربنربراىبنىبی می کند. کتاب کوچکی در دست دارد.

آیا می دونید که دولت بزرگ ترین دمسشمسمن مسشمسماست؟ دستگاهیه که مسشمسما رو نابود می کنه تا اربابان مسشمسما، کم رو حفظ کنه. مثل کودکان ساده دل به رهرببربران سیاسی تون اعتماد می کنید. براشون طبقه ی حااین امکان رو فراهم می کنید که به دایره ی اعتماد مسشمسما نفوذ کنبننبن تا در اولنبینبن فرصت به مسشمسما خیانت کنبننبن. وىللىلی حىبتىبی جاىبیىبی که خیانت مستقیم هم در کار نیست، سیاستمداران به ظاهر مدافع کارگران با مسشمسما مستقیم کنش از تا باشن، داشته کنربتربرل جبتجبحت رو مسشمسما تا کنبننبن می مقرر مشربتربرکی هدف دمسشمسمن جلوگربیربری کنبننبن. دولت ستون اصلی سرمایه داریه، و مسخره است که جببجبخوامبیمبم ازش انتظار هیچ گونه عالجی داشته باشیم. مبنمبمی بینید چقدر امجحمجمقانه است که از آلبىبنىبی با اون مهھمهمه ثروت هنگفت در چند قدمی اینجا تقاضای تسکنبینبن کنیم. خیابان پنجم غرق در طالست، هر عمارىبتىبی دژ پول و قدرته. با این حال مسشمسما اینجا ایستاده اید، غوىللىلی گرسنه و در زجبنجبجربیربر و جممجمحروم از قدرتش. کاردینال منینگ خیلی وقت پیش از این اعالم کرده بود که «ضرورت، هیچ قانوىبنىبی رو مبنمبمی شناسه» و «انسان گرسنه بر سهمی از نان مهھمهمسایه اش جممجمحقه». کاردینال منینگ که یک روحاىبنىبی بود، غرق در سنت های کلیساىبیىبی که مهھمهمواره از ثرومبتمبمند در مقابل فقربیربر دفاع می کنه. مسشمسما هم باید بدونید که حق دارید در نان مهھمهمسایه ی خود سهیم بشید. مهھمهمسایه های مسشمسما نه تنها نان مسشمسما رو دزدیده اند، بلکه خون مسشمسما رو هم می مکن. اونا به دزدی از مسشمسما، فرزندان تون و فرزندان فرزندان تون ادامه می دن، مگر اینکه بیدار بشید، مگر ثرومبتمبمندان های کاخ مقابل در پس کنید. مطالبه رو تون حقوق که بشید جسور قدری به اینکه گر هر دو رو از گر به مسشمسما کار ندادن، درخواست نان کنید، و ا تظاهرات کنید؛ درخواست کار کنید. ا

مسشمسما دریغ کردن، نان رو بگربیربرید. این حق مقدس مسشمسماست!

صحنه تاریک می شود. فیلم جبپجبخش می شود.

�١٨

Page 19: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

ادوارد بریدی: سال ١٨٩٣ جببجبحران اقتصادی هزاران نفر رو بیکار کرده بود. خیلی از صنایع رو به ورشکستگی بودن. اوضاع توی نیویورک از مهھمهمه وخیم تر بود. اما خودش رو وقف کارگرهای بیکار کرده بود. مبتمبمام مدت مشغول برگزاری جلسات و گردمهھمهماىبیىبی و مججمجمع آوری غذا و ملزومات و تقسیم اون بنبینبن مردم گرسنه بود. اون زمان دیگه چهره ی شناخته شده ای بود و شور و صراحتش برای مردم جذاب بود و مهھمهمنبینبن صراحت مقامات رو از ترس به لرزه می انداخت. در هبنهبهایت گردمهھمهماىبیىبی میدان یونیون

رو ترتیب داد و اوجبنجبجا بود که اون سخربنربراىبنىبی معروف رو کرد.

مادست فدیا اشتاین: اینکه مردم رو به مطالبه ی حقوق شون ترغیب می کرد، عمالً اعالم جنگ با نظام بود. توی گردمهھمهماىبیىبی بعدی در فیالدلفیا به جرم جبتجبحریک به شورش دستگربیربرش کردن. بعد از دستگربیربری به نیویورک منتقلش کردن و تو راه هببهبهش پیشنهاد کرده بودن که در ازای دادن اطالعات گر مبتمبمام عمرم هم توی درباره ی جممجمحافل رادیکال، ازش رفع اهبتهبهام بشه. جواب اما مشخص بود:«اکمه تعینبینبن شد و به قید وثیقه آزادش کردن. تو این زندان بپوسم کسی مبنمبمی تونه منو جببجبخره.» روز جممجمحاىببىبی برای تبلیغ بود و می بایست پیام مدت مشغول تنظیم دفاعیاتش بود چون به نظرش فرصت خوآنارشربیربزم رو به مهھمهمه جا می رسوند. اما مسئله ای که سرسختانه در برابرش مقاومت می کرد گرفنبتنبن

وکیل بود.

اوکی هال: من به اما گلدمن پیشنهاد داده بودم که به رایگان وکالتش رو قبول کنم. گلدمن اول کید کرده بود وکیل می تونه مدافع حق سخن جممجمخالفت کرد. وىللىلی ظاهراً بعد از نامه ی برکمن که تاگفتنش در دادگاه باشه، یعىبنىبی حقی خودش از اون جممجمحروم مونده بود، متقاعد شد. می خواست بدونه که چرا می خوام وکالت پرونده اش رو به رایگان بپذیرم. هببهبهش توضیح دادم که هم به خاطر ىببىبی بود تا فساد کمه فرصت خو احساس مهھمهمدردی که نسبت هببهبهش داشتم و هم به خاطر اینکه این جممجمحا

پلیس رو افشاء کنم.

ادوارد بریدی: اما تو دادگاه جممجمجرم شناخته شد و وکیلش به ما پیغام داد که به خاطر یکدندگی اما در عدم درخواست فرجام، تو جلسه ی اعالم حکم هبنهبهاىبیىبی شرکت مبنمبمی کنه. اما می گفت که مبنمبمی خواد از این دستگاه هیچ لطفی رو درخواست کنه و معتقد بود نتیجه ای جز به تاخربیربر انداخنبتنبن اجرای حکم نداره. تو آخرین جلسه ی دادگاه گفت:«من از دادگاه سرمایه داری انتظار عدالت ندارم،

�١٩

Page 20: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

دادگاه هر کاری می خواد بکنه اما مبنمبمی تونه اندیشه ی منو تغیربیربر بده.» حکمش اعالم شد: یک سال حبس در بلک ول.

هلنا گلدمن: وقىبتىبی از زندان اومد بربیربرون، برای مردمی که به استقبالش رفته بودن سخربنربراىبنىبی کرد و گفت که به خاطر حرف زدن زنداىبنىبی شده بود. قطعاً این آخرین بارش نبود! یادمه اولنبینبن سخربنربرانیش توی روچسربتربر بود. باورم مبنمبمی شد که این اِما مهھمهمون اِماىبیىبی باشه که شش ماه پیش از اینجا رفته بود. قبالً تو روچسربتربر گاهی بعد از کار با هم می رفتیم به جلسات سخربنربراىبنىبی آنارشیست ها. حاال اما آنارشیسىبتىبی شده بود که می اومد به شهرمون برای سخربنربراىبنىبی. انگار برای این کار زاده شده بود. مردم مهھمهمه جممجمحو صحبت هاش شده بودن. حىبتىبی خودش هم باورش مبنمبمی شد. به قدری روی مردم تاثربیربر گذاشته بود که

یادشون رفت موضوع سخربنربراىبنىبی چربیربز دیگه ای بوده.

پیربتربر کروپوتکنبینبن: سخربنربراىبنىبی برای جممجمخاطب انگلیسی به مراتب از جممجمخاطب آمریکاىبیىبی سخت تره. انگلیسی ها عادت دارن سخربنربران رو سوال پیچ کنبننبن و اداره کردن چننبینبن جلساىبتىبی اصالً کار ساده ای نیست. وقىبتىبی به قصد جبتجبحصیل در وین به اروپا اومده بود، مدىبتىبی تو انگلستان موند و تو لندن و شهرهای دیگه سخربنربراىبنىبی کرد. شنیده بودم که با ذکاوت مبتمبمام جواب تک تک جممجمخاطب ها رو داده بود بدون اینکه ازش و نوشتم نامه براش بود. پیچیده جا مهھمهمه ش آوازه بشه. خارج دستش از کالم ی رشته و اجتماعی وضعیت از درسىبتىبی درک زدم می حدس که طور مهھمهمون بیاد. دیدمبنمبم به که خواستم

سیاسی انگلستان داشت و مهھمهمنبینبن باعث جذب جممجمخاطبش شده بود.

ىبیىبی از اما گلدمن (بر روی صحنه): می تونستم مردم رو با کالمثمممم مسحور کنم! کلمات عجیب و جادودرومبنمبم، از اعماىفقىفی ناشناخته می جوشید…

کلماىبتىبی که هرگز از خودم نشنیده بودم، هر چه روون تر بر زبامبنمبم جاری می شدن، با شدىبتىبی پرشور؛ به تصویر مردان قهرمان بر چوبه دار، بینش درخشان اوهبنهبها از زندگی ایده آلِ غىبنىبی از آسایش و زیباىبیىبی، رنگ می جببجبخشید: مردان و زناىبنىبی که در آزادی می درخشیدن، کودکاىبنىبی که از مهر و شادی دگرگون گاه بودم، از می شدن. شنونده ها ناپدید شدن، خود سالن هم ناپدید شد، تنها از سخنان خودم آ

نغمه ی شورانگربیربزم.

�٢٠

Page 21: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

حساسی موضوع هر روی دست بود. باورنکردىبنىبی سخربنربراىبنىبی در اما جسارت رایتمن: بنجامنبینبن جذب نوعی به هم جممجمخالفانش حىبتىبی کرد. می صحبت هببهبهش راجع مبتمبمام فصاحت با و گذاشت می صحبت هاش می شدن. من به اما پیشنهاد دادم که مدیر برنامه هاش باشم. با هم به سرتاسر کشور سفر می کردمبیمبم و اما سخربنربراىبنىبی می کرد. تقریباً نیمی از سال رو در سفر بودمبیمبم. یک بار تو یه دوره ی شش ماهه به ٣٧ شهر سفر کردمبیمبم و جممجمجموعاً اما برای چهل هزار نفر سخربنربراىبنىبی کرد. به این ترتیب اما به یکی از مورد توجه ترین چهرها تبدیل شد، هم از طرف مردم و هم از طرف پلیس. بارها دستگربیربر هم شدمبیمبم. جممجمخاطبان مون از مبتمبمام اقشار بودن و موضوعات سخربنربراىبنىبی گسربتربرده: از آنارشربیربزم، مذهب، دولت، میهن پرسىبتىبی و اعتصابات کارگری گرفته تا عشق آزاد، ازدواج، مسائل زنان، تئاتر و ادبیات و ىببىبی پیدا کرده بودمبیمبم که هربنربر. برای بعضی از سخربنربراىبنىبی ها ورودیه می گرفتیم و از این راه درآمد خو

خرج نشریات و فعالیت هامون رو درمی آورد.

الکساندر برکمن: کسب درآمد از سخربنربراىبنىبی واقعاً قابل جبتجبحمل نبود. اما به جای سازماندهی کارگرا، تو سالن های راحت سخربنربراىبنىبی می کرد و از این راه پول درمی آورد. این روش رایتمن بود! رایتمن به دکربتربر ىببىبی خامبنمبمان ها شهرت داشت. قبالً ىببىبی خامبنمبمان بود که به گفته ی خودش سر از دانشکده ی پزشکی ىببىبی داشت. آدمی نبود که به جنبش ما تعلق داشته باشه و درآورده بود. با پلیس هم رابطه ی خوبا رایتمن بود. درآورده رو آنارشیست رفقای از خیلی اعربتربراض صدای رایتمن با اما مهھمهمکاری برنامه هاش اما رو به شهرت رسونده بود، وىللىلی از طرىففىفی اما داشت تبدیل به یه سلرببربریىبتىبی می شد که برای

مهھمهمه سخربنربراىبنىبی می کرد.

بنجامنبینبن رایتمن: سال ١٩١۵ دور جدیدی از سخربنربراىبنىبی ها رو با موضوع کنربتربرل موالید شروع کردمبیمبم. ک که پرداخنبتنبن به مسائل اینچنیىبنىبی رو جممجمحدود می کرد موضوع حساسی بود. اما به خاطر قانون کومستاقبالً به صورت کلی به این مسئله می پرداخت اما به خاطر اینکه دامبئمبماً در معرض دستگربیربری بود، هیچ وقت درباره ی روش های پیشگربیربری و جزئیات مشخص حرف مبنمبمی زد. وىللىلی حاال به خاطر دستگربیربری مارگارت سنگر که مدت ها در این زمینه فعالیت می کرد، معتقد بود که یا باید سخربنربراىبنىبی در این باره رو متوقف کرد و یا حق مطلب رو ادا کرد. مشخص بود که اما چه تصمیمی می گربیربره. هبنهبهایتاً هردوی ما مبیمبمه ی نقدی بربپربردازه و دو هفته زندان رفت. من هم به شش ماه دستگربیربر شدمبیمبم. اما حاضر نشد جر

حبس جممجمحکوم شدم که طوالىبنىبی ترین حکم حبسی بود که برای چننبینبن جرمی صادر شده بود. �٢١

Page 22: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

جببجبخش چهارم

اما گلدمن: پیشرو

اما روی صحنه رو به مبتمبماشاچیان سخربنربراىبنىبی می کند.

مطرح رو جدیدی مطالبات فالز سنیکا کنوانسیون تو زنان که بود پیش سال دو و شصت مهھمهمنبینبن چه غربیربره. و گون گونا های حرفه و مشاغل به دسربتربرسی و مردان با برابر آموزش حق کردن: دستاورد های شگفت انگربیربزی، چه پربیربروزی های خارق العاده ای! چه کسی جز نادان ترین ها جرات می کنه که از زنان به عنوان کارگر خانگی صرف صحبت کنه؟ چه کسی جرات داره بگه که این یا اون حرفه نباید پذیرای او باشه؟ به مدت بیش از شصت سال فضای جدید و زندگی جدیدی رو برای خودش شکل داده. در هر عرصه ای از اندیشه و فعالیت انساىبنىبی قدرىبتىبی جهاىبنىبی شده. و مبتمبمام اعدام مامور یا زندانبان، قاضی، بدون «امتیاز» قانون، اجبیجبجاد حق بدون رای، حق بدون ها این

شدن.

گه بتومبنمبم هببهبهش کمک کنم که نور رو ببینه، شکایىبتىبی ندارم. بله، ممممممکنه دمسشمسمن زن حساب بشم؛ اما ا

بیچارگی زن در این نیست که مبنمبمی تونه کار مرد رو اجبنجبجام بده، بلکه در اینه که عمرش رو هدر می ده، برای آنکه از مرد پیشی بگربیربره، با سنت قرن هاىبیىبی که از نظر جسماىبنىبی اونو از مهھمهمپاىبیىبی با مرد ناتوان گذاشته. می دومبنمبم که برخی موفق شده ان، اما به چه قیمىبتىبی، به چه هببهبهای گزاىففىفی؟! مهم نوع یا رای حق به تونه می نه اون ده. می اجبنجبجام که کاریه کیفیت بلکه نیست، کنه می زن که کاری انتخابات کیفیت جدیدی ببخشه و نه چربیربزی ازش به دست میاره که کیفیت خودش رو بیشربتربر کنه. کید بر خودش به عنوان رشد او، آزادی اش، استقاللش باید از خودش و از درونش بیاد. جبنجبخست با تایک شخصیت، و نه کاالی جنسی. سپس با رد حق هرکسی جز خودش بر روی بدنش، با رد آبسنبتنبن شدن مگر اینکه خودش جببجبخواد، با رد بندگی مبتمبمام ساختارهای قدرت. با ساده تر کردن و در عنبینبن حال عمیق تر و غىبنىبی تر کردن زندگیش. یعىبنىبی با تالش برای آموخنبتنبن معنا و جوهر زندگی با مبتمبمام نه ‐و اینه تنها عمومی. سرزنش و عمومی افکار ترس از خودش رهانیدن با هاش، پیچیدگی کنون در جهان شناخته ىبیىبی می کنه که تا انتخابات‐ که زن رو رهاىبیىبی می جببجبخشه، اونو تبدیل به نربیربرونشده، نربیربروی عشق واقعی، برای صلح، برای مهھمهماهنگی؛ نربیربروی آتشی آمسسمسماىبنىبی، نربیربروی حیات جببجبخش؛ خالق

مردان و زنان آزاد. �٢٢

Page 23: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

صحنه تاریک می شود. فیلم جبپجبخش می شود.

الکساندر برکمن: بنبینبن آنارشیست ها معروف بود که هر وقت زن جواىبنىبی وارد جنبش می شه، مدت زیادی دووم مبنمبمی آره. مردی رو پیدا می کنه، جنبش رو ترک می کنه و اون مرد رو هم با خودش می بره. وىللىلی این در مورد اما به هیچ وجه صدق مبنمبمی کرد. در مواردی حىبتىبی برعکس هم بود. مرداىبنىبی در جنبش با اما وارد رابطه می شدن و در هبنهبهایت به دنبال ازدواج و تشکیل خانواده می رفنبتنبن. شاید بشه گفت اما تنها کسی بود که پای نظراتش درباره ی عشق آزاد ایستاد. بعد از ترک روچسربتربر هرگز

نه ازدواج کرد و نه از آرماىبنىبی فاصله گرفت که منشا دیدگاهش درباره ی عشق و ازدواج بود.

اما گلدمن: نربیربروهای دیگه ای در کار بود که منو از پایداری در عشق بازمی داشت. کسی که در زمنبینبن گر کسی بلندپرواز باشه می تونه امیدوار باشه که در اعماق ریشه داره مبنمبمی تونه ستاره ها رو فتح کنه. اجاذب شور و عشق مدىبتىبی طوالىبنىبی سر کنه؟ مثل مهھمهمه ی کساىبیىبی که هببهبهای امبیمبمان شون رو پرداخنبتنبن، من هم باید با چربیربزی که گریزناپذیر بود روبرو می شدم. عشق های کوتاه گاه به گاه، اما نه هیچ چربیربز دامبئمبمی

در زندگیم به جز آرمامبنمبم.

جیکوب کرشربنربر: وقىبتىبی اما تازه به آمریکا اومده بود، من تو کارخونه ی روبینشتاین کار می کردم. قبالً دیده بودمش، اما هیچ وقت جرات نکرده بودم نزدیک برم و باهاش حرف بزمبنمبم. خونه ی خواهرش نزدیک ما بود و توی جممجمحله مهھمهمه درباره اش حرف می زدن: دخربتربر زیباىبیىبی که تازه از روسیه اومده بود. شنیده بودم بیکار شده چون جای قبلی دو دالر و نیم در هفته می گرفت و به صاحب کارش گفته بود باید حقوقش رو اضافه کنه. یک روز سر کار بودم که دیدم اما اومد و نشست پشت دستگاه خاىللىلی کنار من، چهار دالر در هفته! سر صحبت رو باهاش باز کردم و چربیربزی نگذشت که روزها با هم می رفتیم سر کار و برمی گشتیم. هنوز خوب انگلیسی صحبت مبنمبمی کرد و با هم به روسی حرف پول، و کار جز شه می که شده پیدا روچسربتربر توی کسی باالخره که بودم خوشحال زدمبیمبم. می درباره ی چربیربزای دیگه ای مثل مطالعه، رقص و موسیقی باهاش حرف زد. زندگی برای هردومون رنگ دیگه ای پیدا کرده بود. چهار ماه بعد ازش خواستگاری کردم و نامزد شدمبیمبم و مدىبتىبی بعد

ازدواج کردمبیمبم. �٢٣

Page 24: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

هلنا گلدمن: پدرم مهھمهمیشه از اما ناراضی بود و به شدت در تالش بود که اما رو شوهر بده و به قول خودش از شرش خالص شه. اما التماس می کرد که اجازه بده درسش رو ادامه بده. پدرم معتقد ىببىبی باشه. بود که دخربتربر الزم نیست زیاد بدونه. فقط باید بتونه کارهای خونه رو اجبنجبجام بده و مهھمهمسر خوروحیه سرسخت و ماجراجوی اما مبنمبمی تونست به چننبینبن زندگی ای تن بده. وقىبتىبی تازه به آمریکا اومده بودمبیمبم پدرم اینجا نبود، اما جامعه ی هبیهبهودی روچسربتربر دست کمی از پدرم نداشت. شاید مهھمهمنبینبن اما رو اما بره. دکربتربر پیش شد مبنمبمی حاضر و داشت جنسی ناتواىبنىبی کرشربنربر کشوند. کرشربنربر با ازدواج به سرخورده شده بود. از طرىففىفی اما رو می شناختم و می دونستم روحش آزادتر از اونیه که بتونه با آدمی مثل کرشربنربر دووم بیاره. مهھمهمنبینبن طور هم شد. یک بار برای مهھمهمیشه جامعه ی کوچیک هبیهبهودی و

ازدواجش رو پشت سرش گذاشت و رفت.

گر دوباره در زندگی مردی رو دوست داشته باشم، بدون اینکه خاخام یا قانون ما رو به هم اما: اپیوند بده خودم رو تسلیمش می کنم، و وقىبتىبی این عشق مببمبمربیربره، بدون اجازه ترکش خواهم کرد.

الکساندر برکمن: اما دوروگایا (dorogaya)، امای عزیزم. رابطه ی عاشقانه ی من و اما از روزهای اوىللىلی که به نیویورک اومده بود شروع شد و مهھمهمیشه درآمیخته با فعالیت های سیاسی مون بود، تا زماىبنىبی گاه انتظار داشتم مهھمهمون امای قدمبیمبم رو ببینم. وىللىلی که من به زندان رفتم. وقىبتىبی آزاد شدم، ناخودآچهارده سال از هم دور بودمبیمبم و اما از حللحلحاظ شخصی تو این سال ها تغیربیربر کرده بود و من هم آدم قبل از زندان نبودم. با این حال دوسىبتىبی مون مهھمهمچنان ادامه پیدا کرد و با گذر زمان عمیق تر هم

شد. رفقای جدا نشدىبنىبی بودمبیمبم.

اما گلدمن: عشق، قوی ترین و عمیق ترین عنصر مبتمبمام زندگی، نویدجببجبخش شادی و شور، عشق، نفی کننده ی مبتمبمام قواننبینبن، مبتمبمام قراردادها؛ عشق، آزادترین، قوی ترین شکل دهنده ی سرنوشت انساىبنىبی؛

گربیربری می تونه مربتربرادف با بذر زاده شده ی دولت و کلیسا یعىبنىبی ازدواج باشه؟ چطور چننبینبن نربیربروی فرا

عشق آزاد؟ انگار عشق چربیربزی به جز آزاده!

�٢٤

Page 25: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

بله، عشق آزاده، در هیچ فضای دیگه ای مبنمبمی تونه زندگی کنه. در آزادیه که خودش رو ىببىبی جممجمحابا، مبتمبماماً و کامالً می جببجبخشه. مهھمهمنبینبن که ریشه گرفت، مبتمبمام قواننبینبن نوشته شده، مبتمبمام دادگاه های دنیا، مبنمبمی تونن از ک نابارور باشه، ازدواج چطور مبثمبمر می ده؟ مثل آخرین تالش گر خا ک درش بیارن. با این حال، ا خا

مذبوحانه ی زندگی فرّار در مقابل مرگه.

بنجامنبینبن رایتمن: اما زن جذاىببىبی بود و رابطه ی پرشوری داشتیم. با این حال می دونستم که به خاطر عشق و روابط خصوصی دست از فعالیت هاش جبنجبخواهد کشید. من مثل اما چننبینبن آرمان هاىبیىبی نداشتم و زماىبنىبی رسید که تسلیم میل به ازدواج و تشکیل خانواده شدم. با زن دیگه ای آشنا شده بودم و بعد از مدىبتىبی اینو پیش اما اعربتربراف کردم. اما خشمگنبینبن شده بود، نه به خاطر رابطه ام با اون زن،

بلکه به خاطر مبتمبمام دروغ هاىبیىبی که هببهبهش گفته بودم.

اما گلدمن: هر کس با قدرت جسمی و اطمینان معنوی به دیگری وارد وضعیت ازدواج می شه. هر یک به دیگری احربتربرام می گذاره و عشق می ورزه و نه تنها برای رفاه خودشون مهھمهمیاری می کنبننبن، بلکه با خوشبخت بودن شون به خوشبخىبتىبی مهھمهمگاىبنىبی بشر هم اشتیاق پیدا می کنند. فرزندان چننبینبن پیوندی قوی و سامللملم خواهند بود و به پدر و مادرشون احربتربرام می گذارن. نه از سر وظیفه، بلکه

چون این پدر و مادر شایسته ی احربتربرامن. این رویای یه آنارشیسته.

ىببىبی پرستاری رو یاد گرفته بود. بعد از آزادیش به وین ادوارد بریدی: اما توی زندان به شکل جبتجبجررفت تا تو رشته ی پرستاری و ماماىبیىبی جبتجبحصیل کنه و وقىبتىبی برگشت مشغول به کار شد. از کار ماماىبیىبی درآمد چنداىبنىبی نداشت چون کساىبیىبی که دست شون به دهن شون می رسید پیش دکربتربر می رفنبتنبن و فقط فقربیربرترین خارجی ها دنبال ماما می فرستادن. این کار رو دوست داشت چون باعث می شد با مهھمهمون کساىبیىبی در ارتباط باشه که می خواست هببهبهشون کمک کنه و با شرایطی سروکار داشت که در تئوری ازش حرف می زد و می نوشت. مردمی که در فقر مطلق دست و پا می زدن و جببجبچه های ناخواسته ای که دچار سوءتغذیه بودن و تو یه اتاق کوچیک در هم می لولیدن و مورد ىببىبی توجهی و بدرفتاری بودن.

�٢٥

Page 26: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

اما گلدمن: کودکی من استثنا نبود، مدت ها بود که اینو می دونستم. جببجبچه های بیشماری ناخواسته به دنیا می اومدن و از فقر و جهل آسیب می دیدن. جببجبچه ی من نباید به این خیل قربانیای نگون جببجبخت اضافه می شد. به عالوه، سال ها درد و اشتیاق سرکوب شده برای داشنبتنبن فرزند، در مقایسه با هببهبهاىبیىبی که بسیاری از جانباخته ها پرداخته بودن چی بود؟ من هم باید این هببهبها رو می پرداختم، رحتنحتج رو جبتجبحمل می کردم. برای نیاز مادری خودم جایگزین دیگه ای پیدا می کردم: عشق به مبتمبمام جببجبچه ها.

گربیربری نفس گهاىبنىبی نا مجحمجمالت و درد باعث که داشت ای جسمی مشکل نوجواىبنىبی از اما سولوتاروف: می شد. با مشورت متخصص به این نتیجه رسیدمبیمبم که با عمل جراحی مشکلش برطرف می شه و عالوه بر اون می تونه جببجبچه دار هم بشه. عمل جراحی رو اجبنجبجام نداد و در عوض خودش رو وقف

کارش کرد.

با زن هاىبیىبی روبرو می شد که در ترس دامبئمبمی از بارداری بودن و بعد از زامبیمبمان های متعدد، هر بارداری رو نفرین خدا می دونسنبتنبن. هرگز حاضر نشد سقط جننبینبن اجبنجبجام بده، نه به خاطر مسائل اخالىفقىفی، به کی بود، هم برای خودش و هم برای بیمارش. وىللىلی مهھمهمنبینبن باعث شد که به این خاطر که کار خطرنافکر راه هاىبیىبی برای کمک به این زنا بیفته تا دیگه درگربیربر بارداری های ناخواسته نشن. از من و چند دکربتربر دیگه هم برای این کار مشورت گرفت. با اینکه اطالع رساىبنىبی درباره ی روش های پیشگربیربری از

بارداری غربیربرقانوىبنىبی بود، وىللىلی اما تا جاىبیىبی که می تونست اطالعاتش رو در اختیار زن ها قرار می داد.

کت مبنمبمی شم. کمه بشم و به زندان بیفتم، اما هرگز سا اما گلدمن: شاید بازداشت بشم، شاید جممجمحاهرگز تسلیم قدرت مبنمبمی شم و با نظامی که زن رو در حد دستگاه جوجه کشی تربنربزل می ده و از قربانیان ىببىبی گناهش فربه می شه صلح مبنمبمی کنم. من مهھمهمنبینبن حاال مهھمهمنبینبن جا در برابر این نظام اعالم جنگ می کنم و تا زماىبنىبی که راه برای مادریِ آزاد و سامللملم و کودکی شاد و لذتبخش مهھمهموار نشده آرام

مبنمبمی گربیربرم.

مارگارت سنگر: من سال ها بود که درباره ی کنربتربرل موالید فعالیت می کردم. بعد از دردسرهای زیادی که برام پیش اومد، اما نامه ای برام نوشت و منو تشویق کرد که به کارم ادامه بدم و دلسرد و بارداری از پیشگربیربری جنجاىللىلی موضوع ی درباره سخربنربراىبنىبی به کرد شروع هم خودش نشم. موضوعات دیگه ای که تابو به مسشمسمار می اومدن. جالب بود که اون سال نه پلیس و نه متعصب ها

�٢٦

Page 27: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

به آنارشربیربزم که گفنبتنبن می کنبننبن. سانسورش خواسنبتنبن می آنارشیست رفقای اما نکردن. سرکوبش اندازه ی کاىففىفی زیر ضرب هست و پرداخنبتنبن به «موضوعات غربیربرطبیعی» و «اجبنجبحراىففىفی» به سوءبرداشت از گر به ضررش مبتمبموم می شد. مردم بعد از آنارشربیربزم دامن می زنه. اما به آزادی بیان معتقد بود، حىبتىبی اسخربنربراىبنىبی ها پیشش می رفنبتنبن و درباره ی انزوا و رحتنحتج هاىبیىبی که به خاطر برخورد اجتماع می کشیدن باهاش صحبت می کردن. مردمی که بیمار و شرم آور تلقی می شدن و به انزوا کشیده شده بودن و با

شنیدن صحبت های اما احساس می کردن عزت نفس شون رو دوباره پیدا کردن.

اما گلدمن: سانسور از طرف رفقا مهھمهمون اثری رو روی من داشت که تعقیب پلیس داشت. منو از خودم مطمنبئنبن می کرد، مصمم تر می شدم که از هر قرباىبنىبی دفاع کنم، چه قرباىبنىبی خطای اجتماعی و

چه قرباىبنىبی تعصب اخالىفقىفی.

برای من آنارشربیربزم تئوری صرف برای آینده ی دور نبود؛ اثری زنده بود برای اینکه ما رو از عوامل ىببىبی که انسان ها رو از هم جدا می کنه رها کنه. بازدارنده ی دروىبنىبی و بربیربروىبنىبی و موانع جممجمخر

�٢٧

Page 28: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

جببجبخش پنجم

اما گلدمن: صلح طلب

اما روی صحنه رو به مبتمبماشاچیان صحبت می کند.

میهن پرسىبتىبی چیه؟ عشق به جممجمحل تولد، به خاطرات و امیدهای کودکی، رویاها و آرزوها؟ جاىبیىبی که به نغمه ی پرندگان گوش می دادمبیمبم و آرزو داشتیم مثل اونا بال پرواز به سوی سرزمنبینبن های دوردست داشته باشیم؟ عشق به مکانیه که هر وجبش مبنمبماینده ی خاطرات عزیز و ارزمسشمسمندمون از شادی، گر میهن پرسىبتىبی اینه، امروز آمریکاىبیىبی های انگشت مسشمسماری می تونن خوشبخىبتىبی و بازیگوشی کودکیه؟ امیهن پرست نامیده بشن، چرا که زمنبینبن های بازی شون به کارخونه یا معدن تبدیل شده و صدای کر ىبیىبی های بزرگ کننده ی ماشنبینبن آالت جای نغمه ی پرندگان رو گرفته و دیگه مبنمبمی توانیم داستان ماجراجو

مبیمبم، چرا که داستان های مادران مون امروز سراسر اندوه، اشک و غمه. رو بشنو

کارگر آمریکاىبیىبی به دست سربازان دولىبتىبی و فدرال به قدری رحتنحتج کشیده که انزجار و جممجمخالفتش با انگل یونیوفرم پوش موجهه. با این حال جممجمحکوم کردن صرف، این مسئله ی بزرگ رو حل مبنمبمی کنه. چربیربزی واقعی فجایع که پرسىبتىبی ضدمیهن های نوشته سربازه: برای آموزشی تبلیغات مبیمبم، دار نیاز ما که گاهی اونو نسبت به رابطه ی واقعی اش با مرداىبنىبی که حرفه اش رو براش روشن می کنه، و این آوجودش رو مدیون کار اوناس بیدار می کنه. این دقیقاً مهھمهمون چربیربزیه که مقامات بیش از مهھمهمه ازش می ترسن. در حال حاضر شرکت در یک جلسه ی رادیکال برای سرباز خیانت به کشور به مسشمسمار می ره. شکی نیست که بر خواندن یک جزوه ی رادیکال توسط سرباز هم مهر خیانت می زنن. اما مگه مقامات از قدمبیمبم االیام بر هر گامی به سوی پیشرفت مهر خیانت نزده ان؟ با این حال کساىبیىبی که ىبیىبی با مهھمهمه ی این ها برمی ىببىبی از پس رویارو مشتاقانه برای تغیربیربر ساختار اجتماعی تالش می کنبننبن به خوآن؛ چرا که احتماالً بردن حقیقت به سنگرها به مراتب مهم تر از بردن اون به کارخونه است. وقىبتىبی که دروغ میهن پرسىبتىبی رو تضعیف کرده باشیم، راه رو برای ساختاری باز کرده امبیمبم که توش مبتمبمام

ملیت ها در «یک برادری جهاىبنىبی متحد شده ان»، یک جامعه ی آزاد حقیقی.

�٢٨

Page 29: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

مهھمهمراه به من بود. رسیده کشور شش به و بود گسربتربرش به رو اروپا توی جنگ کروپوتکنبینبن: پیربتربر چهارده نفر دیگه مانیفسىبتىبی رو امضا کردمبیمبم که از متفقنبینبن دفاع می کرد. پربیربروزی آمللملمان در این جنگ جبتجبجاوز علیه مقاومىبتىبی عملی جنگ این از مجحمجمایت که بودمبیمبم معتقد ما داشت. کی وحشتنا تبعات کم امربپربراتوری آمللملمانه و جنگ باید تا هنگام شکست کامل آمللملمان ادامه پیدا کنه. احزاب سیاسی حاآمللملمان سرنگون می شدن و این در راستای پیشرببربرد هدف آنارشیسىبتىبی آزادسازی اروپا و مردم آمللملمان بود. این جنگ درس بزرگی برای مبتمبمام ملت ها می شد. مبنمبمی شد با جنگی که به راه افتاده از طریق

تبلیغات ضدجنگ معمول مبارزه کرد. علل جنگ باید از ریشه هدف قرار می گرفت.

استال بلنتاین: باور کردىبنىبی نبود! کروپوتکنبینبن، آنارشیست صلح طلب و آرام از جنگ دفاع کرده بود. گروه هاىبیىبی تو آمریکا شروع به تبلیغ برای جنگ کرده بودن: شانزده ماه از جنگ می گذره و کشور ما خودش رو کنار کشیده! ویلسون از ابتدای جنگ سیاست ىببىبی طرىففىفی رو در پیش گرفت و دور دوم ریاست مججمجمهوریش رو هم با مهھمهمنبینبن سیاست شروع کرده بود. اما به مرور افراد بیشربتربری به این موج جنگ طلبانه می پیوسنبتنبن و با این وضع فعالیت ضدجنگ جدی تری الزم بود. خصوصاً وقىبتىبی صحت

خرببربر موضع کروپوتکنبینبن تایید شد، ضرورت این کار بیشربتربر شد.

الکساندر برکمن: تصمیم گرفتیم موضع کروپوتکنبینبن رو قبول نکنیم و خوشبختانه تنها هم نبودمبیمبم. البته موضع گربیربری علیه کسی که اهللهلھام جببجبخش مهھمهمه ی ما بود ناراحت کننده بود. اولنبینبن کاری که کردمبیمبم چاپ مقاله ی قدمبیمبمی «سرمایه داری و جنگ» کروپوتکنبینبن بود که موضع جدیدش رو به شکلی منطقی رد می کرد. اما شروع کرده بود به سخربنربراىبنىبی درباره ی ماهیت نظامی گری برای تعداد هرچه بیشربتربری از مردم. عالقه به فعالیت های ما بیشربتربر می شد و سیل درخواست برای سخربنربراىبنىبی و نشریات به دفربتربرمون سرازیر می شد و از طرف دیگه حضور پلیس در سخربنربراىبنىبی ها هم پررنگ تر. نشریه ی بلست که من مدىبتىبی بعد از آزادمبیمبم در کنار مادر زمنبینبن منتشر می کردم به خاطر چاپ مقاالت ضدجنگ توقیف شد.

مادست فدیا اشتاین: خرببربر سرنگوىبنىبی حکومت تزاری روسیه رسید. تبعیدی ها دسته دسته به وطن برمی گشنبتنبن. ساشا و اما هم تصمیم گرفنبتنبن بودن که به روسیه برن تا مبارزات شون رو اوجبنجبجا ادامه بدن. شروع کردن به مججمجمع آوری کمک ماىللىلی و آذوقه برای کساىبیىبی که راهی وطن بودن. ویلسون که به قول اما از گوش به زنگ نشسنبتنبن خسته شده بود، اعالم کرد که ایاالت متحده برای امن کردن دنیا

�٢٩

Page 30: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

برای دموکراسی وارد جنگ می شه. آمریکا به این انقالبیون بیشربتربر نیاز داشت، برای مهھمهمنبینبن موقتاً از رفنبتنبن به روسیه صرف نظر کردن.

این اولنبینبن باری نبود که اما فعالیت های ضدجنگ رو سازماندهی می کرد. قبالً زمان جنگ ١٨٩٨ آمریکا و اسپانیا بر سر کوبا فعالیت کرده بود. زمان جنگ استعماری انگلیس و هلندی های آفریقای ىببىبی هم به انگلیس رفته بود و برخالف توصیه ی رفقا از مججمجمله کروپوتکنبینبن که می گفت ممممممکنه جنو

جونش رو به خطر بندازه، سخربنربراىبنىبی های زیادی رو اجبنجبجام داد و مورد استقبال مردم قرار گرفت.

گر آمریکا وارد جنگ شده تا دنیا رو برای اما گلدمن (روی صحنه، رو به مبتمبماشاچیان): ما می گیم که ادموکراسی امن کنه، باید اول دموکراسی رو در آمریکا امن کنه. چطور جهان آمریکا رو جدی بگربیربره گذاشته پا زیر پوش یونیفرم وحشی گانگسربتربرهای دست به روزه هر وطنش در دموکراسی وقىبتىبی کنده می شه؛ وقىبتىبی مطبوعات آزاد توقیف می شه، آزادی بیان سرکوب می شه، جبتجبجمعات صلح آمربیربز پرامی شه و هر دیدگاه مستقلی خفه می شه؟ واقعاً وقىبتىبی که ما این طور در دموکراسی ضعیف هستیم،

چطور می خوامبیمبم اونو به دنیا عرضه کنیم؟

الکساندر برکمن: یک ماه بعد از ورود آمریکا به جنگ، الجبیجبحه ی سربازگربیربری در کنگره مطرح شد. ما این اقدام رو نقض مبتمبمام حقوق انساىبنىبی می دونستیم و با اینکه انتظار نداشتیم بتونیم جلوی نفرت و مبیمبم، احساس می کردمبیمبم که دست کم باید نشون خشونىبتىبی رو که خدمت اجباری به مهھمهمراه می آورد بگربیربرمالک روح شونن و به هر هببهبهاىبیىبی انسانیت شون رو حفظ بدمبیمبم که هنوز در آمریکا کساىبیىبی هسنبتنبن که می کنبننبن. تصمیم گرفتیم که کنفرانسی در دفربتربر نشریه برگزار کنیم تا تشکیل اجبنجبجمن نه به سربازگربیربری در گردمهھمهماىبیىبی یه کنارش در کنیم. صادر سربازگربیربری خطر ی درباره ای بیانیه و کنیم مطرح رو

اعربتربراض به امضای حکم مرگ مردان آمریکاىبیىبی در قالب ثبت نام اجباری ارتش ترتیب دادمبیمبم.

استال بلنتاین: در اولنبینبن گردمهھمهماىبیىبی چربیربزی حدود ده هزار نفر مججمجمع شده بودن. مهھمهمون روز بعد از جلسه دیدمبیمبم که چاپ فوق العاده ی عصر روزنامه بربیربرون اومده: الجبیجبحه ی سربازگربیربری تصویب شد. بعد از کربثربراً جوان های وحشت زده ای بودن، به دنبال راهنماىبیىبی اون سیل مردم به دفربتربر سرازیر می شد. ابرای این که ثبت نام کنبننبن یا نه. اجبنجبجمن نه به سربازگربیربری به تدرحتیحتج گسربتربرش پیدا می کرد و جممجمخالفانش هم با فریاد مزدور آمللملمان و خیانتکار روز به روز جری تر می شدن. به برنامه ها ادامه دادمبیمبم. من با اینکه

�٣٠

Page 31: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

پسرم برای سربازگربیربری خیلی کوچک بود، اما به عنوان یه مادر به مبنمبمایندگی از مبتمبمام مادراىبیىبی که صداىبیىبی نداشنبتنبن صحبت می کردم.

الکساندر برکمن: دفربتربر نشریه ی بلست که من اداره اش می کردم طبقه ی باالی دفربتربر نشریه ی مادر زمنبینبن بود که اما از سال ١٩٠۶ راه اندازیش کرده بود و سردبربیربرش بود. یه روز که توی دفربتربر نشسته بودم دیدم اما از توی راه پله با خونسردی داد می زنه: ساشا! اومدن دستگربیربرمون کنبننبن! بالفاصله دو نفر وارد دفربتربر شدن و مهھمهمه جا رو به هم رجبیجبخنبتنبن. طبقه ی پاینبینبن هم مهھمهمنبینبن کارو کرده بودن. دنبال مبیمبم، فهرست اعضای اجبنجبجمن نه به سربازگربیربری می گشنبتنبن. اما هببهبهشون گفت که لیست رو اینجا نگه مبنمبمی دارچون مهھمهمیشه برای پذیراىبیىبی از دوستان پلیس مون آماده امبیمبم اما مراقبیم کساىبیىبی رو که جبتجبحمل افتخار مبیمبم. وقىبتىبی ازشون خواسته بود حکمشون رو نشون بدن، یکی از دستگربیربری رو ندارن به خطر نندازنسخه های جممجمجله رو نشون داده بودن و گفته بودن حکم الزم نیست، مهھمهمنبینبن مطالب خیانت آمربیربز کافیه.

ما رو بردن و خرببربردار شدمبیمبم که مبتمبمام نوشته ها و نامه های ارزمسشمسمندمون و مهم تر از مهھمهمه لیست مشربتربرکنبینبن نشریات رو برده بودن.

اما گلدمن (روی صحنه، رو به مبتمبماشاچیان): اعضای جممجمحربتربرم هیئت منصفه! رای مسشمسما هرچه که باشه، چربیربزی رو برای ما تغیربیربر مبنمبمی ده. من مبتمبمام عمرم پای آرمامبنمبم ایستادم و هرگز به خاطر رای دادگاه تغیربیربرش مبنمبمی دم. می خوام دو آمریکاىبیىبی بزرگ رو یادآوری کنم که ىببىبی شک براتون آشناست: رالف والدو امرسون و دیوید تورو. وقىبتىبی تورو در زندان بود، امرسون به دیدنش رفت و گفت دیوید، تو توی زندان چه کار می کىبنىبی؟ جواب داد: تو بربیربرون از زندان چه کار می کىبنىبی وقىبتىبی که مهھمهمه ی مردان

صادق به خاطر آرمان شون در زندان هسنبتنبن؟

تصمیم مسشمسما هر چه که باشه، مبارزه باید ادامه پیدا کنه. ما چربیربزی نیستیم جز ذره هاىبیىبی در مبارزه ی ىببىبی وقفه ی انساىبنىبی به سوی نوری که در تاریکی می تابه. آرمان رهاىبیىبی اقتصادی، سیاسی و معنوی نوع

بشر.

�٣١

Page 32: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

استال: اون سال قانون امنیىبتىبی جدید که هرگونه فعالیت علیه عملیات جنگی یا سربازگربیربری رو ممممممنوع کمه شدن. رای صادر می کرد، صدها نفر رو روانه ی زندان کرد. اما و ساشا هم به مهھمهمنبینبن جرم جممجمحا

مبیمبمه برای هر کدومشون. شد. دو سال زندان و ده هزار دالر جر

ک ترین آنارشیست های این کشور جی. ادگار هوور: اما گلدمن و الکساندر برکمن ىببىبی شک از خطرنابودن و بازگشت شون به جامعه موجب آسیب زیادی می شد. سال ١٩١٨ در ادامه ی قانون مهاجرىبتىبی شهروند که هاىبیىبی آنارشیست داد می اجازه که شد تصویب جدیدی قانون ها آنارشیست ورود منع بود. نفر دو این با برخورد برای فرصت هببهبهربتربرین برامون این بشن. اخراج کشور از نیسنبتنبن آمریکا وزارت کار که قدرت تصمیم گربیربرنده درباره ی اخراج ها بود، اعالم کرد که با لغو تابعیت جیکوب کرشربنربر به خاطر جممجمحکومیتش در سال ١٩٠٨، تابعیت گلدمن هم که هرگز به طور قانوىبنىبی از کرشربنربر

جدا نشده بود لغو می شد. گلدمن دیگه شهروند آمریکا نبود و می تونست اخراج بشه.

اما: آدم مبنمبمی تونه ٣۴ سال تو کشوری زندگی کنه و به مهھمهمنبینبن راحىبتىبی ترکش کنه. روح من اینجا متولد شد. هر چه که می دومبنمبم، اینجا پیدا کردم. از توی روزنه این شهر بزرگ رو در دوردست می بینم،

مادرشهر دنیای جدید.

�٣٢

Page 33: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

جببجبخش ششم

اما گلدمن: انقالىببىبی

اما روی صحنه رو به مبتمبماشاچیان صحبت می کند.

اما گلدمن: کمونربیربزم بر سر زبون ها افتاده. برخی با اشتیاق اغراق آمربیربز تازه مومن ازش حرف می زنن و دیگران ازش هراس دارن و به عنوان هبتهبهدید اجتماعی جممجمحکومش می کنبننبن. اما من جرات می کنم که کربثربریت قابل توجه شون‐ و نه اوهبنهبهاىبیىبی که جممجمحکومش می کنبننبن، درک روشىبنىبی بگم نه ستایش گرانش ‐ا

از اینکه کمونربیربزم بلشویک واقعاً چیه ندارن.

به طور کلی کمونربیربزم ایده آل برابری و برادری انسانیه. کمونربیربزم هببهبهره کشی انسان از انسان رو منشا برده داری و سرکوب می دونه. معتقده که نابرابری اقتصادی منجر به ناعدالىبتىبی اجتماعی می شه و مالکیت ی نتیجه در طبقات توش که ایه جامعه کمونربیربزم هدف فکریه. و اخالىفقىفی پیشرفت دمسشمسمن مشربتربرک ابزار تولید و توزیع از بنبینبن رفته اند. یاد می ده که انسان تنها در جامعه ای متحد و ىببىبی طبقه

است که می تونه از آزادی، صلح و رفاه هببهبهره مند بشه.

هدف من مقایسه ی کمونربیربزم با پیاده شدن اون در روسیه ی شورویه، اما با بررسی دقیق تر اون رو کاری غربیربرممممممکن می بینم. در واقع، در اجبتجبحاد مججمجماهربیربر شوروی کمونربیربزم وجود نداره. حىبتىبی یک اصل

کمونیسىبتىبی، حىبتىبی یکی از آموزه هاش در حزب کمونیستش اعمال مبنمبمی شه.

مبیمبم. این کمونربیربزم به واقع از نوع الزمه که ابتدا اندیشه ی کمونربیربزم بلشویکی کذاىبیىبی رو در نظر بگربیربراقتدارگرا و مبتمبمرکز یافته است. یعىبنىبی تقریباً منحصراً بر مبنای خشونت و اجبار دولتیه. کمونربیربزمِ مهھمهمکاری داوطلبانه نیست. کمونربیربزمِ دولىبتىبیِ اجباریه. باید اینو در نظر داشت تا بشه روش به کار گرفته شده توسط دولت شوروی رو برای اجرای برنامه هاش هر چقدر هم که کمونیسىبتىبی به نظر برسه درک کرد.

جبنجبخستنبینبن الزمه ی کمونربیربزم، عمومی کردن زمنبینبن و دستگاه تولید و توزیعه. زمنبینبن و دستگاه عمومی به مردم تعلق داره، تا افراد و گروه ها بر حسب نیازشون بر سرش توافق کرده و ازش استفاده کنبننبن. در روسیه زمنبینبن و دستگاه نه عمومی، که ملی شده . البته این کلمه هم اشتباهه. در واقع مبتمبماماً خاىللىلی از جممجمحتواست. در واقعیت چربیربزی به عنوان ثروت ملی وجود نداره. ملت کلمه ای مطلقه که مبنمبمی تونه مالک سوی از صورت هر در باشه؛ افراد از گروهی یا فرد یک سوی از تونه می مالکیت باشه. چربیربزی واقعیتیه که از نظر کمّی تعریف شده. وقىبتىبی چربیربزی مشخص به فردی یا گروهی تعلق نداره، یا ملیه یا

�٣٣

Page 34: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

گر ملی باشه، به دولت متعلقه؛ یعىبنىبی دولت اختیارش رو داره و می تونه بر حسب خواست عمومی. او نظراتش اونو به کار بگربیربره. اما وقىبتىبی چربیربزی عمومی باشه، هر فردی دسربتربرسی آزاد هببهبهش داره و بدون

دخالت هیچ کس ازش استفاده می کنه.

در روسیه هیچ عمومی سازی زمنبینبن یا تولید و توزیع وجود نداره. مهھمهمه چربیربز ملیه؛ به دولت تعلق داره، چربیربز هیچ اروپاىبیىبی. کشورهای دیگر و آمللملمان در آهن راه یا آمریکا در پست ی اداره مثل دقیقاً

کمونیسىبتىبی ای نداره.

مبتمبمام منابع جبتجبحت مالکیت دولته، جبتجبجارت خارجی در اجبنجبحصار مطلق اونه، مطبوعات چاىبپىبی متعلق به دولته و هر کتاب و روزنامه ای که چاپ می شه نشریات دولتیه. خالصه، مبتمبمام کشور و هرآجبنجبچه در اونه ملک

دولته، مهھمهمچون روزگاران گذشته که ملک سلطنت بود.

چننبینبن وضعیىبتىبی می تونه سرمایه داری دولىبتىبی نام بگربیربره، اما کمونیسىبتىبی در نظر گرفتنش از هر حللحلحاظ، موهومه.

الکساندر برکمن: ماتوشکا روسیا (Matushka Rossiya) از چنگ رومانوف ها آزاد شده بود. روسیه آغوش به جهان سرتاسر از روس های تبعیدی انگربیربز. شگفت روزهای این ،١٩١٧ کترببربر ابرمی گشنبتنبن. ما از سال های قبل رویدادهای روسیه رو به دقت دنبال می کردمبیمبم. اما مرتب درباره ی وضعیت روسیه و جنبش های آزادجبیجبخواهانه ی روسیه سخربنربراىبنىبی می کرد و برای مبارزان آزادی روسیه کمک های ماىللىلی مججمجمع می کرد. مهھمهمیشه می خواستیم به رفقای مبارز در روسیه بپیوندمبیمبم و باالخره وقتش رسیده بود. زندگی توی آمریکا باعث شده بود احساس کنیم اوجبنجبجا می تونیم فعالیت موثرتری داشته باشیم. وىللىلی بعد از وقفه ای که به خاطر کمپنبینبن ضدجنگ و زنداىبنىبی شدن مون افتاد، باالخره راهی

روسیه شدمبیمبم.

ک مقدس، مردم افسون گر! تو اما گلدمن (روی صحنه، رو به مبتمبماشاچیان): روسیه ی شوروی! خامظهر امید بشریت شده ای، خود به تنهاىبیىبی برای رستگاری نوع بشر مقدر شدی. آمده ام تا به تو تو با را خومبنمبم کنم، جاری تو در را خود بگذار و بگربیربر آغوش در مرا ماتوشکا! کنم، خدمت درآمربیربزم، در مبارزه ی قهرمانانه ی تو جای خود را بیامببمبم و هبنهبهایت توامبنمبم را وقف نیازهایت کنم. ماتوشکا

روسیا…

�٣٤

Page 35: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

گاهی انقالىببىبی بیدارشده ی توده ها بود. سلب مالکیت زمنبینبن از اربابان… قدرت واقعی این انقالب آملوانان برگشتند… جنگ های جبهه از فوج فوج که سربازهاىبیىبی ها… کارگاه و ها کارخانه تصرف کرونشتات که شعار آنارشیسىبتىبی عمل مستقیم رو در زندگی روزمره ی انقالب جممجمجسم کرده بودن… کترببربر به مبتمبمام گرفت قوت جببجبخشید، نربیربروهاىبیىبی که در موج بزرگ ا این نربیربروها به توفاىبنىبی که روسیه رو فراجممجمجسم شد… این مجحمجماسه ی زیباىبیىبی خربیربره کننده، این قدرت سرشار… در مقابل این مردم ساده که در

آتش مبارزه ی انقالىببىبی به عظمت رسیده بودن احساس حقارت می کردم…

الکساندر برکمن: از زمان رسیدن به روسیه مهھمهمه جا با استقبال گرمی روبرو شدمبیمبم. آوازه ی ما به گوش مهھمهمه رسیده بود. رفقا به دیدن مون می اومدن، از مججمجمله کساىبیىبی که تو آمریکا می شناختیم. رفت و آمدها به شدت کنربتربرل می شد و برای رفنبتنبن به هر جاىبیىبی برگه ی تردد الزم بود. در مسربیربرمون به پربتربروگراد بارها ماشنبینبن رو متوقف کردن: پروپوسک، تاواریش! مهھمهمه مهھمهمراه خودشون یک کیف پر از پروپوسک داشنبتنبن. به خاطر خطر ضدانقالب، منطقی به نظر می رسید. اشتیاق و شور زیادی از حضور در اوجبنجبجا داشتیم، اما هر از گاهی از رویای روسی مون بیدار می شدمبیمبم: غذای هببهبهربتربر برای اعضای حزب، مدارس مبنمبمونه با امکانات مناسب در کنار مدارس عادی با کودکان مهھمهمیشه گرسنه، بیمارستان جممجمجهز ویژه ی کمونیست ها در کنار بیمارستان عادی با پاینبینبن ترین سطح امکانات، صف های طوالىبنىبی خانواده های کارگر برای دریافت جربیربره ی ناچربیربز و ىببىبی کیفیت. اعربتربراض و پرسش ما مهھمهمه جا با یک پاسخ روبرو می شد: تا جبهه ها از ضدانقالب خاىللىلی نشه، زشىبتىبی های قدمبیمبم از بنبینبن مبنمبمی ره. ضربه ی آخر وقىبتىبی بود که از اما خواسنبتنبن در کنفرانس آنارشیست ها تو پربتربروگراد شرکت کنه، کنفرانسی که در اختفا برگزار

می شد.

والنتینا: توی کنفرانس رفقا از خیانت بلشویک ها به انقالب گفنبتنبن، از سرکوب آزادی بیان و اندیشه، از ملوانان، دهقانان، از ها زندان کردن پر شوراها، تضعیف از کشان، زمجحمجمت به شده جبتجبحمیل بردگی سربازان و شورشیان جممجمخالف از هر نوع، مجحمجمله ی مسلحانه به مقر اصلی آنارشیست ها در مسکو به از بود. خواب انگار گلدمن کمه. جممجمحا بدون مججمجمعی های اعدام و چکا از تروتسکی، دستور گر مدىبتىبی اینجا مببمبمونه مهھمهمه چربیربز زندان های خاىللىلی و لغو جممجمجازات اعدام حرف می زد. رفقا هببهبهش گفنبتنبن که ارو به چشم خودش می بینه. وىللىلی مهھمهمچنان سر حرف خودش بود. من درخواست کردم که صحبت مبیمبم با ضدانقالب می جنگیم. هنوز رفقای بیشماری توی جبهه ها کنم. گفتم:«ما با چنگ و دندون دارهسنبتنبن و خیلی ها جون شون رو تو این راه دادن. این رفقای آنارشیست بودن که مسکو و انقالب رو

�٣٥

Page 36: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

در جببجبحراىبنىبی ترین شرایط جبنجبجات دادن. اما سیاست های بلشویک ها باعث شکاف بنبینبن نربیربروهای انقالب که اونه کرملینه. خدمت در و شده شوروی آنارشیست شاتوف، بیل مسشمسما آنارشیست رفیق شده.

ىبیىبی و کینه ورزی متهم کرد. حقیقت رو از مسشمسما پنهان می کنه….» گلدمن ما رو به دروغگو

الکساندر برکمن: اما از صحبت هاىبیىبی که تو کنفرانس آنارشیست ها شده بود آشفته بود. هببهبهش گفتم که آنارشیست های پربتربروگراد خیلی ساده ان که انتظار دارن یک شبه از ویرانه های جنگ و حکومت استبدادی و دولت موقت، آنارشربیربزم ظهور کنه. مسخره است که جببجبخواهیم حزب بلشویک رو به خاطر اقداماتش جممجمحکوم کنیم. جز این چطور می شه روسیه رو از بند ضدانقالب و خرابکاری رها کرد؟ ضرورت انقالىببىبی مبتمبمام این اقدامات رو توجیه می کنه، هر چقدر هم که ما خومسشمسمون نیاد. تا زماىبنىبی که انقالب در خطره، باید کساىبیىبی که می خوان تضعیفش کنبننبن جممجمجازاتش رو ببینبننبن. اما موافق بود، اما متقاعد نشده بود و هر چه بیشربتربر وضعیت جدید روسیه رو می دید، نگران تر می شد. سعی می کرد با افراد

جممجمختلف صحبت کنه تا جواىببىبی برای سواالتش پیدا کنه.

کسیم گورکی: هببهبهش گفتم به عنوان یک انقالىببىبی قدمبیمبمی باید بدوىبنىبی که انقالب خشن و ىببىبی رمجحمجمه. ماروسیه ی بیچاره ی ما عقب افتاده و بدویه، توده هاش که در قرن ها جهل و تاریکی فرو رفته اند، وحشی و تنبل اند، بیشربتربر از هر مردم دیگه ای در دنیا. برداشت رمانتیک نوابغ بزرگ ادىببىبی ما روس ها ىببىبی و سادگی دهقان ها رو از رو اشتباه به تصویر کشیده و شر بزرگی رو باعث شده. انقالب، توهم خوبنبینبن برده. ثابت کرده که حیله گر، زیاده خواه، تنبل و حىبتىبی وحشی هسنبتنبن که از دردسر ساخنبتنبن لذت

می برن.

متعجب شده بود از اینکه برای اولنبینبن بار کسی تقصربیربر رو به گردن ضدانقالب مبنمبمی اندازه. اما این واقعیت بود. گفتم مبتمبمام علت های دیگه علت های فرعی هسنبتنبن و به قدری واضحن که نیاز به اشاره نداره. اما ریشه ی اصلی در توده های خشن و غربیربرمتمدن روسیه است. نه سنت فرهنگی دارن، نه ارزش های اجتماعی نه احربتربرام به حقوق و حیات انساىبنىبی. درسته که این توده ها انقالب کردن، اما از گر به دست گاهی اجتماعی نبوده، بلکه خشمی بوده که در طول دهه ها انباشته شده. و ا روی آراهنمای لننبینبن مهار مبنمبمی شد، قطعاً به جای پیشرببربرد اهداف انقالب، نابودش می کرد. لننبینبن پدر واقعی کترببربره. اشتباهات بلشویک ها کم نبوده و خودشون هم اینو می پذیرن، اما سرکوب حقوق انقالب افردی برای منافع مججمجمعی، چکا، زندان، ترور، مرگ مهھمهمگی خارج از انتخاب اوهبنهبها بوده و به روسیه ی

شوروی جبتجبحمیل شده. اینها تو مبارزه ی انقالىببىبی گریزناپذیرن. �٣٦

Page 37: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

اما گلدمن (روی صحنه، رو به مبتمبماشاچیان. پشت سرش فیلم مستند از گورکی جبپجبخش می شود): این گورکی بود که این حرف ها رو می زد؟ کدام از این دو گورکی به روح روسیه نزدیک تر شده بود؟ کار چودرا و چلکاش، نویسنده ی در اعماق، بیست و شش و یک، «وحشیان بربیربرحم و خالق ما» توده های روس؟ که گورکی اوهبنهبها رو چه انساىبنىبی ساخته بود، چه کودکانه و معصوم و در کودنِدرماندگی شون چقدر تکان دهنده؛ با اوهبنهبها زندگی کرده بود، در «پست ترین جا که چربیربزی جز تربیربرگی و برفابه نیست»؛ «فریاد خشن آهبنهبها برای زندگی» را شنیده بود، و «آمده بود که بر رجبنجبجی که پشت سر گذاشته بود شهادت دهد». این روح حقیقی روسیه بود، یا چربیربزی که گورکیِ پرستش گر لننبینبن تصویر وحشیانه های روش نیازمند شدن مهار برای که رمجحمجمی ىببىبی های وحشی نفر، میلیون کرد؟ «صد می بودند». واقعاً به این چربیربزها باور داشت یا فقط از خودش درآورده بود تا شکوه خداوندش رو بیشربتربر

کنه؟

گورکی بت من بود و مبنمبمی خواستم نقصش رو ببینم.

آناتوىللىلی واسیلیوحتیحتچ لوناچارسکی: اما گلدمن در مسکو به دیدن من اومد. از مشکالىبتىبی که با معلمان کسیم گورکی با جممجمحافظه کار داشتیم و جبنجبحوه ی برخورد با کودکان معلول براش صحبت کردم. من و مازندان جممجمخالف بودمبیمبم و اون رو عامل موثری برای اصالح مبنمبمی دونستیم، وىللىلی خود من حىبتىبی اشکال مالمبیمبم تر اجبار و در واقع هیچ شکلی از اون رو در مواجهه با جوانان قبول نداشتم. البته تا حدی با گورکی موافق بودم که نسل جوان روسیه به مربیربراىبثىبی بد آلوده است که سال ها جنگ داخلی اون رو تشدید کرده، اما هببهبهبود از طریق جممجمجازات و وحشت ممممممکن نیست. براش سوال بود که چطور با وحشت و جممجمجازات که از روش های دیکتاتوری هسنبتنبن جممجمخالفم، اما با دیکتاتوری جممجمخالفىبتىبی ندارم. براش توضیح در روسیه هنوز که زماىبنىبی تا کنم، می تایید گذار عامل عنوان به فقط رو دیکتاتوری که دادم جبهه های پرمسشمسمار مورد مجحمجمله قرار می گربیربره. مهھمهمنبینبن که این عوامل از بنبینبن برن، دیکتاتوری هم می ره. گفتم وىللىلی امجحمجمقانه است که مبتمبمام هبتهبهدیدها رو از طرف ضدانقالب ببینیم و از شر روزافزون بوروکراسی

و قدرت فزاینده ی چکا غافل باشیم.

سیستم آموزشی آمریکا در شوروی مطرح شده بود و وقىبتىبی فهمیدم هنوز کار مناسىببىبی پیدا نکرده، گفتم که می تونه اینجا مشغول به کار بشه و پیشنهادات خودش رو درباره ی به کارگربیربری پرولربتربری این سیستم ارائه کنه. به شدت جا خورد و گفت که این سیستم از سوی هببهبهربتربرین آموزگاران تو آمریکا رد شده، چرا باید تو شوروی الگو قرار بگربیربره؟ پیشنهاد کردم کنفرانس ویژه ای به این منظور برگزار

�٣٧

Page 38: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

کنم تا مبتمبمام ماجرا رو برای من و معلم ها توضیح بده. می تونست در مبارزه با عناصر ارجبتجبجاعی بنبینبن معلمان که به روش های قدمبیمبمی در رابطه با کودکان اصرار دارن و حىبتىبی طرفدار زندان برای معلولنبینبن

ذهىبنىبی هسنبتنبن کمک بزرگی باشه.

الکساندر برکمن: هشدار لوناچارسکی درباره ی بوروکراسی اصالً بربیربراه نبود. نه خرببربری از کنفرانس پیشنهادیش شد و نه هیچ کدوم از کارهای دیگه ای که سعی می کردمبیمبم اجبنجبجام بدمبیمبم پیش می رفت. بارها با دیوار نفوذناپذیر بوروکراسی برخورد کردمبیمبم. یک بار طرح سازماندهی غذاخوری های عمومی ک و رو مطرح کردم، غذاخوری های زجبنجبجربیربره ای که مبتمبمام شهر رو پوشش می داد و از اتالف خوراىببىبی شد، اما مقامات رمسسمسمی گرفتارتر نربیربروی انساىبنىبی هم جلوگربیربری می کرد. طبق معمول ابتدا استقبال خواز اون بودن که به این طرح ها کمکی کنبننبن. انقالىببىبی جهاىبنىبی در آستانه ی وقوع بود و طرح هاىبیىبی که داشتیم تاثربیربر مهمی بر مسربیربر انقالب مبنمبمی تونست داشته باشه. مسئله ی دیگه آنارشیست بودن ما بود. وضعیت بیمارستان ها خیلی وخیم بود و وقىبتىبی اما خودش رو برای خدمات پرستاری معرىففىفی کرد، بعد از چند هفته جواب گرفت که پرستار تعلیم دیده به شدت مورد نیازه، وىللىلی وقىبتىبی از نظراتش در مورد گهان نیاز شدید به پرستار از بنبینبن رفته بود! اِما تصمیم گرفت گاه شدن، نا شکل اجباری کمونربیربزم آباهاش شدمبیمبم، لننبینبن دیدار به موفق گر ا تا کنه هبتهبهیه شوروی متناقض وضعیت از دقیق گزارشی

درمیون بگذاره. قبل از اجبنجبجام این کار، مبتمبماس گرفنبتنبن و گفنبتنبن ایلیچ منتظر ماست.

کترببربر جبپجبخش می شود.) (تصاویر مستند از لننبینبن در انقالب ا

والدمبیمبمربیربر ایلیچ لننبینبن: دفاعیات گلدمن و برکمن رو تازه خونده بودم. عاىللىلی بود، جبتجبحلیلی مشخص از نظام سرمایه داری بود، تبلیغی بسیار خوب. خیلی بد شد که نتونسته بود به هر قیمىبتىبی که شده در آمریکا مببمبمونه. حضور چننبینبن مبارزاىبنىبی در آمریکا برای انقالبِ پیش رو به شدت نیاز بود، وىللىلی گفتم حاال گر مایل باشن به عنوان آنارشیست های متعهد با ما مهھمهمکاری کنبننبن، مهھمهمه ی درها به که اینجا هسنبتنبن اروشون بازه. شروع کردن از آنارشیست های زنداىبنىبی و آزادی بیان صحبت کردن. گفتم آزادی بیان یه تعصب بورژواییه، مسکن رحتنحتج های اجتماعیه. تو مججمجمهوری کارگری رفاه اقتصادی رساتر از سخربنربراىبنىبی حرف می زنه و آزادیش از امنیت بیشربتربری برخورداره. دیکتاتوری پرولتاریا در این مسربیربر پیش می ره. کی روبروئه که بزرگ ترینش جممجمخالفت دهقاناست. اونا به میخ و مبنمبمک فقط در حال حاضر با موانع خطرناکتور و برق نیاز دارن. وقىبتىبی بتونیم این چربیربزها رو هببهبهشون بدمبیمبم با ما خواهند بود و هیچ و پارچه و تراىبیىبی درباره ی قدرت ضدانقالىببىبی مبنمبمی تونه اونارو به عقب برگردونه. در وضعیت فعلی روسیه یاوه گو

�٣٨

Page 39: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

ک جممجمخالفاییه که می خوان روسیه رو سرنگون کنبننبن. فقط تبهکارا مقصرش هسنبتنبن و آزادی فقط خوراباید به غل و زجبنجبجربیربر کشیده بشن.

با رو تبهکار آنارشیست و معتقد آنارشیست ی درباره لننبینبن بندی تقسیم اِما برکمن: الکساندر تقسیم بندی آنارشیست های فلسفی و جنایتکار در آمریکا مقایسه کرد و گفت که ما افتخار عضویت در گروه دوم رو داشتیم. این به مذاق لننبینبن چندان خوش نیومد. قطعنامه ی کنفرانس آنارشیست ها رو جبتجبحویلش دادمبیمبم و قول داد که به جلسه ی بعدی هیئت اجراىبیىبی حزب برببربره وىللىلی گفت که به هر حال این یه مسئله ی جزئیه. هببهبهش گفتیم که رفقای زنداىبنىبی آنارشیست های معتقدن نه تبهکار. ما تو آمریکا

برای حقوق سیاسی مهھمهمه حىبتىبی جممجمخالفان مون جنگیدمبیمبم و جممجمحرومیت رفقا اصال برامون جزىبئىبی نیست.

درگربیربر پرولتاریا دیکتاتوری بود. بورژواىبیىبی احساسات از ناشی برخوردشون لننبینبن: ایلیچ والدمبیمبمربیربر مبارزات مرگ و زندگی بود، روسیه در داخل و خارج گام های بزرگ برمی داشت و جرقه های انقالب جهاىبنىبی رو می زد و این ها به خاطر کمی خون رجبیجبخته شده عزا گرفته بودن. مسخره است! گفتم مالحظات کوچیک رو نباید وارد چننبینبن موازنه ای کرد. باید از این حرف ها بگذرید و کاری

کنید. این هببهبهربتربرین راه بازیاىببىبی تعادل انقالىببىبی تونه.

پیربتربر کروپوتکنبینبن: وقىبتىبی سراغ من اومد می خواست بدونه که وضعیت شوروی رو چطور می بینم و چرا از نفوذم استفاده مبنمبمی کنم تا هببهبهش اعربتربراض کنم؟ من هیچ چربیربز رو از بلشویک ها مبنمبمی پذیرفتم و هرگز به خواست خودم با هیچ دولىبتىبی مهھمهمکاری نکرده بودم و قصد هم نداشتم با دولىبتىبی که به نام سوسیالربیربزم ارزش های انقالىببىبی و اخالىفقىفی رو کنار می گذاره مهھمهمکاری کنم. این نتیجه ی مارکسربیربزم و هشدار مهھمهمیشه و بودمبیمبم کرده بیىبنىبی پیش رو خطراتش ها آنارشیست مبتمبمام و من بود. هاش تئوری می دادمبیمبم. البته شاید بیشربتربر روحیه ی متعصبانش بود تا خود مارکسربیربزم. مارکسربیربزم بلشویک ها رو مسموم کرده بود و حاال دیکتاتوری اونا از اتوکراسی تفتیش عقاید هم پیشی گرفته. تالش های خارجی برای خرد کردن انقالب روسیه منجر به این شده که اعربتربراضات داخلی به استبداد بلشویک هم خفه بشه. حاال اختناق در روسیه از مهھمهمه جا بیشربتربره. هم من و هم گورکی بارها اعربتربراض کرده بودمبیمبم اما هیچ اثری نداشت. از طرىففىفی وقىبتىبی مامورای چکا دامبئمبم در خونه ات هسنبتنبن مبنمبمی شه چربیربزی نوشت و توی خونه نگه داشت که موجب متهم کردن خودت یا دیگران بشه. مسئله ترس نیست، کار

�٣٩

Page 40: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

بیهوده و غربیربرممممممکنیه. وىللىلی مهم ترین مانع دمسشمسمنای خارجی روسیه ان. هر چربیربزی که علیه بلشویک ها ىبیىبی با جممجمخالفانش تلقی می شه. آنارشیست ها بنبینبن دو گفته یا نوشته بشه، تو دنیا مجحمجمله به انقالب و مهھمهمسوآتش گربیربر افتادن، نه می تونن با قدرت کرملنبینبن آشىبتىبی کنبننبن و نه با دمسشمسمنان روسیه متحد بشن. هببهبهش گفتم باید یاد بگربیربری که بنبینبن انقالب و بلشویک ها تفاوت قائل بشی. مسخره است که لننبینبن خواسته مسشمسما ىببىبی کنه. تنها راه اینه که کاری پیدا کرد که نفع مستقیم برای توده ها داشته رو وارد تشکیالت حز

باشه.

الکساندر برکمن: اوایل سال ١٩٢١ زمزمه های نارضایىبتىبی و اعتصاب توی پربتربروگراد باال گرفته بود. زمستان سخىبتىبی بود و جممجمحموله های ناچربیربز سوخت و جربیربره به خاطر شرایط جوی تاخربیربر داشت. شورای پربتربروگراد چند کارخانه رو تعطیل کرده بود و جربیربره ی کارگرا رو به نصف کاهش داده بود. از طرىففىفی معلوم شد که اعضای حزب تو کارگاه ها کفش و لباس و جبتجبجهربیربزات تازه گرفته اند. در تکیمل این اوضاع، مقامات فراخوان جلسه ای رو که کارگرا برای جببجبحث درباره ی هببهبهبود این اوضاع داده بودن وتو

کردن.

اعتصاب اولیه مطالبات ناچربیربزی داشت: افزایش جربیربره ی غذاىبیىبی که مدت ها پیش وعده ش رو داده کره کنه مگر بودن و توزیع کفش های موجود. شورای پربتربروگراد نپذیرفت که با اعتصاب کننده ها مذاخوشبختانه فرستادن. کارگرا کردن متفرق برای رو افسری دانشجویان برگردن. کار سر اینکه کارگرا مسلح نبودن و خوىبنىبی رجبیجبخته نشد. پنج کارخونه ی دیگه هم به اعتصاب پیوسنبتنبن. با خودسری و ىببىبی رمجحمجمی مقامات، درخواست کارگرا برای نان و کمی سوخت تبدیل به مطالبات سیاسی قاطعانه شد: تغیربیربر کامل سیاست های دولت: کارگران و دهقانان نیازمند آزادی هستند و مبنمبمی خواهند جبتجبحت فرامنبینبن بلشویکی زندگی کنند؛ می خواهند خودشان اختیار سرنوشت شان را به دست بگربیربرند. معلوم نبود این اعالمیه رو چه کسی به دیوار زده. با وجود دستگربیربری های مکرر اعتصاب گسربتربرده تر شد. اما برخورد نامناسب مقامات باعث شد کم کم اعالمیه های ضدانقالب و ضدهبیهبهود هم روی دیوارها پیدا

بشه. حکومت نظامی اعالم شد. کارگرا مصمم بودن اما از گرسنگی در آستانه ی تسلیم بودن.

به پایبند کرونشتات. ملوانان شد: عمل وارد جدیدی عامل کننده ناامید اوضاع ی جببجبحبوحه در سنت های انقالىببىبی و مهھمهمبستگی با کارگرا که قبالً هم در انقالب ١٩٠۵ و جبتجبحوالت ١٩١٧ وفادارانه

نشون داده بودن.

�٤٠

Page 41: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

کنه. بررسی رو ها کننده اعتصاب مطالبات تا بود شده تشکیل ای کمیته جممجمخفیانه پربتربرجبیجبچنکو: استپان گزارش کمیته منجر به این شد که دو رزمناو کرونشتات قطعنامه ای در مجحمجمایت از مطالبات کارگرا صادر کنبننبن. مطالبات قطعنامه ١۵ بند داشت، از مججمجمله: برگزاری فوری انتخابات شوراها، آزادی بیان، و ها زندان بازرسی کمیسیون تشکیل سیاسی، زندانیان آزادی سندیکاها، و جبتجبجمعات آزادی اردوگاه های کار اجباری، لغو دسته بندی های سیاسی در نربیربروهای مسلح، برابری جربیربره ی غذاىبیىبی کارگرا ک مشغولن. اسکادران یکم و دوم ناوگان دریاىبیىبی بالتیک هم از جز اوهبنهبهاىبیىبی که به مشاغل خطرنااوهبنهبها تبعیت کرد. چربیربزی نگذشت که لننبینبن و تروتسکی حکمی رو امضا کردن که اعالم می کرد کرونشتات علیه دولت شوروی شورش کرده و ملوانان رو به عنوان ابزار ژانرال های سابق تزاری معرىففىفی کرده بود که در کنار خیانتکاران سوسیالیست‐انقالىببىبی توطئه ی ضدانقالب رو علیه مججمجمهوری

پرولربتربری ترتیب دادن.

الکساندر برکمن: ما بیانیه ای رو خطاب به شورای کارگری پربتربروگراد نوشتیم و توش هشدار دادمبیمبم که تا دیر نشده بیدار بشن و با آتش بازی نکنبننبن. توسل به زور به وخامت اوضاع دامن می زنه و باید اوضاع رو باید با توافق انقالىببىبی رفیقانه حل و فصل کرد نه با خونریزی. پیشنهاد کردمبیمبم که کمیسیوىبنىبی پنج نفره شامل دو آنارشیست به کرونشتات بره تا ماجرا رو فیصله بده. توصیه ی ما به گوش ناشنوا

اثری نکرده بود.

استپان پربتربرجبیجبچنکو: تروتسکی با ورودش به کرونشتات اولتیماتوم داده بود: به حکم دولت کارگری و دهقاىبنىبی، به ملوانان و سربازان کرونشتات اعالم کرده بود مبتمبمام آهبنهبهاىبیىبی رو که جرات کرده بودن علیه سرزمنبینبن پدری سوسیالیست اقدام کنبننبن مثل قرقاول با گلوله خواهد زد. اعتصاب کننده های پربتربروگراد از مقامات مبنمبمی ترسیدن اما ذره ذره از گرسنگی جبتجبحلیل می رفنبتنبن. به خاطر دروغ هاىبیىبی که در موردشون شایع شده بود روحیه شون رو از دست داده بودن. کرونشتات رو تنها گذاشنبتنبن. ما مصمم بودمبیمبم که خوىبنىبی رجبیجبخته نشه. اما مجحمجمله ی نظامی بدون هشدار شروع شد. صبح روز ١٧ مارس کرونشتات سقوط

کرد و آتشی که بر سر کرونشتات می رجبیجبخت متوقف شد.

کم شده بود مهیب تر از آتش اما گلدمن (روی صحنه، رو به مبتمبماشاچیان): سکوىبتىبی که بر پربتربروگراد حاىببىبی وقفه ی دیشب بود. ده ها هزار کشته، شهر غرق در خون. صبح روز ١٨ مارس، صدای قدم های

�٤١

Page 42: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

ىببىبی مسشمسمار، رژه ی کمونیست ها، آهنگ مارش نظامی و صدای سرود انربتربرناسیونال. صداىبیىبی که زماىبنىبی به گوشم شادی آور بود، حاال سرود عزای امید انسانیت شده بود. ١٨ مارس، سالروز کمون پاریس که دو ماه بعد به دست سالخان سی هزار کمونارد نابود شد. سرنوشت کمون پاریس در کرونشتات تکرار می شد. جرم جببجبخشش ناپذیر ملوانان ساده دل کرونشتات این بود که شعار انقالب یعىبنىبی قدرت

مهھمهمه ی شوراها رو جدی گرفته بودن.

(فیلم مستند از ورود بلشویک ها به کرونشتات جبپجبخش می شود.)

معرىففىفی کنار در کمونیست حزب دهم ی کنگره در لننبینبن ماجرا، این از بعد برکمن: الکساندر سیاست های اقتصادی نوین نِپ، برنامه ی جدیدش رو برای آنارشیست ها اعالم کرد:«باید جنگی ىببىبی رمجحمجمانه با خرده بورژوازی از مججمجمله عناصر آنارشیست دربگربیربره. گرایشات آنارکوسندیکالیسىبتىبی جناح جممجمخالف کارگری نشون داده که این گرایشات در خود حزب کمونیست هم وجود داره.» به گروه های ی شاخه نشر و چاپ دفاتر چکا و شدن دستگربیربر اعضا شد، مجحمجمله پربتربروگراد آنارشیسىبتىبی آنارکوسندیکالیست ما رو هم تعطیل کرد. به ما کاری نداشنبتنبن. احتماالً باید آزاد می موندمبیمبم تا وامبنمبمود

بشه که فقط آنارشیست های تبهکار به زندان می رن.

شدن. بازداشت بودن شده معربتربرض ها آنارشیست با برخورد به که مسکو دانشگاه دانشجوهای دانشگاه تعطیل شد و بعد از بازگشاىبیىبی هرگونه فعالیت سیاسی ممممممنوع شد. اعضای حلقه های مطالعاىبتىبی آثار کروپوتکنبینبن تبعید شدن. بعد از اعتصاب غذای طوالىبنىبی آنارشیست های زنداىبنىبی کمیته مشربتربرکی

تشکیل شد که مقرر کرد این افراد می تونن از کشور خارج بشن. در واقع حکم تبعیدشون بود.

کالرا زتکنبینبن: کنگره ی بنبینبن امللململلی زنان در مسکو در آستانه ی برگزاری بود که اما گلدمن به دیدمبنمبم اومد و منو در جریان وضعیت ماریا اسپربیربریدونوونا گذاشت. ماریا یکی از پرافتخارترین مبارزای انقالب و از آنارشیست های رادیکال بود. از اولنبینبن کساىبیىبی بود که نپذیرفت با بلشویک ها مهھمهمکاری کنه چند با و بود مریض دستگربیربری زمان بود. شده دستگربیربر ها آنارشیست دستگربیربری اول دور تو و اعتصاب غذای طوالىبنىبی وضع وخیمی پیدا کرده بود. وقىبتىبی خرببربر تبعید آنارشیست های زنداىبنىبی علىبنىبی شد، روزنه ی امیدی برای جبنجبجات ماریا باز شده بود. گفتم که من در تالشم مجحمجمایت زنان کشورها از مبنمبماد خودِ و کرده خدمت هدف مهھمهمنبینبن راه در هم ماریا که گفت اما کنم. جلب رو جهاىبنىبی انقالب وارد کمونیست حزب ی وجهه به ناپذیری جرببربران ی لطمه مببمبمربیربره چکا زندان در ماریا گر ا انقالبه.

�٤٢

Page 43: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

می شه. این وظیفه ی کالرا زتکینه که دولت رو وادار کنه به ماریا اجازه ی خروج بده. قول دادم ک تر از اونه که جببجبخواد که پادرمیوىبنىبی کنم. جواب تروتسکی این بود که ماریا اسپربیربریدونوونا خطرنا

آزاد یا تبعید بشه.

اما گلدمن (روی صحنه، رو به مبتمبماشاچیان): فکر رفنبتنبن از روسیه هیچ وقت به ذهنم نرسیده بود. از وفا داشتیم رفقا با که عهدی به باید فهمید. می باید جهان اما لرزیدم. می خودم به تصورش گاه می کردمبیمبم. بعد از کترببربر درآمده بود آ می کردمبیمبم، که جهان رو از فریب بزرگی که در لباس سرخ ا

بیست و یک ماه سکوت جبتجبحمیلی، این فریاد نومیدانه ی ما اولنبینبن قدم در این راه بود.

ای رویای روشن، ای امبیمبمان سوزان، ماتوشکا روسیا! رویاهامبیمبم نابود شده، امبیمبمامبنمبم در هم شکسته، کش پوشیده از اجساد است. ماتوشکا روسیا از هزاران زخم خون می ریزد و خا

الکساندر برکمن: چاره فقط در اروپا و آمریکا بود. وقتش رسیده بود که کارگران جهان از خیانت مبیمبم و کترببربر باخرببربر بشن. بعد از مدىبتىبی تالش باالخره موفق شدمبیمبم ویزای لیتواىبنىبی رو بگربیربر ىببىبی شرمانه ی اروسیه رو ترک کنیم. درست قبل از رفنبتنبن، خرببربر رسید که ماریا به خاطر اعتصاب غذا در آستانه ی

مرگه، و چکا از ترس مردنش در زندان، آزادش کرده بود.

�٤٣

Page 44: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

جببجبخش هفتم

اما گلدمن: انربتربرناسیونالیست

اما روی صحنه رو به مبتمبماشاچیان صحبت می کند.

به رو خودش که نیازی جبنجبخستنبینبن بود. فاشیسىبتىبی و نظامی ی توطئه ی نتیجه اسپانیا در انقالب فدراسیون آنارشیست اسپانیا نشون داد، بربیربرون کردن دارودسته ی فاشیست ها بود. تقریباً با دست خاىللىلی باید با خطر فاشیسىبتىبی روبرو می شدن. در این فرآیند کارگرا و دهقانا زود متوجه شدن که ک و دمسشمسمن شون فقط فرانکو و لشکرش نبود. اوهبنهبها خودشون رو در جممجمحاصره ی ارتش های دهشتناصف سالح های مدرن دیدن که هیتلر و موسولیىبنىبی در اختیار فرانکو گذاشته بودن، در حاىللىلی که مبتمبمام دسته ی امربپربریالیست ها مشغول بازی شرورانه ی پنهاىبنىبی شون بودن. به عبارت دیگه، در حاىللىلی که ک روسیه و به دست روس ها اجبنجبجام شده بود، انقالب اسپانیا انقالب روسیه و جنگ داخلیش در خاو جنگ ضدفاشیسىبتىبی مبتمبمام قدرت های اروپا رو در بر داره. این اغراق نیست که جنگ داخلی اسپانیا

از جممجمحدوده ی خودش بسیار فراتر گسربتربرش پیدا کرده.

ک دردنا ی نقطه به اسپانیا آنارشیست فدراسیون با هرگز نداره امکان که نیست این من منظور اختالف برسم، اما تا زماىبنىبی که فاشربیربزم مغلوب بشه، هرگز دستم رو به جممجمخالفت با اوهبنهبها باال مبنمبمی برم.

در حال حاضر، جای من در کنار رفقای اسپانیا و مبارزه ی بزرگ شون با یک جهانه.

ی سازنده کار و رفقا کنار در و برم اسپانیا به بار دو که داشتم افتخار من که اوجبنجبجاىبیىبی از در جدید حیاىبتىبی کردن برپا راه در رو شون راسخ عزم و کاری فدا باشم، شون العاده فوق تناقضات مبتمبمام با که داره ریشه جممجمحکم باورِ این در رفقامون به من امبیمبمان ببینم، شون ک خاموجودشون، به اصول اولیه ی خودشون بازمی گردن. اوهبنهبها با آتش جنگ و انقالب آزموده شدن و سربلند بربیربرون اومدن. من هزاران بار ترجیح می دم که در اسپانیا جومبنمبم رو به خطر بیندازم تا اینکه در آرامش کذاىبیىبی انگلستان زندگی کنم. اما از اوجبنجبجا که ممممممکن نیست، من مبتمبمام قوای خودم رو به کار می گربیربرم و تا جاىبیىبی که قلم و صدام اجازه می ده، دالوری رفقای اسپانیاىبیىبی مون رو نشون

می دم.

�٤٤

Page 45: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

صحنه تاریک می شود. فیلم روی پرده جبپجبخش می شود.

در مون دوستان طریق از اوجبنجبجا و رفتیم التویا به روسیه از خروج از بعد برکمن: الکساندر مبیمبم. بعد از مدىبتىبی ما نه راه پس کشورهای دیگه تالش می کردمبیمبم برای مقصد بعدی مون ویزا بگربیربرداشتیم و نه راه پیش. متوجه شدمبیمبم که ماموران چکا به مقامات کشورها هشدار داده بودن که مبیمبم. کی هستیم که در ماموریىبتىبی جممجمحرمانه برای کنگره ی آنارشیست ها به سر می بر توطئه گران خطرنامعلوم شد که علت اجازه ی خروج مون فقط این بوده که مثل ماجرای ممممممنوع احللحلخروجی کروپوتکنبینبن

جنجاىللىلی نشه.

استال بلنتاین: مشکل دیگه چاپ مقاالىبتىبی بود که اما درباره ی روسیه می نوشت. من هببهبهش تلگراف زدم و گفتم که روزنامه ی نیویورک ورلدِ ژوزف پولیربتربزر مایله جبتجبجربیاتت رو درباره ی روسیه چاپ کنه. اما با چاپ مقاالتش در نشریات سرمایه داری آمریکا جممجمخالفت می کرد اما مطبوعات کارگری هم نباید گفنبتنبن می و بودن زده شده طرد برچسب هببهبهش کنبننبن. چاپ رو هاش نوشته شدن مبنمبمی حاضر به رو هاش نوشته که کرد قبول ساشا، جممجمخالفت علربیربرغم باالخره بزنه. حرف بلشویسم ی درباره نیویورک ورلد بدم. کمونیست ها از مقاالتش به خشم اومدن و می گفنبتنبن که اما به گذشته ی انقالبیش

پشت کرده.

مبیمبم. اوجبنجبجا اما فراغىبتىبی پیدا الکساندر برکمن: باالخره بعد از ماه ها سرگرداىبنىبی موفق شدمبیمبم به آمللملمان برکرد تا کتابش رو درباره ی روسیه بنویسه. بعد از امبتمبمامش به آمریکا فرستاد تا دوستان مون در اوجبنجبجا کترببربر مهھمهمان سال یعىبنىبی چاپش کنبننبن. مدىبتىبی بعد خرببربر رسید که امتیاز کتاب به ناشری فروخته شده و درا١٩٢٣ چاپ می شه. وقىبتىبی نسخه ی چاىبپىبی کتاب رسید، فصل های پایاىبنىبی حذف شده بود و عنوان عجیىببىبی روی جلد بود: توهم زداىبیىبی من در روسیه. سریع تلگراىففىفی اعربتربراضی زد و فروش کتاب متوقف شد. معلوم شد که ناشر از وجود فصل های آخر ىببىبی خرببربر بوده و هببهبهش این اجازه رو هم داده بودن که

عنوان کتاب رو تعینبینبن کنه. موافقت کردن که به هزینه ی خودمون دنباله ی کتاب رو هم چاپ کنبننبن.

�٤٥

Page 46: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

ىببىبی برخوردار استال بلنتاین: در آمللملمان اما با مشکل جدیدی روبرو شد: آمللملماىبنىبی ها از آزادی سیاسی خوبودن، وىللىلی اما آمللملماىبنىبی نبود. به عالوه، مبنمبمی تونست از طریق نوشنبتنبن زندگیش رو بگذرونه چون کار در کشورهای داشنبتنبن. آمریکا از زیادی نفرت هنوز ها آمللملماىبنىبی طرىففىفی از نداشت، چنداىبنىبی درآمد نشریات دیگه ی اروپا هم به شرطی اما رو می پذیرفنبتنبن که فعالیت سیاسی نداشته باشه. راه دیگه این بود که ازدواج کنه و تابعیت آمللملمان رو بگربیربره. طبیعتاً هیچ کدوم از این راه ها رو نپذیرفت و راه سومی رو انتخاب کرد. به انگلستان رفت. اوجبنجبجا آزادی بیشربتربری داشت. سخربنربراىبنىبی می کرد و می نوشت. سال ١٩٢۵ باالخره تسلیم شرایط شد و با جیمز کولتون آنارشیست ولزی ازدواج کرد تا تابعیت بریتانیا رو بگربیربره. حاال دیگه می تونست راحت در انگلستان زندگی کنه یا به هر جاىبیىبی که جببجبخواد سفر کنه.

هرجاىبیىبی جز آمریکا که ٣۵ سال وطنش بود.

کن شدم. فدیای وفادار الکساندر برکمن: وقىبتىبی اما انگستان بود، من به فرانسه رفتم و تو نیس سانوشنبتنبن به رو وقتم راحت خیال با من و شد من ماىللىلی حامی بود، شده موفقی نقاش حاال که گذشته مثل دوباره اومد. تروپه سن به تابعیتش مشکل رفع از بعد هم اما گذروندم. می

می تونستیم با هم باشیم. هببهبهربتربر از این مبنمبمی تونست باشه.

پگی گوگنهامبیمبم: ما نزدیک اما زندگی می کردمبیمبم و مرتب به دیدنش می رفتیم. ازش می پرسیدمبیمبم که گر چرا داستان زندگیش رو مبنمبمی نویسه. فکر کن زىبنىبی با چننبینبن گذشته ای، عجب کتاىببىبی بشه! گفت اخرج دو سال زندگی و یک منشی و کسی که ظرف هاش رو بشوره داشته باشه، چرا که نه؟ قرار شد که پول مججمجمع کنیم تا هرچه زودتر شروع کنه. بعد از این مهھمهمه سال زندگی پرتالطم، آروم گرفته

بود. وىللىلی مهھمهمنبینبن که نربیربروی از دست رفته اش رو به دست آورد به فکر تدارک سفر به کانادا افتاد.

پیشنهاد دوستانش از بعضی رفتیم. دیدنش به بالفاصله اومد، تورنتو به اما وقىبتىبی بلنتاین: استال می کردن که از مرز ردش کنبننبن و به آمریکا برببربرنش. هنوز دلبستگی زیادی به آمریکا داشت وىللىلی حاضر نبود جممجمخفیانه اوجبنجبجا زندگی کنه. به نظرش تورنتو به شدتِ مرگباری ىببىبی روح بود و گاهی اونقدر افسرده و غمگنبینبن می شد که حىبتىبی یک روز دیگه هم مبنمبمی تونست مببمبمونه. وىللىلی مصمم بود که این وضعیت رو ىببىبی ازش شده بود. فضای نسبتاً تغیربیربر بده. روزنامه های جممجمحلی مرتب درباره اش می نوشنبتنبن و استقبال خو

�٤٦

Page 47: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

کم بود و مقامات اداره مهاجرت گفته بودن تا وقىبتىبی از مببمبمب گذاری دفاع نکرده کاری بازی در اوجبنجبجا حاهببهبهش ندارن.

اما گلدمن (روی صحنه، رو به مبتمبماشاچیان): به فرانسه برمی گشتم، به سن تروپه ی دوست داشتىبنىبی و کلبه ی قشنگم تا زندگیمو بنویسم. عمری که در افت و خربیربزهاش زندگی کرده بودم، در اندوه تلخش و شادی پرشورش، در ناامیدی تاریک و در امید درخشانش. جام رو تا آخرین قطره سر کشیده بودم. زندگی ام رو سربپربری کرده بودم. کاش قرجبیجبحه اش رو داشتم که زندگیم رو ، مهھمهمون

طور که زندگی کردم به تصویر بکشم.

استال بلنتاین: بعد از چاپ زندگینامه اش اجازه دادن که به آمریکا سفر کنه. شرطش این بود که فقط درباره ی تئاتر و کتابش صحبت کنه و هیچ حرىففىفی از وقایع سیاسی جاری نزنه. سال ١٩٣۴ به نیویورک اومد و سه ماه اینجا بود. وقىبتىبی به کانادا رفت تا دوباره درخواست ویزا کنه، درخواستش رو رد کردن. برگشت به سن تروپه تا نزدیک ساشای جممجمحبوبش باشه. ساشا مدىبتىبی بود که بیمار شده بود.

چندان جدی نبود وىللىلی اما رو کمی نگران می کرد.

الکساندر برکمن: من مبتمبمام عمرم در جنب وجوش بودم و این بیماری لعنىبتىبی منو خونه نشنبینبن کرده بود. برای تولد اما قرار بود با رفقا توی خونه اش مججمجمع بشیم. وىللىلی حامللملم خوش نبود و از طرىففىفی دمللملم مبنمبمی خواست با این وضع به اوجبنجبجا برم. به اما زنگ زدم و ازش عذر خواستم. مبنمبمی خواستم به این وضع ادامه بدم. شب که شد هفت تربیربر رو برداشتم تا به خودم شلیک کنم. این بار هم تربیربرم به

مبیمبم خوب نبود. خطا رفت. هیچ وقت نشونه گربیربر

اما گلدمن (روی صحنه، رو به مبتمبماشاچیان): فقط دو هفته گذشته، اما به نظرم ىببىبی هبنهبهایت می رسه. ها سال این مبتمبمام تو هم مسشمسما بدونید. خواید می حتماً هم مسشمسما کنم، مججمجمع فکرامو بتومبنمبم که سخته

دوستش داشتید، نه؟

�٤٧

Page 48: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

کسپاری برگشتیم، یادداشتش رو پیدا کردمبیمبم که نوشته بود: مبنمبمی خوام با بیماری زندگی وقىبتىبی از خاکنم. وابسته باشم. امی عزیزم منو ببخش. تو هم مهھمهمنبینبن طور اما. با عشق به مهھمهمه ی مسشمسما. به امی کمک

کنید. ساشا

روز تولدم که نتونسته بود خودش رو به سن تروپه برسونه، تلفن کرد تا تولدم رو ترببربریک بگه. حالش خیلی هببهبهربتربر بود.

نیمه شب با تلفن امی که چهارده سال یار و مهھمهمراهش بود از خواب بیدار شدم و خودمو باالی سرش رسوندم. ساشنکا ساعت ها از زخم گلوله زجر کشید تا به کما رفت.

مرگ کسی که مبتمبمام عمر هببهبهربتربرین دوستم بود رو از من گرفت، مرگ خودخواسته ای که به رجبنجبجش پایان داد.

پگی گوگنهامبیمبم: مرگ ساشا اما رو به کلی افسرده کرده بود و افسردگیش مهھمهمه ی ما رو نگران کرده بود. یک روز که به دیدنش رفتم، دیدم توی باغچه ی پشت خونه سرگردان قدم می زنه و صدا جدیدی خرببربرهای اسپانیا از اینکه تا بیاره. دووم نتونه که ترسیدمبیمبم می ساشا… ساشا… کنه: می

رسید.

(فیلم مستند از شهر بارسلونا جبتجبحت کنربتربرل آنارشیست ها در سال ١٩٣۶ جبپجبخش می شود.)

لوسیا ساجبنجبچز سائورنیل: سال ١٩٣۶ مهھمهمزمان با جنگ داخلی، جبتجبحوالت اجتماعی اسپانیا هم شروع شده بود. جببجبخش اعظم اقتصاد اسپانیا جبتجبحت کنربتربرل کارگری قرار گرفت و مبتمبمام ساختارهای قدرت از بنبینبن کلکتیوها. دست به کشاورزی و شد می اداره کارگری های کمیته دست به ها کارخونه رفت، آنارشیست ها در این بنبینبن یکی از قوی ترین جبهه ها رو داشنبتنبن. از اما گلدمن دعوت شد که به بارسلونا بیاد. گلدمن حللحلحظه ای تردید نکرد. دبربیربر بولنبتنبن اطالعاىبتىبی شد و مکاتبات انگلیسی رو به عهده گرفت. سازمان «زن آزاد» رو به تازگی تاسیس کرده بودمبیمبم و گلدمن از جبتجبجربیاتش در اختیارمون گذاشت. تو یکی از دیدارهاش از کلکتیوها به کارگرا گفت: انقالب مسشمسما برای مهھمهمیشه این تصور که

آنارشربیربزم از هرج ومرج دفاع می کنه رو از بنبینبن خواهد برد.

گذشته از کارهاىبیىبی که در طول اقامتش در اسپانیا اجبنجبجام داد، بعد از اون هم مهھمهمیشه مدافع ما بود.

�٤٨

Page 49: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

استال بلنتاین: برام نوشت: دعوت به اسپانیا در یک حللحلحظه مبتمبمام فشار خردکننده ای که از مرگ ساشا سال در اسپانیا های آنارشیست اینکه از بعد برداشت. آساىبیىبی معجزه طرز به رو بود قلبم روی در بار اولنبینبن برای باالخره وىللىلی نبود. خوشبنبینبن شون آینده به اما پیوسنبتنبن، ائتالىففىفی دولت ١٩٣٧به جامعه ای زندگی کرد که به دست آنارشیست ها و بر اساس اصول آنارشیسىبتىبی واقعی اداره می شد. می گفت هرگز در زندگیش چننبینبن مهمان نوازی و مهھمهمبستگی رفیقانه ای ندیده بود. برای مدىبتىبی هرچند کوتاه، به آرزوی دیرینه اش رسیده بود. اوهبنهبها اما رو مادر معنوی خودشون می دونسنبتنبن و این براش

هببهبهربتربرین هدیه ای بود که در زندگی گرفته بود.

کن شد که بعد از برگشت به تورنتو، در کمربتربرین فاصله به آمریکای جممجمحبوبش، نزدیک دریاچه ای سادرست اون طرفش روچسربتربر بود.

یک بار به روزنامه نگاری گفته بود: امیدوارم آماده مببمبمربیربرم، وفادار به آرمامبنمبم، در حاىللىلی که چشمامبنمبم رو به شرقه.

و دقیقاً مهھمهمنبینبن کارو کرد.

فیلم به پایان می رسد. نور اسپات صحنه بر روی اما روشن می شود. آهنگ آرامگاه من جبپجبخش می شود و اما مهھمهمراه با آن به زبان ییدیش زمزمه می کند. بر روی پرده تصویر الکساندر برکمن جبپجبخش می شود

که ترمججمجمه ی فارسی شعر آرامگاه من را دکلمه می کند.

جاىبیىبی که گل ها سرببربز هستند به دنبال من نگرد.

مرا آجبنجبجا جبنجبخواهی یافت، جممجمحبوب من.

جاىبیىبی که جان ها پای دستگاه می پژمرند،

آجبنجبجا آرامگاه من است.

جاىبیىبی که پرندگان آواز سر می دهند به دنبال من نگرد.

مرا آجبنجبجا جبنجبخواهی یافت، جممجمحبوب من.

جاىبیىبی که زجبنجبجربیربرها طننبینبن می اندازند،

آجبنجبجا آرامگاه من است.

آجبنجبجا که چشمه ها می جوشند به دنبال من نگرد. �٤٩

Page 50: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

مرا آجبنجبجا جبنجبخواهی یافت، جممجمحبوب من.

آجبنجبجا که اشک ها جاری می شوند و دندان ها بر هم ساییده می شوند،

آجبنجبجا آرامگاه من است.

گر تو با عشقی حقیقی مرا دوست می داری، و ا

پس به سوی من بیا، جممجمحبوب خوب من،

و قلب اندوهگینم را شاد کن

و آرامگاه مرا دلنشنبینبن کن.

گو روی پرده می آید. بر پس از آن با ادامه ی موسیقی ، تصویر آرامگاه اما گلدمن در گورستان شیکاروی تصویر این مججمجمالت می آید: اما گلدمن در سال ١٩۴٠ در هفتادویک سالگی بر اثر سکته ی جانباختگان آرامگاه کنار در گو شیکا در و شد آمریکا بازگردانده او به پیکر درگذشت. مغزی

ک سربپربرده شد. هی مارکت به خا

پایان

�٥٠

Page 51: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

منابعی که در نگارش این مبنمبمایشنامه از آهبنهبها استفاده شده است:

1-Wexler, Alice. Emma Goldman in Exile: From the Russian Revolution to the Spanish Civil War. Boston: Beacon Press, 1989. ISBN 0-8070-7004-1. 2-Wexler, Alice. Emma Goldman: An Intimate Life. New York: Pantheon Books, 1984. ISBN 0-394-52975-8. 3-Bunch, Adam, Emma Goldman in Toronto — one last victory for The Most Dangerous Woman in the World, spacing.ca. 4-Goldman, Emma. The Tragedy of Woman's Emancipation. New York: Mother Earth Publishing Association, 1906.

Retrieved from The Anarchist library.org : 5-Goldman, Emma, Living my life: Autobiography. 6-Goldman, Emma, Anarchism and other essays. 7-Goldman, Emma, Anarchy and Sex question. 8-Goldman, Emma, Alexander Berkman’s last days. 9-Goldman, Emma, Address to the International Working Men’s Association Congress. 10-Goldman, Emma, There is no communism in Russia. 11-Berkman, Alexander, Life of an Anarchist.

�٥١

Page 52: آنگونه که من زیستم اما گلدمن E2%80%8E%E2%81%A8%D9... · 2019-02-14 · داﮋﻧاز:ﻣ ﻦﯾ9:ﺷ ﺖﯾﺰﮔا ﺮﺗﺎﺌﺗ هوﺮﮔ (ﻢﺘﺴﯾز

شربیربرین مربیربرزانژاد گزیت گروه تئاتر ا اما گلدمن (آن گونه که من زیستم)

�٥٢

گزیت دیگر انتشارات گروه تئاتر ا

www.exittheatre.ir