کتاب حکمت مشاء بهزاد خواجات

-١-

حکمت مشاء

بھزاد خواجاتشعر

Click h

ere to

buy

ABB

YY PDF Transformer 2.0

www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com

www.IrPDF.com www.IrPDF.comwww.IrPDF.com

http://www.abbyy.com/buy


-٢-

)١ (

قدر پرواز الزم بودھ چ

کھ چشم ھای تو مثل روز اول شود

و گنجشک ھا را صدا کنی؟

قدر آسمان؟ھ چ

گل سرخ در غنچھ

خطوطی در ھم بود

کھ تو باید یاد می گرفتی

در دستوری خصوصی

...ش رااخواندن و آموختن

ین ھمھ باغ وھیھات بزرگی از ا

...درس ھای بر زمین مانده

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣-

)٢ (

پرستوھای گم شده نزد تو می آیند

با ادامھ ھای باد و شرجی و شب

و جنگل با نگفتن ھای ابدی

جا پایی درون خود دارد

کھ سوختھ سوختھ رود می دواند

...و ابجدساز پروانگی است ، دیوانگی

...وقف جبریل بھ نیلوفران سفید و

تو این جایی

تو سخت این جایی

تاو راه شیری ، از گریبان

آن قدر ادامھ دارد

کھ پرھای سوختھ

.جنگل را اسم تازه ای کرده است

.نزد تو می آیم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤-

)٣(

مرداب را

پرندگان آورده اند بھ این جا

و گرنھ برای این من تاریک

کھ در الکی شخصی

تنھایی ام را

جا و آن جا می بردمبھ این

چھ چیز با چھ چیز فرق داشت؟

فوقش قورباغھ ای

...از این سو بھ آن سو

اما پرندگان

کھ بیمارم کرده اند

از بس کھ بد باز می شود

این دکمھ ھای بدن، سر

مرداب

تمام صداھای روزانھ اش را

می کشاند، می کشاند

و شبانھ فکر می کند

.ندھا را فکر می کتمامی آن

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥-

)۴(

گونھ تمام شد؟ھ چ

ش را بو کشیداخرگوش جفت

و آن قدر بھ جنگل فرو رفت

کھ حاال

ماهدر چند سال بعد این

کھنھکسی در نی لبکی

دست می کشد بر خود

.و ھیچ نیست

چگونھ تمام شد؟

نشیب سینھ ی کوه،

شیب رودخانھ ی سبز؟

کھ چمدان

بھ خود، راه افتاده تا برود

ھ سوسوی چراغ ھا ـ بھ خود ـب

و حاال کھ ھیچ خبری نیست

نھ از من و نھ نی لبکی

کھ انفاس شمرده و گیج

...بر نغمھ ھایش پا می فشارد

در این مھ

.بیش تر نمی توان دید

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦-

)۵(

پامنار در این ھفت بعد از ظھر

یعنی کھ خدا دو چشم مھربان است

کھ قلم مو در خود کرده ام

.ش کنماتا رسم

کودک، بھ سالمت

از خط عابر می گذشت

و آن سمت خیابان

جنازه ای در ظھر امرداد

ھر روز این خراب آباد

:پرونده ای دارد کھ رویش نوشتھ

!بھ کلی سری

اما ھمھ می دانند

کھ پدر لو رفتھ است

و پرندگان لو رفتھ اند

...و خدا ھم

پامنار کج می شود

.تا خود را ببیند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧-

)۶(

دست می دھیم

ین کوچھ گم می شویمولو در ا

انگار نھ انگار کھ آشتی

در میان برف ھا شعلھ می کشید،

رنگی از تمام رنگ ھا خروج می کرد

و از تنھایی بھ خود می لرزید

انگار نھ

کھ آن عصر چار شنبھ

نیمھ ھای تو بود و نیمھ ھایی از من

و سی مرغ ھراسان، ناگاه

ھای سوختھ خوردندبھ نخل

.و آن گاه ، شعلھ شعلھ خاموشی

سال ھا گذشتھ

و این محبوبھ ی شب

اعتراف خواھد کرد کھ ناگاه

جفتی او را بو کشیده

.و در اولین کوچھ گم شدند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨-

)٧(

کجایند

کھ کبوتران از خود سر می روند، می ریزند

ارابھ ی فرسوده در معبر آفرینش

غیژ می کندسرافرازانھ غیژ

و یک طفلک ھیچ

مداد کوتاه برداشتھ، خط می کشد

بر دیوارھای تازه رنگ

.بھ چار ھم نرسیده استاما ساعت

پس دست بر پیشانی گذاشت

ھنوز گرم بود

ش را در ھوا می شناختاخون

و مورچگان ، دانھ دانھ

از عبھر العاشقین

.اسم شب را فاش می کردند

کجا بوده اند

جا نبودمکھ من این

و بید مجنون

رقص ایستاده

.تصمیمیک در معبر

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩-

)٨(

از این جا اسکلھ پیدا نیست

و ابرھای چشم زده گفتند

کھ این حوالی خیس

در کف مردمانی است

کھ ماھی سازی کرده اند

برای شما، شبلی و مادر ترزا

و دریا بود و صدای کوبش در

با موج آمدن، یا موج رفتن

بالیی طاھرو کر

در دعا و در او کسی دیگر

...و در او ھم

سجاده ای کھ سجاده گسترانده

و آفریدگار خودش می دانست

من چھ را بگویم؟

اما در اسکلھ، ھمیشھ

یک چراغ ابدی

چند ساعتی می تابد و بعدش

بھ این جا می آید کھ متن شود

.گوش کند بھ مخاطب این شعر

!بگو

.ماھی آماده ی شدن است

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠-

)٩(

!آغاز کن

با نمی از اشک و چراھایی

ت ھی می دریداکھ پیراھن

از جوانھ ھای گندم

و ھی خیابان ھا را نگاه داشتھ بودی

.کھ باز گردند و بار دیگر بیابند

ھمیشھ، زیر آسمان سربی

النشور نی لبک سری استمیو

و صدایی کھ می رسد از مجانین

!برخیرید: از ھیچ کس کھ

!بنشینید: و صدایی از ما کھ

حکمی کھ در ال بھ الی سطرھا

مستوری و مستی است

.و جنازه ھا در آفتاب می درخشند

!آغاز کن

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١١-

)١٠(

بھار کھ بیاید

من تمام دیدن ھایم را باختھ ام

این مرغ عشق را: تو بگویی

شخصا آفریده پروردگار یکتا

!شخصا

میناعرق کرده گل: بگویی

از دشواری سفری ازلی،

بگویی کھ مرگ ھم برسد بھ این رود

آب بازی ھوس می کند،

...بگویی

اما من با این سیاھی چسبنده

کھ قی می کنم ھی

و پایانی ندارد

مابا این باد آغاز کرده از استخوان

آیا چھ کنم؟

فرمان پونھ و آویشن

در دشت و کوه روان است

رضیولی با این چشم ھای ق

تا کی می توان دید؟

!خود تعطیل ام را پس بده عزیز دلم

...خود باختھ ام را

من شبیھ سازی یک صفرم

گو بیاید یا نیاید

.ش بھار استاآن چھ اسم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٢-

)١١(

این گونھ کھ بھار آغاز کرده است

زیباتر از رازقی ھا، سنگ ھا

ساعت خود را کوک می کند پدرم

و در گورش

ھ آن پھلواز ین پھلو ب

رمز غریبی

کھ زنانگی از ھوا جمع می کند،

پوست سازی می داند

و در اسم بچھ ھای زمینی

.انگیزه ی مناداست

پس از خود فاصلھ می گیرد

و رنگ خودش را انتخاب می کند

با پاک کنی کھ خرده ھای چند جاده

چسبیده بھ آن

و دالیلی دارد برای اثبات ماری

ھ ھاکھ در یکی از ھمین بیش

.بوده، ھست، خواھد بود

الغرض این کھ بھار

صرع فرشتھ ای سبز است

کھ رنج می کشد

.برای شادی ما

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٣-

)١٢(

بادھا را نگھ داشتھ ام

تا تو گل ھایت را بچینی

با آن پیراھن لیمویی

بیایی در مھتاب

و ھر چھ کھ تعطیل کرده ام

در جھان ، در خود

.دوباره بگیرانی

ھنوز زنده امشکراشکر کھ

و چشم تو، دھکده ای سری

من بھ نیابت خودتا

چینمبسیب

و با من رسالت بوییدن،

.رسالت دیدن

کھ آن روز گفتھ بودم

گفتھ بودم کھ جاده را نگھ دار

می خواھم کھ رد بشوم

تا این قناری

نت ھای تازه اش را حفظ کند

.تا تو گل ھایت را بچینی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٤-

)١٣(

سبز شوآرام تر

!گندم مزارع باال

.آرام تر از این

این ھمھ سبزی، یعنی خفقان

و این ھوای بھاری

کھ فیل ابرھا را ـ حتا ـ

.چرا می دھد

در حالی کھ او سال قبل

.درست ھمین جا بود

در زیر این درخت گردو

کتاب جدیدش

...ھی گم شده بود و

!ھمین جا

و گفتند کھ در غسال خانھ ھم

...کار داده بود و ساعت بھ ساعت سفارش خود

!آرام تر

.زندگان می ترسند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٥-

)١۴(

چراغی در آفتاب روشن کرده ام

.و سایھ ای بھ تاریکی

می خواھم با تو قدم بزنم

:بی روح و تن واره ای

بی حروفاما دو اسم

کھ نھ خود را دیده اند و نھ شنیده

اما ھمین کھ می دانند ھستند

کھ ھستندیعنی

آغاز یک درخت

با نامی کھ از چشم تو می نوشد

.و از این مھ سبز

اما دانیال کوچک من

کھ سری بزرگ می شود

و در زیر ناخن خود

...نامھ ای ناگشوده دارد

با تو قدم می زنم

و از ھر چھ می گوییم،

ھیچ نگفتھ ایم

.در شب و بھ زیر آفتاب

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٦-

)١۵(

ز می شود،جاده با اسم تو آغا

عزیمت ھای عینی نخل،

چرخ در چرخ این چرخ

و کوه

کھ آموزگار خستھ است، می نشیند

گویی کھ زنگولھ جنبانی صبح کامل نبوده

نبوده کھ بھ راه افتاده پدر

از گورخالی اش

و دانھ دانھ شبنم و رنگ

سرقت می کند از خاطره ھایش

...گویی کھ کامل نبوده

در اولین پیچ

تاده بودمرد ایس

و دشت رویاروی

بھ کفشی می مانست

کھ جبریل در آورده

...تا نفس بگیرد و دوباره

.با اسم تو آغاز می شود

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٧-

کنار تو

تا کنار ترا دریابم

آبی از روزگاران اساطیر

بر چھره می زنم،

ھاآنگاه با لباسی از درک رنگ

قدیمی سر می نھمھایبر خواب

.یھ درآیمتا از شوق بھ گر

قدر برای پاک کردن ماهھ چ

وقت داشتیم و نکردیم

ھای ظریفقدر در لیوانھ چ

پریان دریایی دیدیم

.و فکر کردیم دیوانھ شده ایم

ما با امکان پرنده شدن

دویدیمھا را با پای تمام آسمان

.ما انتخاب نکردیم، انتخاب شدیم

*

دیگر با تلنگر خورشید

.بینمخوبی میھ کنارم را ب

کھ جز دوست داشتنبامدادی است

.ھیچ کاری ندارم

آبی بر چھره می زنم

ھاو از ھالھ ھای فراز خلوت

.اولین سیب جھان را برای تو می چینم

کنار تو

نداتمام کائنات در مد خویش

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٨-

و بوتھ ھای خشک

.فانوس آب می شوند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٩-

چمدان جا مانده

از روز کھ باشد مھم نیستھر موقع

باید بھ تمام ایستگاه ھای جھان بشتابم

و حین سوار شدن بر قطاری فرسوده

.چمدانی کوچک را جا بگذارم

گاه قطار دود کند، برودآن

برود، دود کند

و با تاخیری بی خاطره بھ شھری رسد

شاکھ ایستگاه خلوت

.پر از چمدان ھای جا مانده است

ی دیگرشاید، ھزاره ا

مسافری بی حرف

در قطاری کھ گیج، می رود

:شعری بخواند

»...ھر موقع از روز کھ باشد مھم نیست«

و چمدان جا مانده را

.بھ یاد آورده، بلرزد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢٠-

پلھ ھای مھ آلود

...گفتی

اما در انتھای این پلکان

ـ کھ سراسرش را بھ گپ آمدیم ـ

!دوباره بگو

رگکی بود کھ م

با چشمانی اولیھ

شاطفلی بود کھ نگاه

.ب می آموخت ، راه شودیبھ س

و مرگ، سیب بود و سیب راھی

.آن شھید می بردندکھ در ھمیشھ ی

!فرشتگان تمام چشم(

بامداد آفرینش را دوباره ببینید

کھ روی طالیی او، برای گردش

.)چند آسمان پایین آمده است

ده ـ آیاھا ـ راه بریده بریانسان

گونھ گشتندھ شان را چروستای درون

کھ باران اللھ ھا، ھنوز

بھ خواب می ماند؟

سنگ بودجھان در کدام ھزاره ی

کھ ناگھان

آدمی بھ آدمی سالم گفت؟

*

دیگر بھ خانھ رسیدیم

.خواب می شودو ماه، پنبھ ی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢١-

شب تو عطر سیب باد و

.دوستعطر سیب، خاطره ی

شب خوش رفیق من

!ھای پلھ ھای مھ آلودر عمارتد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢٢-

دور از تو

دور می شوم از تو، دور

کھ وضوح شوی

.انسمیان مکعب ھای تیره ی

تامی بینم

آب و شنل آخرین شاھزاده ی

ین اشدر تکان آخر

.سایھ بھ چھره ای تلخ می دھد

تامی بینم

و کودکی کھ جنایت را دیده است

یم می کندخیره تماشا

.از ایوان آینھ

...دور، دور، دور

پیامی کھ در آسمان می گذرد

عطر ترا داشت

اگر عالمت استفھام ـ تاج ھمیشگی ات ـ

.فلزی نبود زنگ خورده در کنار خیابان

...دور، دور، دور

رنگ خنده ھای تو دیری است

از بال پرندگان بشارت پریده است

.نورندو نھال ھا، امتداد سنگی

*

دور از تو بھ خویش بر خورده ام

غارھاو سایھ ام بر دیواره ی

.آھوان صبح را می رماند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢٣-

لورکاشبانھ ی

پاره ای در باد وعکس پاره

.ھایی بستھ در شب تابستاندکان

عابر تنھا چشمانی زیتونی دارد

.و گیتاری برای حراج

کنار سقاخانھ می ایستد،

گلو تازه می کند

.زده می گذردو غم

در میدان ساکت آسمان

لورکای سبز موی

با تاجی از ماه می نوازد

ساز در کف، عرق ریز

ش عکسی می شوداو پوست

.»سھ ویل« از پگاه

ھر چیز جرقھ می زند

.و در ھر جرقھ دروازه ای ھمیشھ بستھ

*

عابر گذشتھ است

و ھیچ نیست

...جز آھی کھ می رود بھ جانب کوھسار

نیستو ھیچ

دور دست گیتاریجز نغمھ ی

.کھ آتش راز را می فروزد

گاهھیچاین شب

نام اول خویشتن نبوده است

و کولیان مانده اند کھ بگریند

.یا بھ رقص برخیزند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢٤-

اھواز

اھواز، ھم از آن روز کھ محتاج عصا شد«

»...عصایش را گم کرد

دیوانھ می گوید

و بر پل وصلھ کوب ھاللی

ش رااانگشتانکیده ینان خش

ماه نو می کندبھ دریاچھ ی

.برای پرندگان یک دقیقھ مانده بھ مرگ

٢»خزعلیھ« را تا اشکفت ھای ١»حصیرآباد«غارھای

گاو الغر سردی

.تازه اش ماغ می کشددر ھزاره ی

گاو را کودکان روز تعطیلی می دانند(

ناگاه غیر تعطیل اعالم می شودھ کھ ب

رھا، تصویر قدیمی مادرتو بزرگ

.)کھ چرغان آبی اش را خاموش کرده اند

!کارون

چین ھای پیشانی ات را

با خود بھ وعده گاه بیاور

جا، محمود و حسرت و منآن

مھ آلودبر میز بطری ھای

.یک صندلی برایت خالی می گذاریم

کھ او را می شناسی؟(

ھمان اشکی

خندمحافظ لبکھ با معجزه ی سھ فرشتھ ی

ھاگذاری گلتنھا برای نام

.)در پوست آدمی شد

محل ھایی قدیمی و فقیر نشین در اھواز. ٢و١

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢٥-

تو آرام آرام می آیی

بلم ھاو زنگولھ ی

ھا را چنان آب می کندیخ گوش

کھ صدای ھستی،

.دوباره با ارغوان شنیده شود

گاه با ھم حرف می زنیمآن

شان ھایاز پشت پروانھ ھایی کھ از بال

.رؤیاھای فراموش جھان چکھ می کند

ی ترسیم اگر پرستویینم

آسمان گرفتھ،چھره ی مان را ادامھ ی

بدان بخورد،

ترسیم اگر در ھر چیز،نمی

.پلکی گشوده شود

در قاب اردیبھشتی رخسار

شاما آن چشم را بھ ھمسر خوشبخت

.نشان می دھیم

» پارک جزیره« حرف از

کھ ھر شب از شادی مردم

!چند وجب از آب بلند می شود

کھ شعر او را گرم نمی کند» مریم«از حرف

»مینا« و حرف از

.در لحظھ ھای بارداری یک ترنج سپید

نمی ترسیم و تا پایان قرن

.ھم خیره می مانیمدر

*

اھواز، ھم از آن روز کھ زمین خورد«

»...ش را گم کردازمین

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢٦-

می نویسد» ١فریدون آواره«

با زغالی افروختھ

.لمیده بھ شھربر اشرافی ترین دیواره

او نان خشک روز را

چرخانده در خون اعتمادش

.بھ نیش می کشد

قدر ھا پیر نیستھنوز آن

میدانی کھ معماران

پیراھن او درست کرده اندبھ تقلید از دکمھ ی

.و انکار می کنند

ھنوز تختھ سنگی کھ او نشکست بر سینھ

در کودکان ھمیشھ کودک

بغضی است کھ تاب می خورد

رنگ می ریزدجوھر شبو

بر مشق ھای تجربھ

...آه اھواز، اھواز، اھواز

اھواز گرم بازی با کودک معلول

کھ تنھا لبخندی می زند، می گرید

!و ھم امشب خواھد مرد

خون خرمایی ات را

با خود بھ وعده گاه بیاور

جا، بر میز نارنجی خودرویآن

...محمود و حسرت و من

از حرف،و بطری ھایی کھ

.پر و خالی می شود

آیا این رخت سفید شستھ

کھ بی تابانھ خشک می شود بر بام

پھلوانی دوره گرد کھ کودکی ھای ما بچھ ھای کمپلو ی : فریدون آواره-1اوستاھواز ـ پر از

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢٧-

روز من است در برابر تو

یا روز تو در برابر من؟

اھواز، خستھ شده است از گفت،

ش را امندرسی ھھوای خست

خود می کشدبھ

گیاھانو با صدای رشد باژگونھ ی

بھ خواب می رود

کھ فراموشیبھ خواب می رود

ماھی بنفش ـ در پوشدـ چون گرده ی

.ش رااعصا و زمین

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢٨-

سپاس

!نگاه کن

توستافشای چشم ھای

زوجی کھ دست بر سینھ و سر بھ زیر

بھ سایھ سار سبز خویش می نگرند

و سپاس می گویند

.خدای سمت گرفتھ را

از دوردور، دریاچھ ی

:گویای اسرار میھنی

ھابادھا را آن«

».قھوه ای و سبز کرده اند

و پرندگان

.آسمانی خود دوست می شوندبا سایھ ی

انگار، پدر از روزی حرف می زند (

کھ کودک

سیب نقره ای اش را بھ ھوا پرت کرد

.)و سیب باز نگشت

می خواھم حاال کھ سنگ

پاسخ خود را داده است

ھای گرمسیری تنختبروم بر در

بھ گفت و شنود سالمی

این قلب رو بھ رواز دو دریچھ ی

باران و باد و تابش خورشیدکھ در

.چنان دریچھ مانده اندھم

*

از پس بلم ھای واژگون،

ارابھ ھای پوسیده، پاھای خستگی

انسان چھ دارد جز سپاس؟

.سپاس سایھ سار سبز خویش

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٢٩-

کلید شعلھ ور

:کھ با تو بگویمبی قرار آمده ام

در جنگل دور دست

.یک غار ھمیشھ برای ما خالی است

در زیر چتر درختان

.ما از اندوه آسمان ، خیس نخواھیم شد

جا یک عمر وقت داریم آن

کوچک شویمکھ چشمھ ی

شدهو روزھای گم

.در جای جای تن خویش بجوییم

سیاه نیستیم ھنوز

اما کاکل ذرت، چراغ میوه ھا

.ھ ھای سیمرغ بر ما نمی درخشدو لحظ

مردی از کرانھ می آید،

مردی بھ کرانھ می رود

و درد است کھ نمی دانیم

گرم کردن استخوانی کھ در مقبره داریمبرای

.آتش از کدامین بگیریم

*

غار ھمیشھ چون کلید شعلھ وری

در آب چھره ی ما برق می زند

و تنھا روزھای بعد می دانند

لیدھا را گم می کندکھ آدمی یا ک

.یا از آن ھا دروغ می خواھد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣٠-

این ظھر

در این ظھر

.، فضیلت دنیاستسکوت

:گوش می دھم

برگ توت از کدام درخت جھان افتاد؟

س و آن ھم نگاهحتنھا یک

بھ میدان کوچک ھستی

.کھ در ما بزرگ می شود

چھره و گلویم را تازه می کند،آب

دارو ترنج کوچک آب

م بھ خاک می افتداگوشز نرمھ یا

.پیش پای کبوتر عطشان

این ظھر مال من است

می توانم در آغوش بگیرم و بویش کنم،

منمی توانم با او بخوا

.با نجابت گندممیان دو ساقھ ی

:آیا دیگر می توانم گفت

ورم کرده استزندگی ھمین جاده ی

روزکھ زیر آفتاب نیم

مابا نگاه

و آن سو می رود؟بھ این سو

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣١-

پرندهدر آینھ ی

دستان من سرد می شود

جدیدی استو در تو فکر سیاره ی

گاهکھ صبح

ـ وقتی کھ با چھره،

آب را تازه کرده ای ـ

.پرنده می تابددر آینھ ی

این باد از کھکشان وزیده است

راکھ حلقھ ھای نور

پاک کنداز خاطرات

ھا،دستو بر شاخھ ی

ی جوان اھسگیال

.بھ ناخن خشک ، بدل شوند

ھر صبح

بازوی من بر زمین می افتد

.و از تو نگاھی بھ افالک می رود

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣٢-

روز من

:روز من ھمین نان سوختھ است

ھستیتمثال بی قواره ی

.عمربر حجلھ ی

با آب حرفی ندارم،

دنیابا لکھ ی

کھ جای انگشت

تسآن مرد تک شاخ قھوه ای ا

و با عشق کھ ھمیشھ

لحظھ ھای خودش را

.بر چشمان سفید، پھن می کند

طبیعی است کھ سیب نمی رسد

تا من نخندیده باشم

و آسمان چکھ نخواھد کرد

اگر دست ھایم

.زن را گشود نتوانده یگر

اما روز من ھمین نان سوختھ است

کھ از جان وا می کنم

.و بر سفره می نھم

فرـس

وه من پیش می بردجاده را اند

و چلچلھ ای از سواد قریھ پرواز می کند

ماتا در آسمان

.بھ تندیس بادھا بدل شود

سفر یعنی درنگ

میان دو بوسھ از لب مادر،

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣٣-

ھای قالیگلمد

.باف مرده اندلیاھای قوقتی دست

جاده در پس من جمع می شود

و تو دیگر می توانی

نیدرخت ھلو را عکس یادگاری بدا

از سنگ راه و قلب کرکی من .

*

با گلولھ ای در کتف

گندم را در کف خود بو می کشم،

کھ عشق

.ساللھ ام را دیوانھ خواھد کرد

گورم بھ جای نشانبگذار بر کتیبھ ی

.رد پایی بماند، تنھا

جاده ھمان دست پیر ـ جوانی من بود

کھ طول می گرفت بھ چیدن اشکی

.مانده استھا در ھواکھ قرن

و آب، درخت ھلو را

.خاطره می کرد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣٤-

دانایی

.کاج ھایی نام تو می دانند

در راه این دونده

پیوستھ می رودکھ با دیدگانی ساکن

ش بر زمین شھید می ریزداو تکھ ھای تن

.کاج ھایی خیس، نام تو می دانند

نام تو ھر روز آراستھ و زیبا

دآیبھ این ماتمکده می

تا ما گریستن واگذاریم،

او کودکی کنیمبا میخک جلیقھ ی

.سر بگیریمازو گریستن

امشب تمام جھان

توستدرخت خانھ ی

این ھمھ ستارهکھ از نور مفرط

.ش نمی برداخواب

و جنازه در ھوا پوسیده است

کھ قندیل عقربھ ھا

نیمھ شب می رسدیبھ دوازده

فو در تابوت افتاده در بر

.بھ قار قار کالغی باز می شود

*

کنار جویبار

دانایی، درختی است خمیده

.بر نعشی کھ با باد می رود

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣٥-

از یخچال ما

از یخچال ما ھمیشھ

.صدای گریھ بلند است

چیزی نیست: پدر می گوید

شاید آن شیر ماھی کوچک

.بھ گریھ افتاده استاز سرما

مادر گمان می کند

ده، باز دلگیر استآن انار ترک خور

و برادرم کھ از بس فلسفھ خوانده

نمی شود از او نھراسید

:ایده ای برای خودش دارد

این گریھ ھای خود ماست«

»...کھ در دیگران دیده ایم آن را

و باز ھمان صدای حزن آور

!ھمان

.کھ طعم اشک را بھ سفره می ریزد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣٦-

جـارنـن

ست کھ بگویمآیا دیر نی

درخت نارنج

سیالب ایستاده ای است

کھ جاری بھ اذن تو می شود؟

!نارنج

خورشیدی کھ ولرم آمده

.تا در دست بگیری و بویش کنی

جایندو آن دو جوان ھنوز آن

چشم در چشم

زیر شاخھ ھای گشن،

مست از خاطرات نشستن

.کنار دریاچھ ھای قرنفل

*

!دیر بود ـ دریغ

ی گفتمھر وقت کھ م

نارنجیاز این قطره ی

.کھ چکیده بر دل ما

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣٧-

ودـاده نبـس

گونھ نشستنساده نبود این

کنار تاجریزی سرد

.کھ گویی دستی است بھ تمنا بر آمده از گور

اما ما ساده دیدیم

ھاب کھ کودکان از پشت حبا

دست تکان می دھندخبرای تاری

و اتوبوس ھایی

انگور می سپرندیکھ راه بر خوشھ

مسافران ابری شان

.در ایستگاه حسرت پیاده می شوند

طناب سایھ ی

مادرم افتادچھ ساده بر چھره ی

ھای دخترمو چھ ساده گیالس لب

بھ انفجاری در ھرزه گوین

.بھ صورت ماھواره ھا پاشید

نوشیدن آب ساده نبود

تاریک می گذشتوقتی کھ رود، از خطھ ی

و دھانلیوان و دستو

.در تیر باران ھمیشھ بودند

ما را عمر، آسانی گذشتن بود

اما جھان

سنگی استتاالری از آبگینھ ی

تا مرد، بر میز قھوه ای بنشیند

ھا، خالی پیش رویش گذارندو بشقاب

.و خالی جمع کنند

.چھ ساده و ھم نیز بھ سختی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣٨-

ت نیستـفرص

فرصت نیست

ینھ، کھ شکستھ ھای ماه ورچین

ھا را با اشک ھایت بھ ھم بچسبانی،و آن

خودھای خون دیوانھ یروی فصلھ بنھ، کھ رو

شھادت را ـ مثل اناری در مرز شکافتن ـ

.انتخاب کنی

تو مقھور سماع زمینی

و نگرانی اگر

کھ با این ھمھ بادبادک بر زمین مانده

چھ باید کرد

.آیینھ ھای جھان را یافتھ ایآیینھ ی

ان یک دقیقھ کھنھ تر می شودکھکش

و جنین اشک ، در تو

.با عصا و ریشی سپید بھ دنیا می آید

مھلتی ھیچ نیست،

.گفتھ بودم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٣٩-

روزـر خردلی ـ امـاین اب

در آن ظھر

کھ تاولی بود بر عقربھ ھای ساعت کوکی

چھ با شوق، با شوق

پرده ھای آبی را کنار زدیم

.ولی ھیچ نبود

ھای ماگشتو جای ان

قدر بر پرده ھا ماند آن

پروانھ ھااکھ حت

با آھی بی صدا ایمان آوردند

برای حسرت چھره ای نیست

.سرخابیجز ھمین چند لکھ ی

اما ما کجا بودیم؟

اسب بالداری از مھ

کھ با قلبی تؤامان کوشش داشت

ستھ جمع کندکھای شانسان

.و باز بھ ھم بچسباند

ما کجا بودیم؟

بلند شده بھ سالمدستی

کھ میان جرز دیوارھا

.ھنوز نیت خود را ادامھ می دھد

امروز کھ تمام زمین

بھ خاطرات خودش خیره گشتھ است

ما از آن ھمھ زیبایی

تنھا چشمان عاشق خود را بھ خاطره داریم

تردشریشھ یو گل انگشتانھ با

خودگویی با رقص غمگنانھ ی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤٠-

قھوه رنگ زمینبر پرده ی

.ر پی گفتن چیزی استد

این ابر خردلی ـ امروز

پیداست کھ بارانی ندارد

حالجریختھ در کنار جز ھمین کلوخ ھای

کھ بھ آسمان رفتھ اند

.تا بھ نوبتی تازه ببارند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤١-

»آنی« یده ای برای ـقص

:شب

گیسویی سیاه و فلزی

.سنگدرھم پیچان و گران

:شب

.بخیر شده در انسداد ھواجنازه ھایی ت

:شب

مردی کھ با آخرین پیالھ چھره می شوید

بھیکتاین ھمھ و من کھ با

کھ بر پایم بستھ اند

سنگین سنگین بھ سوی تو می آیم

.ت اعتماد کنماپوستتا بھ تابش یگانھ ی

اما تو ھمیشھ بر تخت خوابیده ای

چون پیچکی پیچیده در افق

و رازھایت سنبلھ ای است

کھ در عمری دراز

.تنھا یک بار دیده شد

من با چشمان مسیح بھ تو می نگرم

م را ـ دیوانھ وار ـاو دست

.در خالی فضا تکان می دھم

»دستگیر من چیست؟« ـ

.ھیچ پاسخی نمی آید

*

.باران می نگریستمامروز خود را بر پرده ی

بودمهگریان، چھره بر چھره ات نھاد

.تازه می دادامھ یو بنا گوشت بوی خ

عده ای گریستند و عده ای بھ خنده افتادند

و تنھا آن کودک نابینا

تیز زمین می پلکیدکھ بر لبھ ی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤٢-

م آویختاآوازھایش را بھ گردن

کھ ھفت نور خورشید

بی نھایت آن در ھفت دانھ ی

.ھفت راه رھایی گشوده کند

دانایی چیست؟

وییم؟چیست کھ بھ نادانی، تکھ ای مرگ بگ

این را بارھا از خود پرسیده ام

در کنار انسان اولیھ کھ با عشقی مساوی

.را می بوسدبچھ اشدستی و چوب

میان اعتصابی کھ بھ خاطر اسھال رئیس سندیکا

!اندکی زودتر تمام می شود

و دوشادوش میلیونری

.کھ در ماه، گلف بازی می کند

این قفل زنگ خورده مگر چھ معنا می دھد،

ھای ما؟جز شرمساری دست

ت سپیداری استاآن ھم وقتی کھ ایمان

.در تمرکز ھستی

*

».آگاھی جنایتی است کھ بدان تن می دھیم«

صبحگاه این جملھ

خوانده می شودمبر آسمان ھ

کھ گوش دھیاگر

...از استخوان فک سقراطکھییبھ بادھا

آگاھی از سرنوشت برگی کھ در شش سالگی

.سقوط آن بودیمشاھد

دروغی کھ بارھا بھ خاطر نگفتن آن

.خود را سرزنش کرده ام

کھ تخمھ می شکندچنانبیگانھ ای در خیابان کھ ھم

بھ من خیره مانده و چیزی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤٣-

ماسیده استش اـ بین خنده و شھوت ـ بر لبان

نفتی کھ پاالیش یافتھ

.انجام وظیفھ کندولگردیتا در چراغ خانھ ی

پایان،ھای بیجنگ

فرود آمدن نیزه بر تانک، خمپاره بر سپر

و کودکی کھ در کوچھ ھای اھواز سال پنجاه و نھ

دنبال سر کنده اش می گردد

.تا بتواند عروسک خود را ببوسد

گوش ھای آویختھ بر درخت،

پاھای جدا شده ای کھ ھنوز

.بر سر قرار مالقات می آیند

ترکش ھای نشستھ در تن

دنمی کشتبھ آغوشتا وقتی کھ

.دناز سخت ـ سردی اش بلرز

...و احتکار

احتکار برنج ھای سپید در غروب برفی الل

شاو تاجری کھ شبانھ در نھفت انبار بزرگ

.چند دوجین فرشتھ می چپاند

این ، نھ صدای میگ بود، نھ تو پولف

ناتوانی مننیزه ی

.بر فلز شبی بی انتھا کشیده می شد

.است کھ بدان تن می دھیمآگاھی جنایتی

اما تو با ذھن و دستی بدر

بی نیازی بھ ساعت گیج و برق نگین ھا

ھای خود می نگری و می خندی، بھ دست

بھ ھیچ دیده می سپاری

.و بقا را در دھلیزھای تنفس خود راه می بری

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤٤-

خواھم در این فرصت کوتاهمی

کھ جالد دارد سیگار دود می کند

.با تو حرف بزنم

سربیاز این گلولھ ی

تر می شودکھ در گلویم بزرگ و بزرگ

.تا نام جھان بھ خود بگیرد

!جھان

انسانی کھ دست و پایش را

در خطابی ناگھانی گم کرده

و حاال می رود تا با جملھ ای ابلھانھ

خود را جمع و جور کند

:معشوقھ ام گفت

این بار کھ آمدی«

»...مقداری سیب سرخ بیاور

.نار بردم و دیگر او را ندیدممن ا

تنھا گناه او این بود کھ خودش بود

و تنھا گناه من این بوده کھ خود بودم

اگر انسان بتوان کس دیگری باشد

.دروغی برای رستگاری آدمیان گفتھ است

!این را تو باید بھتر از من بدانی گالیلھ

زمینوقتی بر فرفره ی

با سرگیجھ پا می شوی

سوگند بخوریتا بھ سکونش

کھ دست بریده ام را باور کنیآیا برای این

ت دھماباید دست دیگرم را نشان

کھ خنجر گرفتھ و خونین است؟

پس ایمان بیاور

وقتی از تبدیل نی لبک آن پری کوچک غمگین

بھ باتومی سخت و سیاه حرف می زنم

.از حقیقت می گویم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤٥-

ھای آراستھ بھ روبانکھ بگذار بر این تیرھا ـ

رنگین ـ

بر من نشانھ رفتھ اند

.شوداضافھ طعن ھم نیزه ی

واقعیت ھمین نیروی سنگ کننده است

ھای پاکھ از انگشت

.می رودشبھ سمت کاکل سبزم پی

دیگر تعارف چرا؟

*

ترا پیش رو دارم

و ھیچ چیز مرا بھ خود انگیختھ نمی کند

نھ تندیس مرمرین سگ دھان گشوده

سیاه و قدیمیکھ در نانوایی

ش نھاده اند، ارو بھ صف گرسنگان

آبیسالحنھ این

بھ آن بستھ اندکھ پروانھ ای

.با زنجیری طالیی و نازک

مسحور ھالھ ھایی ھستممن

کھ بھ شفاعت انسان

ـ این نیمی مرگ و نیمی زندگی ـ

بر سر تو می چرخد

و با دستی کھ بر عسل گونھ ھایت کشیده ام

.تلخ می دومھ یبھ سمت خان

م را پایانی نیست،ادویدن

ماه کج می تابد

و نمی داند با لکھ ھایش چھ کند

ماو من نمی توانم برای جھان

کھ معطل

در اتاق انتظار نشستھ است،

.تصمیمی بگیرم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤٦-

من کھ تمام درھا را

با دست شکستھ کوبیده ام

و در پی آن گوی جدا شده از روح

امجستھتمامگنجھ ھا را

ببین چھ ھستم

ببین در این خیابان خالی

ت پیش می روداپیراھنچروککھ میان دو

.گونھ فکر می کنم کھ چھ ھستمھ چ

جا بودروزی او این

درست کنار من و این پلھ ھا

.کھ آسمان را بھ زمین وصل می کردند

ما گپ می زدیم

و کتاب مقدس، اللھ ای شکوفا بود؛

!بخوان«

رویت گذاردیمھ کھ روببھ نام شبنمی

.تا خود را در آن ببینی

تابھ نام چشم

.ھیئت آن آفریده ایمکھ جھان را بھ

بخوان کھ تمام مھلت تو

برای ادای نام خودت ھمحتا

بسنده نخواھد بود

»!اع و دروددانسان خالصھ در و

ناگاه برخاستھ ، بھ رفتنھ اما تو ب

ھا تکاندیت را از نسترناپیراھن

صبحگاه، عکسی کھ در آن روز تابستانو

دست بر گردن گردوی پیر گرفتھ بودیم

.در بادی دیوانھ بھ دیوارھای کوچھ می خورد

جھان، خضوعی است کھ می کنیم

بھ توجیھ اشپس از آنتا

عقل را وادار بھ دویدن کنیم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤٧-

چنانو گرنھ این پنجره، ھم

خانھ ای متروک باز می شودبھ غسال

آنجمھ ای بازمانده در گوشھ یھ میان جمک

یک مار کوچک خاکستری

.بھ تنھایی خود فکر می کند

*

:شب

خدایی کھ سرش را پایین آورده

توتا در عبور خواب از چھره ی

آیھ ھای تازه اش را

.با پیغامبرانی تازه در میان گذارد

:شب

رودی کھ کتاب آبی اش را آورده

.ودتا برایش بخوانی و او را خواب ر

:شب

منی کھ قلم را چون فرشی پھن می کنم

تا بر آن بنشینم

برابر کنم با سکوت ماهرا وو سکوت ت

کھ تو پشت بر من خوابیده ایطوراما این

شت چھره اتگھراس دارم کھ در وا

سیمای مفرغین مرگ را ببینم

.در ھم فشرده و سرد

از تو دور می شوم

سرتقدر دور کھ وقتی آسمان باالی آن

ناگاه می شکندھ ب

و زمین از زیر تو خود را کنار می کشد

.جا نباشماین

...دور می روم، دور

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤٨-

:شب

.دلو سیاه جا مانده بھ قبرستان

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٤٩-

کوچھ ھمین کوچھ

اما اگر بگویم کھ درست یک قرن پیش

بامداد یک شھریور نیلی

رفتھ اماین کوچھ را با پای رفتگری راه

.فکر می کنی دروغ می گویم

اما بھ جان گل سرخ

...من ھمین بودم، کوچھ ھمین کوچھ

ابد بودرکھ تھی رھسپاو آن رخت عروسی

دوشیزه ای می جست

کھ سپیدی اش را تاب آورد

و زنی کھ می رفت تا در صف نان بایستد

ناگاه دیدھ ب

کھ نیمی از بحث آفرینش را

!ه استبا سقراط پیش برد

جھان، سخت سھل بود و ممتنع

ـ او نوشیدن آب ـ حت

.فلسفھ ای مطالبھ می کرد

...کوچھ ھمین کوچھ

و امروز من

سفیددر ازدحام رخت ھای پر لکھ ی

و صف ھایی کھ قربانی بھ معبد نان می برند

آب را الجرعھ سر می کشم

!و فلسفھ ھم، بلھ

جا،گاھی می آید این

می زنیم، با ھم پیمانھ ای

.من حساب می کنم و او می رود

....کوچھ ھمین کوچھ

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥٠-

...چشمان تو تنھا

چشمان تو تنھا، چشمان تو

خنجری کھ بر قلب نھاده ام می گیرد

.و بھ دور دستان گم پرت می کند

چشمان تو می وزد

و کالف زن از پایم باز می شود

.تا بھ دستم بپیچد

چشمان تو می وزد

ی ام با بادبادکی نارنجیکودکبازو

در کوچھ ھای نان قندی و قیسی

شادمانھ می دود

و آینھ ای شکستھ

ـبوسیده ستـ کھ بارھا خود را در آن

گردن تردشسایھ بھ سایھ ی

.مرگ را راه می برد

*

!ھر صبح پسرم

کھ خورشید از دھان مسلولی

بھ آسمان تف می شود

از تابوت پا می شوماگر

ی این استتنھا برا

تاکھ بھ جھان نشستھ در چشم

.المی بگویم و دوباره بمیرمس

چناردر آینھ ی

می خواھم بگویم این مرده خمیده

کھ با نانی دراز

در مرکز ھستی ایستاده است

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥١-

.نھ تو می توانی باشی و نھ من

.می خواھم بگویم ، اما نمی توانم

نمی توانم با این دندان شکستھ

می خوردکھ در دھان قل

.از تو بگویم، از خود

فرزند تو رفتھ است

کھ پیراھن سفید تابستانی ات را جمع کند

از میان ھوای بی پاسخ

زن، با دستی لرزانو

:من می زند کھ بگویدبر شانھ ی

!بھزاد«

پایت را بر کتف من بگذار و بپر،

باز ھم دارد از دل آسمان

»...مشتی پول سیاه می گذرد

چناری کھ در میان خود داریمی ینھ اما در آ

نھ تو می توانی باشی و نھ من

.این پیر ـ جوان خمیده کھ نان شده است

بر پوست یک نارنج

کھ بر پوست یک نارنجچنانو توانستم ھم

بھ خواب رفتھ بودم

مردگان را ببینم

.کھ نھ از بویی تازه می شدند و نھ از رنگی

قوده بود کھ بودو ھنوز، تکھ ای از آسمان مف

نعش کشراھی برای ارابھ ی

روزه را از زھدان بھ قبرستان بردکھ زمین یک

.و از قبرستان بھ زھدان

می خواستم

در جوھری ترین تنھایی خویش گریھ کنم

اما چھ باد سردی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥٢-

....خراب الی جھان ھ از الب

ھا ـطوفانمیان ابراینو چھره ام ـ

سپار زمینی بودره

انسان نخستین، خمیده بر آن کھ

لحظھ ای دیگر

.اولین آه را تجربھ می کرد

*

ارابھ ھا بھ رفت و آمد

و ھزاران عاشق بی سر

نارنج از من چیده بودند

.و بھ گورھای خود باز می گشتند

ارـچھ

و صندلی خالی

تابستانھ یدر مھتاب شبان

چھار بار تکان خورد،

چھار بار،سفالیتھ مانده ی آب در کاسھ ی

...نخل، چھارشاخھ ی نو رستھ ی

خواب ما در پشت بام بود

ھا در نفس ھای بی پاسخ شھرو این دست

چھ بی سرانجام ، بی سرانجام

.بر ابریشم و تیغ کشیده می شد

تمام شماره ھا چھار بود

.و نعل ھای شکستھ در بیابان ھا زنگ می زدند

!مابخواب کودک

منبخواب کھ چشمان باز

در ربع تابستانی خود گیج می رود

و از این صندلی

ـ کھ دیگر خالی نیست ـ می بینم

جنبدجز کفن ھا، ھمھ چیزی می

...اما، تنھا چھار بار

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥٣-

ون و شبنمـبا خ

رخصت نداده ای ماه

ـ با تمام چیزھا

ش بھ کف ھست ـاکھ برای بخشیدن

.از یادھا برود

!تو روزشایستھ ی

از گل بھ گل می تابدان مکھ شاد

و ترانھ ای زمزمھ دارد

کھ کودکان در آن شناور می شوند

.تا کسوت خدایی خود را باز پس بگیرند

گاه کھ آسمان آبی نیستآن

بی شک بھ کنجی رفتھ ای

رسوالن چھره فرو کرده،تا در گریھ ی

در بازگشت

کھن رادو کفھ ی

.با خون و شبنم اعتدال آوری

تو بودمدر جوار

ھا از خود پر می شدندکھ حرف

و نیمکت ھای پوشیده از برگ

جایی برای عشق ورزیدن،

جایی برای تنھا مردن

و گاه خألیی کھ تو در این سویش

و من در آن سو

ی خود راھای گیاھدست

.تکان داده، محو می شدیمھم برای

*

غروب ـ چون پرنده ای قربانی بھ معبد ـ

ه بھ تندیس ھای خدایی می خوردبا سر برید

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥٤-

و نام ترا، من

مشکوک ستارگانویزدر ویز

آورده امبھ خانھ

خود را در آینھتا چھره ی

.با تابش تو دیده باشم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥٥-

مندیروز چھره ی

جاستمن آندیروز چھره ی

در مرمر سیاھیروی درخت گیالس ایستادهھ کھ روب

.چیزی ببیندکھبی آن

لیوخنیاگران ک

خود را با نگاه تو کوک می کنندساز ساده ی

!ای من

ای نقش تکرار ناپذیر گل سرخ

.ابرھای بی معنابر

در دویدنی چنین سخت

کھ بھ ھر گام چھره ای بر زمین انداختھ

ش بذل می کنیایا بھ دیگران

ھیچ عابری آن حرف ناگفتھ نخواھد گفت،

...پرندهھیچ سنگ و ھیچ

*

:در کنار بنفشھ، آواز مرد رفتھ می گوید

امروز چھره ام از آن کھ خواھد شد؟

خالیاین چارپایھ ی

کھ بر رنگین کمان در انتظار کسی است؟

یا این پرده ھا کھ نمی گذارند

کودک معلول

ستاره ھای خودش را شماره کند؟

تنھا شب ھستی

این شب، شب نیامده است

شم پس می زندچپیش کھ گیسو از

:را ببیندپیشانی اتتا سپیدی

قویی کھ در اولین روز زیبایی اش

.برای سوختن آماده می شود

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥٦-

اما چشم من ھمیشھ آن سنگ نیست

.کھ رأی عقربھ ھا پذیرفتھ باشد

چھ مرد ـ گیاھانی دیده ام در راه

:شانگل آلودی در گلویبھ چشمھ ی

!شھروند زمینم«

می جویمو سر خود کھ

دست و پایم را باد می برد

اما این تاج گل سرخ

»...ھیھات کھ بر خاک بیفتد

پس تمامی درھا

در لحظھ ای کھ انتظار نیست

بھ صدا در می آید

دستی کھ اندکی زودترھ یـ بسان پنج

برگ انجیر می شود ـ

صدای کوبش درھا

البھ الی ستارگان می پیچد

آینھو فرشتھ ای کوچک، رو در روی

.در مواجھھ با خود بھ گریھ می افتد

این دانایی است

ھای خود پیش آوردهکھ دست

تا گندم و گلولھ بچینی

و برای سوختن

تبار خودت را بھ دامان بخوانی

در این تنھا شب ھستی

ھایی گشودهشب دست

در پی مادری کھ دور می شود

.با زخمی از ابر و زخمی از خورشید

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥٧-

اد آوریماه ی

.مرداد ماه یا آوری است

بھ بازوی خویش خیره می شویم

رختدافتاده از و حس شاخھ ی

.بھ سراغ مان می آید

منه یآی کسی کھ بر چھر

!ھر روزه خط می کشی

ترس من تنھا از این نیست

کھ قطار ساعت بیست بایستد

آنو از پنجره ی شکستھ ی

.ھایی مفرغین مرا بھ خود بخوانددست

کودکمصبح کھ چشمان در آمده ی

در لیوان شیر صبحانھ غلت می زند

اشتھای من خوب است

:و ھمسرم بھ خنده می گوید

»...چشم چپ را برای من بگذار«

مرداد ماه یاد آوری است

سر در آینھ

پیراھن ھای خود را بر تن کسانی می بینم

کھ با شریانی بریده

ی دوندھایی غول آسا مدر میان ساعت

آن اسم سورمھ رنگ نخستینو با زمزمھ ی

تن اعصاری خود را

از دیوارھا سرخ نشابور

و نخل ھای بی سر خرمشھر

جمع می کنند

اما ھراس من این مرد است، این مرد قھوه ای

ـاکھ بی مکثی ـ حت

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥٨-

با کفش سربی خود

من راه می رودبر چھره ی

:کھ از خنده اش بخوانم

».یاد آوری استمرداد ماه«

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٥٩-

تابستان

تابستان این کودک دویده است

یا این خورشید ھرزه تفت؟

در جمجمھ ام

پنکھ ای فرسوده چرخ می زند

با غژاغژ کندش

و یک نفر ھست

جا مرا فکر می کندکھ آن

...کھ من او راچنانھم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦٠-

دگاه کھ وقت می شوآن

گاه کھ وقت می شود بگوییآن

گونھ می گذرندھ این سایھ ھا چ

من چھره در آخرین پیالھ دارم

ھای این بیابانو بر تمام سنگ

.استخوان کوبیده ام

اما ھمیشھ چنین است

یعنی کھ آنان تک رؤیای آبی ام را

پوشیده، رفتھ اند

یعنی کھ می خواھی

ش بخوانیانارنج را از دورن

را بھ یاد نمی آید،ونامی تاما ھیچ

.ده می افتدنیعنی کھ برگ رقص

»این سایھ ھا چگونھ می گذرند؟«

صدای کسی است از درون این چخماق،

رھگذر زیبا ـ اما

.چیزی نمی شنود

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦١-

حکایت آن رھگذر

بی شکوفھ اندکی خم شدپس شاخھ ی

ترو زمین، اندکی سبک

و زنی نحیف، میان ماه و علف

.ھ سر دادھبھ گوژ پیکر مرگ قھق

ھای اتومبیلپاکت سیبی زیر چرخ(

رھا از تشویش ھای برده شدن،

.)گون خورده شدنسایھ ھای عقرب

!آه، جنگل

چشمانای تظاھر حسی کھ دیدن آن

!در شب یلدا داشت

آن لحظھ جغد بلندتر نخوانده بود؟

پلنگان خسبیده آیا

وحشت بھ آسمان دیده ندوختند؟با

رود نایستاد

کھ سنگینی مرگ را باد بپراکند

گاه زیبایی جھان را ادامھ دھد؟و آن

*

:اما حکایت آن رھگذر چنین بود

!تا بھ حال آقا«

...طورندیده بودیم این

یک کتاب، با جلد تمیز آبی

...با طناب ، از شاخھ آویزان

»...ی رفتورق ھاش ھم بھ سمت آسمون م

مردادنیمھ ی

مرداد زنی استنیمھ ی

کھ از عشق ھای جوانی

تنھا برایش اجاق گازی مانده

.او کھ شویش خطاب می کندھدیھ ی

مرداد راھبھ ای استنیمھ ی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦٢-

بازوبا آن نقش مقدس نیلی بر میانھ ی

کھ بھ آدمیان دقیق نمی شود

.چنان دوست بداردشانتا ھم

اد ھفتاد و پنج آمده اممردو من تا نیمھ ی

ـ!ھاـ ای تن خواب

کھ بگویم دوستت دارم

و بگویم کسی باید باالخره

.ببوید١»باغ شیخ« این گل سرخ را در

با شلوارھای کوتاهمردان

و پیراھن ھای چسیبده بھ تن

از کار روزانھ باز می گردند

و با کفش ھایی کثیف

بر تقویم سراسر سفید راه می روند

کودک از معلم خود سیلی خورده استاما

ھا را حفظ کندچون نمی تواند نام ماه

و کالس ھای خالی پر از پشھ ھایی است

.کھ روز فرمول ھای ریاضی بوده اند

مرداد را مننیمھ ی

در پشت بام این خانھ یافتھ ام

ش رااگلاکھ پدر حت

سنگی خواستھ بود کھ بماند

نشینبی سراما این دوچرخھ ی

کھ سمت رودخانھ روان است

.ھی حواس مرا پرت می کند

شتابی نیست

حلھ ای قدیمی در اھوازنام م: باغ شیخ-1

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦٣-

پیدا شومینھ یآباره در می گذارم کھ یک

نیمی عشق و

.نیمی تابستان

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦٤-

ھای خوددر برگ

در چرخیدو دستگیره ی

در کوچھ ھیچ سایھ ای نبود

و عقربھ ھای ساعت، خطی

تکیدهکھ آن دیوانھ ی

در نوشیدن جرعھ آبی کشیده بود

کسو ھیچ

.اھمیتی بھ پاک کردن آن نمی داد

از صندلی من تا درگاه

چیزی کھ می خواست بروید

نھ می توانست گیاه باشد

.و نھ دندان ھای ریختھ بر خاک

پس بھ سمت در رفتن

.کبوتری نبود کھ بھ آن فکر کرده باشم

دپیراھن ھای سفی، در پنجره، باز

بر طناب ھای زمستان گیج می روند

و کسی در زیر کاجی سوختھ

کھ دیده باشد ـمرا ـ بی آن

.بھ نام سری خوانده است

می خواستم در کوچھ باشم

اما ھراس من این است

کھ این آخرین آیھ

.ھایم بر زمین افتداز کف دست

ھراس دارم مردی کھ آمده

تا از من گیالس بچیند

...وباره آدم شوبیا و د: بگوید

در کوچھ ھیچ عابری بوی باران نمی داد

ھای خودو من در برگ

.از خود زاده می شدم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦٥-

تصادف

اما من در یک تصادف فجیع

.در اتوبانی بزرگ مرده ام

کس باور نمی کندھیچ

نھ این جنازه

بھ میخانھ ھا می کشمبا خود کھ

کھ بوی تجزیھ اش را فراموش کنم

شاچشم کھ در نگاهاین او نھ حت

مثل قدیم،

.ھیچ سنگی پرنده نمی شود

شماره ماشین یادم بود

آن را بھ پلیسی نحیف سپردم

و او یک غول تک شاخ قھوه ای

.بھ من نشان داد

:می خواستم بگویم

من نیستاین، کشنده ی

اما پاره ای از تک پوش آبی ام

.بر شاخ او می درخشید

ه امناگاه دیدم کھ رضایت داد

و در اتوبانی بزرگ

ـخوانده ایترا ـ کھ شعرم را

.در یک تصادف فجیع کشتھ ام

موقعیت

چمدانی میان در مانده است

چمدانی کھ خودش ھم تکلیف خود نمی داند

و او با کت و شلوار و کفش ھایی تمیز

پشت بر من نشستھ و سیگار می کشد،

...سیگار می کشد

!نھ

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦٦-

س بزنممن ھم نمی توانم حداحت

کھ چھ خواھد شد

...اما شما، شاید

.برویدخودبھ سراغ کیف ھای

قدیمی خواھید یافتو سفیدیپیراھن

.و گریان ، چھره در آن فرو می کنید

حاال دیگر چمدانی میان در دارید،

پشت بر من نشستھ اید

و سیگار دود می کنید

...سیگار دود می کنید

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦٧-

...کردم ، اگرصدایت می

اناری شکافتھ در دست و

بعداز ظھر این حیاطی

...کھ چندان ھم بی ارتباط با ابدیت نیست

صدایت می کردم ، اگر

:کسی در مویرگ ھایم ملتھبم نمی گفت

»!خوب کھ چھ، مردک احمق«

انار، تنھا انار می ماند

قدر واقعیو کاشی ھا آن

.دم پر از خون می شواکھ دھان

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦٨-

رنگ ھای رسمی

او کھ سرخی تمشک را یادم داد

گفتھ بود

خودروی درخت خانھ یھ برواکھ حت

.باید کلیدی در کف داشت

و من ھر روز صبح می دیدم

گونھ صورتک ھا را ھ کھ پدران چ

از الی پوشال ھای زرد قدیمی در آورده،

زنندبر چھره می

خودیبایھا، با نام ھای زو زن

گوش و چشم و گیسوانی را کھ از شب قبل

خواب گذاشتھ بودنددر کاسھ ای باالی رخت

.با دقت، بر ارواحی سوختھ نصب می کردند

شھر بودآری، رنگ ھای رسمی شناسنامھ ی

کھ در کودک سوزان آن جشن بزرگ

مفقود شده

شھر بودچنان شناسنامھ یاما ھم

تمثل فرزند(

دن ماشھکھ ھنگام چکان

.)انگشت ترا قرض می گیرد

او کھ سرخی تمشک را یادم داد

گفتھ بود ھر روز در آینھ

گونھ رسمی سالم کنبھ تصویر خود آن

.کھ فکر نکند با تو نسبتی دارد

کسی چھ می داند در پشت آینھ چیست؟

کسی چھ می داند؟

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٦٩-

آن کفش ھای خالی

کھ رو در روی من نشستھاین

دو چیز می نویس

اگر از کاغذ سر بر دارد و دمی

با تصمیم بھ چشمان تو خیره شود

باز ھم آن کفش ھای خالی را

.دریا، بھ یاد خواھد آورددر آستانھ ی

...بھ یاد تو نیز

کھ غروب بود و پرندگان

.با نازکای روح خود مسابقھ می دادند

اما این مرد، سر بلند نخواھد کرد

سینھ خیزو و تو، تنھا

ریز ھای باد می گذریخاکاز

و کفش ھای کتانی خود را

باریکدر آستانھ ی یک نان نیم سوختھ ی

.در آورده، گم می شوی

و چنین است کھ نان

طعم گوشت من دارد

و تنھا ساعتی کھ می توانست

درونی من رازنوقت دیدار

ھا بگویددرونی آنزنبا

گویا در خاکریزھای کذایی

.استکستھ شمظلومانھ

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧٠-

این مرد بی چھره

من با کدام نام خود

پر درخت شما بگذرماز کوچھ ی

یک گل مریمتا سرانجام گونھ بر گونھ ی

بھ یاد کسی آمده باشم

.کھ سخت در جریان پرنده است

ھزار قرص... ھر روز یک ، دو، سھ

پاسخ این سؤال عجیب است

:و من تا بگویم

بھ ایوان می آیدحقیقت با پیراھنی بنفش

تو در روز و پیراھنی دیگر

.آسمان دانھ می دھیبھ

اما این مرد بی چھره،

تاریخ از تو می گیرد

گنده ی شانھای و آنانی کھ با نام

بھ روح خود آموختھ اند

ھای شلوغکھ در میدان

قواره بلیسدبستنی ھای بی

درست مثل من

...ند، ھیچادر سکوت تو ھیچ

:ھر روز مرا می سازد کھ بگویمھزار قرص،

بیست و ھشت سال می شود

کھ این طفل ،

درگیر والدت خویش است

واما تنھا اندام از مادر بھ در دارد

بیست و ھشت سال ، بیست و ھشت سال

زھدانربا سری د

.نیم لحظھ ای ھمیشگی بھ شروع استاسطوره ی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧١-

*

پر درخت شمااز کوچھ ی

ی کھ آن مردآوای ھمان بال بال

لحظھ ای پیش از ورود بھ یک گل مریم

شنیده بود، بھ گوش می آید

و جنین نازک صورتی با ھمین ترانھ

.آتی خود فکر می کندبھ چھره ی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧٢-

تنھا تو نیستی

تنھا تو نیستی کھ با تجردھای خود

از این پل سراسر کثیف می گذری

و زندگی ماھیان را

کس مربوط نباشد ـمی تواند بھ ھیچـ کھ

.از خود عبور می دھی

شاید این چیزی کھ در ظھور تازه اش

نام شمشاد بھ خود گرفتھ، ھمان تو باشد،

...تویی کھ با تجردھای خود

و تازه مگر درخت نمی تواند

آدمی نشستھ چای بنوشد؟در سایھ ی

غیر این اگر بود

کسی نمی توانست بفھمد

ان نھایی توکھ پای چشم

این چند پر خونین

.از آن ماه شھید است

با خروج از منگونھ می شود کھ و این

پر از ابرمیز بطری ھای و بر

:رو بھ رویم نشستھ ، بگوید

ان نیمھ پر منمکاین است

کھ زمانی از روزھای ماھی می گذشتم

...و اینک از روزھای تو

*

تنھا تو نیستی کھ آب در چھره ات

اش را باز می شناسد،یکودک

سنگ ھم ھست

کھ در شمشادھای جوان

.گیسوان بافتھ اش را بھ یاد می آورد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧٣-

برای یادآوری ھمین چیزھا

می گویی نھ از خودش بپرس

جاستصبح، این

ھای برنده در دستتکھ خیره بھ برگ

.کوبدببرگ خودش را قاطعانھ بر زمین

فرو کرده،» نانسا« کھ سر در و تو پیش از آن

را» بوعلی« چشم ھای نافذ

گیریخودخانھ یبھ چشم

جلد خالی الک پشت و گام شکم دریده

.شلوغ می کند چھره ات را

من بھ تو حق می دھم کھ بگویی

ستاره چشمک دارد،

آفتاب، شگرد نور خودش را

کودکان استو ماه، مسؤول ادامھ ی

اما وقتی کھ در زیر این کت و شلوار

ھ در خیابان راه می رود،ک

خرید می کند، عشق می ورزد

چیزی جز بادی صورتی نیست

گونھ می توانم منھ دیگر چ

خود راشیر قھوه ی

در این فرصت صد سالھ بنوشم؟

صبح برای یاد آوری ھمین چیزھاست

قدر زودکھ این

بر تو و فتوحاتی

کھ الی ناخن و دندان تو گیر کرده

چتر می گشاید

کسی بھ یاد آوردتا

ھمین روز جھان رکھ در آفتابی ت

.سایھ ای نداشتھ است

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧٤-

...و قصھ

و قصھ تمام خواھد شد

چون مردی کھ ھنگام دوشیدن شیر

ناگاه ایستاد

و ھنوز کھ ھنوز است

.گنجشکان بر او النھ می سازند

و تو با ھمین جوانی

عکس خود را در کتابچھ خواھی دید

یست سال قبلشمایل پیری کھ دو(

.) دستھ ای بنفشھ پیش رو دارد

اما حس تو از دھان طفلی عراقی

!نان: می گوید

!نانی برای عروسکم

پس حس می کنی

کھ بر تو النھ می سازند

و حس می کنی کھ تا خط پیشانی

.، شیر معطریپر از شیر ھست

و قصھ تمام خواھد شد

مثل رقصی شبانھ

گی در کنار آتشسو مثل

.چ اعتنایی بر نینگیختکھ ھی

مثل چشمان میشی من

کھ در زیر جویبارھای ھمیشھ

درست عین سطرھای این کتاب

از فرط لرزش،

.ناخوانده خواھد ماندتا ابد

و اینک او کھ عزم کرده بود

جاستپا بھ پای آسمان پیش برود این

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧٥-

مردی با سلول جھانی

.ھا و عصاھایی در پوستو عروسک ھا و اسب

ھای آبی اش را در گل فرو کرده انی کھ پای گلگلد

...و

»...قصھ تمام خواھد شد« ـ

.اوستچھره ی ھمیشھ یاین،

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧٦-

ھمراھان من

ھمراھان من بھ تمامی مرده اند،

مرده ، چون این شیشھ ھا

کھ ھمیشھ کودکان بازی

.در پس آن شعلھ بوده اند

و قصھ ای قدیمیو ما چھار تن بودیم

و بھ عبارت دیگر

ھمیشھ ھمان چھار تن ھستند

کھ بھ قصد دیدن خود

بیرون می آیند در زیر نور ماه

و در ھمان جا شعر می شوند،

.ھایی در تالوت خویشدھان

و گویا دیگر می توان گفت

گونھ بھ پای می پیچیدکھ راه ریختھ آن

کھ گویی انجیربن این ھمھ دست را

.وده بھ وداعی پیش آورده استبیھ

شکل نھایی خود را در خود داشتیم

ان نمی گذاشتدماما اجسا

.دور دست را ببینیم

و کودکی کھ مرده است

ھایش دست از بازی نمی کشند،اما دست

مرده، چون یک مرده

بھ ھمراھانی می نگرد

کھ قرائت خود از یاد برده اند

در میان شیشھ ھای شکستھ

.ن پخش استکھ در جھا

ھای رنگیو غیژغیژ اصطحکاک توپ

با ارواح مندرس

و جمجمھ ای کھ دانھ ای پفک را

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧٧-

ـ چون وظیفھ ـ بھ زیر دندان دارد

و کنار جاده افتاده است

*

ھمراھان من ایستاده اند

و در نفس چاق کردنی، درخت شدند

ھا بھ تمامی مرده اند،و آن

مرده چون این درخت

می دھدکھ غیژغیژ صدا

و در عبور حجم ھایی رنگی

باالخره حرف خودش را

.ھا کھ پیش آورده خواھد گفتبا این برگ

ھایی از جنین و پفکلکھو

.در نور ماه می درخشد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧٨-

ھمیشھ ساده ایم

ما ھمیشھ ساده ایم،

.پیراھن ھای راه راه بر ما خط می کشند

ساده ایم

وقتی کھ عینک می زنیم

ھای گنده وارد شویم،تا بھ کتاب

وقتی کھ بر نوک پا می ایستیم

.تا بر رنگین کمان امضای خود بگذاریم

ما توضیح انسان را

بھ قیمت نفی خود داده ایم

و شاعران معروف

چنان وقت ندارندھم

.بھ گل بازی کودکان نگاه کنند

ترتیب فکر ماست

این مرد کھ با خط کشی کھنھ

ابی شگفتیبھ اندازه ی

در زوایای سیب می دود

.و ناگھان خورده می شود

اما باور کنید کھ ما ساده تر از آنیم

کھ بتوانیم

کجبی اعتنا بھ این ھمھ تصویرھای

کبوتر را از دل کبوتر در آوریم

خودروح و جفت ھا، با

.در ھوای بھاری بھ گردش می روند

...ما ھمیشھ

اھند می نویسدمدادھا ھر چھ بخواما شبکھ ی

کھو ساده تریم از آن

بھ سپیدی کاغذ اعتماد کنیم،

.ما

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٧٩-

استحالھ ی کبوتر و عقرب

حاال دیگر آن درخت پرتقال، شکوفھ داده است

این را شکل جدید بازی کودکان می گوید

و کفش ھایی خالی

.کھ مسافر خود را تا امروز ، بدرقھ کرده اند

و البتھ شتابی نداشتھ باش

ن سنگ ، در چند روز شیشھ شودکھ ای

.و روحی مایع در آن بلغزد

بھ یاد بیاور اول ھم کھ قرار شد

حمایل رھا کند آن مرد

و در آسمان ـ نارنجی و گرد ـ شعلھ بریزد

.او چند وقت فرصت خواست

پس خرس حواست را آرام آرام تکان بده

و بگذار کھ استحالھ ی کبوتر و عقرب

.در تن عصر بنشیند

ر پلنگ ھا گحاال دی

در زیر درخت پر شکوفھ

شان رالکھ ھای پوست

.دقیق تر می بینند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨٠-

چند واژه ی دیگر؟

تا پس گرفتن خویشچند واژه ی دیگر

از این جان نقره ای کھ در رود می دود،

از این دندان شکستھ

بر خط عابر پیاده

باقی است؟

با ھمان دھانی کھ جھت می دھد،

!آبی را جھت می دھد، بگو

چند واژه ی دیگر بھ انتھا باقی است؟

کھ شنبھ باشد و زن باشد و

شعر و چای و باقی مطلب

اما دست تو بر رطوبت مرگ بنشیند

و در میدان آژیرھای بی وقفھ و صدای گوسفند

و خش خش ھولناک روزنامھ ھا

ھستھ ی خرما ھمتاکسی ح

.بھ سوی تو تف نکند

سیگار؟چند

می توان چند سیگار دیگر

کنار این عکس یادگاری کشید

»یادش بھ خیر« و مطمئن بود کھ

آخرین حرف جھان است؟

شاید این مرد

ـ کھ با شوق جعبھ ھای رنگی اش را آورده

تا نور زنگولھ پای را

در یکی از آن ھا حدس بزنم ـ

شاید این مرد

واقعا در جریان نگاه من نیست

اند کھ من بیست سال درس خوانده امو نمی د

فقط برای این کھ

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨١-

از شر آخرین واژه راحت شوم

و خود را از مسیر این صندلی ھای خالی

کھ در خیابان پیش می روند

و چند قطره خون تازه بر آن ھاست

و از مسیر این درھا

ـ کھ شھوت گشوده شدن دارند ـ

...کنار بکشم و

چند واژه ی دیگر

ه ی دیگر تا کودک از کنارت بگذردچند واژ

و ھیچ نبیند؟

تا پس گرفتن خود

از این جمع ھای رقصان بر صفر زمین،

چند واژه ی خونین؟

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨٢-

بھ باران

بھ باران اعتماد کنیم

و وقتی کھ شیر زخمی بھ آبشار نگاه می کند

.بر بچھ ھای زمین، نام نو بگذاریم

بھ حرمت نخلاین ، یعنی کالھی کھ

از سر بلند می کنیم

یعنی شرکت در جشنی

کھ بھ میھمان ھا قول داده اند

پاسخ آن سوال آبی مشکل را بیابند

الی این کیک بزرگی کھ شکل کلید است

اما فراموش نکرده باشیم

بھ ابرھا اعتمادی نیست

ھنوز یادم ھست کھ در سال وبایی

گونھ اقاقیا دست بلند کردھ چ

کھ موشو چند ل

.بر پیراھن تمیز روحش دید

!پس تنھا باران

بارانی کھ بی آداب می نشیند

و آن نقش عجیب را از انسان بیرون می کشد

تا در شب آشتی

تقدیم بھ خدا کند و بمیرد

.اعتماد کنیم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨٣-

سوء تفاھم

...قارقارقارقار

اما باور کنید کالغ نیستم من

تنھا گاھی صدایم می گیرد

می بینم پریده امو

ھ صابون خوشبوکو یک ت

.بھ منقار دارم

...قارقار

ھ ھا با شگفتی نگاھم می کنندچب

اش عکسم را می کشدقو ن

زمستان منتظر صدای من است

ش خودم ھم نمی دانماو راست

این ھمھ پر مشکی

بر پوستم از کجا آمده

چرا؟

...قار قار قار قار

از نوکم بگیردکسی بیاید و این شعر را

و بگوید کھ باور کرده کالغ نیستم من

بیاید دیگر

.جوجھ ھایم در النھ منتظرند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨٤-

در ابتدای آسمان

حاال کھ در ابتدای آسمان ایستاده بود

فکر می کرد کدام ستاره را انتخاب کند

کدام شھاب سوزان را

.کدام منظومھ ی مرجانی ریختھ بر خود

اگر بگویم

ه زیادی آمده بودم، مبالغھ کرده اماو را

فقط یک بار او را دیده بودند

کھ گونھ بر لیموی باران زده گذاشتھ

!آمین: و می گفت

و کسی کھ خودش نیست

ولی گاھی صدایش

البھ الی کاج ھا و امیدھای ما می پیچید

کاسھ ای آب، پیش پایش ریختھ بود

...سفر بھ خیر: البد یعنی

نمی رفت، ھمین جا بوداما او کھ جایی

چنان و می خواست ھم

ش منچ بازی می کنداکھ با کودک

از تعادل دو کفھ ی شبنم و خون بگوید،

بھ دکمھ ی افتاده ی پیرھن مرده ای دقیق شود

ش استاو فکر کند حاال وقت

وقت آن کھ در ابتدای آسمان بایستد

.و چیزی را انتخاب کند

!آمین

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨٥-

موضوع

ھ خود می بازیم، نھ بھ دیگریما نھ ب

.اصال موضوع چیز دیگری ست

این کھ تو ھر روز انعکاس خورشید را

بر طلق قرص ھای سرطانت می بینی

یا این کھ می توانی در جفتی چشم، میان جمعیت

تابوت خودت را باز بشناسی،

ھمھ ی این ھا درست

اما ساده ای اگر گمان کنی کھ آب

ش می گذاردفرمول خودش را روی دو

و یا مثال افالطون می داده بر پیرھن

.ھراس ھایش را گلدوزی کنند

شاید او کھ پرسھ پرسھ زنان

بھ این کم رنگ،

این قرن بیست و یک آمده

ھمان کسی باشد

کھ باالخره جرأت می کند

بھ رایانھ ھای با یک دقیقھ ضمانت

:عاشقانھ بگوید

...آرام تر عزیزان من، آرام تر

دخانھ این جاست، استراحت کنیدرو

و بھ بھت و افسوس و ابرھای کسی بیندیشید

کھ این ھمھ سوال را

در دامان تان ریختھ و رفتھ است

گاھی اوقات، رسیدن

دقت بھ مقصدی ست کھ خود راه می رود

نھگرمگر کھ یادمان رفتھ باشد و

این را کھ ھزار سال قبل،

غارنشینی مغموم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨٦-

گردی ھای خوددر یکی از عصر

.در جمجمھ ی خالی شکارش یافتھ بود

ما ھم بھ خود می بازیم، ھم بھ دیگری

.م قرن بیست و یکو شاید کھ نیاید

.اصال موضوع چیز دیگری ست

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨٧-

زودتر از ساعت ھا

من زودتر از ساعت ھا بھ ھشت رسیده ام

و ھشت، پرنده ای کھ قرار است تو بیایی

.و من بیایم تا بھ او نگاه کنیم

قرار مالقات ھر کجا باشد،

من باید در طول راه

نشانھ ھایی کھ بر کبوتر و فیروزه گذاشتھ ام

باز شناختھ

.و از پلکان خصوصی باال روم

یک دقیقھ مانده بھ ھشت

دنیا متالشی خواھد شد

و تکھ کاغذی سوختھ، از این ستاره

.بھ آن ستاره می افتد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨٨-

جرأت می کنیم

در نقطھ تماس شاخھ ھا با آسمان

پرنده جرأت می کند

و ھمسایھ ی ما، ھر روز

از ھمین داالن رد می شود

عقربھ ی مانده بر سر ھفتتا با

.چای اساطیری اش را ھم بزند

اگر پرنده راز خود را گفتھ باشد« ـ

»...اگر کھ گفتھ باشد

ا دھان باز و ھمسایھ ھای قدیمی ب

.بھ آسمان نگاه می کنند

در مرز نازکی کھ شیشھ ھای سبز

در دست پیرمرد

نزدیک است کھ بیفتد

در عبور دارکوبی کھ تنھا یک بار

بر ھر درخت نوک می زند

جرأت می کنیم

در نقطھ ی تماس خود با خود

کھ از این بیرون، ھمیشھ

تنھا غبار انفجار پیداست

و باز ھمان تردید

اگر کھ راز خود را گفتھ باشم« ـ

»...اگر کھ گفتھ باشم

و کسی در مرزھای نازک

نوشابھ می نوشد

.و گازی ابدی را بر زبان حس می کند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٨٩-

سایھ ی خود

سایھ ی من بھ زندگی اش خو نکرده است

برای ھمین یا چند قدم عقب تر از من ایستاده

تا بستنی خوردن پیرزنی را ببیند

و می رود تا کسی را کھ ھمیشھو یا جل

توقف طوالنی داشتھ در آخرین ایستگاه

.بھ حیلھ ای مجاب کند

او حتا از من ژاکتی سفید ھم خواستھ

.استKENTو عاشق سیگار

اما بھ این سادگی ھم نیست

سایھ باید حدود خودش را بشناسد

حرف نزند

برای خاکساری بھانھ ای نتراشد

و حتا اگر من ھوس کردم

بھ آسمان ھا سری بزنم

برای مدتی گمان کند

کھ اصال وجود ندارد

این طوری می شود با جھان کنار آمد

دیده امو گرنھ کھ من ھر روز چھ آدم ھا

کھ نشستھ اند و شعر می نویسند

آن ھاو سایھ ھاشان در فکر این کھ ارباب

.، خونکرده استاشبھ زندگی

نقطھ ای برای پایان

١/١/١:می نویسیم

سی و یکمی کھ سکندری می رود: می نویسیم

:و سرانجام نقطھ می گذاریم در پایان قرن

عراق

در سر سطر، میمونی با ادرار لیزری منتظر است

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩٠-

و کامپیوتر اگر بخواھی مثل ام کلثوم

برایت دستمال دست می گیرد و می خواند

!عین خودش، المصب

...اما کوچھ ھای بغداد

یی یادم ھستیک چیزھا

فکر می کنم این جای نقشھ ی جغرافیا بود

جای ھمین سوراخی کھ گھ گاه

مارمولکی از آن سرک می کشد

.با تکھ ای آدم در دھان

پس کبوتران فرات چھ؟« ـ

کودکان بصره؟

کھ در ھوای بی مرز پراکنده اند

»...و در بوسھ ھا و آشتی ھای ما، تفریح می کنند

موشکی پروارگاوچران ، سوار بر

کاله تکان می دھد و پیش می رود

...در دھکده ای جھانی

٢٩/٩/٧٧:می نویسم

.و نقشھ ی جغرافیا را می تکانم

این بوی لولوھا و کودکان است

چنان در ھوای بی پاسخکھ ھم

.بھ سمت قرن تازه می رود

2000از سال

با قوھا ی قرن پیش جا ماند2

.ر مقدم می گویدو سھ صفر انگلیسی بھ شما خی

این کھ می نویسم کلمھ نیست

:نقطھ ای ست برای پایان

عراق

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩١-

...ھزار سال دیر

ھزار سال دیر بھ فکر افتاده ام

کھ بھ چھل و پنج دقیقھ ی قبل فکر کنم،

چھل و پنج دقیقھ قبل کھ آمدی

بھ عکس ببر ماضی بر سینھ ام نگاه کنی

و بروی بھ سمت بارش باران

ھای غیر رسمیبر جنازه

کج راه رفتن تو معنا داشت

:و این کھ می گفتی

نعل ھای ھم نمی توانند«

»فاجعھ ی رسیدن را عالج کنند

.مرا اندام کتک خورده ی یک فکر می کرد

کھ نقطھ ی نامش را پخت» گاندی «

و بھ کودکی ھندی داد

ھیچ وقت گمان نمی کرد

ش را کامال پوشانده استاکھ سوراخ روح

و تنھا می تواند رو بھ خورشید حدس بزندا

کھ ھزار سال دیر بھ فکر افتاده است

چھل و پنج دقیقھ دیگر، ھزار سال کم می آوریم

و کج راه رفتن کودک

.چیزی را بھ یاد ما خواھد آورد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩٢-

کالس خط

ش را فروختاخون

تا در کالس خط

بھ نستعلیق دست بزند

نھایی دانستھو ساقی حافظ را آن طور کھ

.بنویسد

شنبھ بود

بھروز و پری با پوستی رسمی

کشیدندمی دست بر پای خود

و کالس ھای خط

چنان ادامھ داشت، ادامھ داشتھم

تا کسی در برابر مرگ،

فکر کند کھ موضوع

این بار ھم مشق کردن چیزی ست

چنانو عجیب نیست کھ ھم

پروردگار، مھربانی را کتبی می کند

مین کھ می نویسی میم،تا ھ

:در بزنند و بگویند

:خودش گفت«

عصایش یادگاری برای شما

بیچاره غرق شد در نستعلیق ھای خونش

»مگر نمی دانید؟

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩٣-

گیوم آپولینر

اگر این بوم خالی در مقابل آپولینر بود

می شد امید داشت کھ ماھی، سرانجام

ش را ببندد و دریا را خیال کنداچشمان

او مراقب نبود و نقاشی شد

شما ھم ـ خودمانی می گویم ـ

.مراقب باشید شعری نشوید

نیمی از ترکش در سر و نیمی دیگر بیرون مانده

تا ببیند در این ھزاره دیگر چھ خبر بود

و اگر می گذاشتند

جنازه اش را بھ صحنھ می کشید

:بگوید» مادلن« تا با لباس غارنشینان بھ

!کنعزیزم عجلھ«

ھمھ در اتاق عمل بھ انتظار دانشی ھستند

»...کھ بر پوست ما نقاشی شده

...اما نگذاشتند

ش کردند و رفتنداخیلی عادی دفن

اما در مقابل این بوم خالی

دیگر خیال می کنم

سھ جای پا از لک لک خواھم گذاشت

خیال می کنم، نمی گذارم

...نمی گذارند

و ترکش ھای نشستھ در سر

با بوم ھای سفید

.بی خبر از ھم بھ ھزاره ی تازه وارد می شوند

آن جا منتظر است» گیوم«

و سھ جای پا از لک لک بر بازو کشیده

.تا نشان بدھد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩٤-

نقطھ صفر

قبل از این کھ این کفش ھای جفت شده مال تو باشد

١»مارگریت« کنار نقاشی

من باید نگران باشم

.کنارم گیر نکندکھ پایم بھ کفش ھای خالی

مجبور بھ اعترافم

کھ سال ھا بھ زور پیراھن ھای گشاد

بال ھای سفیدم را پوشانده ام،

چھ قدر سخت بود کھ نمی توانستم

از شیرینی کژدم ارضاء شوم

و در تمام موزه ھا،

تندیس بی دست، ھمیشھ

درست ھمان جایی بود

کھ من می خواستم

.تمبا دست ھایی باال گرفتھ بایس

اما حاال دیگر وقت آن کھ

شطرنج نگاه با یاران بھ انتھا برسد

و من با رنگ ھایی بی سابقھ ادامھ دھم

نوک زند قناری را

بر پیچ گوشتی نشستھ در ابرھا

این ھمھ کفش جفت شده در کنارم

یعنی کھ آخرش چھ؟

.و من در مشت سکھ ای دارم کھ نقطھ ی صفر است

نقاش: رنھ مارگریت -1

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩٥-

بدرود

یل بھ راه ادامھ خواھم دادسنگین چون ف

بومیو ترانھ ی

ـ کھ از دور شنیده می شود ـ

از عشق می گوید و مزارع گندم

.بھ زیر آفتاب

منزل ھا از ترس،

خود را یک یک عقب می کشند

و درخت چون خمره ای

.از روح تازه پر می شود

من کسی را نمی شناسم،

پس درود را بدرود

رسیدهاو کھ سراسر نبرای

.یا کھ گذشتھ است

پاک عقربھ ھای آسمان از خون سیاه

و فوت کردن بھ ھر جا کھ خورشید سوزانیده،

این تنھا سودای من بود

.پیش از رسیدن و بعد از گذشتن

از مردی می گویدبومیترانھ ی

ش بود،اکھ بادھا کفن

.سرطانی ستارگان

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩٦-

کنار شما ایستاده ام

تاده ام کھ کنارم بایستندکنار شما ایس

و ھمھ در معصومیت زیر شلواری ھا

بھ نیچھ و گوسالھ ای نگاه کنیم

.کھ چشم در چشم ھم فلج شده اند

اگر کھ فکر تو را

روزی ابر خوانده کھ ببارد

ماھ ھای دندانکمن با ل

در این شب تاریک چھ کنم؟

چھ کنم کھ خستھ اند آب را غلط بخوانند

برق کمربند چرمیو کسی را از

.حدس بزنند

اما این جا، من

عجب ھایم را گذاشتھ ام برای بعد

تا پیرزن معروف آن فیلم

ش را باالخره نخ کنداسوزن

و من ببینم کھ سرانجام چھ باید کرد

روزی مردی راه خودش را رفت

...گوسالھ ای راه خودش را

من کنار تو بودم

و عجیب تمرکز آدم را می گرفت

.وی توت فرنگی ھاب

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩٧-

اتاق عمل

کسی کھ یک بار بھ اتاق عمل رفتھ

تر استاما از پیش

حاال در جشن ھر روزه ی انفجار

زخم معده ام را من

با شھامت اعالم کنم خوب است؟

پس وقتی کھ ماشین،

سر کوچھ منتظر است

ت بھ مالفھ ھای سفیدقکمی د

بھ کسی بر نمی خورد

را ندیده ایمگر این اعدامی

ش را سر وقت می خورداکھ ھر روز قرص

ا اگر صدای کلید ول نکند؟تح

و با این حساب ،

در سردخانھ ھم ھیچ منعی ندارد

کھ از ھمراھان میت

دوتن دل بھ ھم بسپارند

و موقع رفتن

.ھ ی او از شوقلپایی بکوبند بھ ک

کسی کھ از اتاق عمل بازگشتھ

لھ لھ می زند

رم را بھ آسمان بگیردکھ جای س

و با عجلھ بھ عقد کسی بشتابد

کھ ھمین امروز،

.یعنی کھ مرده است

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩٨-

سھ سئوال غیر تصویری از کمال الملک

جناب کمال الملک

آیا سبیل شما ضرورت داشت؟

تان شدو انگوری کھ تعارف

در آن صبح دوشنبھ ، آیا

شکل آن را نوش جان کردید

!د؟یا خودش را، جناب استا

دنبالھ ی شعر حاال بماند(

تا من یک استکان رنگ سبز

!)تعارف تان کنم، بفرمایید

مسئلھ ی دیگر این کھو

من ھمیشھ چشمی داشتھ ام

کھ از نقاشی ھای شما بیرون مانده است

راستی چھ جوابی دارید

جناب کمال الملک؟

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-٩٩-

سبیل

سبیل من میزان نیست

را بھ ھم خواھد زدو ھمین تعادل دنیا

گویی اگر از ھمین عصرمی حاال تو چھ

خورشید کج را نشان بدھم

و یخ ھای الی پرونده ھا را

کھ قطره قطره آب می شوند؟

آسمان پاریس را

ش کرده ای ـاـ کھ این قدر تعریف

مگرنھ این کھ یک در چوبی نجات داد

کھ ھیچ متعلقاتی نداشت؟

من سوررئالیست یک موش ھستم

...ش را شناختھ ـ امااکھ خیال می کند دم

راستی این آژان ھا

!عجب سبیل مرتبی دارند

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠٠ -

تقویم

آن ھا تقویم خودشان را دارند

پیش از آمدن آوازھای جنینی می فرستند

و در تمام تلفن ھا کھ زده می شود

.پنج کلمھ مال آن ھاست

کاش نقره ھا را در جنگ خیابانی

من پرتاب نکرده بودمبھ دش

کاش بیروت ـ شب ھایش را داشتھ باشد

.تا لبی تر کنم بھ نیابت یک ملت

و پیش از رفتن

درشکھ آویشن ھا را بو کشید

و گذاشت این بار اسب ھا تصمیم بگیرند

اه بستھ نمی شودگاین پرونده کھ ھیچ

.از آن ھاست ، تقویم خود آن ھا

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠١ -

داستان

ز شروع داستان دکمھ را زدندقبل ا

و روی صحنھ ، برای عبرت

گریھ ی رخش را نشان دادند

اما نقطھ ی اوج زیر کفش تو بود

کھ برای سوار شدن باید اول راه می رفتی

در حالی کھ تو بال زده بودی

.این در طرح اولیھ نیست

!آرام تر! ھاااای

!شما کھ از خود ھم جلو زده اید

ھیچ کجا متصل نیستاین سرعت کھ بھ

سردرد پیش از تولدتان را تشدید می کند

و در سطر پنجم اگر ھنوز

شخصیت مصر است کھ در بزند

خوب بزند

.اما این دلیلی برای اتفاقات بعدی نیست

بی دستبریدن گوش مجسمھ ی

پنچر کردن دوچرخھ ای خیالی

و دست در بینی کردن این موجود فضایی

داده و ندادهرویدادھایی ست کھ رخ

ما اصرار داریم کھ تکلیف آنھا روشن شود

.قبل از شروع داستان

و روی صفحھ، برای عبرت

عقربھ ی شکستھ خود را تعمیر کرده

.و حاال یک ساعت قبل است

برای سوار شدن دیر کرده ایم

لیھواحھ ی رخش بیرون زده از طرلو ک

ا سر درد شماما

گردیدتا دوباره بھ بطن مادر بر ن

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠٢ -

ادامھ دارد

و این را کسی گفت

ل داستان سگ بودوکھ در ا

...آدم و در آخر

خودمان را داریمصفحاتو حاال ما

و چند مرگی

کھ در چشم ھای تو خواب است،

در سطرھایی کھ علی القاعده

در پایان، سر بریده می گذارد

و نقطھ، تھ نوشت کسی ست

کھ عقبکی بزرگ شد

نھ خیزو سینھ خیز سی

رجعت بھ داستان عاشقانھ ی والدینش کرد و

.فقط برای عبرت

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠٣ -

آسیاب ھای بادی

ھنوز آن قدر« : قمرزاده گفت»!سالم ھستم کھ شعر تو را نفھمم

رآسیاب ھای بادی اگ

بھ تعمیر تن دھند

س شگرد می شود،فتن

...آب شگرد می شود و نان ھم

و شکل موزیکال این موقعیت را

زیر پل وردی خان

اجرا می کند» دپرس « رھگذری

با حنجره و دیگر اعضا

تا نطفھ ھم تلوتلو

...می خور کھ بھ زیر گل

و باقی قضایا

ا زیر بار نمی رود ھیچ کسما

خالی کرده آسیاب، این بادتمیز شانھ

کھ معتقد است وزیدن(

)از امیری ھیچ کم ندارد

این مرد زیر پل کھ بھ ضرورت

سی سال دیگر ھم کمافی السابق می ترکد

آخر چھ؟:کھ

چھ می کنند با عینک من

بعد از آن کھ بمیرم؟

و با نمک تر کھ چھار قسط مانده باشد و

عمارت بانکی بنفش گردد و

»بای بای « ین رر کالسکھ زمن د

نگو کھ سودی ندارد این حرف ھا

این متن کردن سرگیجھ

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠٤ -

ا نھ از ابوالھول،تح

از کدو قلقلھ زن ھم کھ بپرسی

ای با سونا سبک می شودهروح عد

ایعده» ایمی پرامین« با

ھ ی مالو چاره ی این کوتولھ ھای تک شاخ ھم در ک

جعلنا ھا ر« شاید این سطرھای ١»جوما للشیاطین

!)بگو ان شاء(

زیر پل وردی خان

!روح پدرت ھملت، تیری ده تومان

!و نگو نھ

ھمھ از سفیدی عجیب تن شان

بھ خدا پناه برده اند

و بھترین دلیل ھمین کھ

.شعر بعدی ام را بخوانید

۶٧/۵: قرآن-1

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠٥ -

یک خبر

شب قبل» پابلو نرودا«

شددر بمباران کابل کشتھ

باشی٢٠٠١کھ اگر مدل

باشیپابلو نروداو

و بمبارانی ھم نباشد

و افغانستانی اگر،

باز ھم خدا بیامرزتم

م بوداکھ چھ بینی نازی بر صورت

وقتی کھ در پشت ستاره ی حلبی

ای نداشتقصھ دیگر » جان وین «

و در تمام عکس ھای حلبچھ

ابابیل ھا دیر می آیند

کھ در این سطر،

نی است خواندنپس گرد

کھ در من تاریخی تلمبار کرده

تا نوش جانم، نوش جان شما

و البتھ این فرق می کند(

با بنزی کھ در کاسھ ای شلھ زرد

استتار شد،

!فرق می کند با آی ی ی بدو

نور تازه

...)حراج واقعی امسال

...و از حنجره بر می خیزد و کوچھ ھای کج را

با فریدون فروغی در خودم

ون الک پشتچ

کھ مستی

متأسفانھ دکترا نمی دھد

انفارکتوس را آفرید، و خدا

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠٦ -

!مالممد جان! ھی

تو کھ داشتی چرا ندادی

:کھ حاال مالعمر بگوید

»!عزیز دلمبلیت معمولی بدھم یا لژ؟«

در دود اسپند» مایکل« و رقص

می شود،کوکاو نفتی کھ می رود،

.می آید، نفت می شود، می رود

تی حقیقت داردراس

کھ خاک ھم سرطان می گیرد؟

متری ده تومان؟راست می گویند کھ بودا

باشیپابلو نروداکھ

و افغانستانی باشد

و تخریب شده باشی

و قرار ھم ـ مثل ھر شب ـ

در کافی نت جنب سازمان ملل

کھ یک نسل بیاید

تا گل سرخی ـ نمی دانم از کجا ـ

...بشود یا نھواصل

»رمبو« ھ ھم چنان ک

یک قرن آب یخ می جست و نبود

کھ اگر ماھواره

ھمھ چیز را چقلی می کنداین طور اساسی

تی بر پشت بام ایستادهلم

.تا شکلک در آورد و بخندد

یک نفر در زیر پتوگویا روز قبل ھم(

!مرتیکھ قلدر: گفتھ بود

:زنگ می خورد کھ» کوفی عنان « کھ تلفن

)١(»!نگفتم آقا؟

می شویم،٢٠٠١و مدل

از فرط تمدن ترک می خوریم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠٧ -

در ابتدای آفرینشو راستی سنگ زمین

بھ سمت کھ پرتاب شد؟

ابابیل ھای شماطھ دار

ھنوز ھم زنگ می خورند

زیبای خفتھگیرم در کتاب

-------------------------------------------

.را بسازدشااشکالی ندارد مخملباف ھم فیلم-١

قبل، ھالیووداما شب

یکی از فیلم ھایش را ، ھم چنان

با بوسھ ای دراز پایان داد

و با عشق، عشق، عشق

کھ سر لیال در سمرقند پریده باشد،

خرمشھر یا برج تجارت جھانی

می شود گفت و گو کرد؟نبا کجای تمد

:می نویسدپابلو نروداو

بھزاد خواجات ، شب قبل

.در بمباران کابل کشتھ شد

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠٨ -

احمد محمود

این کھ تو را نشستھ ببینم

لین مالقات رسمی،ودر ا

این کھ عینکی این طور

عقربھ ھای دریای پشت خود باشد،

کھ پسر سید فتاح

جای اسم شب و این حرف ھا

یک بینی قابل توصیف مطالبھ کرده

...در یک شب مھتابی

!دست بردار«

تو و خریدن خانھ ھای شفاھی؟

یم در سررسید شخصیبگو

چقدر صاعقھ انبار کرده ای

برای این تو و آن من؟

»کافھ ی شوکا« و آن روز در

کھ ماھی و قھوه خوردیم

و از زندگی حرف زدیم

ت مانده بوداچقدر حادثھ روی دست

»...ت را بھ مخاطره می انداختاکھ مدرنیزم

!تان بھ من باشدگوش

این کھ تمام کتاب ھایت

اد بطری ـ اداریدر یک فس

کنسرو فیل می شود با تاریخ منقضی

و دختری جوان

:درباره ی نویسنده ی قرن بگوید

ھایش کھ آموزنده اند، ھیچصھق«

»...خودش ھم عین عمر شریف است

!دست کھ بر نمی دارد«

!اخوی

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١٠٩ -

اھل رفت و آمد ھم کھ نباشی

باز شدن پنجره ات ھمان و

!انشیشکی بودن این ھمھ کاج ، ھم

و علنا بگویم کھ شعلھ ھای آرمان شما

ھمین بخاری برقی بود

».وات و اتصال ھای پیاپی٢٠٠٠با

!منتان باگوش

لین مالقاتواین کھ در ا

این طور کز کرده ای

و معلوم نیست این ھا کھ سرک می کشند

از گوش و بینی و دھانت

واقعا ھیچ خطری ندارند برای حضار

...ووو

اف می کنم کم آوردماعتر

...ش وریدی وادر مسابقھ ای کھ قانون

از باخت، ھمیشھ

.نیمی فقط بر ذمھ ی توست

*

تو و این زار گرفتن ھا

بھ نطفھ ھا و جسد ھا

تو و این سفارش ابدی

کھ مراقب خودت باش

علی الخصوص در شب تاریک و

.در سر سطر

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١١٠ -

دیازپام

بعضی از آن ھا

ھستندآن قدر حرفھ ای

کھ بی آن کھ سالم کنند

دست شما را می گیرند

و یاد می دھند کھ از روی ھمھ چیز

.با اسکی عبور کنید

دماوند

نیمی از کسانی کھ از کوه ـ ھر کوھی ـ

باال رفتھ اند مرده اند

...و ما بقی ھم دیری نخواھد گذشت کھ

ت می گیردابد نیست گاھی کھ دل

بروی پای دماوند

اسم این شعر دماوند است می گویمچون (

)ش مھم نیستاو گرنھ کوه

بروی و دعا کنی

کھ ساالنھ چند نفر از کوه بیفتند

برای حفظ پرستیژ

و دعا کنی کھ تا ابداالباد

سربکشند

.در اصابت با سنگ

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١١١ -

لـعس

در یک کتاب خطی خیلی قدیمی

:نوشتھ بود

و آن ھا قومی بوده اند«

چھ زن بودکھ بھ جبران آن

روزانھ ای داشتند

»!با سھ بھره عسل

یـقیچ

قیچی خودش را ھم بکشد

ما بھ او شبیھ تریم

ھ ھای بریدهکو ت

ھمان چیزھایی است

.کھ دیگران بیشتر داشتھ اند

سیفون

اتاق تنھایی

با ریھ ھای پر از آب نفس می کشد

با کشیدن این زنجیر

.زندگی تازه ای آغاز می کنید

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١١٢ -

صبحانھ

»تیفانی « صبحانھ در

یک معنا بیشتر ندارد

.و آن ھم خودش است

در دکوپاژ این صحنھ

ذکری از جیغ نیست

اما بازیگر کھ کشید

.یعنی بوده و نمی دانستیم

ببر

دختر خواھرم ـ شیما ـ

دوست دارد

ش کندھ ببری بیاورد و بزرگچب

)چھ اشکال دارد؟(

و شکارچی مرحوم

بھ زندگی ادامھ می داد

.زیر پوست خودش

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١١٣ -

نسکافھ

فکر این جایش را نکرده بودم

کھ یک فنجان می تواند معبدی باشد

کھ قلب مان را تعویض کند

کھ بوی تند نسکافھ

.چراغ راھنمایی است

عمویم نوشت

:شابا آخرین قطره ھای خون

نسکافھ

!بغض تمام زندگی ام بود

ساعت ده

باید ھورا بکشدآدمی

بھ افتخار خودش

علی الخصوص کھ ساعت ده باشد و

در شمارش انگشت ھای خود،

این بار

.چیزی کم نیاورده ام

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




-١١٤ -

شعر

اما ظاھرا اسم این شعر

شعر است

»ایکاروس « و ھر کنسرو بال ھای

.برای چھار تن

برویم؟: محمود گفت

!برویم: گفتم

یشابورو ھنوز ھم در کوچھ ھای ن

...یأس فلسفی بھ کسوت پروانھ

شعر باشد اسم این شعر ھم

.فرقی نمی کند

بی سر و دست و پا رقصیده ام،

!برویم

Click h

ere to

buy

ABB


www.ABBYY.comClic

k here

to buy

ABB


www.ABBYY.com

www.IrPDF.com




کتاب حکمت مشاء بهزاد خواجات

Documents

Transcript of کتاب حکمت مشاء بهزاد خواجات